ادامه حکمت 28👆👆👆
شرح:
یک بوته، یک گیاه، یک درخت، شاخهها و ساقههایش آشکارند و باید هم باشند. اما ریشهها پنهاناند، و باید هم پنهان باشند. ریشهها اگر مانند شاخهها آشکار باشند، آن بوته یا گیاه یا درخت پژمرده خواهد شد، بلکه میخشکد.
خوبیهای ما آدمها، ریشههای ما آدمها هستند؛ هرچه پنهانتر، بهتر. البته پنهان نمیمانند؛ عین عطر گل میمانند. عطر گل خودش فریاد میکند، اما باید مثل گل بود. گل خودش فریاد نمیکند که "من عطر دارم"، اما عطر خودش سراپا فریاد است.
حالا از خوبیهای ما آدمها، بلکه یکی از بهترین و برترینِ آنها، زهد است. زهد یعنی بیمیلی. و امیرالمؤمنین میفرماید:
«أفضلُ الزُّهدِ إخفاءُ الزُّهدِ»
یعنی: بهترین بیمیلی آن است که کسی نفهمد شما بیمیلید؛ یعنی در دل باشد، نه بر زبان. یعنی زاهد باش، اما جار نزن؛ دل بکن، اما نشان نده؛ نگو چرا؛ نگو برای خداست. یعنی کار خوب بکن، اما صدای آن را درنیاور، که خودش صدا میکند. یعنی دل بکن، ولی بیصدا، بیادعا، بیتوقّع. نه نمایش بده، نه تعریف کن، نه پز بده، نه فخر بفروش. بگذار خدا ببیند، بگذار خدا بداند.
زهد یعنی دل کندن، اما نه برای دیده شدن، یا برای تشویق یا احترام؛ بلکه فقط برای پاک ماندن، فقط برای خالص بودن، فقط برای خدا بودن. و یادت باشد که خدا صدای دل را میشنود، و زهدِ بیصدا را دوست دارد.
از همین رو، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«أفضلُ الزُّهدِ إخفاءُ الزُّهدِ»
برترین زهد و بیمیلی، همان پنهان نمودن آن است. زهد این نیست که بگویی "من چنینم"، بلکه چنان باش.
به قول مولوی:
دانه نباش، دام باش.
دانه باشی، از دست میروی؛ اما دام باشی، به دست میآوری، شکار میکنی.
و میگفت:
غنچه توی باغچه نباش؛ چیده میشوی، پرپر و زیر دست و پا خواهی شد.
بلکه گیاهِ بالای بام باش؛ دور از دسترس دیگران.
دانه باشی، مرغکانت برچنند
غنچه باشی، کودکانت برکنند
دانه پنهان کن به کلی، دام شو
غنچه پنهان کن، گیاهِ بام شو.
و چه زیبا فرمود:
«أفضلُ الزُّهدِ إخفاءُ الزُّهدِ»
نفرمود برترین زهد، زهدِ پوشیده است؛ بلکه فرمود: برترین زهد، پوشیدن زهد است. چرا که پوشیدن و پوشاندن، حکایت از بیمیلی آدمی دارد. کسی که زهد خود را پنهان میکند، یعنی هیچ میلی و هیچ تمایلی به دانستن یا ندانستن دیگران ندارد، و این بیمیلی، بالاترین زهد است.
و این زهد، چه کمیاب است! در جایی، همین امیرالمؤمنین چه دقیق میگوید:
«اَلزُّهْدُ أَقَلُّ مَا يُوجَدُ وَ أَجَلُّ مَا يُعْهَدُ، يَمْدَحُهُ اَلْكُلُّ وَ يَتْرُكُهُ اَلْجُلُّ. »
یعنی زهد، کمیاب است و نایاب، اما بزرگ است، اما شریف است، اما عزیز است، و قدر دارد و قیمت دارد.
همه، زهد را تعریف و تحسین میکنند. شاعران، از آن شعرها میسازند. سخنوران، سخن ها میگویند. نویسندگان، کتابها مینویسند؛ همه از خوبیهای آن میگویند و از قشنگیهای آن. ولی بیشتر آدمها آن را رها میکنند، پشت سر میاندازند، و جا میزنند.
چرا؟ چون زهد، دل میخواهد. چون گذشت و گذشتن میخواهد. چون باید چشم را ببندی، باید نفس را زمین بزنی، باید بخواهی، اما نخری؛ بتوانی، اما نگیری؛ ببینی، اما نطلبی. باید دل ببری، دل ببازی.
نتیجهگیری:
زهد، یعنی دل کندن بیصدا. پنهان کردن میل، نه از سر ریا، بلکه از عمق صدق. بهترین نوع زهد، آن است که نه تنها دیده نشود، بلکه دیده شدن برایش اهمیتی نداشته باشد. و اینچنین زهدی، نزد خدا از همه برتر است.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. نیّتات را خالص کن. پیش از هر کار نیک، از خودت بپرس که چرا انجامش میدهی؛ اگر برای خداست، همان کافیست.
۲. خیرت را پنهان کن. صدقه بده، کمک کن، اما بینام و نشان. بگذار فقط خدا بداند.
۳. از تعریف و تمجید نترس، ولی دل نبند. اگر دیگران تحسین کردند، خوشحال شو ولی دلبسته مشو.
۴. در دل تمرین کن، نه فقط در رفتار. زهد واقعی از درون آغاز میشود؛ نه با گفتار، بلکه با دلبریدن.
۵. با زهد، خودت را تربیت کن. نه برای دیده شدن، نه برای تقدیر، فقط برای پاک ماندن.
⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با لینک منتشر کنید. متشکریم👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،29
بیست و نهم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
ادامه حکمت 29👆👆👆
لحظهها را قدر بدان!
حکمت ۲۹
وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى.
آنچه از کلام امام علیه السلام استفاده میشود: از لحظهی تولد، انسان در مسیر بازگشت به نیستی گام میگذارد. هر نفس، اندوختهی عمر را میکاهد و هر ساعت، چراغ وجود را کمسوتر میسازد. عمر، چون چراغیست که سوختش پایانپذیر است و خاموشیاش حتمی.
در همان حال، عوامل مرگ نیز از سوی دیگر بهسوی انسان در حرکتاند؛ گاه در چهرهی حادثهای ناگهانی، و گاه در هیئت فرسودگی تدریجی تن.
و چنین است که انسان و مرگ، هر دو در شتابِ رسیدناند؛
چون دو کاروان که از دو سوی جاده، بیوقفه به سوی یکدیگر رواناند،
و دیدارشان، زودتر از آن است که پنداشتهایم.
واژه ها:
إِذَا: اگر، وقتیکه، هرگاه
كُنْتَ: بودی، قرار داشتی، بهسر میبردی
فِي: در، داخل، میان
إِدْبَارٍ: پشت کردن، بازگشت، دور شدن
وَ: و، همچنین، نیز
الْمَوْتُ: مرگ، وفات، پایان زندگی
فِي: در، داخل، میان
إِقْبَالٍ: نزدیک شدن، آمدن، پیش آمدن
فَمَا: پس چه، بنابراین چه، در نتیجه چه
أَسْرَعَ: سریعتر، شتابانتر، زودتر
الْمُلْتَقَى: ملاقات، دیدار، رویارویی
شرح:
پاییز میآید، به وقتش هم میآید. وقتی هم که آمد، دیگر درخت، درخت نمیشود. تمام بار و برش میریزد، میشود چوب خشک، اسکلت. و این قصه ما و مرگ است. حکایت ما با مرگ، حکایت همان درخت است. پاییز مرگ، بخواهی یا نخواهی، بدانی یا ندانی، آمدنی است. به وقت خود هم میآید. وقتی هم که آمد، تمام کرک و پر ما خواهد ریخت. و از ما نمیماند مگر مشتی استخوان، که آن هم نمیماند. پس همانطور که درخت با پاییز روزی لاجرم تلاقی میکند و روبرو و مواجه میشود، آدمی هم با مرگ روزی روزگاری تلاقی خواهد کرد. و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «چه زود این تلاقی رخ خواهد داد.» چون قصه آدمی و مرگ، قصه دو پرندهای است که درست خلاف جهت یکدیگر و رودرروی هم به پرواز هستند. و چه زود به هم خواهند رسید. فرمود: «إذا کنتَ فی إدبار»، وقتی که تو داری پشت میکنی، پشت میکنی به جوانی، به فرصتها، به تواناییها و در حقیقت مثل شمع آب و مثل یخ ذوب میشوی و به سمت نابودی و مرگ و فنا حرکت میکنی و نابودی و فنا که همان مرگ باشد، به سوی تو شتابان روان است. و «الموت فی إقبال»، و مرگ در حال نزدیک شدن است. «فما أسرع الملتقی»، پس چه سریع این مواجهه و دیدار رخ خواهد داد. این یعنی تو داری میروی، مرگ دارد میآید. یک روز و یکجا و یک لحظهای به هم خواهید رسید. پس راه دارد تمام میشود و مسیر دارد کوتاه میشود. «فما أسرع الملتقی»، چه زود این دیدار رخ خواهد داد.
یکی میگفت: کسی بالای منبر بود، ندانستیم افتاد و مرد. یا مرد و افتاد. و این یعنی مرگ هیچ دور نیست، نزدیک است. هر ثانیه، هر لحظه، هر دم امکانش هست و نمیشود جلوی آن را گرفت و نمیشود آن را به عقب انداخت و نمیشود از آن فرار نمود. یک روزی، یک جایی و در لحظهای چشمت در چشمانش قفل میشود. حال که قرار است روزی به هم برسیم، پس با دست پر برسیم. پس با دلی آماده و با قلبی سلامت.
نتیجهگیری:
مرگ همانند پاییز، دیر یا زود به سراغ هر کسی خواهد آمد. هیچ کسی از آن نمیتواند فرار کند و هیچ کسی نمیتواند آن را به تعویق و به تاخیر بیندازد. پس از همین حالا باید آماده شویم. باید زندگیمان را طوری بسازیم که روزی که این دو پرنده به هم رسیدند، با دست پر و قلبی سالم با آن مواجه شویم.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
از فرصتها و جوانیات درست استفاده کن.
به دنبال رشد و پیشرفت باش.
دلی پاک و قلبی سالم داشته باش.
از زندگی لحظه به لحظه لذت ببر و در مسیر صحیح قدم بردار.
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
محمدرضا رنجبر نهج البلاغه حکمت ۳۰.mp3
زمان:
حجم:
3.5M
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،30
سی ام
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
محمدرضا رنجبر نهج البلاغه حکمت ۳۱.mp3
زمان:
حجم:
13.1M
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش اول
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
محمدرضا رنجبر نهجالبلاغه حکمت ۳۱.mp3
زمان:
حجم:
12.8M
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش دوم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش سوم
متن صوت
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
ادامه 👆👆👆
چشم دلت را باز کن!
حکمت ۳۱
بخش سوم
وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ.
آنچه از کلام امام علیه السلام فهمیده میشود: یقین، نوری است که در دل میتابد و انسان را از تاریکیِ تردید بیرون میآورد. این یقین چهار شاخه دارد، چهار ریشهای که اگر در جان بنشینند، انسان را به ثبات و آرامش میرسانند:
نگاهی آگاه و روشن،
ادراکی برخاسته از خرد،
توان درک و پند گرفتن از لحظههای عبرتآموز،
و گام نهادن در مسیر خردمندانی که پیش از ما زیستهاند.
کسی که با چشم عقل و دلِ بیدار به جهان مینگرد، دیگر اشیاء را فقط آنگونه که دیده میشوند، نمیبیند؛ بلکه ورای ظاهرها، معنا را درمییابد. در نگاهش، هر اتفاق، هر لبخند، هر رنج و هر شکست، نشانهای میشود از حقیقتی پنهان. چنین انسانی، پرده از واقعیت کنار میزند و به سرچشمهی حکمت میرسد.
چون حکمت در جانش جاری شود، فهمش از زندگی دگرگون میشود. دیگر از حادثهها نمیگریزد، بلکه از آنها میآموزد. در طوفانها آرام میماند، چون میداند هر موج، او را به ساحل نزدیکتر میکند. از تلخیها درس صبر میگیرد، و از شیرینیها درس شکر.
و آنگاه که این هنر را بیاموزد، گویی در کنار گذشتگان زیسته است؛ در اندوهها و شادیهای آنان شریک شده، از تجربههایشان چشیده و از مسیرشان چراغی برای راه خود افروخته است. چنین انسانی نه اسیر تکرار است و نه فریب خوردهی ظاهر روزگار؛ او از گذشته، پلی به آینده میزند و در میانهی این دو، با اطمینان و آرامش گام برمیدارد.
یقین یعنی دیدن، فهمیدن، آموختن، و ادامه دادن؛
راهی که از آگاهی آغاز میشود و به آرامش میرسد.
واژهها:
وَ: و، همچنین، سپس
الْيَقِينُ: یقین، باور استوار، اطمینان قلبی
مِنْهَا: از آن، برخاسته از آن، متعلق به آن
عَلَى: بر، بر پایهی، مبتنی بر
أَرْبَعِ: چهار
شُعَبٍ: جمع شعبه: شاخه، بخش، قسمت
عَلَى: بر، بر پایهی، مبتنی بر
تَبْصِرَةِ: بصیرت، بینایی درونی، روشنبینی
الْفِطْنَةِ: زیرکی، تیزهوشی، هوشمندی
تَأَوُّلِ: دریافت
الْحِكْمَةِ: حکمت، خرد، دانایی
مَوْعِظَةِ: پند، اندرز، نصیحت
الْعِبْرَةِ: عبرت، درس، تجربهآموزی
سُنَّةِ: روش، شیوه، سنت
الْأَوَّلِينَ: پیشینیان، گذشتگان، نیاکان
فَمَنْ: پس هر که، بنابراین هرکس، آنگاه هرکس
تَبَصَّرَ: بینا شد، دریافت، فهمید
فِي: در، درون، میان
الْفِطْنَةِ: زیرکی، هوشمندی، تیزفهمی
تَبَيَّنَتْ: روشن شد، آشکار شد، نمایان گردید
لَهُ: برای او، به او، نزد او
الْحِكْمَةُ: حکمت، خرد، دانایی
مَنْ: هر که، کسی که، آنکه
تَبَيَّنَتْ: روشن شد، معلوم شد، نمایان شد
لَهُ: برای او
الْحِكْمَةُ: حکمت، دانایی، خرد
عَرَفَ: دانست، شناخت، آگاه شد
الْعِبْرَةَ: عبرت، درس، پند
مَنْ: هر که، آنکه، کسی که
عَرَفَ: دانست، شناخت، دریافت
الْعِبْرَةَ: عبرت، پند، آموزه
فَكَأَنَّمَا: گویی، چنان است که، انگار
كَانَ: بوده است، زیسته است، وجود داشته است
فِي: در، درون، میان
الْأَوَّلِينَ: گذشتگان، پیشینیان، مردمان پیشین
ادامه در زیر👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad