eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
143 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
کعبه یک سنگ نشان است که رَه گم نشود. ما مسلمان شده یِ کوی حسینیم فقط....🫀
پرسشۍبدنگران‌ڪرده‌منِ‌مجنون‌را.. اربعین‌ڪربُبلاحك‌شده‌درتقدیرم؟!💔
‌- م‍‌ث ش‍‌ی‍‌شه زود م‍‌ی‌ش‍‌ک‍‌ن‍‌م🚶🏻‍♀ - ول‍‌ی م‍‌ث ش‍‌ی‍‌شه ب‍‌د م‍‌ی‌بُ‍‌رم :)
من‌درونگرا‌ ترین‌ فرد‌ ِجمع‌ ِ برونگراهام و برونگرا ترین فرد ِجمع ِ درونگراها:)))
ما خلق نشدیم که خلق رو راضی نگه داریم ...!'
دَوامُ الحال مِنَ المُحال ؛ که هیچ حالی دائمی نیست . !
قدرتمندترین‌آیات‌قران‌برای‌رفع‌هرگونه‌مشکل:📜💕
میگم‌خدایا‌اگه‌یه‌وقت‌جهنمی‌شدیم‌ مارو‌از‌مسیری‌ببر‌جهنم‌ڪه امام‌حسین‌مارو‌‌نبینه...'💔🥺
اِمامِ زَمان فَرمودَند: اَگَرشیعَیان مابِه‌اَندازِه‌ے یِک‌لیوانِ آب🥛تِشنِه‌‌ے‌مابودَند ماظُهورمےکَردیم💔
یِڪ‌اِنقـِلـٰابۍ‌ۅاقِعۍ هَمـٰان‌جـٰایۍ‌خِدمت‌مِۍ‌ڪُند ڪہ‌بِہ‌اواِحتیـٰاج‌اسٺ🖐🏾🙂ツ
̎ خنده‌ات می‌برد از سینه دو عالم غم را...💜̎
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊 🕊🌹 🕊 ࢪمآن↻⇦ 💜جبهہ‌ۍ‌ عآشقۍ💜 در حالی که اون ور خط با اهو درگیر بود گفت: - کجایی بیشعور الان استاد میاد. اخ دیرم شده بود سریع گفتم: - میام میام الان میام و قطع کردم. وارد پارکینگ شدم که دیدم کلید دار اپارتمان با در پارکینگ گیره وای نکنه باز گیر کرده و درش باز نمی شه؟ سریع سمت ش رفتم و گفتم: - سلام عمو رجب نگو باز در گیر کرده! عمو رجب و مکانیک که در حال ور رفتن با در و سیستم ش بودن گفتن: - اره بازم گیر کرده یکم دیگه حل می شه. به ماشین تکیه دادم که اسانسور وا شد و فرزاد و محمد و اون یکی اومدن بیرون و عجله داشتن. با دیدن ما محمد همون سر جاش وایساد و باز بهم.نگاه کرد همون پسره جلو اومد که فرزاد گفت: - حسن ببین چی شده دیر مون شده! پس اسمش حسن بود! حسن بهمون نزدیک شد و گفت: - چی شده؟ لب زدم: - در قفل کرده. محمد و فرزاد هم با گام های اروم اومدن همین سمت. حسن در ماشین جفتی ماشین من رو باز کرد پس ماشین شون این بود. محمد از کنارم رد شد و زیر لب سلام کرد. اما من حتی جواب ش رو هم ندادم و با مکث توی ماشین نشست. فرزاد جلو اومد و گفت: - سلام ارغوان خانوم خیلی وقته ندیدمت. لبخندی زدم و گفتم: - سلام منم همین طور! سری تکون داد و گفت: - انگار شما هم عجله دارین! به ساعت نگاه کردم و گفتم: - اره داشنگاه دارم. سر تکون داد و گفت: - ما هم همین طور.