••
.
بیش از انسانها به تاراج خزان پی برده است
غنچهای که قبل رویش خسته و پژمرده است
جای رنجش نیست از طعن و ملامتهای خلق
هرکه سیلی میزند، یک روز سیلی خورده است
دلخوشیهای جهان از خيلِ اندوهم نكاست
در من از آغاز یک جمعیت افسرده است
از تماشای جهـــــان و از تمـــــنای وصال
سهم ما اندوه هجر و خاطری آزرده است
خیر دنیا بر من از روز نخست اینگونه بود
هرکه آوردهست چیزی، صد برابر بُرده است
#بهنام_مصحفی
.
•••
••
.
به روز مرگ هم حتی تفاهم نیست بین ما
که من رختم سفید است
و سیـــاهم را تو میپوشی!
#محمود_رضا_خرازی_فرد
.
•••
|•ناڕوَݩ🌿'
••
.
خاکی چادر تو را سرمه چشم میکنم
تا به کف آورم نمی، گوهر ناب اشک را
#محمدحسن_جمشیدی
#فاطمیه
.
•••
••
.
گر چه میسوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن، دل بستهام...
#سهراب_سپهری
.
•••
••
.
شب گاهے در آسمان بند نمےشود.
سُر مےخورد مثل آب، مثل آب سیاه میریزد در دل آدم. آدم هم شب مےشود...
از ڪف پا تا نوڪ سر ، شب مےشود.
هواے شب سنگین است.
آدم سنگین مےشود و آرام آرام ڪف زمین دراز مےڪشد.
حرف میزند ولے واژهها پیدا نیستند...
شعر مےخواند ولے قافیهها زیر یڪ مشت سیاهے محوند.
طرح میزند اما شب روے ڪاغذ شره مےڪند.
مےنویسد اما جوهر ، امان نوشتن نمےدهد...
آدم دلش مےگیرد
دوست دارد بخوابد تا صبح شود و نور از اول بتابد...
دوست دارد چشمهایش طلوع ڪنند...
.
من شبها شب میشوم
ساڪت
آرام
سنگین
غمناڪ
مبهم...
#احوالات
.
•••
••
تو نه مثل آفتابی که حـضور و غیبـت افتد
دگران روندوآیند و تو همچنان که هستی
#سعدی
#حاج_قاسم
.
•••
••
.
جهانِ مردم آزاده و آزاد یکسان نیست
قفس در چشمِ مرغخانگی خانهست
زندان نیست...
#پوریا_شیرانی
.
•••
••
.
به شوق گوشهی چشم تو غوغاییست در عالم
طبیبی چون تو را هر گوشه میخوانند بیماران...
#سجاد_سامانی
#امام_زمان
.
•••
••
.
بندی گسستهاست...خوابی شکستهاست
رویای سرزمین
افسانه #شکفتن گلهای رنگ را
از یاد بردهاست...
بی حرف باید از خم این ره #عبور کرد:
رنگی کنار این شب بیمرز مرده است!
#سهراب_سپهری
.
•••