eitaa logo
مسند نهج البلاغه
146 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
45 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه حکمت 29👆👆👆 لحظه‌ها را قدر بدان! حکمت ۲۹ وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى. آنچه از کلام امام علیه السلام استفاده می‌شود: از لحظه‌ی تولد، انسان در مسیر بازگشت به نیستی گام می‌گذارد. هر نفس، اندوخته‌ی عمر را می‌کاهد و هر ساعت، چراغ وجود را کم‌سو‌تر می‌سازد. عمر، چون چراغی‌ست که سوختش پایان‌پذیر است و خاموشی‌اش حتمی. در همان حال، عوامل مرگ نیز از سوی دیگر به‌سوی انسان در حرکت‌اند؛ گاه در چهره‌ی حادثه‌ای ناگهانی، و گاه در هیئت فرسودگی تدریجی تن. و چنین است که انسان و مرگ، هر دو در شتابِ رسیدن‌اند؛ چون دو کاروان که از دو سوی جاده، بی‌وقفه به سوی یکدیگر روان‌اند، و دیدارشان، زودتر از آن است که پنداشته‌ایم. واژه ها: إِذَا: اگر، وقتی‌که، هرگاه كُنْتَ: بودی، قرار داشتی، به‌سر می‌بردی فِي: در، داخل، میان إِدْبَارٍ: پشت کردن، بازگشت، دور شدن وَ: و، همچنین، نیز الْمَوْتُ: مرگ، وفات، پایان زندگی فِي: در، داخل، میان إِقْبَالٍ: نزدیک شدن، آمدن، پیش آمدن فَمَا: پس چه، بنابراین چه، در نتیجه چه أَسْرَعَ: سریع‌تر، شتابان‌تر، زودتر الْمُلْتَقَى: ملاقات، دیدار، رویارویی شرح: پاییز می‌آید، به وقتش هم می‌آید. وقتی هم که آمد، دیگر درخت، درخت نمی‌شود. تمام بار و برش می‌ریزد، می‌شود چوب خشک، اسکلت. و این قصه ما و مرگ است. حکایت ما با مرگ، حکایت همان درخت است. پاییز مرگ، بخواهی یا نخواهی، بدانی یا ندانی، آمدنی است. به وقت خود هم می‌آید. وقتی هم که آمد، تمام کرک و پر ما خواهد ریخت. و از ما نمی‌ماند مگر مشتی استخوان، که آن هم نمی‌ماند. پس همانطور که درخت با پاییز روزی لاجرم تلاقی می‌کند و روبرو و مواجه می‌شود، آدمی هم با مرگ روزی روزگاری تلاقی خواهد کرد. و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «چه زود این تلاقی رخ خواهد داد.» چون قصه آدمی و مرگ، قصه دو پرنده‌ای است که درست خلاف جهت یکدیگر و رودرروی هم به پرواز هستند. و چه زود به هم خواهند رسید. فرمود: «إذا کنتَ فی إدبار»، وقتی که تو داری پشت می‌کنی، پشت می‌کنی به جوانی، به فرصت‌ها، به توانایی‌ها و در حقیقت مثل شمع آب و مثل یخ ذوب می‌شوی و به سمت نابودی و مرگ و فنا حرکت می‌کنی و نابودی و فنا که همان مرگ باشد، به سوی تو شتابان روان است. و «الموت فی إقبال»، و مرگ در حال نزدیک شدن است. «فما أسرع الملتقی»، پس چه سریع این مواجهه و دیدار رخ خواهد داد. این یعنی تو داری می‌روی، مرگ دارد می‌آید. یک روز و یکجا و یک لحظه‌ای به هم خواهید رسید. پس راه دارد تمام می‌شود و مسیر دارد کوتاه می‌شود. «فما أسرع الملتقی»، چه زود این دیدار رخ خواهد داد. یکی می‌گفت: کسی بالای منبر بود، ندانستیم افتاد و مرد. یا مرد و افتاد. و این یعنی مرگ هیچ دور نیست، نزدیک است. هر ثانیه، هر لحظه، هر دم امکانش هست و نمی‌شود جلوی آن را گرفت و نمی‌شود آن را به عقب انداخت و نمی‌شود از آن فرار نمود. یک روزی، یک جایی و در لحظه‌ای چشمت در چشمانش قفل می‌شود. حال که قرار است روزی به هم برسیم، پس با دست پر برسیم. پس با دلی آماده و با قلبی سلامت. نتیجه‌گیری: مرگ همانند پاییز، دیر یا زود به سراغ هر کسی خواهد آمد. هیچ کسی از آن نمی‌تواند فرار کند و هیچ کسی نمی‌تواند آن را به تعویق و به تاخیر بیندازد. پس از همین حالا باید آماده شویم. باید زندگی‌مان را طوری بسازیم که روزی که این دو پرنده به هم رسیدند، با دست پر و قلبی سالم با آن مواجه شویم. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: از فرصت‌ها و جوانی‌ات درست استفاده کن. به دنبال رشد و پیشرفت باش. دلی پاک و قلبی سالم داشته باش. از زندگی لحظه به لحظه لذت ببر و در مسیر صحیح قدم بردار. مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
محمدرضا رنجبر نهج البلاغه حکمت ۳۰.mp3
زمان: حجم: 3.5M
🔷نهج‌البلاغه 🔷حکمت :،30 سی ام 🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼 به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷 حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدرضا رنجبر نهج البلاغه حکمت ۳۱.mp3
زمان: حجم: 13.1M
🔷نهج‌البلاغه 🔷حکمت :،31 سی و یکم بخش اول 🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼 به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷 حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدرضا رنجبر نهج‌البلاغه حکمت ۳۱.mp3
زمان: حجم: 12.8M
🔷نهج‌البلاغه 🔷حکمت :،31 سی و یکم بخش دوم 🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼 به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷 حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷نهج‌البلاغه 🔷حکمت :،31 سی و یکم بخش سوم متن صوت 🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼 به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷 حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
ادامه 👆👆👆 چشم دلت را باز کن! حکمت ۳۱ بخش سوم وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ. آنچه از کلام امام علیه السلام فهمیده می‌شود: یقین، نوری است که در دل می‌تابد و انسان را از تاریکیِ تردید بیرون می‌آورد. این یقین چهار شاخه دارد، چهار ریشه‌ای که اگر در جان بنشینند، انسان را به ثبات و آرامش می‌رسانند: نگاهی آگاه و روشن، ادراکی برخاسته از خرد، توان درک و پند گرفتن از لحظه‌های عبرت‌آموز، و گام نهادن در مسیر خردمندانی که پیش از ما زیسته‌اند. کسی که با چشم عقل و دلِ بیدار به جهان می‌نگرد، دیگر اشیاء را فقط آن‌گونه که دیده می‌شوند، نمی‌بیند؛ بلکه ورای ظاهرها، معنا را درمی‌یابد. در نگاهش، هر اتفاق، هر لبخند، هر رنج و هر شکست، نشانه‌ای می‌شود از حقیقتی پنهان. چنین انسانی، پرده از واقعیت کنار می‌زند و به سرچشمه‌ی حکمت می‌رسد. چون حکمت در جانش جاری شود، فهمش از زندگی دگرگون می‌شود. دیگر از حادثه‌ها نمی‌گریزد، بلکه از آن‌ها می‌آموزد. در طوفان‌ها آرام می‌ماند، چون می‌داند هر موج، او را به ساحل نزدیک‌تر می‌کند. از تلخی‌ها درس صبر می‌گیرد، و از شیرینی‌ها درس شکر. و آنگاه که این هنر را بیاموزد، گویی در کنار گذشتگان زیسته است؛ در اندوه‌ها و شادی‌های آنان شریک شده، از تجربه‌هایشان چشیده و از مسیرشان چراغی برای راه خود افروخته است. چنین انسانی نه اسیر تکرار است و نه فریب خورده‌ی ظاهر روزگار؛ او از گذشته، پلی به آینده می‌زند و در میانه‌ی این دو، با اطمینان و آرامش گام برمی‌دارد. یقین یعنی دیدن، فهمیدن، آموختن، و ادامه دادن؛ راهی که از آگاهی آغاز می‌شود و به آرامش می‌رسد. واژه‌ها: وَ: و، همچنین، سپس الْيَقِينُ: یقین، باور استوار، اطمینان قلبی مِنْهَا: از آن، برخاسته از آن، متعلق به آن عَلَى: بر، بر پایه‌ی، مبتنی بر أَرْبَعِ: چهار شُعَبٍ: جمع شعبه: شاخه، بخش، قسمت عَلَى: بر، بر پایه‌ی، مبتنی بر تَبْصِرَةِ: بصیرت، بینایی درونی، روشن‌بینی الْفِطْنَةِ: زیرکی، تیزهوشی، هوشمندی تَأَوُّلِ: دریافت الْحِكْمَةِ: حکمت، خرد، دانایی مَوْعِظَةِ: پند، اندرز، نصیحت الْعِبْرَةِ: عبرت، درس، تجربه‌آموزی سُنَّةِ: روش، شیوه، سنت الْأَوَّلِينَ: پیشینیان، گذشتگان، نیاکان فَمَنْ: پس هر که، بنابراین هرکس، آنگاه هرکس تَبَصَّرَ: بینا شد، دریافت، فهمید فِي: در، درون، میان الْفِطْنَةِ: زیرکی، هوشمندی، تیزفهمی تَبَيَّنَتْ: روشن شد، آشکار شد، نمایان گردید لَهُ: برای او، به او، نزد او الْحِكْمَةُ: حکمت، خرد، دانایی مَنْ: هر که، کسی که، آنکه تَبَيَّنَتْ: روشن شد، معلوم شد، نمایان شد لَهُ: برای او الْحِكْمَةُ: حکمت، دانایی، خرد عَرَفَ: دانست، شناخت، آگاه شد الْعِبْرَةَ: عبرت، درس، پند مَنْ: هر که، آنکه، کسی که عَرَفَ: دانست، شناخت، دریافت الْعِبْرَةَ: عبرت، پند، آموزه فَكَأَنَّمَا: گویی، چنان است که، انگار كَانَ: بوده است، زیسته است، وجود داشته است فِي: در، درون، میان الْأَوَّلِينَ: گذشتگان، پیشینیان، مردمان پیشین ادامه در زیر👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
ادامه قبل👆👆👆 شرح: لیوانی که می‌افتد و می‌شکند، یکی می‌بیند و می‌گوید: «دیدی شکست»؛ یکی هم می‌بیند و می‌گوید: «دیدی شکستنی بود؟» و این یعنی دید و دیدن دوتاست، و دو گونه است؛ دیدی شکست: نگاهی ساده، سطحی، سرسری و گذراست. دیدی شکستنی بود: نگاهی‌ست عمیق، تأمل‌برانگیز، همزادِ فهم، هم‌قدمِ شعور، آغازِ حکمت، و مقدمه‌ی عبرت و بصیرت. اینکه مولوی می‌گفت: «زین سپس ما دیده می‌خواهیم و بس»؛ منظورش همین دید دوم بود. یعنی دیگر چشم ظاهر کافی نیست، بلکه چشم دل، دیده‌ی درون، دیده‌ی بینا و بیدار می‌خواهیم؛ نگاهی که فراتر از سطح برود و لایه‌های زیرین واقعیت را بشکافد. أمیرُالمؤمنین علیه‌السلام از چنین نگاهی با تعبیرِ «تَبصِرَةِ الفِطنَةِ» یاد می‌کند؛ یعنی بینایی‌ای که ریشه در فطانت و ذکاوت دارد، دیدنی عمیق، دقیق، ژرف و هوشمندانه. و می‌فرماید: چنین دیدنی‌ست که آدمی را به یقین می‌رساند. یعنی هر کسی که در این عالم، عالم را این‌گونه دید، و نگاهی توأم با تأمل، تحلیل، دقت و اندیشه داشت، او دیر یا زود، بی‌تردید به یقین خواهد رسید؛ یقین به اینکه این دنیا بی‌حساب و کتاب نیست، یقینی که دل را عمیقاً آرام می‌کند، و اندیشه را منظم، ذهن را مرتب، عمل را صاف و زلال، و انگیزه را شفاف می‌سازد. یقینی که تردیدها را می‌سوزاند، دودلی‌ها را کنار می‌زند، و انسان را در میانه‌ی طوفان‌ها استوار و محکم نگاه می‌دارد؛ یقینی که وقتی همه سرد و خاموش می‌شوند، شعله‌ی درون تو را روشن، زنده و گرم و داغ نگه می‌دارد. البته، راه رسیدن به یقین منحصر در این یک مسیر نیست؛ از این‌رو امام علیه‌السلام، راه دومی را نیز مطرح می‌فرماید: «تَأَوُّلِ الحِکمَةِ» یعنی دریافتِ حکمت، تجربه‌ی معرفت، لمسِ حقیقت. حکمت، نه یعنی سخنان کلیشه‌ای، نه حرف‌های تزئینی، شعاری یا احساسی؛ بلکه یعنی کلمات محکم، استوار، استخوان‌دار، ریشه‌دار، متین و معنادار؛ حرف‌هایی که فقط از گوش عبور نمی‌کنند، بلکه در دل جا خوش می‌کنند، و بر جان آدمی حک می‌شوند، اثر می‌گذارند. یعنی تجربه‌ی عمیق، فهم دقیق، چکیده‌ی عمر، عصاره‌ی درد و درک. حکمت، مانند استخوانی در بدن انسان است؛ پنهان است، اما تکبه گاه است و نگهدارنده و ستونِ ایستادگی‌ست؛ حرف‌هایی که هر که آن‌ها را گرفت، دیگر سبک نمی‌شود، سُر نمی‌خورد، نمی‌لرزد، گم نمی‌شود، گرفتار سطحی‌نگری نمی‌گردد. می‌فرماید: دریافت چنین کلام‌هایی، چنین معرفت‌هایی، چنین دانایی‌هایی، آدمی را به یقین می‌رساند؛ یقینی اصیل، ریشه‌دار، ماندگار. سپس راه سوم را هم یاد می‌کند: «مَوعِظَةِ العِبرَةِ» یعنی پندگیری از امور عبرت‌آموز، از وقایع تکان‌دهنده، از اتفاقات معنادار. و این یعنی: یقین، چیزی نیست که به صورت ذاتی در انسان باشد؛ یعنی یقین داشتنی نیست بلکه ساختنی است. و از جمله عواملی که یقین را می‌سازد، همین پند گرفتن و درس‌آموزی از حوادث و اتفاقات پیرامون ماست. وقتی انسان با دقت به وقایع نگاه می‌کند، به یقین می‌رسد که جهان، بی‌صاحب و بی‌نظام نیست، به یقین می‌رسد که عدل، همیشه جاری و نافذ است؛ چرا که می‌بیند، هیچ ظالمی بی‌تاوان نمانده، هیچ ظالمانه‌ای بی‌پاسخ نمانده، درست همان‌طور که حافظ می‌گفت: «دور فلکی یکسره بر منهج عدل است، هشدار که ظالم نبرد راه به منزل.» در ادامه، امام علیه‌السلام راه چهارمی را نیز برای رسیدن به یقین بیان می‌کند: «سُنَّةِ الأوَّلِینَ» یعنی راه و رسم، سیره و شیوه‌ی پیشینیانِ پارسا، اهل یقین، اهل دل. ببینید عالم ماده با عالم معنا تفاوت دارد. در عالم ماده، علم مقدم است بر عمل؛ ابتدا باید دانست، سپس به کار بست. مثلاً ابتدا فیزیک را می‌خوانی، سپس به ماه سفر می‌کنی. اما در عالم معنا، ماجرا دقیقاً برعکس است؛ در اینجا، اول باید عمل کرد، و بعد علم و آگاهی حاصل می‌شود. لذا قرآن می‌فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ عبادت کن، بندگی کن، راه برو، تا یقین به سراغت بیاید. یعنی ابتدا حرکت، ابتدا التزام، ابتدا تقوا، بعد آگاهی. یا می‌فرماید: اتَّقُوا اللهَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ تقوا پیشه کنید، عمل کنید، در مسیر قرار بگیرید، آنگاه خداوند خود، معلم شما خواهد شد، شما را تعلیم خواهد داد. از همین‌رو، أمیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: یکی از راه‌های رسیدن به یقین، آن است که آدمی پا جای پای پیشینیان صالح بگذارد؛ و به رسم آن‌ها رفتار کند، و سبک زندگی آنان را الگو بگیرد؛ چرا که این تقلید عملی، خود دریچه‌ای‌ست برای دریافت تجربه‌های معنوی،که این تجربه‌ها، زمینه‌ی فهم، شعور، آگاهی و در نهایت، یقین خواهد شد. خلاصه اینکه، یقین که سبب می‌شود آرام بمانی در میانه‌ی طوفان، و روشن باشی در دل تاریکی، و راه را ببینی وسط دود، در نگاه امام، شبیه یک چراغ است؛ چراغی که با جرقه‌هایی روشن می‌شود. ادامه👇👇👇👇👇👇👇👇👇 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad
ادامه قبل👆👆 جرقه‌ی اول: فهم است، زیرکی است، تیزی و بیداری است، دیدن است؛ دیدنی تیزبینانه، دقیق، هوشمندانه، نافذ. یعنی نگذاری پدیده‌ها از برابر چشمانت بی‌تفاوت عبور کنند؛ باید مکث کنی، تأمل کنی، ژرف بنگری، بفهمی. بفهمی پشت پرده‌ی اتفاقات چیست، بفهمی که ظاهر ماجرا، تنها قشر نازک ماجراست. اگر نفهمی، اگر حواست نباشد، اگر در خواب باشی، به یقین نخواهی رسید؛ چرا که یقین، فرزندِ نگاهِ ژرف و دقیق است، نه نگاه سرسری. جرقه‌ی دوم: دریافت حکمت است؛ یعنی حرف‌های قرص یعنی رسیدن به دانایی و آگاهی است. یعنی لمسِ حرف‌های پرمغز، درکِ معانی سنگین، و اینکه هر حادثه‌ای، نشانه است، آدرس است، چراغ راه است. جرقه‌ی سوم: پند گرفتن است؛ درس گرفتن از گذشته، از گذشتگان، خواندن قصه‌های شان، عبرت از خطاها، شناخت مسیرها. یعنی گذشته را بخوانی تاریخ را ورق بزنی و از دردها درس بگیری. یعنی اگر کسی را دیدی که غرق شد، تو شنا را بیاموزی، نه اینکه غرق شوی. و جرقه‌ی چهارم: پیروی از راه و رسم صالحان است؛ یعنی راه آنان را بشناسی، ببینی، و به همان شیوه رفتار کنی، تا آرام‌آرام همان نور در وجود تو هم روشن شود. و بعد امام ع فرمود: فَمَن تَبَصَّرَ فِی الفِطنَةِ تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَةُ هر کس با چشم بیدار، با ذهن هوشیار، با دل آگاه نگاه کند، درهای حکمت به روی او گشوده می‌شود؛ چرا که وقتی چنین نگاهی در زندگی جاری شد، همه‌چیز، حتی کوچک‌ترین چیزها، تبدیل به معلم و مربی می‌شوند؛ از یک قطره باران، تا یک برگ خشک، از یک سکوت شب، تا یک شکست ساده. همه‌ی این‌ها می‌توانند به انسان بیاموزند، بیدارش کنند، دانایش کنند، و او را به یقین برسانند. و سپس فرمود: وَمَن تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَةُ عَرَفَ العِبرَةَ هر کس به حکمت رسید، قدرتِ شناختِ عبرت‌ها را پیدا می‌کند؛ یعنی دیگر از کنار وقایع عبور نمی‌کند، بلکه پند می‌گیرد، می‌لرزد، عمیق می‌فهمد. فرقش با دیگران این می‌شود: وقتی برای دیگران از سقوط یک پادشاه می‌گویی، فقط یک خبر است؛ اما او که حکمت دارد، با شنیدن همان خبر، دلش می‌لرزد، چراغی در جانش روشن می‌شود، و زمزمه‌ای در گوش جانش می‌پیچد که: مغرور نباش، قدرت ماندگار نیست، و دنیا وفادار نیست. کسی که اهل حکمت است، چشمش دیگر سطحی نمی‌بیند؛ وقتی جنازه‌ای می‌بیند، انگار که یک کتاب باز کرده باشد. اما آن‌که حکمت ندارد، هرچه ببیند، نمی‌فهمد؛ اما آن‌که حکمت دارد، هرچه ببیند، برایش معنا دارد. و هرچه می‌بیند از دل آن نور و پند و تلنگر در می‌آید. و دیگر هیچ لحظه‌ای در زندگی برای او بی‌معنا نیست همه چیز می‌شود نشانه، همه چیز می‌شود ندا همه چیز می‌شود دعوت. و سپس فرمود: وَمَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِی الأوَّلِینَ کسی که اهل عبرت باشد، انگار میان پیشینیان زیسته، تجربه‌های آنان را لمس کرده، تلخی‌ها و شیرینی‌هایشان را چشیده، و پخته شده، جاافتاده شده، عمیق و پیر شده است. انگار که با چشم خودش سقوط‌ها و اوج‌هاشان را دیده، و دیگر خام نیست، ساده نیست، بی‌خبر نیست، بلکه پخته است و دلش پیر، و فهمش عمیق، و انگار قرن‌ها زندگی کرده باشد و دیگر نیازی نیست خودش در هر چاهی بیفتد تا بفهمد تهش کجاست، نگاه می‌کند، می‌فهمد، می‌شنود درک می‌کند, برای همین دیگر ساده رد نمی‌شود, ساده نگاه نمی‌کند, ساده تصمیم نمی‌گیرد. او دیگر نیاز ندارد همه‌چیز را خودش تجربه کند؛ از نگاه، از شنیدن، از تأمل، می‌فهمد. نتیجه‌ اینکه: یقین، روشنایی‌ست در دل تاریکی، آرامشی‌ست در دل طوفان، فهمی‌ست در دل هیاهو. و این یقین، میوه‌ی نگاهی‌ست که با دل دیده، با جان شنیده، و با عمل زندگی کرده است. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. هیچ اتفاقی را سطحی نبین؛ پشت هر حادثه، درسی نهفته. ۲. تاریخ بخوان، قصه‌ها را بشناس، از گذشته‌ها برای آینده نور بگیر. ۳. از اهل یقین، از اهل عمل، الگو بگیر. روش‌شان را ببین، در زندگی‌ات پیاده کن. ۴. مراقب نگاهت باش؛ تیزتر، دقیق‌تر، بیدارتر نگاه کن. ۵. عمل کن، حتی وقتی یقین نداری؛ چون در عالم معنا، یقین بعد از عمل می‌آید، نه قبل از آن.👆👆 مسند نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89 @Mosnad http://Eitaa.com/Mosnad