eitaa logo
مشفقون
3هزار دنبال‌کننده
423 عکس
427 ویدیو
10 فایل
"و هُم مِن السّاعةِ مُشفِقون" هدف عمل به وظیفه است... و یقین داریم آنچه میدانیم در مقابل آنچه نمیدانیم مثل قطره ای از اقیانوس است والله المستعان طلبه ای در قم محمد صالح مشفقی پور طالقانی👇 (https://eitaa.com/Moshfeghipour )
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجلس یا دبستان!؟ این ما مردم هستیم که با 👈 شرکت در انتخابات و 👈 انتخاب درست تعیین می کنیم «مجلس» می خواهیم یا «دبستان» پ.ن: این توضیحات مختصر را لطفا بخوانید. 👇 اینجا ✅ من رأی خواهم داد(۱۳) یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای جامعه اسلامی ما باعث خجالت است که حریم بانوان در مراکز درمانی حفظ نمی‌شود... 🔸 انتقاد صریح این بانو در برابر رهبری را فراموش نکرده ایم و مجدانه از مسؤولین امر مطالبه داریم... 🔸 سال هاست حرف دل همه بانوان شریف سرزمینمان همین مسأله بوده است... 🔸 ما خواستار اجرای کامل «قانون انطباق امور اداری و فنی مؤسسات پزشکی با موازین شرع مقدس» و نظارت جدی بر حسن اجرای آن هستیم که حدود ۲۵ سال از تصویب آن می گذرد...!! 🔹 یادداشت های مرتبط با این موضوع را بخوانید: 👈 طرف کارمند بیمارستان هست، نامحرم کجا بود!؟ 👈 نمی دانم تا به حال اشک‌ چند بانوی عفیف و‌ با شرف سرزمینم را در بیمارستان ها با این غلط کاری هایشان در آورده اند 👈 یادداشت‌ وارده: تجربه ای تلخ در مورد بحث بانوان محجبه در بیمارستان ها یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه هشتادی های دین گریز و‌ دین ستیز ایران!!😏 🔸 رهبری بعد از اعتکاف پارسال: «دیدید در مورد دهه هشتادی ها چه قدر لطیفه های مسخره آمیز بیان کردند، در آمارها و گزارش ها آمده که در اعتکاف امسال، دهه هشتادی ها ۷۰ درصد جمعیتی بودند که اعتکاف کردند.»(۱۴۰۱/۱۱/۱۹) 🔸 در آمار امسال گفته شد که ضمن رشد ۳۰ درصدی حضور معتکفین در مساجد، بیش از ۸۰ درصد آن‌ها نوجوانان و دانش‌آموزان بودند. پ.ن: عکس و فیلم ها مربوط به بعضی حال و احوال های با نشاط و‌ مختلف چند مسجدِ کشور برای اعتکاف امسال و سال گذشته است. محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 بشنوید | خاطره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روز بازگشت امام خمینی(ره) به ایران 🌹 💻 Farsi.Khamenei.ir
🔸 ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک... اشک از چش و چارم جاری بود...! 🔸 در یخچالو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو، کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد، که زنگ در رو زدن...! 🔸 پدرم بود... بازم نون تازه آورده بود... 🔸 نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. 🔸 بابام می گفت : «نون خوب خیلی مهمه... من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم، برای شما هم میگیرم...» 🔸 در میزد و نون رو همون دم در می داد و می رفت... هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت...! 🔸 دستم چرب بود، شوهرم در رو باز کرد و دوید توی راه پله... 🔸 پدرمو خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارن، این البته زیاد شامل مادرم نمیشه...! 🔸 صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم رو برای شام دعوت می کرد بالا !! 🔸 برای یک لحظه خشکم زد ... هی اصرار میکرد، اصرار میکرد...! 🔸 آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدن... 🔸 من اصلا خوشحال نشدم... خونه نا مرتب بود... خسته بودم... تازه از سر کار برگشته بودم... توی یخچال میوه نداشتیم... 🔸 چیزهایی که الان وقتی فکرش رو میکنم، خنده دار به نظر میاد... اما اون روز لعنتی، خیلی مهم به نظر می رسید 🔸 شوهرم اومد توی آشپزخونه تا برای مهمان ها چایی بریزه... اخم های درهم رفته ی من رو دید...! 🔸 پرسیدم: «برای چی این قدر اصرار کردی...؟!» 🔸 گفت:‌ «خب... دیدم کتلت داریم، گفتم باهم بخوریم.» 🔸 گفتم: «ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.» 🔸 گفت: «حالا مگه چی شده...؟!» گفتم: چیزی نیست...؟؟؟!!! 🔸 در یخچالو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. 🔸 پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: «دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم... میخوای نونها رو برات ببرم سر سفره...؟!» 🔸 تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم...!!! 🔸 پدر و مادرم تمام شب، عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودن...! 🔸 وقتی شام آماده شد، پدرم یه کتلت بیشتر بر نداشت... 🔸 مادرم هم به بهانه ی گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد...! 🔸 خورده و نخورده خداحافظی کردن و رفتن... 🔸 این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...!!! پدر و مادرم هر دو فوت کردن. 🔸 چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت... 🔸 نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما رو شنیده بود...؟! نکنه برای همین شام نخورد...؟! 🔸 از تصورش مهره های پشتم تیر میکشه و دردی مثل دشنه ته دلم می شینه... 🔸 راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم...؟! 🔸 آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم... یه قطره روغن میچکه توی ظرف و جلز محزونی میکنه...! 🔸 واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت...؟! 🔸 حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم میخوره: «من آدم زمختی هستم...!» 🔸 زمختی یعنی : ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها... 🔸 حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست، کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم...؟! 🔸 آخ... چقدر دلم تنگ شده براشون... فقط… فقط اگه الان پدر و مادرم از در می اومدن تو، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...! میوه داشتیم یا نه...! 🔸 همه چیز کافی بود... من بودم و بوی عطر روسری مادرم... دست پدرم و نون سنگک...! 🔸 پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه... 🔸 من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم... اما کسی زنگ این در رو نمیزنه... کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود، که بوی مهربونی می داد. 🔸 اما دیگه چه اهمیتی داره...؟! 🔸 چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...! 🔸 زمخت نباشیم...!!! ✍ خانم میلانی پ.ن: شادی روح پدر مادرهایی که از پیشمان رفته اند و سلامتی پدر مادرهایی که الحمدلله کنارمان هستند، صلوات یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 ارزش مشاهده دارد قبیله ای وحشی ولی «منتظر» در آفریقا... فقط می دانند که خواهد آمد... ✅ وعده تضمین شده و قطعی خداوند، روزی محقق خواهد شد [نکته: «ماسای» یکی از اقوام مشهور در آفریقا (کنیا و تانزانیا) است.] محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
لیست بعضی از خاطراتم که سیاهه کرده ام 👇 ممنون از حوصلتون که مطالعه می کنید.💐 🔸 با برخی رفقای دانشجو برای پیاده روی به توچال رفتم... / با عمامه رفتم و با عمامه هم برگشتم! و عمامه ام‌ نپرید! 👈 اینجا 🔸 نه فقط خوبی ها و‌ نه فقط بدی ها... / آتش سوزی منزل و‌ هزار دردسر😊 👈 اینجا 🔸 هم آیة الله بود و هم علامه، اما برای من حاج آقا مصباح بود و هست.‌‌../ از سر بچگی، بیست دقیقه! رو‌ خودم حرف زدم 👈 اینجا 🔸 گفت من اونقدررر کشورهای مختلف رفتم و آدم دیدم که چشم‌ و دلم سیر شده...🤦‍♂ 👈 اینجا 🔸 امام حرم یا امام جماران... / سربازِ خوش انصاف، هر چه ریسیده بودیم را پنبه کرد... 😒 {سه قسمت} 👈 اینجا 🔸 حدود ده سال قبل، در اولین سفر تبلیغی ام به سوریه، شهید محسن خزایی رو دیدم... 👈 اینجا 🔸 بعد از مدت ها در خیابان پیروزی تهران، قدم‌ زدم... / پدرم را «مارمولک» خطاب کردند، خندیدند و‌ رفتند... 👈 اینجا 🔸 گفت: برو‌ کتاب های «عزیز نَسیم!» رو بخون...🤦‍♂ /طلبه بودنم و البته اخلاق، دهان من رو بسته بود 👈 اینجا 🔸 اگر همه همت کنیم، درست میشه.../ بحث فروشنده و یک‌ خانم در مغازه 👈 اینجا 🔸 خود این خواهران شل حجاب و بی حجاب هم می دانند.../ خانم‌بی حجاب ایرانی در فرودگاه اوکراین 👈 اینجا 🔸 دروغی بزرگ با عنوان زیبای «آزادش کن تا عادی بشه...»/ «ولنتاین بازی» دو نفر وسط پیاده رو خیابانی در ورشو 👈 اینجا 🔸 نهی از منکر با سوهان قم... 👈 اینجا یاعلی 🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من که شخصا خیلی فوتبالی نیستم فقط یک‌ نکته : با «سر مربی ایرانی» هم می شود... همین. پ.ن: فیلم فرمایش رهبری در مورد سرمربی ایرانی را می بینید + فیلم سجده شکر سرمربی ایران بعد از برد مقابل ژاپن یاعلی 🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای خیر ما پشت تیم ملی😅😂 _____________________ جهت مزاح سر صبح، باعث لبخندم شد... شما هم لبخند بزنید...☺️ آیه الکرسی اول صبح هم یادتون نره...🤲 یاعلی 🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
شلنگ تخته انداختن های فردوسی پور در سایه انفعال و مجری سالاری بعضی آقایان! 🔸 سال ۹۷ در مراسم اهدای جام جهانی روسیه، رئیس جمهور زن کرواسی، همه بازیکنان دو تیم فرانسه و کرواسی و همچنین رئیس‌جمهوری فرانسه را در آغوش کشیده و بوسید!! 🔸 جالب و تأسف برانگیز این بود که تمام این صحنه ها از صداوسیمای ج.ا.ا و از نمای نزدیک پخش شد... 🔸 آش به قدری شور بود که حتی بعضی رسانه های کرواسی به این حرکت غیر طبیعی رئیس جمهورشان اعتراض کردند! 🔸 اما در ایران! انفعال بعضی مدیران در برابر یک مجری که «اساسا در تلوزیون رشد کرده و چیزی نبوده» عجیب و اسفناک بود... 🔸 آن مجری کسی نبود جز فردوسی پور که روی آنتن زنده از این کار حمایت کرد و‌ گفت اتفاقی نیفتاد... 🔸 «نباید صحنه بغل کردن و روبوسی رئیس جمهور زن کرواسی با فوتبالیست ها نشان داده میشد؛ مجری چه کاره است که می آید در این زمینه اظهار نظر می کند؟» 🔸 زمان گذشت... 🔸 مدتی قبل، فیلمی دیگر از همان مجری منتشر شد که به نمایندگی از ملت ایران!! یک‌ زن نامحرم را بغل می کند... 🔸‌و‌ حالا این آقا در کنار علی دایی و پژمان جمشیدی مجددا به صورت علنی در برنامه خود هنجار شکنی کرد... ✅ مشکل اصلی در «مجری سالاری» برخی مدیران و‌ مسؤولان است... 🔸 باور نمی کنید؟ مگر ندیدید که اخیرا یکی از وزرای همین دولت، صراحتا بر حمایت خود از فردوسی پور تأکید کرد!؟ 🔸 آقایان مدیر! مجری که «اینجا توسط شما اعتبار پیدا کرده، حالا بالاتر از گل نمی شود به او گفت چون قهر می کند و‌ می گوید از اینجا می روم! بعد هم آقایان می گویند ما نگرانیم برود خارج در شبکه من و تو. برود، ثم ما ذا؟ چه می شود!؟» «نگران این نباشید که بروند بی بی سی و من و تو، بروند هر غلطی می توانند بکنند، شما هم در دهان آن ها بزنید» پ.ن: از من ناشنیده بگیرید، در گوشی می گویم 🤫 یک بار دیگر متن بالا را بخوانید، جملاتی که بین گیومه«» قرار داده ام، عبارت بنده نیست، از کسی است که رئیس صداوسیما را منصوب می کند! یاعلی 🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
بخشی دیگر از نظرات جدید مخاطبینِ کانال مشفقون و این حقیر. از اظهار لطف ها و‌ محبت ها ممنونم. درگذشت آیة الله نمازی را هم تسلیت عرض می کنم. در مورد آن عکس که فرموده اند، چندین نفر خصوصی پرسیده و توضیح داده ام، ان شاء الله در اولین فرصت، توضیحاتی که قابلیت انتشار عمومی داشته باشد، عرض خواهم کرد. متأسفانه این حقیر هم مثل همه شما، در فضای حقیقی مشغولیت های زیادی دارم. قاعدتا متوجه شده اید که بیش از ۹۵ درصد مطالب کانال، تولیدی است و در نتیجه وقت گیر است. کم‌کاری ها را حلال بفرمایید. امیدوارم با عنایت خداوند بتوانیم انجام وظیفه کنیم، والله المستعان. با لمس کلمه می توانید تمام نظرات قرار داده شده در کانال را مشاهده بفرمایید. _______________ ✍ برای اظهار نظر، انتقاد، پیشنهاد و... 👈 اگر می خواهید شناخته نشوید: 👤 https://harfeto.timefriend.net/16770967336618 👈 اگر می خواهید شناخته بشوید: 🧔‍♂🧕 https://eitaa.com/Moshfeghipour از لطف و همراهی شما ممنونم. یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم، قدیمی است ولی دیدنی است... واقعا ارزش دارد چند دقیقه صحبت های سید هاشم الحیدری را با دقت ببینید. _____________________ در بحث انتخابات، اگر خود را شیعه می دانیم، با همه انتقاداتی که ممکن است به این تنها نظام شیعی در دنیا داشته باشیم، مطمئن باشیم عدم شرکت ما در انتخابات یعنی تضعیف حق و شیعه و در نتیجه سینه زدن زیر پرچم یزید های زمان... 🔸 با «نگاهی کلان» دقت و اندیشه کنیم که در کدام جبهه در زمان خود ایستاده ایم؟ این متن کوتاه را هم بخوانید👇 نازنین دست علی(ع) یا پای حجاج خبیث؟ ✅ من رأی خواهم داد(۱۴) یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
بشارت امام‌کاظم(ع) به شیعیان زمان غیبت 🔸عن مُوسَی بنِ جعفرٍ علیه السلام: «طُوبَى لِشِيعَتِنا المُتَمَسّكينَ بِحَبلِنا في غيبةِ قائِمِنا، الثّابِتينَ عَلَى موالاتِنا و البراءَةِ مِن أعدائِنا، أولئِكَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم، قَد رَضُوا بِنَا أئمةً، و رَضِينَا بِهِم شيعةَ، فَطُوبَى لَهُم، ثمّ طُوَبى لَهُم؛ هُم وَ اللّهِ مَعَنا في دَرَجَتِنا يومَ القيامةِ.» 🔸 از امام کاظم علیه‌السلام روایت شده که فرمود: «خوشا به حال شیعیان ما که در زمان غیبتِ قائمِ ما، پیرو ما هستند و همچنان بر دوستی ما ثابت و از دشمنان ما بیزارند؛ آنها از ما و ما از آنها هستیم؛ آنها ما را به عنوان امامان خود برگزیده و ما هم آنها را شیعیان خود می‌دانیم، پس خوشا به حال آنها و باز خوشا به حال آنها؛ به خدا سوگند آنها روز قیامت همنشینان ما خواهند بود.» [نوادرالاخبار، فیض‌کاشانی، ص250] یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای شیخ طادی! اجرای خوبی بود ولی اشتباه گرفتی...!! 🔸 کاملا موافقم! من هم می گویم: «چهره بچه مسلمان این نیست! این اخلاق پیامبری نیست! چهره ما نیست! چهره ایران نیست! چهره تمدن هشت هزار ساله نیست!» ✅ به خدا قسم! «بی حجابی» نه چهره مسلمان است نه چهره ایرانی! متن کامل را بخوانید 👈 اینجا یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
آقای شیخ طادی! اجرای خوبی بود ولی اشتباه گرفتی...!! 🔸 آقای شیخ طادی در این فیلم نشان داد که علاوه بر کارگردانی در اجرای تئاتر هم توانمند است. گرچه اگر در کنار کراوات و‌ روسری، دیش ماهواره هم در جیبشان جا میشد، اجرای بهتری می شد! 🔸 ایشان واقعیت و حقیقت را گفت! اما مخاطب را اشتباه گرفت!! 🔸 کاملا موافقم! من هم می گویم: «چهره بچه مسلمان این نیست! این اخلاق پیامبری نیست! چهره ما نیست! چهره ایران نیست! چهره تمدن هشت هزار ساله نیست!» ✅ به خدا قسم! «بی حجابی» نه چهره مسلمان است نه چهره ایرانی! 🔸 در مورد اسلام که اظهر من الشمس هست و همه مذاهب اسلامی، حجاب را واجب می دانند و شکی وجود ندارد. 🔸 اما حجاب در ایران باستان و تمدن ایرانی را ویل دورانت اینگونه می گوید و اتفاقا چه قدر سخت گیری هم بوده است: «زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان معاشرت کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو این که پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقش هایی که از ایران باستان بر جای مانده صورت هیچ زنی دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد» [تاریخ تمدن، ج۱، ص۵۵۲] 🔸 آقای شیخ طادی! فرض کنید دزدی به منزل شما آمده است و‌ دزدی کرده است. افرادی درستکار و صد البته «غیر معصوم»، در حال پیدا کردن دزد و برگرداندن اموال دزدیده شده هستند! 🔸 ناگهان می بینید فرزند درس خوانده شما فریاد می زند و به جای اینکه دزد را مخاطب خود کند، به آن درستکارها می گوید: دزد را رها کنید! این چهره مسلمان و تمدن ایران نیست...!🤦‍♂ 🔸 آقای شیخ طادی، شما همان فرزند درس خوانده «خانواده ایران اسلامی» هستی که دزد(=فرهنگ منحط غربی) را رها کرده ای و نظام(=پاسدار فرهنگ اسلامی_ایرانی) را که در حال حفاظت از دارایی های ارزشمند خودش هست، مخاطب خود کرده ای... 🔸 و عجیب و تأسف انگیز آنکه عده ای برای چنین «جهالت محضی» و چنین «تشخیص خطایی»، دست می زنند! یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
🔸 «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. 🔸 مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. 🔸 از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. 🔸 یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا ریسپریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. 🔸 پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. 🔸 وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم ریسپریدون دارید؟ 🔸 مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از شدت استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. 🔸 منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» 🔸 بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخوان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم! 🔸 تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم و سمت در خروجی رفتم. هنوز در را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» ... ده روز بعدْ ... 🔸 توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. 🔸 بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص ریسپریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت...» 🔸 نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. عجیب‌تر این بود که فاصله بین شنیدن این خبر تنها بیست روز بود تا لحظه دیدن همسرم، که با سه برگه ریسپریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. 🔸 من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد... 🔸 صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. 🔸 پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» 🔸 خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! 🔸 اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. 🔸 در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» 🔸 راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» ... 🔸 گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!» ✍ سمانه بهگام ✅ من رأی خواهم داد(۱۵) یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐