✍️ #شما_نوشتید
💬همین روز ها بود که بغضی سخت گلوگیر همه شد. اتفاقی ناباورانه، حالوهوای همه را بارانی کرد.
همه مانند اسپند روی آتش بودیم. چرا؟ چهشد؟سردار؟چگونه؟
مانند شمع از این خبر آب شدیم و سوختیم.
با فقدان او زخم های زیادی سر باز کردند.غم ما، درد از دست دادن یک •مَرْد• بود؛ که هرکجا مردم بودند و کمک میخواستند او بود و کمک میرساند. غم رهبر، درد از دست دادن مالک اشتر خود بود. غم آن فرزند شهید، دوباره بی پدر شدن و...
روزها گذشت!
زخم ها التیام نیافتند اما هرچه بود گذشت.
عقربه های ساعت در تاریخ ۱۳ دی سال ۱۴۰۲ سرگردان بودند، که بار دیگر عزادار شدیم. شنیدیم اینبار زور دشمن به زائرین سردار رسیده و آنها را پر پر کردهاند.
مثل اینکه دشمن از نام #شهید_قاسم_سلیمانی هراسِ بسیار دارد
آنها فقط دوبار صدای انفجار شنیدند. مادران فقط دومرتبه در آن هیاهو و شلوغی به دنبال فرزندان خود بودند.
کودکان تنها دوبار از صدای بمب ترسیدند. اما چه کسی میتواند سکوت کند که کودکان غزه بارها و بارها سوت خمپاره میشنوند و مجبورند ویرانی را تماشا میکنند.
به فرموده رهبر عزیزمان پاسخ سختی در انتظار خواهند داشت به اذن خدا. دشمن از معادله قدرت میترسد.قدرتی که با سرعت از غرب به شرق در حال انتقال است وهمه اینها دست به دست هم میدهند تا گره ظهور باز شود. جایگاه خودرا مشخص کنیم که ظهور بسی نزدیک است
مبادا در این گردباد جابجایی قدرت گم شویم.
اما ای کاش تریبون بود، حاج قاسم بود و میشنیدیم که میگفت: کمتر از چندماه دیگر پایان صییونیست را اعلام میکنم.
اللهم عجل لولیک الفرج