هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۳۶ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۵﴾
پدر گفت: «گلپسرم، خوابت را برای برادرانت تعریف نکن. مبادا از سرِ حسادت نقشۀ شومی برای تو بکشند! آخر، شیطان 👿 دشمن علنیِ انسان است.
وَ كَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَىٰ آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَىٰ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۶﴾
همانطورکه در خوابت دیدی، خدا تو را برمیگزیند و از تعبیر خواب گرفته تا پیشبینیِ حوادث آینده را یادت میدهد و برای رسیدن به زندگی سعادتمند، نعمتش را بهطور کامل به تو و خاندان یعقوب میدهد؛ همانگونه که قبلاً هم نعمتش را به أجدادت، ابراهیم و اسحاق، بهطور کامل ارزانی کرد. بدان که خدا دانای کاردرست است.»
لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ ﴿۷﴾
برای تشنگان حقیقت، در داستان یوسف و برادرانش درسهای فراوانی هست.
إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۸﴾
روزی برادرهای پدریِ یوسف،* از روی حسادت، به هم گفتند: «با آنکه ما جوانهایی کاری و نیرومندیم، یوسف و برادرش بنیامین در چشم پدرمان عزیزتر از ما هستند. واقعاً که پدرمان سخت در اشتباه است!»
اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ ﴿۹﴾
یکی از آنها گفت: «یوسف را بکُشید یا در جایی دوردست رهایش کنید تا توجه پدرتان دربست به شما باشد و در نبودِ یوسف نفس راحتی بکشید و دیگر راحت زندگی کنید!»
قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ ﴿۱۰﴾
دیگری پیشنهاد کرد: «اگر واقعاً میخواهید کاری بکنید، یوسف را نکُشید؛ بلکه او را تهِ چاهی بگذارید تا کاروانی بهوقتِ بالاکشیدن آب، پیدایش کند و با خودش ببرد.»
قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَىٰ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿۱۱﴾
بالاخره، پیش پدر آمدند و گفتند: «پدرجان، آخر چه فکری میکنی که دربارۀ یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟! ما که خیرخواه یوسفیم.
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿۱۲﴾
فردا او را با ما راهیِ دشتودمن کن تا بگردد و بازی کند. قول میدهیم کاملاً مراقبش باشیم!»
قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿۱۳﴾
یعقوب گفت: «دلواپس و نگرانم که او را ببرید. از این میترسم که وقتی حواستان به او نیست، گرگ 🐺 او را بخورد!»
قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿۱۴﴾
گفتند: «باید خیلی بیعُرضه باشیم که در حضور برادران نیرومندی چون ما، گرگ 🐺 او را بُخورد!»
═════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۳۷ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۵﴾
بعد از جلب رضایت پدر، همینکه یوسف را بردند، کردند آنچه نباید میکردند! بیرحمانه تصمیم گرفتند او را تهِ چاه بگذارند. ما هم به او وحی کردیم: «از عاقبت این کار باخبرشان خواهی کرد. فعلاً نمیفهمند که ماجرا بهنفع تو تمام میشود!»
وَ جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ ﴿۱۶﴾
سرِ شب، گریهکنان 😭 پیش پدر آمدند.
قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ ﴿۱۷﴾
و بهدروغ گفتند: «پدرجان، ما از محل اُتراق دور شدیم و سرگرم مسابقه 🏃🏾♂🏃🏽♂🏃🏻♂بودیم.
یوسف را در کنار وسایلمان گذاشته بودیم که گرگ 🐺 او را درید و خورد! البته هر چقدر راست بگوییم باز هم حرفمان را باور نمیکنی!»
وَ جَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾
پیراهن یوسف را که خونمالی 🩸 کرده بودند، رو کردند! یعقوب گفت: «نه! دروغ میبافید. هواوهوستان زشت را برایتان رنگولعاب داد. حال که کار از کار گذشته، صبر باید کرد و چنین صبری ارزشش را دارد. در برابرِ حرفهایِ یکسر دروغتان هم، از خدا باید یاری خواست.»
وَ جَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾
کاروانی از راه رسید. سقّا را سراغ آب فرستادند. به محض اینکه دلوش 🪣 را بالا کشید، فریاد زد: «بهبه! اینجا را ببین: پسربچهای زیبا!» بهقصد فروش، مانند کالا مخفیاش کردند. خدا نیت و کارشان را میدانست.
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ ﴿۲۰﴾
در کشور مصر، او را به مبلغ ناچیزی، یعنی چند سکۀ نقره 🪙، فروختند و در فروشش بهقیمت بیشتر، پافشاری نکردند.*
وَ قَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَ كَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۱﴾
صدراعظم مصر که او را خریده بود، به همسرش زلیخا سفارش کرد: «حسابی تحویلش بگیر؛ بهامید آنکه بهدردمان بخورد یا فرزندخواندۀ ما شود.» یوسف را بهاینصورت در کشور مصر جا دادیم و از امکانات مادّی و معنوی بهرهمندش کردیم تا تعبیر خواب و پیشبینیِ حوادث آینده را به او یاد بدهیم و... . خدا به کار خود مسلّط است؛ ولی بیشترِ مردم این حقیقت را نمیدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۲۲﴾
وقتی یوسف به رشد کافی رسید، یعنی حدود هجدهسالگی، به او حکمت* و دانش بخشیدیم. به درستکاران، اینطور پاداش میدهیم.
═════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۳۸ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿ ۲۳ ﴾
یوسف در کاخ زلیخا زندگی میکرد و زلیخا دنبال رابطۀ نامشروع با او بود! پس در فرصتی مناسب، درهای کاخ را محکم بست و گفت: «بیا که دربست در اختیار توام!» یوسف گفت: «پناه بر خدا! خدا اختیاردار من است و من سر سفرۀ او بزرگ شدهام. آخر، بدکارها خوشبخت نمیشوند.»
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ﴿ ۲۴ ﴾
زلیخا بهسمت یوسف آمد تا تصمیمش را عملی کند. یوسف هم اگر چشم دلش به نور الهی بینا نشده بود، بهسمت او میرفت تا تسلیم خواستهاش شود. البته چون یوسف بندۀ ناب* ما بود، نگذاشتیم حتی میل به زِنا سراغش برود، چه رسد به خودِ زِنا!
وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ۚ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿ ۲۵ ﴾
یوسف برای فرار بهطرف درِ خروجی دوید و زلیخا بهدنبالش. او برای گرفتن یوسف، پیراهنش را از پشت کشید و از بالا تا پایین پاره کرد. ناگهان دمِ در با شوهرش روبهرو شدند! زلیخا پیشدستی کرد و گفت: «جزای کسی که به همسرت قصد بدی داشته، چیست؟! جز زندانیشدن یا شکنجه؟»
قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي ۚ وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿ ۲۶ ﴾
یوسف با آرامش گفت: «او بود که دنبال رابطۀ نامشروع با من بود.»
شخصی از خانوادۀ زلیخا هم اینطور نظر داد: «اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده، زلیخا راست میگوید و یوسف دروغگوست
وَ إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿ ۲۷ ﴾
و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، زلیخا دروغ میگوید و یوسف راستگوست.»
فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ ۖ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ ﴿ ۲۸ ﴾
همینکه شوهر زلیخا دید که پیراهن یوسف از پشت پاره شده، گفت: «تمام ماجرا از حیلۀ شما زنها آب میخورَد و حیلۀ شما حیرتآور است!
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا ۚ وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ ۖ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ ﴿ ۲۹ ﴾
یوسف، از این ماجرا بگذر. شتر دیدی ندیدی!
و تو زلیخا، در برابر بتها برای گناهت آمرزش بخواه که تو هم اشتباه کردی.»
وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ ۖ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ۖ إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿ ۳۰ ﴾
عدهای از زنهای دربار، در پایتخت، زبان به سرزنش زلیخا گشودند: «همسر صدراعظم مصر دنبال رابطۀ نامشروع با بردهاش بوده است. عشق آن بَرده دلش را بُرده! بهنظر ما، واقعاً که بدسلیقگی کرده!»
═════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۳۹ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ﴿ ۳۱ ﴾
همینکه زلیخا زخمزبانشان را شنید، به مراسمی دعوتشان کرد. برای پذیرایی از آنها میوهای🍊 آماده کرد و به دست هریک از آنها کاردی 🔪 داد. بعد، به یوسف دستور داد: «وارد مجلس شو.» همینکه چشم مهمانان به یوسف افتاد، همه محو جمال😍 دلآرای او شدند و بیاختیار بهجای میوه دستهایشان را بریدند و گفتند: «جلالخالق! این که بشر نیست! فرشتهای باوقار است!»
قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ ۖ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿ ۳۲ ﴾
زلیخا گفت: «این است همان کسی که بهخاطرش سرزنشم میکردید! اعتراف میکنم که دنبال رابطۀ نامشروع با او بودم؛ ولی او خودداری کرد. بله، اگر از این دستورم سرپیچی کند، حتماً زندانی و تحقیر میشود!»
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿ ۳۳ ﴾
یوسف با خودش گفت: «خدایا، زندان را ترجیح میدهم به کار زشتی که این زنها به آن دعوتم میکنند. اگر شرّ نقشههایشان را از سرم کم نکنی، به آنها رغبت پیدا میکنم و به ندانمکاری دچار میشوم.»
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿ ۳۴ ﴾
خدا هم دعایش را اجابت کرد و شرّشان را از سرش کوتاه کرد؛ زیرا فقط اوست شنوای دعاها و دانای نیازها.
ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ ﴿ ۳۵ ﴾
سرانجام، صدراعظم و اطرافیانش با وجود مشاهدۀ اینهمه شواهد بر پاکدامنی یوسف، بهنظرشان رسید که برای مدتی زندانیاش کنند!
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا ۖ وَ قَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ ۖ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ۳۶ ﴾
همزمان با یوسف، دو نفر از بردههای پادشاه مصر هم به زندان افتادند. روزی یکیشان گفت: «من خواب😴 دیدم که دارم شراب🍷 میاندازم!» آن یکی گفت: «من هم خواب دیدم روی سرم نانی حمل میکنم که پرندهها به آن نوک میزنند و از آن میخورند!» گفتند: «تعبیر خوابمان را به ما بگو که بهنظر میآید آدمحسابی باشی.»
قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ۚ ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي ۚ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿ ۳۷ ﴾
گفت: «هر غذایی که روزیتان باشد، قبل از آنکه پیش شما برسد، خبرتان میکنم که آن غذا چه تأثیری در زندگیتان میگذارد. این بعضی از آن چیزهایی است که خدا یادم داده است؛ چون من همیشه از آیین جماعتی که خدا را باور ندارند و منکر آخرتاند، دور بودهام.
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۰ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ ۚ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴿۳۸﴾
همچنین از دین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، پیروی کردهام. محال است که ما چیزی را بهجای خدا عبادت کنیم. نعمت یکتاپرستی از لطفهای خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشترِ مردم شکر نمیکنند.
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹﴾
ای دو زندانی در بند، آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند یا خدای یگانۀ مسلّط بر همه؟!
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۰﴾
بهجای خدا، بتهای 🗿 بیجانی را میپرستید که شما و پدرانتان بهدروغ نام خدایان رویشان گذاشتهاید و خدا هم دلیلی برای درستیِ حرفتان نفرستاده است. دستوردادنْ فقط کار خداست و او دستور داده که جز خودش را نپرستید. اینها همان برنامههای استواری است که ضامن خوشبختی است؛ ولی بیشترِ مردم این حقیقت را نمیدانند.
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا ۖ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ ۚ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ ﴿۴۱﴾
ای دو زندانی در بند، یکی از شما آزاد میشود و ساقیِ ارباب خود، یعنی پادشاه مصر، خواهد شد. آن یکی به صُلّابه کشیده میشود و پرندگان از مغز سرش خواهند خورد! تعبیر خوابهایتان که نظر مرا دربارهاش پرسیدید، قطعی است!»
وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ﴿۴۲﴾
یوسف به آن یکیشان که میدانست نجات پیدا میکند، گفت: «سفارش مرا به اربابت بکن.» ولی شیطان 😈 از خاطرش برد که بیگناهیِ یوسف را به اربابش یادآوری کند. در نتیجه، یوسف چند سال دیگر هم در زندان ماند.
وَ قَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ ۖ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ ﴿۴۳﴾
روزی پادشاه مصر به خوابگزاران دربارش گفت: «من خواب دیدم که هفت گاو لاغر 🐄 هفت گاو چاق 🐂 را میخورند و هفت خوشۀ خشک 🍂 بهدورِ هفت خوشۀ سبز🌱🍃 میپیچند و آنها را از بین میبرند! عالیجنابان، اگر واقعاً تعبیر خواب میدانید، خب خواب مرا تعبیر کنید!»
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۱ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَ مَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ ﴿ ۴۴ ﴾
گفتند: «اینها خوابهای درهموبرهم یا همان کابوس است و ما بلد نیستیم چنین خوابهایی را تعبیر کنیم.»
وَ قَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴿ ۴۵ ﴾
آن زندانی نجاتیافته، تازه بعد از مدتها یاد یوسف افتاد و گفت: «مرا به ملاقات یوسف بفرستید تا تعبیر خواب پادشاه را برایتان بیاورم.»
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿ ۴۶ ﴾
یوسف را که دید، گفت: «یوسف، ای دوست باصداقت، تعبیر این چیست: هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را میخورند و هفت خوشۀ خشک🍂 بهدورِ هفت خوشۀ سبز🌾 میپیچند و آنها را از بین میبرند. تعبیرش را بگو تا به دربار برگردم و مطرحش کنم تا همه بفهمند ماجرا چیست.»
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ ﴿ ۴۷ ﴾
یوسف گفت: «هفت سالِ پشتسرِهم بکارید و محصولش را با خوشه🌾 ذخیره کنید، بهجز مقدار کمی که روزانه مصرف میکنید.
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ﴿ ۴۸ ﴾
بعد از آن، دورۀ قحطیِ هفتساله فرا میرسد. مردم محصول ذخیرهشده برای این سالها را استفاده کنند، بهجز اندکی که برای بذر نگه میدارید.
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ ﴿ ۴۹ ﴾
در نهایت، سالی میرسد که باران 🌧️ کافی بر مردم ببارد و فراوردههای باغی و دامی فراوان شود.»
وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَىٰ رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ ۚ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ﴿ ۵۰ ﴾
پادشاه، با شنیدن تعبیر خوابش، دستورِ آزادی یوسف را داد و گفت: «پیش من بیاوریدش.» وقتی فرستادۀ پادشاه آمد، یوسف گفت: «پیش اربابت برگرد و از او بخواه که تحقیق کند ماجرای آن زنانی که دستانشان را بریدند، چه بود. البته که خدا از نیرنگشان آگاه است.»
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ ۚ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿ ۵۱ ﴾
بعد از احضار زنان، پادشاه پرسید: «جریان چه بود که دنبال رابطۀ نامشروع با یوسف بودید؟!» گفتند: «پناه بر خدا! هیچ چیز بدی از یوسف ندیدیم.» اینجا بود که همسر صدراعظم بهحرف درآمد: «الان حقیقت برملا شد! من بودم که دنبال رابطۀ نامشروع با او بودم. او راست میگوید.»
ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ ﴿ ۵۲ ﴾
یوسف گفت: «این درخواست برای آن بود که صدراعظم بداند من در غیاب او به ناموسش خیانت نکردم و اینکه خدا حیلۀ خائنها را به سرانجام نمیرساند.
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۲ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿ ۵۳ ﴾
البته قصد خودستایی ندارم؛ زیرا نفْس سرکش، انسان را به بدیها فرمان میدهد؛ مگر اینکه خدا رحم کند.* آخر، خدا آمرزندۀ مهربان است.»
وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي ۖ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ﴿ ۵۴ ﴾
پادشاه گفت: «یوسف را پیش من بیاورید تا جزو خواص خیلی نزدیک به خودم قرارش دهم.» همینکه با او به گفتوگو نشست، به نبوغ و نجابتش پی برد و گفت: «از امروز، تو پیشمان ارجمندی و امین.»
قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ﴿ ۵۵ ﴾
یوسف پیشنهاد کرد: «مرا به سِمت خزانهداری مملکت منصوب کن؛ چون من هم متعهدم و هم متخصص.»
وَ كَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ ۚ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ ۖ وَ لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ۵۶ ﴾
اینطور بود که یوسف را در سرزمین مصر به قدرت و دولت رساندیم تا هر کاری بخواهد، بتواند بکند؛ زیرا هرکه را شایسته بدانیم، از رحمتمان برخوردارش میکنیم و پاداش دنیویِ درستکاران را پایمال نمیکنیم.
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ ﴿ ۵۷ ﴾
هرچند، برای کسانی که واقعاً مؤمن و مراقب رفتارشان هستند، پاداش آخرت واقعاً بهتر است.
وَ جَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ﴿ ۵۸ ﴾
در دوران خشکسالی، برادرهای یوسف برای تهیۀ غلّه راهیِ مصر شدند و به محضرش رسیدند. او فوری شناختشان؛ ولی آنها او را اصلاً نشناختند!
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ ۚ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ ﴿ ۵۹ ﴾
وقتی بارشان را بست، گفت: «دفعۀ بعد، آن برادرِ پدریتان را هم که دربارهاش حرف زدید، پیش من بیاورید. نمیبینید که در معامله با شما سنگتمام گذاشتم و خوب میزبانی کردم؟!
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لَا تَقْرَبُونِ ﴿ ۶۰ ﴾
اگر او را پیش من نیاورید، دیگر نه معاملهای با شما خواهم کرد، نه پیش من بیایید!»
قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَ إِنَّا لَفَاعِلُونَ ﴿ ۶۱ ﴾
گفتند: «سعی میکنیم رضایت پدرش را جلب کنیم. ما از عهدۀ این کار برمیآییم!»
وَ قَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿ ۶۲ ﴾
یوسف به خدمتکارانش دستور داد: «پولی را که بابت خرید غلّه پرداختهاند، در بارهایشان مخفی کنید تا وقتی پیش خانوادهشان برگشتند، آن را ببینند و برای آمدنِ دوباره به مصر مصمّمتر شوند.»
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَىٰ أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿ ۶۳ ﴾
همینکه پیش پدرشان برگشتند، گفتند: «پدرجان، فروش غلّه به ما ممنوع شده! مگر اینکه برادرمان بنیامین را هم با خود ببریم. همراهمان بفرستش تا سهمیۀ غلّهمان را بگیریم. ما حتماً مراقبش هستیم.»
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۳ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَىٰ أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ ۖ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿ ۶۴ ﴾
یعقوب گفت: «یعنی باز هم به شما اعتماد کنم؟! همانطورکه قبلاً در ماجرای برادرش یوسف به شما اعتماد کردم؟! البته خدا بهترین مراقب است؛ چون او از هر مهربانی مهربانتر است.»
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ ۖ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي ۖ هَٰذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا ۖ وَ نَمِيرُ أَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ أَخَانَا وَ نَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ۖ ذَٰلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ ﴿ ۶۵ ﴾
وقتی بارهایشان را باز کردند، متوجه شدند که پولهایشان را به آنها برگرداندهاند. با تعجب گفتند: «پدرجان، دیگر چه میخواهیم؟! این هم پول ماست که به ما برگرداندهاند. اگر بنیامین را همراه ما بفرستی، هم آذوقۀ خانواده را تهیه میکنیم و هم مراقب برادرمان هستیم و بهراحتی یک بارِ شتر🐫 غلّۀ زیادتر میگیریم.»
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ ۖ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿ ۶۶ ﴾
یعقوب گفت: «هرگز او را همراهتان نمیفرستم! تا اینکه با قسمخوردنِ به خدا قول مردانه به من دهید که سالم به من بَرش گردانید؛ مگر اینکه خدایناکرده گرفتار حادثهای شوید.» وقتی به پدر قول مردانه دادند، او گفت: «خدا را بر قولوقراری که میگذاریم، شاهد میگیرم.»
وَ قَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ ۖ وَ مَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿ ۶۷ ﴾
هنگام حرکت هم سفارش کرد: «بچههای من، از یک دروازه وارد پایتخت مصر نشوید؛ بلکه از دروازههای مختلف وارد شوید تا مردم به شما چشمزخم نزنند! البته با این سفارش، نمیتوانم قضا و قدر الهی را از شما دفع کنم؛ زیرا تقدیرها همه به دست خداست. به او توکّل میکنم و اهل توکل هم باید فقط به او توکل کنند.»
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا ۚ وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿ ۶۸ ﴾
همانطورکه پدرشان سفارش کرده بود، وارد پایتخت مصر شدند؛ اما این کار قضا و قدر الهی را از آنها دفع نکرد و بنیامین بازداشت شد. با این کار، خدا خواستۀ درونیِ یعقوب را در پیداشدنِ یوسف عملی کرد. بله، یعقوب بهبرکت آنچه به او آموخته بودیم، از علومی ویژه برخوردار بود؛ ولی بیشترِ مردم از اینگونه علوم بیبهرهاند.
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَخَاهُ ۖ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿ ۶۹ ﴾
وقتی به محضر یوسف رسیدند، او برادرش بنیامین را کنار خود نشاند و آهسته گفت: «من همان برادرِ توام! نامهربانیهای آنها را به دل نگیر. مأمورانم برای نگهداشتنِ تو پیش من، نقشهای کشیدهاند!»
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۴ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴿ ۷۰ ﴾
وقتی یوسف بارشان را بست، جام زرینِ پادشاه را مخفیانه در بارِ برادرش بنیامین گذاشت. بعد، مأموری فریاد زد: «آی کاروان، شما دزدید!»
قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَاذَا تَفْقِدُونَ ﴿ ۷۱ ﴾
برادران یوسف رو به مأموران کردند و با تعجب پرسیدند: «مگر چه گم کردهاید؟!»
قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ ﴿ ۷۲ ﴾
گفتند: «جام زرینِ پادشاه را...» و آنکه فریاد زده بود، ملایمتر از قبل ادامه داد: «... هرکه بیاوردَش، قول میدهم یک بارِ شتر غلات جایزه بگیرد.»
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ مَا كُنَّا سَارِقِينَ ﴿ ۷۳ ﴾
برادران یوسف گفتند: «به خدا قسم که شما خوب میدانید ما برای خرابکاری به این کشور نیامدهایم. اصلاً ما تابهحال دزدی نکردهایم!»
قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ ﴿ ۷۴ ﴾
مأموران پرسیدند: «اگر دروغگو از آب درآمدید، مجازاتش در عرف شما چیست؟!»
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ ۚ كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ ۖ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ ۗ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴿ ۷۵ ﴾
یوسف، قبل از بازرسی بارِ برادرش بنیامین، سراغ بارهای برادران رفت! از آنها که رد شد، جام را از بارِ بنیامین بیرون آورد. اینطور، بهنفع یوسف، صحنهسازی کردیم؛ وگرنه بر اساس قوانین پادشاه مصر، جز با همین تدبیر الهی، یوسف حق بازداشت برادرش را نداشت. هرکه را مثل یوسف شایسته بدانیم، پلهپله بالا میکشیم؛ البته دست بالای دست، بسیار است!
قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ ۚ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ ۚ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا ۖ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ﴿ ۷۷ ﴾
برادران یوسف گفتند: «اگر بنیامین دزدی کرده، جای تعجب ندارد؛ برادرش هم قبلاً دزدی کرده بود!» یوسف از این اتهام خیلی ناراحت شد؛ ولی درصددِ دفاع از خود برنیامد و فقط یک جمله گفت: «شما بد مرامی دارید! خدا از این نسبتِ ناروایی که میزنید، آگاهتر است.»
قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ ۖ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ۷۸ ﴾
برادران به التماس افتادند: «ای بزرگوار، این بنیامین پدری دارد سالخورده و ریشسفید که دلبستۀ فرزندش است. شما آقایی کنید، یکی از ما را بهجایش نگه دارید و او را آزاد کنید. بهنظر، انسان درستکاری میرسید.»
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۵ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ ﴿ ۷۹ ﴾
یوسف گفت: «پناه بر خدا! ما وسیلۀ خود را در بار او پیدا کردیم؛ آنوقت کَس دیگری را دستگیر کنیم؟! درآنصورت ستم کردهایم.»
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا ۖ قَالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ ۖ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّىٰ يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي ۖ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ﴿ ۸۰ ﴾
وقتی برادران از آزادکردنِ بنیامین مأیوس شدند، به گوشهای رفتند و بهمشورت پرداختند. برادر بزرگ گفت: «آیا یادتان نیست که قبل از سفر، پدر با قسمدادنِ به خدا چه قول مردانهای از ما گرفت و قبلش هم دربارۀ یوسف چه اشتباه بزرگی مرتکب شدیم؟! من که از این شهر تکان نمیخورم تا اینکه پدرم به من اجازۀ برگشت دهد یا خدا راهی جلوی پایم بگذارد. او بهترین چارهساز است.
ارْجِعُوا إِلَىٰ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ مَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَ مَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ ﴿ ۸۱ ﴾
پیش پدر برگردید و بگویید: ’پدرجان، با چشم خودمان دیدیم که پسرت دزدی کرد! ما که تقصیر نداریم؛ چون کفِ دستمان را بو نکرده بودیم که بدانیم بنیامین دست به چنین کار زشتی خواهد زد!
وَ اسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا ۖ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿ ۸۲ ﴾
اگر حرف ما را باور نمیکنی، هم از مردم شهری که در آنجا بودیم بپرس، هم از کاروانی که همراهشان بودیم. آنوقت میبینی که راست میگوییم.»
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿ ۸۳ ﴾
آمدند و گفتند. یعقوب گفت: «نخیر! هواوهوستان زشت را برایتان رنگولعاب داد. باز هم صبر میکنم و چنین صبری ارزشش را دارد. امید است که خدا همۀ بچههایم را به من برگرداند؛ زیرا فقط اوست دانایی کاردرست.»
وَ تَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ ﴿ ۸۴ ﴾
یعقوب از آنها رو برگرداند و از تهِ دل زمزمه کرد: «وای از دوریِ یوسف!» و آنقدر غمانگیز گریست که دو چشمش نابینا شد. درآنحال هم، اندوه عمیقش را فرو میخورد!
قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّىٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ ﴿ ۸۵ ﴾
بچههایش گفتند: «به خدا قسم، تو بهقدری از یوسف یاد میکنی که آخرش، یا بهشدت مریض میشوی یا خودت را هلاک میکنی!»
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿ ۸۶ ﴾
یعقوب گفت: «داستان غموغصهام را نه پیش شما، بلکه فقط پیش خدا بازگو میکنم. البته چیزهایی هم از خدا سراغ دارم که شما از آن بیاطلاعید!
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۶ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴿ ۸۷ ﴾
بچههای من، بروید و دنبال یوسف و برادرش بنیامین بگردید و از گشایش و رحمت خدا ناامید نشوید که فقط مردم بیدین از گشایش و رحمت خدا ناامید میشوند.»
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ ﴿ ۸۸ ﴾
بعضی از برادران دوباره راهیِ مصر شدند. وقتی خدمت یوسف رسیدند، خواهش کردند: «ای بزرگوار، آسیبهای فراوانی گریبانگیرِ ما و خانوادۀ ما شده است. پولی ناچیز با خود آوردهایم! مثل دفعۀ قبل، در معامله با ما سنگتمام بگذارید و برادرمان را هم به ما ببخشید که پاداش بخشندگان با خداست.»
قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ ﴿ ۸۹ ﴾
یوسف پاسخ داد: «میدانید که با ندانمکاریهایتان چه بر سرِ یوسف و برادرش آوردید؟!»
قَالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَٰذَا أَخِي ۖ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا ۖ إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ۹۰ ﴾
با تعجب پرسیدند: «هان؟ نکند یوسف خودِ تویی؟!» پاسخ داد: «بله، من یوسفم و این هم برادرم که خدا بر ما منّت گذاشت و ما را به هم رسانید. هرکَس مراقب رفتارش باشد و صبر پیشه کند، باید بداند که خدا پاداش درستکارها را پایمال نخواهد کرد.»
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ إِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ ﴿ ۹۱ ﴾
با شرمساری گفتند: «به خدا قسم، خدا تو را برتر از ما قرار داد و این ما بودیم که در حق تو کوتاهی کردیم.»
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ۖ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿ ۹۲ ﴾
یوسف با بزرگواری گفت: «حالا دیگر جای توبیخ و سرزنش نیست. خدا شما را مىآمرزد و او از هر مهربانی مهربانتر است.
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿ ۹۳ ﴾
این پیراهن مرا ببَرید و به چشمان پدرم بمالید تا بیناییاش را دوباره بهدست آورَد. همۀ اعضای خانوادهتان را هم پیش من بیاورید.»
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ ﴿ ۹۴ ﴾
همینکه کاروان از مصر راه افتاد، یعقوب به آن پسرانش، که پیشش مانده بودند، گفت: «من دارم بوی یوسف را حس میکنم! البته اگر به حواسپرتی متهمم نکنید.»
قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ ﴿ ۹۵ ﴾
با بیادبی گفتند: «به خدا قسم، تو دچار همان اشتباه سابقت هستی!»
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
هدایت شده از مباحث
┄═⊹❁❈【 ۲۴۷ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا ۖ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿ ۹۶ ﴾
همینکه مژدهرسان آمد، پیراهن یوسف را به چشمان یعقوب مالید و او فوری بینا شد! یعقوب شادمان گفت: «به شما نگفتم که چیزهایی هم از خدا سراغ دارم که شما از آن بیاطلاعید؟!»
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ﴿ ۹۷ ﴾
پسران به دستوپا افتادند: «پدرجان، برای گناهانمان از خدا آمرزش بخواه. ما بودیم که در حق تو و یوسف کوتاهی کردیم.»
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿ ۹۸ ﴾
گفت: «برایتان از خدا آمرزش خواهم خواست؛ زیرا فقط اوست آمرزندۀ مهربان.»
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ ﴿ ۹۹ ﴾
همگی راهیِ مصر شدند. یوسف نزدیک مرز به استقبالشان رفت. همینکه به محضرش رسیدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: «وارد مصر شوید. اِنشاءالله در امن و امانید.»
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا ۖ وَ قَالَ يَا أَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا ۖ وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي ۚ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿ ۱۰۰ ﴾
یوسف دستور داد پدر و مادرش را در مجلسی رسمی، بر تخت نشاندند. با ورودِ یوسف، پدر و مادر و همۀ برادرانش در برابرش سجدهکنان بهخاک افتادند. یوسف گفت: «پدرجان، این تعبیرِ همان خوابی است که قبلاً دیده بودم. خدا آن را تحقّق بخشید و در حق من خوبیهای بسیار کرد: وسیلۀ آزادیام را از زندان فراهم ساخت و شما را از بیابانهای کنعان به اینجا آورد، بعد از اینکه شیطان رابطۀ من و برادرانم را شکرآب کرده بود. خدا در هر کاری بخواهد، نکتهسنج است. همانکه گفتی! فقط اوست دانای کاردرست.»
رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ۖ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿ ۱۰۱ ﴾
سپس ادامه داد: «خدایا، سهمی از حکومت به من دادی و از تعبیر خواب گرفته تا پیشبینیِ حوادث آینده به من آموختی. ای پدیدآورندۀ آسمانها و زمین، در دنیا و آخرت تو همۀ کَسوکار منی. مرا تسلیم محض خودت بمیران و به شایستگانِ برتر ملحق فرما.»
ذَٰلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ۖ وَ مَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ ﴿ ۱۰۲ ﴾
داستان یوسف از همان خبرهای غیبی بود که به تو وحی میکنیم؛ وگرنه وقتی برادرانش عزم خود را جزم کرده بودند و برای نابودیاش نقشه میکشیدند که تو پیش آنها نبودی!
وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ ﴿ ۱۰۳ ﴾
ای پیامبر، هرچه هم پافشاری کنی، بیشترِ مردم ایمان نمیآورند؛
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
📃 دعای ختم قرآن
🏷 علامات الوقف
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -