پیچیدگی عرفانی
: ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است. -آلبر کامو #bio #درخشش
|شاعر -که مرده است- فقط شعر میشود..|
#bio
بدترین جنبه تنهایی این است، که مجبوری تحملش کنی. یا تحمل میکنی، یا غرق میشوی، باید سخت تلاش کنی تا ذهن گرسنهات را از نگاه به گذشته باز داری، تا نابود نشوی.
#فیلیپ_راث
#یکیمثلهمه
هدایت شده از Motivation🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن که آورد مرا، باز بر آرد وطنم:)
#Peace
#aesthetic
بعد مرگم شعرهایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلختر از درگذشتم بوده است!
#فرامرز_عربعامری
#شعر
پیچیدگی عرفانی
عشق، به تنهایی دنیایی است. یا درست در میانش هستی، در آتشش. یا بیرونش هستی در حسرتش.«عشق» یک دنیاست.
نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد
نه صبر در فراقش زین بیشتر توان کرد
#فروغی_بسطامی
#شعر
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
من آن طبیب زمینگیر زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود میدهم، نمیمیرم
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقههای زنجیرم
درخت سوختهای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
#فاضل_نظری
#شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
✦ 𝑽𝒊𝒏𝒕𝒂𝒈𝒆
𝑺𝒎𝒊𝒕𝒉 & 𝑾𝒆𝒔𝒔𝒐𝒏 𝑴𝒐𝒅𝒆𝒍 500
𝐃𝐞𝐚𝐫 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐬: @Chocolate2005 @Mystical_complexity @tohyychanel @myrealself
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک میریزد برای گرمی بازار خویش»
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش!
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش...
#حسین_دهلوی
#شعر
شرح این آتشِ جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتَن تا کی؟
#وحشی_بافقی
#شعر
هدایت شده از "فیفی از خوشحالی زوزه میکشد"
و همه چیزی که من دیدم، این بود:
؛او در میان اشک هایش بلند شد و به اهرام ویران شده زندگی اش نگاه کرد.
راستی
امروز روز جهانی برادره:)
برید لُپشونو ببوسید، چه کوچولو و چه بزرگ فرقی نداره!
#حرفَک
عادتها میتوانند انسان را نابود کنند.
کافی است انسان به گرسنگی و رنج بردن عادت کند، به زیر ستم بودن، تا دیگر هرگز به رهایی فکر نکند و ترجیح بدهد در بند بماند.
#هرتا_مولر
#گرسنگیوابریشم
چه به سرم خواهد آمد، سرنوشتم چیست؟ بدتر از همه این است که هیچ یقینی ندارم، آیندهای ندارم، و حتی نميتوانم حدس بزنم چه به سرم خواهد آمد. به گذشته هم میترسم نگاه کنم. گذشته چنان پر از بدبختی است که فقط یادش کافی است تا دلم را پاره پاره کند.
#داستایوفسکی
#بیچارگان
کسی چه می داند؟ اصلا مقصودتان چیست که آدم آخرش میمیرد؟
شاید انسان صد حس داشته باشد که در موقع مرگ، فقط پنج حس آشنا و معروفش از بین برود و نود و پنج حس دیگرش زنده بماند...
#آنتوان_چخوف
#باغآلبالو
میدونی قضیه از چه قراره؟
گاهی اوقات فراموش میکنم که توی یک مرداب گیر افتادم. یادم میره دارم برای زنده موندن توی این مرداب تقلا میکنم.
برای مدت کوتاهی دست و پا زدن میام بالا و یک نفس میگیرم و دوباره دست و پا میزنم.
گاهی هم حین نفس گیری یک نیلوفر آبی رو میبینم، خیلی قشنگه ولی باعث میشه فراموش کنم بهتر نفس بگیرم و زمانم تموم میشه.
و فکر کنم این آخرین باری باشه که نفس گرفتم.
دیگه جونی برای دست و پام باقی نمونده.
کاری نمیشه کرد؛بهتره غرق بشم.
مگه نه؟
#خودم