eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
111 دنبال‌کننده
494 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود عقل با دل روبرو شد، صبح دلتنگی بخیر عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود من کیم؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق از همون روز ازل هم جرم نابخشوده بود
تفاوتی نکند بغض و گریه و هق‌هقِ ما مسیر چشمه و سیلاب و آبشار یکی‌ست هنوز گرده سهراب، سرخ مثل عقیق هنوز رسم پدرسوز روزگار یکی‌ست...
لایق نباشم گرچه، تو در حال من تدبیر کن من را برای لحظه‌ای معشوق خود تصویر کن گاهی بیا نزدیک تر در قلب من جا باز کن یک دم ز من غافل مشو در رفتنت تردید کن دیوانه‌ام، هرگز نترس از این جنون آنیم اما بیا و قلب مجنون مرا تقدیس کن آه از هوایی که بدون تو به حلقم می‌رسد حال مرا چون اولین سیگار خود تصویر کن چشمان تو چشمان تو چشمان تو چشمان تو این چشم مست وحشیت را یکمی تأدیب کن من را گرفتی در برم بعد از خودت میرانیم این عادت بد چیست این؟ خود را کمی تهذیب کن گر من خطا کردم برو گر خود خطا کردی بمان اما به پاس اشتباهت هم مرا تنبیه کن من عاشقت گشتم همین قلبم ز مهرت آخته این قلب مجذوب و مذابم را کمی ترمیم کن از آتش عشقت بخارم در هوایت پر شده این عاشق پاشیده را با دست خود تقطیر کن بر روی مژگانت شبیه شبنمی بنشسته‌ام در اخذ روحم ای خدا بر موژه‌اش تعجیل کن اشکی شدم بر گونه‌ات من تا به لب ها میرسم خود اشهدم را در درون گوش من تلقین کن صابر ندارد باکی از مرگش بدان ای آشنا اما ز لطفت مرگ من را در برت تنظیم کن
مي گن اسبت رفيق روز جنگه مو مي گويم از او بهتر تفنگه سوار بي تفنگ قدرت نداره سوار وقتی تفنگ داره سواره تفنگ دسته نقره م رو فروختم برا دلبر قباي ترمه دوختم فرستادم برايش پس فرستاد تفنگ دسته نقره م داد و بيداد ___________________________ غم این شعر وقتی نمایان میشه که وابستگی شاعر به تفنگ به مخاطب منتقل شده باشه و شاعر به موجز ترین حالت ممکن در این شعر وابستگی شدید خودش رو به تفنگش توضیح داده. شاعر اینجا با زبان بی زبانی میگه نه من دیگه سواری هستم که قبلاً بودم و نه به دلبر و معشوقم رسیدم، من بعد از این ماجرا به پوچی رسیدم، دیگه هیچی نیستم.
اگر بخوام اتفاقی که توی این شعر داره میفته رو با یک بیت توصیف کنم این طور میگم. ___________________________ پلی زدم ز خودم، از خودم، به جانب تو که گر مرا نپذیری همه فرو ریزم
Hasan Golnaraghi - Mara Beboos (320).mp3
15.19M
01:03 🎙 📖 🎹 مرا ببوس برای اخرین بار تو را خدا نگه دار که میروم به سوی سرنوشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افسانه‌ها و داستان‌های زیادی در وصف چگونگی سرودن قطعه «مرا ببوس» ورد زبان‌ها است. اما به دور از همه شایعات و افسانه‌ها، باید بگوییم که شاعر این ترانه است. رقابی شاعری عاشق‌پیشه، ورزشکار و دانشجویی سیاسی بود که در جبهه ملی فعالیت می‌کرد و چندین بار هم به همین خاطر به زندان افتاده بود. در دل مبارزاتش با دختری در دانشگاه آشنا شد که در فعالیت‌های سیاسی با او همراهی می‌کرد. اما زمانی که به توصیه و اصرار شوهر خاله‌اش، صاحب چلوکبایی شمشیری -که بزرگ خانواده بود- مجبور به ترک وطن و رفتن به آمریکا برای ادامه تحصیل شد، با ناکامی در عشق مواجه شد. حیدر رقابی ترانه مرا ببوس را برای همان عشق از دست رفته‌اش سرود. زمانی که شایعات درباره این ترانه در آمریکا به گوشش رسید آن را تکذیب کرد. به گفته دوستانش از این که ترانه‌اش به حزب توده نسبت داده شود بسیار ناراحت بود. او بعد از انقلاب به ایران بازگشت و چندسالی استاد دانشگاه بود اما بر اثر بیماری از دنیا رفت و هیچ‌گاه آن دختر را دوباره ندید. برادر رقابی دورادور از احوال دختر و ازدواجش باخبر بود. به گفته برادر رقابی، بعد از مرگ حیدر او اولین و بزرگترین دسته‌گل را بر مزار عاشق و شاعری گذاشت که زیباترین ترانه عاشقانه معاصر را برایش سروده بود. نرگس قوی‌زری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ما بود، دلارام جهان شد . در اول آسایش ما سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود، خزان شد . با ما که نمک‌گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد
لایق نباشم گرچه، تو در حال من تدبیر کن من را برای لحظه‌ای معشوق خود تصویر کن گاهی بیا نزدیک تر در قلب من جا باز کن مهر خودت را بر دل من اینچنین ابراز کن دیوانه‌ام، هرگز نترس از این جنون آنیم کین من به بند عشق تو عمری چنین زندانیم آه از هوایی که بدون تو به حلقم میرسد سم نبودت بی شک از رگها به قلبم میرسد چشمان تو چشمان تو چشمان تو چشمان تو من مست چشمانت شدم هم شمع و هم پروانه تو من را گرفتی در برم بعد از خودت میرانیم من را تو ویران کرده‌ای، محصول این ویرانیم گر من خطا کردم برو گر خود خطا کردی بمان زیرا ز حرکت باز ماند بی تو قلبم هر زمان من عاشقت گشتم همین قلبم ز مهرت آخته از آتش عشق تو رب، قلب مرا پرداخته از آتش عشقت بخارم در هوایت پر شده خونم خروشان گشته و چشمم برایت پر شده بر روی مژگانت شبیه شبنمی بنشسته‌ام آیا به قلبت نیز هم من این چنین بنشسته‌ام؟ اشکی شدم بر گونه‌ات من تا به لب ها میرسم گویا دمی مردم و اینک من به عقبی میرسم ندارد باکی از مرگش بدان ای آشنا چون فکر و ذکرش گشته معطوف دعای ربّنا 🤦‍♂
خوردیم چو گنجشک، به دیوار بلورین پنداشته بودیم که این پنجره باز است...
باز شد قفل و در و شد ره پدید چون توکل کرد یوسف برجهید
عشق قلیانی‌ست با طعم خوش نعنا دو سیب می‌کشی آزاد باشی، مبتلاتر می‌شوی...
هدایت شده از وحید یامین پور
✒️ تکنولوژى جدید حاصل چیست؟ به تعبیر هایدگر تکنولوژی حاصل انکشافی خاص برای انسان است؛ حاصل نگاه به طبیعت به عنوان منبع تامین کننده انرژى. این نگاه خاص بشر جدید، از رابطه‌ای تازه میان بین انسان و طبیعت حکایت می‌کند. هایدگر این رابطه را "تعرض" و "تصرفِ بى‌امان" می‌داند. نوعی در افتادن با همه‌ی اشیاء به عنوان "منبع" به قصد مصرف آن. "علم جدید" الهام گرفته از این نگاه تکنولوژیک به جهان است. طبیعت از نیروهاى محاسبه‏پذیری تشکیل شده که به ما امکان کشف و سپس تسخیر و تصرف را می‌دهد. زمین دیگر مکان زندگی ما نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از "چیزهای به درد بخور" است که بناست روزی مصرف شود. کوهستان و رودخانه و جنگل، همه منبع تسخیر و تصرف انسان جدید اند نه اقامتگاه انسان روی زمین. انسان جدید، بی‌خانمان و آواره است. هایدگر در پیامی به مردم زادگاهش می‌نویسد: "بیاندیشید که آیا در روزگار تمدن یکسان ساز تکنیکی، هنوز خانه‌ای برای زیستن وجود دارد؟" این عجیب‌ترین بلایی است که بشر جدید را گرفتار کرده؛ مواجهه با هر چیزی به عنوان ابژه‌ی تسخیر و مصرف. وقتی انبوه زائران را در مماس‌ترین حالت به نقطه‌ی قدسی اعتاب مقدس می‌بینم که موبایل به دست در تقلا برای گرفتن سلفی با ضریحِ یک قدّیس هستند، می‌پرسم حتی زیارت، حتی باطنی‌ترین دقایق در ملکوتی‌ترین جغرافیا هم "مصرف" می‌شود. آن لحظه را ثبت می‌کنند تا در نمایشگاهی مثل شبکه‌های اجتماعی یا در یک مهمانی مجازی آنرا مصرف کنند. 🆔️ @yaminpour
میدونم کانال تا به حال خیلی تعاملی نبوده؛ اما لینک زیر یه گفتگوی ناشناسه، اگر نظری، پیشنهادی، انتقادی، فحشی چیزی دارید میتونید بنویسید. بدون اینکه بشناسمتون می‌خونم و همینجا جواب میدم. https://harfeto.timefriend.net/16956342802697
به عنوان اولین بار تجربه خیلی خوشایندی نبود؛ الآن چت ناشناس پر شده از سم خالص! احتمالاً هم توسط یه نفر... علی ای حال کم‌کم پیامارو می‌فرستم تا ادخال سرور باشد در قلوب مومنین بخندیم دور هم
از قرار معلوم کانال دارای کرامات بوده و ما خبر نداشتیم... ان‌شاءالله باقی امراض هم به واسطه خوندن پست های کانال دفع میشه براتون 🤲🏻
علیکم السلام رویه کانال اینطور هست که ادمین‌ها اگر شعری دیدن و خوششون اومد، به اشتراک میذارن. ولی چشم؛ سعی می‌کنیم این کارها رو هم انجام بدیم 🙏🏻 پ.ن: بالآخره یه نفر یه حرف جدی زد 😒
خب الحمدللّٰه؛ شفابخشی کانال به درجات خوبی رسیده...
اونایی مثبت ۱۸ هست، دست پخت یکی دیگه از دوستان ادمین یعنی آقای ع.آ هست. البته ایشون محاسنشون قطعاً بیشتر از بندس... 🤦🏻‍♂ قلب هم نداریم؛ به جاش مغز یدکی کار گذاشتن. در رابطه با سوال آخر هم بگم که 🦅
های های! کار رو به جاهای باریک نکشیدا...
سرکه، دوغ، خیار و کلّاً سردیجات مصرف کنید ان‌شاءالله مشکلتون حل میشه... پ.ن: خرج خاصی هم نداره
تلخ مردن وسط هاله‌ای از ابر و عسل سرنوشت همه‌ی هسته‌ی زرد آلو هاست