مبینا یه تسبیح کوچیک سفید از مشهد برام اروده که دوسش دارم و ترغیبم میکنه ازش استفاده کنم.
هر چی بیشتر جلو میره و به زمستون نزدیک تر میشیم دچار احساس نا امنی درونی بیشتری میشم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
هر چی بیشتر جلو میره و به زمستون نزدیک تر میشیم دچار احساس نا امنی درونی بیشتری میشم.
نمیخوام امسال زمستون یه سری چیزا رو تجربه کنم، نمیخوام یه سری حسا باشن. ولی هستن و دارن نزدیکم میشن.
نمیدونم چرا اینقدر این روزا دلم بیرون بودن میخواد. بیرون بودن با یک نفری، یک نفری که نمیدونم دوسته یا کسی که بین رویاهام چرخ میزنه. در هر صورت دلم ازم بیرون زدن از این مکان بسته چهارگوش طلب میکنه، اما ن شرایط محیطیش هست نه جوی.
الانم دلم میخواد بین همه تلاشام برای آخرِ امسال فصل سرما رو بکشم تو وجودم. ازش استفاده کنم. حداقل یه بار که میتونم برم بیرون؟ یه بار فقط! نمیدونم شرایط جطور میشه ولی امیدوارم آخرش خوشحال باشم.
دختر تو زیادی حساس شدی باید یکم شل کنی. به رفتارا، به حرفا، به آدما به همه چیز حساس شدی. این خوب نیست حساس نشو حساس نشو.
نوشته های قدیمیم رو میخونم، بعضیاشون برای قلمِ ضعیف من خیلی خوبن. پاییز تموم شده و من ننوشتم بچه ها. غم زده شدم باز، روزمرگی زندگی داره منو تو خودش میبلعه.
امروز به مقداد زیادی گریه دارم، گریه هایی که نمیدونم از کجا اومدن و حتی دلیلی هم ندارم ولی بست نشستن پشت دروازه چشمام که بذارم سرریز شن. روحم خستست از نمیدونم چی، داشتم فکر میکردم دلم میخواد امسال با هر نتیجه ای که داره، خوب یا بد فقط با دور تند بگذره و تموم بشه. دیگه هیچوقت برنگرده. تا شاید افکاری که امسال به من وصل کرده و دارم با خودم میکشمشون کم بشن، ولی بعدش فکر میکنم که این فکرا هیچوقت نمیرن همیشه میمونن، فقط با من بزرگ و بزرگ تر میشن.
اینقدر دلایل زیادی برای غمگین بودن وجود داره که دیگه نمیتونم همه رو به یاد بیارم، یهویی وسطش یه کدومش یادم میره. باورم نمیشه امروز تو حمام ۲۰ دقیقه با یه آدمی که نمیدونم کی بود سرِ یه موضوع مسخره دعوا کردم. دارم خل میشم بچه ها کمکم.
نیاز دارم الان یه نفر باشه که بیاد خونمون و منو بدزده. بهم بگه اینقدر پول داره که میتونه با پارتی و پولش برام یه کرسی خوب تو یه دانشگاه خوب بگیره منم نیاز نیست اینقدر درس بخونم. هنرمندم هست تازه. بعد منو میبره بیرون میریم شیر کاکائو میخوریم باهم، بعدشم بهم قول میده بازم بیاد منو ببره بیرون.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهیِ من اینشکلی میشه ولی با این تفاوت که دلم براش ضعف نمیره میذارمش سر کوچه. البته این خودمم میتونم باشم! #کاکائو
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نیاز دارم الان یه نفر باشه که بیاد خونمون و منو بدزده. بهم بگه اینقدر پول داره که میتونه با پارتی و
لطفا اینقدر پولدار باش که برام ست کامل اسکرب بوک بگیری باشه؟
هدایت شده از شاید دزیرهایی خسته.!
نه، این انصاف نیست. انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدمهای تکراری را روزی هزاربار ببینی، و در عینحال آنقدر بزرگ باشد که نتوانی آنکسی را که دلت میخواهد، حتی یکبار ببینی.
• تنهایی پرهیاهو.
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
4_6012713477188096935 (1).mp3
8.29M
ببخشید که بابات شدم سهیل.
مامان بابا خیلی خوبن!
به خدا...
وقتی نیستن میفهمی، باور کن!
به خاک ِ آقام...