eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
115 دنبال‌کننده
484 عکس
601 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایلِ خوبِ تو بنگریم شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم «ما با توایم و با تو نه‌ایم اینْت بُلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم» نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الحجر: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ (98) وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (99) سورة النحل: [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ] أَتَىٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ [وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ] (1)
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۶۳۲ افسرده ایم و خسته دل از هرچه هست و نیست شاید به بویِ زلفِ تو، خود را دوا كنیم http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۶۳۴ گرچه تو دُوری از بَرَم، هَمرهِ خویش می‌بَرَم شب همه شب به بسترم، یادِ تو را به جایِ تو http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
Homayoun Shajarian _ Souvashoun (128).mp3
7.31M
🔰 سُـو٘ٓوَشُـوْٓںْ… (جان پدر کجاستی؟) 🗣 از متفاوت ترین آثار: 📖 شعر از: پوریا سوری پ.ن: تا گوش کنید...
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : هرکس به رَهِ حسین بشتافته است آقاییِ عالمین را یافته است در خلق، حسین بن علی ، بی همتاست این تافته را خدا، جدا بافته است صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
"یاران به نیمه راه زدند و همین منم کاین ره، تمام می‌سپرم، پابه‌پای خود"
شب را، کنار صبح نوشتم به پای خود با آفتاب سر زدم از پرسه‌های خود 💠یاران به نیمه راه زدند و همین منم کاین ره، تمام می‌سپرم، پابه‌پای خود💠 من ناگزیر خویشتنم، بی ره گریز هرگز کسی مباد چون من، مبتلای خود خو گیر دوزخم، به بهشتم مخوان که من عمری همین نفس زده‌ام، در هوای خود آن دم که پا به عرصه نهادم، گریستم یعنی هم از نخست گرفتم عزای خود دیری غریبوار به هر در زدم، ولی هرگز نیافت غربت من، آشنای خود نازک‌تر از گلی به تو باید نگفت، اگر پس من کجا به شکوه برم، ماجرای خود؟ شیطان مگر خرید مرا روزِ سرنوشت؟ کاین سان از او به شعر گرفتم بهای خود جای غزل که نامه‌ی مهرم، برای توست این بار، سوک‌نامه نوشتم برای خود پایانه‌ی جوانی‌ام، آغاز ماجراست در ابتدای عشقم، در انتهای خود
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
آشوبِ جهان و جنگِ دنیا به کنار بحرانِ ندیدنِ تو را من چه کنم... ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة إبراهيم: وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ (33) وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا[ إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ] (34)
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۶۳۶ مویی از مَقنَعه اَت ریخت به دستِ حضرات همه گفتند که واجب شده رمیِ جمرات یک دَهُم از همه یِ عشق به رُویِ لب توست بی جهت نیست که اینقدر مهم است زکات http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
ز دانه دانه‌ی انگور سُبْحه‌ای سازم به عزم رفتن میخانه استخاره کنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الإنفطار: يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (6) الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ (8)
«بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی عمر باد و مزهٔ عمر ترا ای ساقی!»
سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم رحم کن بر جگر تشنهٔ ما ای ساقی پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار تابرآید می خورشید لقا ای ساقی 💠 بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی عمر باد و مزهٔ عمر ترا ای ساقی! 💠 دهنم از لب شیرین تو شد تنگ شکر چون بگویم به دو لب، شکر ترا ای ساقی؟ شعله بی‌روغن اگر زنده تواند بودن طبع بی می نکند نشو و نما ای ساقی صائب تشنه جگر را که کمین بندهٔ توست از نظر چند برانی به جفا ای ساقی؟
اول دلم فراغت تو را سرسری گرفت وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد...
ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد عشق بزرگم، آه چه آسان حرام شد مي شد بدانم اين که خط سرنوشت من از دفتر کدام شب بسته وام شد؟ «اول دلم فراغ تو را سرسري گرفت وآن زخم کوچک دلم آخر جزام شد» گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت ديگر تمام شد گل سرخم،‌ تمام شد شعر من از قبيله خون است خون من فواره از دلم زد و آمد کلام شد ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شکوه تو،‌ رمز دوام شد بعد از تو باز عاشقی و باز، آه نه اين داستان به نام "تو" اينجا تمام شد
هدایت شده از خلوتکده مستان
شماره : ۶۴۵ من از شمشیرِ ابرویت، نوشتم شعر و فهمیدم که روزی کشته خواهم شد، در این بیتُ المقدس ها http://eitaa.com/joinchat/2857959535Cb745d2da40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 تصنیف «روزیٖ تــُو خـواهی آمد٘...» 🗣 📖 شعر از: عبداللّٰه الفت *سفارشی آقا صادق 👌🏻🌹
با دقّت بخونید 👌🏻 (پ.ن: اگر حوصله ندارید اصلاً شروع به خوندن نکنید) 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
طی طریق: فراغت است به دنیا در این دو روز، فراوان به علم گر نشتابند عاشقان و جوانان به رهروان زمینی که فهم عشق نکردند بگو که طائر علم است، ابتدا، به هر عرفان و گر جوان عزیزی گذشت عمر نبیند ز بعد یاد ز مگرش کز آن شدست پریشان و بعد از آن که دو گوشش به استماع در آمد به علم، گو که نلغزد به پای گور، هر انسان و علم صخره و ما رهروان بحر تلاطم به آب میدهد این ساحل آن عزیز گریزان و گر به حالت مستانه سمت او بشتابی شکست میدهد او دست و سر و پای بدین سان که چشم بستی و طی طریق و راه نمودی و منطق است چراغ و سپر به خار مغیلان دو گوش داری و گوشی دگر تو عاریه کن تا دهم به دست تو پندی ز نفس ختم رسولان گذشته رفته و آینده هم ثبوت ندارد چه غم خوری به غم رفته و نیامده، انسان؟ عجب! که حال خودت را فروختی و خریدی هر آنچه غم که نداری وز آن شدی تو گریزان تو در خودت نظری کرده‌ای که خود بشناسی؟ آهای بچه‌ی آدم آهای زنده به زندان مؤذن ار ز سر عشقش آن ندای برآرد تو گوش جان بسپار و رها کن از قفس این جان سپس که دعوت حق را اقامه کردی خواندی نشین به کنده زانو و سر بنه تو به قرآن ببین ز بود و ز هستت و از آنچه باشی و بعدش بفهم اینکه عزیزی بفهم اشرف دوران فرار می نکن از دست خالقت و تو بلکه در این میانه خودت را به پیشگاه خدا دان عزیزٌ أقربْ الیک من الوتینک، یعنی خدای خالق هستی خدای خالق انسان کنون که صحنه‌ی عالم مجال عرض وجود است تو هم ارائه‌ی خود کن در این کرانه‌ی جولان سکوت کن که رها گردی از عذاب زبانت و این طلای جلی را به فضّه‌گی نفروشان و پند عارف عریان به یاد خویش بیاور بساز خنجری از شرم و در نگاه خدا دان تمام نفس خودت را و چشمه‌ی نظرت را که در کمین تو بنشسته تیر و نیزه‌ی شیطان و گوش خود ز حرام و دهان خود خود ز حرام و پای خود ز حرامُ و باش زین همه عریان ز نفس خود بهراس آنچنان که جنّ ملائک ز نفس و کبر و غرورش بکرد این همه کفران سوال کن که چرا سر به سجده‌ات نگزارد؟ چه چیز کرده مرا اشرف از شرافت شیطان؟ نه حرف سجده که عمری به سجد‌گی گزرانده مطیع می‌نشد آن دم که آن بسوزدش این سان اطاعت است و ولایت دو بال عالم عاشق نگاه کن به حقایق نگاه کن تو به سلمان عزیز قلب من ای روح پر فراز و نشیبم راها شو از تن خویش این غریق ذلّت و عصیان مقام و منزلتت را بدان و دل نفروشان به عشق جنس مؤنث و جان بده تو به جانان خدا کند که بیابی مسیر عزّت خود را آهای مشغله‌ات این آهای جایگهت آن کلام آخر من را نصیحتم به خودم را تو گوش جان بسپار ای خودم، که هرچه در این جان ورود کرده برون رفته با دو پای گریزان تو نیز جامه بدر زین حصار سینه‌ام این سان
دو گوش داری و گوشی دگر تو عاریه کن تا دهم به دست تو پندی ز نفس ختم رسولان گذشته رفته و آینده هم ثبوت ندارد چه غم خوری به غم رفته و نیامده، انسان؟
Homayoun Shajarian - Dar Hesare Shab.mp3
18.1M
🔰 دَر٘ حِصــٰارِ شَـبـْــ۔۔۔ 🗣 نفسم گرفت از این شب درِ این حصار بشکن...