eitaa logo
شعرام
28.3هزار دنبال‌کننده
355 عکس
3 ویدیو
0 فایل
شعرایی کـه دوستشون دارم :)🌱 تبلیغات: @Tablighatmp
مشاهده در ایتا
دانلود
عــمری به غــزل طـی شد و صــد بــار نوشتم بین من “و” تو فاصله ای نیست جز این “واو”
فـصـل بــهار آمـــد و رنگِ بــهار نيست "اردی‌جهنم" است زمانی كه يار نيست
لطف خورشید است اگر از ماه نوری می‌رسد آنچه فهمیدی غلط بود؛ آنچه هستم، نیستم!
‌دارد دلم از دوری تو می‌میرد از حال دلم نگو، دلم می‌گیرد❤️‍🩹
تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست بـــهار در نــظرم غیر رنــگ و بوی تو نیست
و من که رهگذری در صدای بارانم هنوز فرق تو را با خودم نمی‌دانم
تو دلخوشیِ شکوفه، تو عطرِ گل‌هایی بـهار می‌شود آن فصل که تو مـی‌آیی - بهارتون مبارک🌱
حال من خوب است؛ برعکسش کنید❤️‍🩹:)
خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم منزلی امــن‌تر از گوشه تنهایی نیست
تو نـبین ســاکـــت و آرام نشـستـم کنجی حرف ناگفته زیاد است ولی محرم نیست
ز قفس ملولم امّا چه کنم که پَر ندارم
چه می‌پرسی ز حالم؟ سنگ می‌بارد، بلورم من! به رســوا کردنِ ایوب مشــغولم، صــبورم من
چشمـان مرا دوباره یــادت تر کرد من هیچکسی جز تو ندارم برگرد
زیر باران که به من زل بزنـی خواهـــی دید فن تشخیص نم از چهره گریان سخت است
سعی کن پنجره‌ای رو به پریدن باشی دیده خواهی شد اگر لایق دیدن باشی
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سحر؟ هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اســیر
از خــودم ترســیده بودم عشق من را سبز کرد شاخه‌ای خشکیده بودم عشق من را سبز کرد🌱
کمی دیـــر آمدی ای عشـــق اما باز با این‌ حال اگر چیزی ازین غارت‌زده باقی‌ست غارت کن
عمری‌ست که با عقل و دلم درگیرم از اینـهمه زنــدگـی نـکـردن سیـرم از حــالِ دلــم ســوال کردی بی تو؟ چیزی که نمی‌شود، فقط می‌میرم :)
تو عاشقانه‌ترین رود سرزمین منی که هیچ‌وقت به دریای من نمی‌ریزی
قلبِ مرا لَمس می‌کُنند ...
از وی بپرس حالِ من ای باد صبحدم باشد که نام من برود بر زبان او
《می‌گذره》
چه خوش گفت : سرگشته‌ی محضیم و در این وادی حیرت عاقل‌تر از آنیم که دیوانه نباشیم.
چه دل آزارترین شد ...》
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن بعد عــمری کــامدی بنشین زمانی پیشِ ما
پرسیدند آیا او را تا حد مرگ دوست داری؟ گفتم: بالای قبرم از او سخن بگویید ببینید چطور مرا زنده می‌کند❤️🥺)
با عشــق فقط حــال مرا بهتر کن من از همه خسته‌ام مرا باور کن
با هرچه عشق نام تو را می‌توان نوشت با هر چه رود راه تو را می‌توان ســـرود بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دست‌های روشن تو مـی‌توان گشــود