eitaa logo
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
111 دنبال‌کننده
494 عکس
615 ویدیو
5 فایل
*گاهی می‌نویسم...* ارتباط با ادمین: @MohammadMahdi_BORHAN
مشاهده در ایتا
دانلود
چو پیروز شد دزد تیره روان چه غم دارد از گریه کاروان سعدی
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را محتسب گر می خورد معذور دارد مست را سعدی
نگویند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحب هوش وگر صد باب حکمت پیش نادان بخوانی آیدش بازیچه در گوش
اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی تهی از حکمتی به علت آن که پری از طعام تا بینی
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا صائب
ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن که وقت چیدن گل باغبان شود پیدا
هوس هرچند گستاخ است، عذرش صورتی دارد به یوسف می‌توان بخشید تقصیر زلیخا را
ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دار! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را
چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم اشک وداع شبنم، بیدار کرد ما را
چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کـاین درد را دوا ناشناس
طفل می‌گرید مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چو با های های آمد به هق هق بگذرد...
ولو لبس الحمار ثیاب خزّ لقال الناس يا لك من حمار!
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم حافظ
جان هوا پرستان، در فکر عاقبت نیست گرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی صائب
در سپند من سودا زده آتش مزنید که پریشان شود از نالۀ من انجمنی صائب
کمد زلف در گردن روزی گذشتی از صحرا هنوز از دور گردن می‌کشد آهوی صحرایی صائب
بگذار بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پدید که نا مرد و مرد کیست ناصر خسرو
قد طلبنا فلم نجد لك في السو دد و المجــد و المكــارم مثْـلا أبو البختري
نکته ها چون تيغ پولادست تيز گر نداري تو سپر وا پس گريز پيش اين الماس بي اسپر ميا کز بريدن تيغ را نبود حيا زين سبب من تيغ کردم در غلاف تا که کژخواني نخواند برخلاف مولانا
داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری که همی‌دانم یجوز و لایجوز خود ندانی تو یجوزی یا عجوز این روا و آن ناروا دانی ولیک تو روا یا ناروایی بین تو نیک قیمت هر کاله می‌دانی که چیست قیمت خود را ندانی احمقیست سعدها و نحسها دانسته‌ای ننگری سعدی تو یا ناشسته‌ای جان جمله علمها اینست این که بدانی من کیم در یوم دین آن اصول دین بدانستی ولیک بنگر اندر اصل خود گر هست نیک از اصولینت اصول خویش به که بدانی اصل خود ای مرد مه مولانا پ.ن: توضیح اصولینی که در مقدمه، مثنوی را اصل آنها میداند.
هدایت شده از عبدالکریم سروش
4_137545773603619949.mp3
1.64M
📚غزلیات شمس تبریزی 📌غزل ۲۷۸۱ 🎙عبدالکریم سروش ساقیا بر خاک ما چون جرعه‌ها می‌ریختی گر نمی‌جستی جنون ما چرا می‌ریختی؟ ساقیا آن لطف کو کان روز همچون آفتاب نور ِرقص‌انگیز را بر ذره‌ها می‌ریختی دست بر لب می‌نهی یعنی خمش من تن زدم خود بگوید جرعه‌ها کان بهر ما می‌ریختی ریختی خون جنید و گفت: "اُخ هل من مزید؟" بایزیدی بردمید از هر کجا می‌ریختی ز اولین جرعه که بر خاک آمد آدم روح یافت جبرئیلی هست شد چون بر سما می‌ریختی می‌گزیدی صادقان را تا چو رحمت مست شد از گزافه بر سزا و ناسزا می‌ریختی می‌بدادی جان به نان و نان تو را درخورد نی آب سقا می‌خریدی بر سقا می‌ریختی همچو موسی کآتشی بنمودیش وآن نور بود در لباس آتشی نور و ضیا می‌ریختی روز جمعه کی بود روزی که در جمع توییم جمع کردی آخر آن را که جدا می‌ریختی درج بد بیگانه‌ای با آشنا در هر دمم خون آن بیگانه را بر آشنا می‌ریختی ای دل آمد دلبری کاندر ملاقات خوشش همچو گل در برگ ریزان از حیا می‌ریختی آمد آن ماهی که چون ابر گران در فُرقتش اشک‌ها چون مشک‌ها بهر لقا می‌ریختی دلبرا دل را ببر در آب حیوان غوطه ده آب حیوانی کز آن بر انبیا می‌ریختی انبیا عامی بدندی گر نه از انعام خاص بر مس هستی ایشان کیمیا می‌ریختی این دعا را با دعای ناکسان مقرون مکن کز برای ردشان آب دعا می‌ریختی کوشش ما را منه پهلوی کوشش‌های عام کز بقاشان می‌کشیدی در فنا می‌ریختی @abdolkarimsoroush
هدایت شده از عبدالکریم سروش
4_137545773603619346.mp3
876K
📚غزلیات شمس تبریزی 📌غزل ۶۱۰ 🎙عبدالکریم سروش   نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد آن را که منم منصب معزول کجا گردد آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد از اشک شود ساقی این دیده من لیکن بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد بیمار شود عاشق اما بنمی میرد ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد @abdolkarimsoroush