از دیروز تاحالا سه چهارتا پله اعتماد به نفسم اومده بالا. شاید بخاطر اینه که فهمیدم توهم شبیه من یه آدم معمولی هستی و نه اون بُتی که من ساختم ازت تو ذهنم. حالا کمتر دربارهِ کافی نبودنِ خودم فکر میکنم و کلا کمتر فکر میکنم. عُمرِ این فکر نکردن تا اینجا فقط یه روز بوده ولی همین یه روز بهم اندازه همه این چندماه آرامش داده. نتیجه اینکه بیاید فکر نکنیم، یا به چیزهای خوب فکر کنیم که نتیجههای خوب دارن.
خانم عزتی: تو الان بری پیش آقایِ زارعیان اینارو بگی بهت میخنده.
آقایِ زارعیان: ما کاری که شروع کردیم نصفه ول نمیکنیم، تو انتخاب واحداتو بکن هرجا مشکل خوردی بیا پیشِ من.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
خانم عزتی: تو الان بری پیش آقایِ زارعیان اینارو بگی بهت میخنده. آقایِ زارعیان: ما کاری که شروع کردیم
آقا شما نمیدونی این لحظه امروز به من چقدر چسبیده، خدا شاهده.