eitaa logo
عبدالکریم سروش
98 دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
8 فایل
بازخوانی، نقد و بررسی آثار دکتر عبدالکریم سروش ادمین؛ @Faridoddin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۲۵) ✍آرش نراقی 🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت 🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم 1⃣2⃣همان‌طور که اشاره شد، معارف بشری غیر دینی از راه‌های زیر به غنای فهم دینی و عمیق‌تر شدن آن مدد می‌رسانند: 1⃣2⃣-1⃣ آدمیان با بهتر شناختن جهان متکلم (که در عرصه‌ی دین، خداوند است) کلام وی را نیز بهتر در می‌یابند. 1⃣2⃣-2⃣ دلایل و پیش فرض‌هایی که قبول یک مدعا را تجویز می‌کنند، در فهم آن مدعا نیز مؤثرند. لذا یکی از عوامل فهم بهتر، تعدد طرق اثبات است. برای مثال خدایی که از طریق برهان صدیقین شناخته می‌شود، با خدایی که از طریق برهان نظم شناخته می‌گردد، تفاوت دارد. و به تعبیر صحیح‌تر، این دو برهان دو درک از مدعای«خدایی هست» را به ما افاده می‌کنند، و روی هم، به فهم بهتر وجود باری کمک می‌کنند. 🔹آگاهی از تاریخچه‌ی مسائل و بستر تولّد تاریخی آنها نیز از همین مقوله است. مهمترین خدمت تاریخ معرفت، آن است که به درک بهتر مسائل معرفتی مدد می‌رساند. مطالعه‌ی پیشینه‌ی یک امر و توجه به رشد تاریخی آن مسئله و فهم انگیزه‌های تولّد آن، در فهم خود مسئله و کشف راه حل‌های محتمل آن تأثیر جدّی دارند. تاریخ هر علم پاره‌ای از آن علم و بل عین آن علم است، و هیچ معرفتی در آرای امروزینش محصور نمی‌شود. بهتر فهمیدن یک موجود تاریخی (اعم از موجود معرفتی یا خارجی) مستلزم بهتر دیدن آن، و بهتر دیدن آن همانا رجوع به سرگذشت آن موجود است. 1⃣2⃣-3⃣معارف بشری غیر دینی به عبارات و مفردات وارد در شریعت معنای تازه می‌بخشند، و فهم دینداران از آن تصورات و تصدیقات را عمیقتر می‌نمایند. عبارات و مفردات گرسنه‌ی معانی هستند نه آبستن آنها. و معانی، مسبوق و مصبوغ به تئوری می‌باشند. بنابراین اگر تئوری‌ها تدریجاً بهتر و عمیق‌تر و واقع نماتر گردند، درک ما نیز از جمله‌ی واحد یا تصّور واحد عمیق‌تر و بهتر خواهد شد و بخصوص مفاهیم منتزع و عامی‌چون «زمان»، «علیت»، «عقل» و... از تئوری‌های مربوط به آنها تأثیر بسیار می‌پذیرند. 🔻معانی الفاظ و عبارات دست کم به دو روش زیر تحّول و عمق می‌یابند: 🔹الف. تطبیق کلّی‌های بیشتر بر موضوع شناخت(مفردات و تصدیقات): اگر موضوع شناخت تحت کلّی دیگر یا تحت کلّی عام‌تری درآید، نسبت به آن موضوع، شناخت عمیق‌تری حاصل می‌شود. به بیان دیگر اگر بتوان بر موضوع شناخت، کلّی‌های بیشتری را تطبیق کرد، آن موضوع با موضوعات دیگر (که پیشتر بیگانه به نظر می‌رسیدند) هم‌نشین می‌شود، و به این ترتیب فهم عمیق‌تری از آن به دست می‌آید. 🔹ب. تحویل: روش تحویل تا حدّی به روش پیشین نزدیک است. در این روش امری را به امر دیگر تحویل می‌دهند. به بیان دیگر معانی عمیق تازه را به جای معانی قشری پیشین می‌نشانند. اصولاً جهان جدید از آن حیث با دنیای پیشینیان متفاوت است که دنیای امروز فرد و مصداق کلّی‌های دیگری غیر از کلّی‌های گذشته است. @abdolkarimsoroush
⭕️ دین و قدرت | نقد و پاسخ 🔻نقد آیت‌الله علیدوست با عنوان "دین و حکمت" https://www.hawzahnews.com/news/945286/نقد-آیت-الله-علیدوست-بر-سخنان-دکتر-سروش-با-عنوان-دین-و-قدرت 🔻پاسخ دکتر سروش با عنوان "بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند" https://neeloofar.org/1399/12/17/161299/ @abdolkarimsoroush
هدایت شده از عبدالکریم سروش
🍃💐🌸🌹🌼🌿🌷🌺 🥀🍃☘🌺💐🌹 🌸🍀🌷🌼 🌺🌿 🌼 شعری از دکتر سروش در مدح رسول الله خرد آن پایه ندارد که برو پاى گذاری بختیارى تو و بر مرکب اقبال سوارى چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟ نور پایى که چنین با دگران فاصله دارى لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبى بود تا چه دیدى که چنین مستى و پرشور و شرارى شعله در خرمن تاریکى تاریخ فکندى چشم بیدار زمان بودى و خسبیده به غارى از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت طرفه فانوسى و آویخته بر طرفه منارى نه دل من طرب آلود نگاه و نفس توست از نگاه و نفست حق به طرب آمده، آرى به شفاخانه قانون تو افتاد نجاتم کیمیایى است سعادت ز فتوحات تو جارى اى غزلواره‌ی پایانى دیوان نبوت حجت بالغه‌ی شاعرى حضرت بارى دولتى! اختر اقبال بلندى که بخندى رحمتى! سینه آبستن ابرى که ببارى شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنانى کوثر خلد نشان سدره‌ى معراج تبارى مژده‌اى، اختر سعدى، جرسى، نعره‌ى رعدى آفتابى، سحرى، خنده‌ی صبح شب تارى یوسفستان جمالى، هنرستان خیالى شکرستان وصالى، ز شکر شور برآرى روح عشقى، هنرى، خمر خرابات طهورى نفحات شب قدرى، نفس سبز بهارى همه اقطار گرفتى، همه آفاق گشودى به جهادى و مدادى و کتابى و شعارى توسن تجربه، اى فاتح آفاق تجرد در شب واقعه راندى ز مدارى به مدارى ز سوادى به خیالى، ز خیالى به هلالى پاى پر آبله جبریل و تو چالاک سوارى بال در بال ملائک به تماشاى رسولان طائر گلشن قدسى تو و خود عین مطارى به تجمل بگذشتى به جلالت بنشستى بر چنان خوان کریمى و چنان خیل کبارى میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتى در تماشاگه رازى و تماشاگر یارى با ظلومان و جهولان و منوعان و جزوعان مهربان باش چو بر حمل امانت بگمارى تو بر ارکان شریعت نزدى سقف معیشت سیر چشمى تو، رسالت ز تجارت نشمارى به خدایى که تو را شاهد سوگند قلم کرد که حریفان قلم را به فقیهان نسپارى 🌸@abdolkarimsoroush 🍃🥀 💐🍀🌷🍃 🍀🌹🍃🌺🌿🌼 🥀🌱🌸🍀🌷🍃🌺🌹
عید کردن برای یک مومن چیزی جز نو کردن جامه ایمان نیست به هیچ چیز کهنه نباید رضایت داد حتی به ایمان کهنه، حتی به هدایت کهنه و حتی به خدای کهنه آدمى وقتى نو میشود، دو عنصر در او باید نو شود. در آن صورت است که معناى عید به تمام معنا محقق می‌شود: یکى اینکه اندیشه‌هاى او نو شود دیگر آنکه انگیزه‌هاى او نو بشود آنهایى که میخواهند عید حقیقى را در خود تجربه کنند، به درون خودشان مراجعه کنند و سراغ این عنصرهاى مهم ساختارى آدمى بروند و آنها را نو کنند. 🍃سال نو مبارک! @abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه پنجم 🔸یکی از اندیشه‌های مهم جدید، مسئله سکولاریسم است. سکولار از ریشه یونانی است به معنی اینجا و اکنون. نه نگاه به آینده دارد و نه نگاه به بالا. یعنی معاد و قیامت "نه"، ماورا الطبیعه هم "نه". 🔸این "نه" ها به معنی نفی آن‌ها نبود بلکه به معنی غفلت یا عدم توجه و یا جدی نگرفتن آن‌ها بوده. کاری نداریم که ماورالطبیعه هست یا نه. کاری نداریم معادی هست یا نه. به حساب نمی‌آوریم. ماییم و این جهان و این زمان. تمام همت‌مان هم مصروف زندگی این جهانی است. این هسته سکولاریسم است. 🔸ترجمه کلمه سکولاریسم در زبان‌های دیگر دچار مشکل شده است. عرب‌ها یک کلمه جایگزین کردند با نام "عِلمانیت". یک مصدر جعلی از عِلم. بعد آمدن گفتن "عَلمانیت" بهتر است و از عالم میاد نه عِلم. دومی مفهوم تر است ، یعنی توجه به این عالم. البته که از دوران روشنگری، عِلم در خدمت این عالم بوده و هست. من شخصاً به اعراب کلمه " دهرمه" را پیشنهاد کردم. دهر به معنای این زمان که البته در نوشته های عربی کمتر استفاده شده. در فارسی می توان "دهری" ترجمه کرد، ولی واژه "گیتیانه" از گیتی هم ترجمه کرده‌اند، که جا نیافتاده. سکولاریسم در متون فارسی بیشتر متداول است، و خوبست همینطور هم بماند چون سکولاریسم فرزند مسیحیت غربی است. 🔸یکی از اشتباهات اینست که مدرنیته و سکولاریته را یکی می‌گیرند. این دو همراهیشان بالعرض بوده نه بالذات، و در تاریخ اتفاقا در کنار هم نشسته‌اند. 🔸گفتیم سکولاریسم توجه تام است به این جهان و بی‌توجه است به جهان دیگر. خوب چه کسی بدنبال معرفی جهان‌های دیگر بود؟ دین از جهان‌های دیگر سخن می‌گوید. جهان پس از مرگ و قیامت. اینگونه سکولاریسم در تقابل با دین است چون همّ خود را فقط معطوف می‌کند به این جهان و زندگی این جهانی. به این ترتیب سکولاریسم در راستای رهایی از دین و رفته رفته به معنای ضدیت و نزاع با دین شناخته شد. این معنای دوم به سکولاریسم militant یا سکولاریسم ستیزه‌گر شناخته می‌شود، و این در برخی کشورهای اروپایی بخصوص فرانسه دیده می‌شود. 🔸یک اشتباه جامعه شناسان این بود که می‌گفتند دین رو به زوال است و لذا سکولاریسم ابتدایی خیلی به دین کاری نداشت چون پیش بینی می‌کرد دین خود بخود زائل شدنی است. ولی بعد از آنکه دیدند نه تنها دین از بین نرفته بلکه از جهاتی دو مرتبه خودنمائی می‌کند، لذا سکولارهایی به مقابله با دین پرداختند. یکی از مثال‌های خودنمائی دین، انقلاب ایران بود. حالا درست یا نادرست، انقلاب اسلامی در ایران بوقوع پیوست و ایران و منطقه را تحت تأثیر قرار داد که زنگ خطری بود برای سکولاریسم. 🔸اکنون نحوه گفتار و تفکر سکولارها تغییر کرده. آقای هابرماس، از تئوریسین‌های مهم سکولاریته، مخالف اسلام حتی عرفان اسلامی بود و می‌گفت تمام جنبه‌های اسلام بنیادگرا است. هابرماس بعداً تئوری پس از سکولاریته را داد و مطرح کرد که آرمان ابتدائی، سکولاریته بود ولی باید به جامعه پس از سکولاریته برویم. در این نظریه می‌گوید جامعه آینده ما نمی‌تواند سکولار باشد و دین حرف‌هایی برای گفتن دارد و این حرف‌ها را باید در معرض جامعه قرار داد و این جامعه پُست سکولار است. جامعه‌ای که نه سکولار است و نه دینی. جامعه‌ای که دین و سکولاریته با هم همکاری می کنند. و این تئوری مورد استقبال جامعه شناسان قرار گرفته و بسیاری آن را به سکولاریته قبلی ترجیح می‌دهند چون قبلی یک سکولاریسم دگم بود. @abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۶) ✍آرش نراقی 🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت 🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم 1⃣2⃣-4⃣ نظریاتی که صاحب نظران عرضه می‌کنند، وقتی که در قالب زبان تعیّن می‌پذیرند، و در جامعه‌ی اهل علم مطرح می‌شوند، وجودی مستقل می‌یابند و حیاتی تازه را آغاز می‌کنند. این نظریات هم با نظریات دیگر و هم با حاجات زندگی و معیشت جمعی نسبت و داد و ستد پیدا می‌کنند و در هر دو عرصه اثر می‌پذیرند. و از این طریق خود را بهتر و بیشتر نشان می‌دهند. به بیان دیگر یک نظریه، خود تدریجاً بسط می‌یابد و آنچه را که در قوّه داشته به فعلیت می‌رساند و لذا معنی خود را آشکارتر می‌سازد. امروزه فهم مشرب فلسفی و آرای حکمی‌دکارت یا کانت یا صدرالدین شیرازی و یا شهاب الدین سهروردی امکان پذیرتر از گذشته است و حتی امروزه جوانب و شؤنی از این آرا و مشارب مکشوف افتاده است که خود بانیان آن آرا از آنها خبر نداشته‌اند. این امر از طرق گوناگون حاصل می‌شود: الف. توجّه به آثار و پیامدهای نظری و عملی نظریات 🔹برای مثال، پوزیتیویسم و نیز فلسفه‌ی زبانی ویتگنشتاین وارثان یا ادامه دهندگان راه کانت هستند، لذا امروز بهتر می‌توان مکنونات و قوّه‌های مکتب کانت را دریافت. اگزیستانسیالیسم کیرکه گارد نیز ندای خاضع و اسماعیل وار شیفته‌ی حقّی بود که در بسط تاریخی خود به فریادی رعب آور و ملحدانه بدل گشت و وجدان دینی اروپاییان در قرن حاضر را لرزاند. بواقع امروزه درون مایه‌های آن بذر نخستین را فقط با ملاحظه‌ی ثمرات تاریخی آن می‌توان شناخت. ب. درآمدن رقبا (تعرف الأشیاء بأضدادها) 🔹یکی از راههای مهّم شناخت بهتر یک نظریه آن است که آن را در مقایسه با نظریات مقابل یا مغایر یا بدیل مورد ملاحظه قرار دهیم. امروزه حکمت مشّا را با توجه به حکمت متعالیه بهتر می‌توان شناخت. تا هنگامی‌که اصالت وجود صدرایی به میدان نیامده بود، اصالت ماهیت مشّایی معنی و بلکه ظهور آشکاری نداشت. امروزه رشد علم تجربی حتّی درک از فلسفه‌ی متافیزیکی را عمیقتر کرده است. آن کس که معرفت علمی را به درستی نمی‌شناسد، معرفت فلسفی را نیز آنچنان که باید در نمی‌یابد. 🔹در جوامع دینی،‌ اندیشه‌های مخالف را «شبهه» می‌نامند. شبهات اگر به صورت رقیب به میدان آیند، نقش و اثر معرفت شناختی دارند. چرا که به جامعه‌ی دینی می‌آموزند که می‌توان عالم را به گونه‌ی دیگری نیز دید. بسیاری از ملحدین از یک حیث به دین خدمت کرده‌اند. زیرا نظریات رقیب ایشان سبب شده است که زوایا و اوصاف تفکر دینی بهتر فهم شود. ج. نقد و جرح 🔹نقد و جرح آرا و نظریات، نه فقط به تشخیص صحیح از سقیم که به فهم بهتر آنها نیز کمک می‌کنند. نقدها بیش از هر چیز راه ورود را آشکار می‌کنند. دانستن اینکه یک نظریه از کدام موضع آسیب پذیر است، بسیار مهّم می‌باشد. این امر وسعت دایره‌ی معنا و مدلولات آن نظریه را آشکار می‌کند. 🔹نه فقط راه ابطال که راه احقاق و اثبات یک نظریه نیز در فهم بهتر آن نظریه مؤثر است. برای مثال آدمی‌وقتی بداند که «نور تاریک» هم وجود دارد و آن از برهم افتادن موجهای نوری حاصل می‌گردد و موجی بودن نور را تأیید می‌کند، بهتر معنای موجی بودن نور را درمی‌یابد. بوعلی که می‌گفت:«عشق هیولا به صورت، سخنی صوفیانه است و من معنی آن را در نمی‌یابم»، یک دلیلش آن بود که راهی برای اثبات و ابطال آن مدعا نمی‌یافت. اگر صوفیان یا حکیمان دلیلی برای آن مدعا آورده بودند و بوعلی آن را تأیید یا تضعیف می‌کرد، دست کم، به فهم مدعا توفیق می‌یافت. صدرالدین شیرازی هم که بر آن مدعا برهان اقامه کرد، فهم آن را برای خود و دیگران میسرتر ساخت. د. به کار گرفتن نظریه در حلّ مسئله 🔹نظریه‌ای را جواب مسئله‌ای دیدن، فهم بهتری از آن نظریه را نصیب نظریه آموز خواهد کرد. همچنین توفیق در حلّ مسائل، نشانه‌ی آن است که شخص درک عمیقتری از نظریه دارد. کسی که نمی‌داند در حلّ مسئله از کدام مبانی کمک بگیرد، پیداست که هنوز بر آن مبادی چیره نیست. و کسی که با استفاده از اصول کمتری مسئله ای را حلّ می‌کند، هم مسئله و هم آن اصول را بهتر می‌فهمد. ھ. دانستن نکات بیشتر درباره‌ی نظریه 🔹فهم بهتر یک نظریه همچنین در گرو دانستن مطالب بیشتر در باره‌ی آن است. در اینجا دانستن بیشتر به معنای انباشتن ذهن از هرگونه معلومات نیست. بلکه به این معناست که امور بیگانه کنار نهاده شوند و امور مربوط مورد توجه قرار گیرند. البته همان طور که پیشتر بیان شد، «ربط» امری معقول و تئوریک است. بنابراین دانستن بیشتری که به فهم عمیقتر می‌انجامد، خود از یک نظریه یا نظریات پیشین تغذیه می‌کند. @abdolkarimsoroush
4_5868426722348633067.pdf
1.53M
🔹الاهیات طبیعی شده، متافیزیک سبک و فیزیک سنگین: بررسی و نقد دین شناسی عبدالکریم سروش/ ابوالقاسم فنایی*/ دوفصلنامه دین و دنیای معاصر/ بهار و تابستان ۱۴۰۰ 🔹چکیده این جستار میکوشد برخی از آراء دین‌شناسانۀ عبدالکریم سروش را در گذر زمان بررسی کند و نشان دهد که وی در صدد طبیعی کردن االهیات، یا به تعبیر جامع‌تر، طبیعی کردن دین، دین‌شناسی و دینداری، به نحوی ناموجه و غیر قابل دفاع است. در آغاز طبیعی کردن الاهیات را تعریف، و آن را به دو نوع موجه و ناموجه تقسیم می‌کنیم؛ و سپس با مرور آراء سروش نشان می‌دهیم که اولاً چگونه می‌توان علی‌الاصول چنین ویژگی‌ای را به این آراء نسبت داد، و ثانیا به سود این ادعا استدلال خواهیم کرد که الاهیات طبیعی شدۀ سروش هم ناموجه و ناپذیرفتنی است، و هم اهداف او را در طبیعی کردن الاهیات برآورده نمی‌کند. اما نادرستی الاهیات طبیعی شده سروش نه به معنای نفی ضرورت طبیعی کردن الاهیات است و نه به معنای نادرستی هر خوانشی از الاهیات طبیعی شده؛ بلکه صرفاً بدین معناست که خوانش حداکثری وی از الاهیات طبیعی شده و شیوۀ خاص او در طبیعی کردن الاهیات ناموجه است. ————— *استادیار دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید، قم، ایران @abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۷) ✍آرش نراقی 🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت 🔻تز پنجم: معرفت دینی، نسبی و عصری است 2⃣2⃣ فهم و معرفت دینی«نسبی» است. 🔹الف: نسبی بودن فهم دینی مانند نسبی بودن یک نتیجه در یک قیاس است. نتیجه‌ی یک قیاس به مقدماتش منسوب است. یعنی از آنها تغذیه می‌کند و هر تغییر در آن مقدمات، به تغییر در نتیجه می‌ماند. ثبات نتیجه نیز معلول ثبات مقدمات است. لذا نسبی بودن نتیجه، با ثبات آن منافات ندارد. مهّم آن است که هم ثبات نتیجه، و هم تحوّلش منسوب به مقدمات آن می‌باشد. اگر مقدمات یک قیاس در تمام اعصار ثابت بمانند، نتیجه نیز ثابت می‌ماند، و اگر دستخوش تحّول شوند، نتیجه نیز متحّول می‌گردد. لذا نتیجه‌ی یک قیاس از لحاظ ثبات و تغییر، و نیز از جهت مادّه و صورت، و هم از حیث صدق و کذب نسبی است. فهم دینی نیز همچنان که گذشت از مبانی معرفت‌شناسی، انسان شناسی، زبانشناسی و... تغذیه می‌کند(و نمی‌تواند نکند) و با فرآورده‌ها و فروع فلسفی و علمی مقبول هر عصر هماهنگ می‌شود (و نمی‌تواند نشود)، و لذا منسوب به آن مبانی و اصول و فروع است. بنابراین اگر آن مبانی عوض شوند، یا اصل دین انکار خواهد شد، یا فهم از دین تغییر خواهد کرد. و همچنین اگر آن مبانی ثابت بمانند، فهم دین نیز ثابت خواهد ماند. 🔹 ب. اکنون می‌توان سرّ ثبات و دگرگونی استنباطات دینی را دریافت: پاره‌ای از فهم‌های دینی دگرگون می‌شوند و این دگرگونی معلول آن است که همه یا بعضی از ارکان بیرونی معرفت دینی (یعنی مبانی، اصول و فروع معارف بشری و غیر دینی) تحوّل پذیرفته‌اند. پاره‌ای از فهم‌های دینی نیز در دورانی کوتاه یا بلند ثابت مانده‌اند، و این ثبات دست کم از یک حیث بدان جهت است که مبادی قریب تولیدشان ثابت مانده، یا ثابت انگاشته شده است. لذا معلوم می‌شود که ثبات فهم پاره‌هایی از معارف دینی را (مثل ضروریات، به اعتقاد برخی کسان) نمی‌توان دلیل استغنای آنها از مبانی بیرونی دانست. بنابراین می‌توان به نحو شرطی این اصل را بیان کرد که «ثابتات معرفت دینی هم، به فرض تغییر رکن بیرونی معرفت دینی، می‌توانند تغییر بپذیرند». 🔹ج. توجّه به این نکته ضروری است که در سراسر این بحث، سخن بر سر نسبیت فهم از دین است، نه نسبیت حقیقت. نسبی بودن فهم دینی خود، حقیقتی است که با نسبی انگاشتن حقیقت تفاوت اساسی دارد. 🔹ھ. از آنچه گذشت، می‌توان این اصل مهّم و اساسی را نتیجه گرفت که :«اگر معارف بشری غیر دینی دچار قبض و بسط شوند، فهم ما از شریعت نیز لاجرم دچار قبض و بسط خواهد شد. این قبض و بسط گاه خفیف و خفی و گاه شدید و قوی است». 3⃣2⃣ معرفت دینی«عصری» می‌شود، و بلکه می‌باید عصری بشود. 🔹الف. عالمان دینی در هر عصر، فهم خود از دین را -آنچنان که گذشت- با معارف مقبول روزگار خویش تناسب و تلائم می‌بخشند. هیچ عالمی‌نمی‌تواند با ذهن خالی و بدون منظر و رأی به سراغ متون دینی برود و به فهم مراد شارع نزدیک گردد. این امر نه شدنی است، و نه مطلوب است. تفسیر و فهم متنی از متون، فارغ از هرگونه رأی و نظر پیشین علی الاصول امکان پذیر نیست. بنابراین عالمان دینی را نباید به بی‌نظر شدن و به تجرید و تخلیه‌ی ذهن از تمام معلومات پیشین فراخواند. این دعوت، عبث و بلکه زیانمند است. به عوض آن، باید عالمان را به تنقیح و تصحیح مستمر مبادی و دیدگاه‌ها و معلومات پیشین فراخواند، تا بدین وسیله از چشمه‌ی شریعت، جرعه‌های هرچه زلالتر و خوشگوارتری نصیب شان گردد. بنابراین نباید محققان را به بی عصری و بی نظری دعوت کرد، بلکه برعکس باید به عصری شدن و نظرورز شدن ترغیب و توصیه نمود. از یک سو عصر باید دینی بشود(یعنی آداب و آمال مردم عصر صورت دین بپوشند و این کاری عملی است)، و از سوی دیگر دین باید عصری شود(یعنی معارف عصر در حفاری معانی شریعت به کار گرفته شود و این کاری نظری است). 🔹ب. اصولاً درک عصری دین، متضمن دست کم چهار معنای مقبول است: 1-23. درکی هماهنگ و سازگار با علوم عصر. 2-23. درکی متأثر و مستمد از علوم عصر در مدلول و مفاد. 3-23. درکی پاسخ گوینده به پرسشهای نظری عصر. 4-23. درکی پاسخ گوینده به مشکلات عملی عصر. این درکها، هریک پاره‌ای از معرفت دینی‌اند، و پابه پای پرسش‌ها و دانش‌های عصر، متحول و متکامل می‌گردند. [ادامه 👇] @abdolkarimsoroush
[ادامه 👆] 🔹ج. در اینجا خوب است چند نکته تذکر داده شود : ۱. عصری بودن فهم دینی، پیش از آنکه توصیه باشد، توصیف است. این مدعا، مجوزی برای«عصری کردن» دین فراهم نمی‌کند، بلکه از وجود چنین مجوزی (به فرض وجود) خبر می‌دهد، بعلاوه مجوزی برای تفسیر دلخواهانه و التقاطی دین به دست نمی‌دهد بلکه فهم روشمند و مضبوط دین را حرمت می‌نهد. ۲. دادن نحوه و ضوابط فهم صحیح دینی، و بهره جستن از جهان بینی زمان، و پیشگیری از سقوط در درّه‌ی هولناک التقاط، عین معرفت درجه‌ی اوّل دینی و وظیفه‌ی عالمان است. این پیشگیری میسر نمی‌شود، مگر با داشتن درکی عمیق از نسبت میان معرفت دینی و معرف بشری، و نحوه‌ی داد و ستد آنها، نه انکار این امور. ۳. سوء بهره جستن از امری، مجوز انکار و تقبیح آن امر نیست. ۴. کسانی هم که در عرصه‌ی دیانت التقاط نمی‌کنند، در فهم دین از مقدمات بیرون مدد می‌جویند، و بدون این استمداد به‌اندک فهمی‌از شریعت نائل نمی‌شوند. عیب در بهره جستن از مبادی بیرونی نیست. عیب، گاهی در خود مبانی بیرونی است. ۵. کتاب و سنّت هر تفسیری را برنمی‌دارد، و مومی نیست که هر صورتی را بپذیرد، به همین دلیل در خصوص دین و تفسیر آن هر سخنی ممکن و مجاز نمی‌باشد. @abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۸) | بخش پایانی ✍آرش نراقی 🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت 🔻تز ششم: سیلان معارف بشری 🔹معارف بشری غیر دینی(از جمله شریعت) در سیلان است، و اگر در گوشه‌ای از دریای موّاج معارف بشری تموج و تحوّلی بدیع رخ دهد، گوشه‌های دیگر را آسوده نخواهد نهاد، و در درک پاره‌های دیگر و یا در اثبات و تأیید و ابطال آن‌ها کارگر خواهد افتاد. این معنا که همه‌ی دانسته‌های ما با رشته‌هایی خفی و نامریی به هم پیوسته‌اند و انحای روابط منطقی و معرفت شناختی و تصوّری و تصدیقی میانشان برقرار است، از دقایق اکتشافات معرفت‌شناسی جدید است. 5⃣2⃣ این مدعا خود مشتمل بر دو مدعای مستقل است: 1-25. سیلان فهم یا امکان تحوّل فهم ما از همه چیز 2-25. ترابط فهم‌ها و انعکاسشان در یکدیگر 1-26.«تحّول و تکامل فهم ما از همه چیز» شامل خود این مدعا نیز می‌گردد. یعنی همین مدعا را نیز می‌توان خام‌تر یا پخته‌تر فهمید. لذا این سخن با خودش تضادی ندارد. فهم آدمیان حتّی از بدیهی‌ترین بدیهیات یعنی «اصل امتناع تناقض» نیز کمال و نقصان می‌یابد. آدمیان بی آنکه در صدق آن اصل شبهه‌ای کنند، در فهم معنایش از مراتب متفاوت سادگی و پیچیدگی گذشته‌اند و کشف پارادوکس‌های گوناگون منطقی و گشودن گره‌های آن‌ها، عالمان را در درک عمیق‌تر مفاد و مضمون تناقض یاری رسانده است، توسعه‌ی معلومات بشری، صرفاً توسعه‌ای کمی نبوده است، و تنها حجم و شماره‌ی اندوخته‌ها فزونی نگرفته است، بلکه در کنار گسترش کمّی، تحول و توسعه‌ی جوهری هم یافته است، و علم آدمیان به جهان، نه فقط بیشتر که بهتر هم شده است؛ و در موارد بسیار، آن علم بیشتر مقدمه و مسبب علم بهتر بوده است. 2-26. تحّول فهم ما از همه چیز، یا «امکان» این تحّول با نسبی بودن حقیقت تفاوت اساسی دارد. نسبیت حقیقت بدان معناست که هر فهمی‌در هر مرتبه ای نسبت به هر کسی حقیقت است. یعنی هر که هر چه گفت، درست است، و صحیح و غلط مطلق وجود ندارد. امّا در اینجا سخن این است که هر معرفت مجموعه ای از آرای صحیح و سقیم است. یعنی در اینجا صدق و کذب مقبول‌اند. اساساً سخن در حق و باطل بودن یک رأی، سخنی متعلق به معرفت درجه‌ی اوّل است، و معرفت شناس در این خصوص موضعی اتخاذ نمی‌کند. 🔹بنابراین ادعای تحّول و تکامل فهم آدمی‌از همه چیز، فهمها را متوجه درک بهتر حقیقت و کشف روشنتر واقعیت می‌داند. اصل تحّول بدان معنا نیست که همه‌ی ادراکات صائب و محق‌اند، بلکه بدان معناست که در امر واحد می‌توان از روزنه‌های گوناگون نگریست و از آن درکهای متفاوت و متکامل داشت. و این فهمهای طولی یکدیگر را کامل می‌کنند، بی آنکه لزوماً در نفی هم بکوشند. یک انسان، یک قطعه سنگ، یک الکترون، یا یک آیه، یا یک حکم فقهی را می‌توان بهتر و بهتر شناخت. و این درکها هریک، به امر واحد تعلق می‌گیرند، نه به امور کثیره و بیگانه و پراکنده. آدمیان که هستی را رفته رفته بهتر فهم کرده‌اند، این فهم بهتر را همیشه از ویران کردن‌اندیشه‌های پیشین به دست نیاورده‌اند، بلکه در موارد بسیاری بر آنها افزوده‌اند و بنا کرده‌اند. 🔹از تغییر معرفت، نباید همیشه رفتن از صدق به کذب یا کذب به صدق را فهمید. آنچه بیشتر رخ می‌دهد، تحوّل و تکامل درک است. و این تحوّل درک، محصول سفر عالم است از سطح به عمق. عالمان، مسافران وادی معرفت‌اند، نه آینه‌هایی بی حس و بی حرکت که یکبار و برای همیشه از ماهیات عکس برداری کنند، و از آن پس دلخوش و آسوده و راکد بنشینند، و با ماهیات صید شده نرد عشق ببازند. 🔹باری غرض وصول به حقیقت است. امّا حقیقت دیریاب و توبرتوست. [ادامه 👇] @abdolkarimsoroush
[ادامه 👆] 3-26. همچنین جستجوی حقیقت و تلاش برای کسب فهمهای عمیقتر و متکاملتر به معنی «شکاکیت» نیست. مقتضای تکامل معرفت آن است که آدمی‌در تکمیل و تعمیق درک خود بکوشد، و معرفت را به سان دریایی موّاج بنگرد که هر دم از درون، گوهرهای تازه بیرون می‌آورد، و باطن خود را بیشتر می‌نمایاند. آدمیان از امور ثابت نیز می‌توانند درکهای متحوّل داشته باشند. و این تحوّل با شکاکیت و نفی حقیقت یا نفی امکان حصول حقیقت متفاوت است. 🔹از سوی دیگر به فرض که کسی در فلسفه و علم تجربی شکاک باشد، و این شکاکیت در فهمش از وحی نیز سرایت کند، این خود دلیل تازه ای است بر مدعای این مقال که معلومات غیر دینی در فهم دینی اثر می‌نهند و معرفت شاسی آدمی، معرفت دینی او را هم بی نصیب نمی‌گذارد و آن که شکاک نیست، لاجرم فهم ثابت دینی خود را با فهم ثابت خود در جاهای دیگر هماهنگ می‌کند، و در هر حال این دو مخزن، تا همسطح نشوند از تبادل با یکدیگر نمی‌ایستند. 🔹ثبات معرفت دینی مستند به ثبات و یا تغییر معارف بیرونی است: 4-26. البته به فرض آنکه جمیع مبادی طبیعت شناسی و انسان شناسی و هستی شناسی درجه‌ی اوّل آدمی، روزی عوض شوند، و جای خود را به مبادی تازه ای بدهند، باز هم پاره‌هایی از معرفت دینی می‌توانند ثابت بمانند و این نه به دلیل آن است که فهم آن پاره‌ها مستغنی از معارف بیرونی است، بلکه به دلیل آن است که دستگاه‌های مختلف فکری، در عین اختلاف مبانی و آکسیوم‌ها، همواره می‌توانند برخی نتایج مشابه به بار آورند. رسیدن به یک نتیجه‌ی خاص چنین نیست که همواره راهی منحصر به فرد داشته باشد. به عنوان مثالی ناقص، بوعلی سینا می‌پنداشت که خلاء محال است، و آب هنگام یخ زدن منقبض می‌شود، لذا شیشه ای که آب در آن یخ ببندد می‌ترکد، و فیزیکدانان امروز، برعکس، برآنند که خلاء محال نیست، و آب هم هنگام انجماد به جای انقباض، انبساط می‌یابد. لذا باز هم شیشه‌ی پر آب یخ زده می‌ترکد. 🔹بنابراین باید از این گمان واهی حذر کرد که در میان تحّولی فراگیر نمی‌توان ثابتاتی در معرفت دینی داشت. ثبات معرفت دینی گاهی مستند به ثبات معارف بیرونی است و گاهی مستند به تغییرشان و در هر حال مستند به بیرون است. اما جوجه‌ها را آخر پاییز می‌شمارند. و ثابتات را هم در پایان تاریخ معلوم می‌کنند. 27. مکانیسم تحوّل فهم و نحوه‌ی ترابط فهمها و انعکاسشان در یکدیگر نیز از مسائل مهم معرفت‌شناسی است که شرح‌شان گذشت. @abdolkarimsoroush
سلام به لطف حضرت حق، گزارش کتاب "قبض و بسط تئوریک شریعت" به قلم آرش نراقی -که به تائید دکتر سروش هم رسیده است- پایان یافت. به حول و قوه الهی به سراغ نقدهای مهم قبض و بسط خواهم رفت، احتمالاً با یکی از نقدهای آیت‌الله جوادی آملی یا صادق لاریجانی شروع می‌کنم. تا چه بازی رخ نماید... 🔻انتقادات و پیشنهادات خود را برای ادمین ارسال کنید! @abdolkarimsoroush
🔆 سروش و خدایی که جز نام نیست ✍️ اکبر گنجی 🔅در سال‌های اخیر عبدالکریم سروش اهتمام خاصی به خداشناسی نشان‌داده است، و داعیه بازاندیشی رادیکال درباره تصور ما از خدا، و نسبت خدا با انسان و طبیعت را مطرح کرده است. در مجموع می‌توان سه مولفه اصلی را در خداشناسی او تشخیص داد: الف- وحدت وجود: عالم به مثابه افکار و خیالاتی در ذهن خدا هستند، و به تعبیری دیگر، خدا عین عالم است و ذره‌ای جدایی میان آنها نیست. ب- الاهیات به شدت تنزیهی (خدای بی‌صورت): هیچ یک از واژگان زبان ما و مفاهیم دستگاه ادراکی ما بر او صدق نمی‌کنند. به ویژه، اوصافی که از خصوصیات «شخص» انسانی است به معنای حقیقی بر خداوند قابل حمل نیست. خدا به معنای حقیقی کلمه نه می‌داند، نه اراده می‌کند، نه خلق می‌کند، نه مهر می‌ورزد، نه پیامبری فرومی‌فرستد، نه با انسان سخن می‌گوید، نه دعای انسان را می‌شنود و نه به دعای او پاسخ می‌دهد. ج- طبیعت‌گرایی: کل جهان طبیعت (که عالم انسانی از جمله پدیده نبوت را نیز در بر می‌گیرد) یک سیستم بسته و خودسامان است، و هر چه در عالم طبیعت روی می‌دهد علل مادی و طبیعی دارد. خدای مجزا از طبیعت هیچ فعل و دخالتی در طبیعت ندارد، از فرستادن باران و خلقت اشیاء گرفته تا ارسال پیامبران یا انجام معجزات. 🔅آنچه سروش عرضه می‌دارد مجموعه‌ای به شدت مشوش از آرای پراکنده‌ای است که ‌از منابع متفاوت تغذیه می‌کنند، و حتی از انسجام درونی نیز بی‌‌بهره‌اند. او خود تفاسیر متفاوتی از سه مولفه بالا ارائه می‌دهد، که گاه با هم هماهنگ نیز نیستند. خود این مولفه‌ها نیز (دست کم مطابق برخی تعابیر) با یکدیگر ناسازگار هستند. همچنین، دلایلی که برای این مولفه‌ها ارائه می‌دهد معمولا نااستوارند و گاه به تشویشی عمیق دچارند. 🔅از جمله نتایجی که سروش بر آرای الهیاتی خود مترتب می‌کند تفسیر آیات قرآن بر حسب صیغه مجهول است که به «خدازدایی از قرآن» می‌انجامد. خدایی که اینگونه سروش معرفی می‌کند عملا نه هیچ نقشی در حیات معنوی انسان دارد و نه در عالم طبیعت. خدای سروش چیزی فراتر از یک نام نیست، و از این رو آن را «خدای نومینالیستی سروش» می‌توان نامید. 🌐 دانلود pdf متن کامل؛ https://3danet.ir/gangi-soroush-god/ @abdolkarimsoroush
🌀پرونده ویژه چند وقتی است که اختلاف نظری و گاه عملی دو تن از برجسته‌ترین نواندیشان دینی هم‌عصر ما، داستانی است که بر هر سر بازاری هست. آن‌چه گاه به کنایه و اشاره و‌ گاه به صراحت و تفصیل در سال‌های اخیر میان عبدالکریم سروش و محسن کدیور می‌رفت اکنون در عرصه‌ی عمومی نمایان‌تر از همیشه شده. حالا همه می‌دانند که کدیور پروژه‌ی فکری جمعی از نواندیشانِ مسلمان از جمله سروش را «تجدیدنظر در اسلام» می‌داند، که چیزی از «بنیادهای اسلام» باقی نگذاشته‌‌، و سروش هم این ادعاها را «قشری» و کار کدیور  را «تکفیرگری» می‌خواند که «باب نقد علمی را به‌روی خود و دیگری می‌بندد». جمعی از اندیشمندان و قلم‌به‌دستان هم وارد این چالش شده‌اند و ادبیاتی حول این موضوع شکل گرفته است. سایت زیتون در پرونده‌ای به این موضوع پرداخته است که دیدن‌اش خالی از لطف نیست ۱. متن کدیور درباره "تجدیدنظر طلبان مسلمان" https://www.zeitoons.com/103919 ۲. اولین پاسخ سروش به کدیور https://www.zeitoons.com/103921 ۳. پاسخ کدیور به اولین پاسخ سروش https://youtu.be/dwYjZu-6PeQ ۴. پاسخ دوم سروش به کدیور https://www.zeitoons.com/103916 ۵. کدام اسلام؟ | رضا رمضانی https://www.zeitoons.com/103810 ۶. نقدی بر مرزبندی میان روشنفکری دینی و تجدیدنظرطلبی دینی | جعفر نکونام https://www.zeitoons.com/103952 ۷. مسلمان تجدیدنظر طلب یا نواندیش دینی رادیکال https://www.zeitoons.com/104003 ۸. هسته سخت اسلام وجود ندارد؛ گفت و گو با سروش دباغ https://www.zeitoons.com/104198 ۹. تکفیری در تکفیر | محمد منصور‌نژاد https://www.zeitoons.com/104230 ۱۰. جریان نیمه‌روشنفکری معاصر ایران | آرین رسولی https://www.zeitoons.com/104268 ۱۱. فقها بیش از آنکه حکم تکفیر بدهند مانع از آن شده‌اند ؛ گفت‌وگو با هادی طباطبایی https://www.zeitoons.com/104266 ۱۲. تفاوت بنیادی "تکفیرگری" با "نقد ساختاری" | محسن کدیور https://www.zeitoons.com/104393 ۱۳. تکفیرگری اتفاق نیافتاده است. | گفت‌وگو با علیرضا علوی‌تبار https://www.zeitoons.com/104436 ۱۴. بسته‌بندی دین یا واسازی دین؛ مورد نزاع کدیور-سروش | حسن محدثی گیلوایی https://www.zeitoons.com/104459 ۱۵. تفسیری تازه از ذات‌انگاری و هسته سخت دین | محمد منصور نژاد https://www.zeitoons.com/104479 @abdolkarimsoroush
pouya-fanaei-soroush.pdf
583.3K
🔸 غیب­‌زدایی از جهان یا صورت زدایی از خدا؛ نقدِ نقدِ فنایی بر دین‌­شناسی عبدالکریم سروش ✍️ اعظم پویا* 🔻قبلاً نقد فنایی به سروش را که در مقاله‌ای به نام "الاهیات طبیعی شده، متافیزیک سبک و فیزیک سنگین" آمده بود، در کانال منتشر کردم، اینک دکتر اعظم پویا به نقد این مقاله پرداخته و نشان می‌دهد که مدعای فنایی در آن مقاله نه روشن است و نه مدلل و بر فهمی اشتباه از عبارات سروش بنا نهاده شده است. توصیه می‌کنم دوستانی که به فلسفهٔ اسلامی علاقه دارند حتماً این مقاله را بخوانند. __________ *دانشیار دانشگاه تهران، علوم قرآن و حدیث @abdolkarimsoroush
🔸نامه به مشایخ و مراجع عظام آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی سلام بر مشایخ و مراجع عظام تا کنون با رهبری سخن بسیار گفته‌ام و نامه بسیار نوشته‌ام مگر عزمش را بر اصلاح بجنبانم «فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا». اینک روی به شما مشایخ و مراجع عظام آورده‌ام که عمری مرجع و ملجاء خلق بوده‌اید و در افتاء و ارشاد دستی گشاده دارید، مگر از عُجب خانقاهی و خواب صبحگاهی برخیزید و بانگ غم‌آلود خلقان را بشنوید که چون مرغانی نیم‌بسمل در قفس ولایت جائره فقیه، در خون می‌تپند و پر و بال می‌زنند. می‌خواهم شما را به غم‌گساری و قفس‌گشایی بخوانم و بگویم شاید دیگر فرصتی نمانده باشد. سیّد رسولان گفت «در زندگی اوقاتی فرا می‌رسد که نسیم‌های رحمت حق می‌وزد، بدان‌ها رو کنید». گفت پیغمبر که نفحت‌های حق  اندرین ایام می‌آرد سبق گوش هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را اینک که خلقی بی‌پناه و بی‌پشتیبان، ستم‌رسیده و عدالت‌نچشیده، خون‌داده و جان‌باخته، چشم توقع به شفقت و یاری شما دارند، بدانید که نفحت و دعوت حق است که شما را می‌خواند. آن‌را اجابت کنید. سکوت شما صدایی ناخوش دارد. حاکمان جفای خود را کردند. اینک نوبت وفای شماست. ستاره‌ها و سنگ‌پاره‌ها نوای محزون و مظلومانه مردم را شنیدند، گوش‌های نازنین شما چرا نشنید؟ اکنون که جائران شاخ می‌زنند و گستاخ می‌زنند شما چرا قلمی و دمی و نهیب محکمی نمی‌زنید؟ از چه می‌ترسید؟ از اینکه بنای ستم بنیاد حکومت فرو ریزد؟ یا کرسی خواجگی و سریر سروری‌تان سرنگون شود؟ والله اسلام و مسلمانی هیچ‌گاه چنین خفیف و خجل نبوده است و با سکوت شما خوارتر و خجل‌تر خواهد شد. نمی‌بینید که طاعنان کمر بسته اند تا جنازه اسلام و تشیع را تشییع کنند و به خاک خفت بسپارند؟ از آن کرسی‌های درسی و طمطراق فقاهتی چه مانده است که شما از زوال آن واهمه دارید؟ مگر آیه  «ولا ترکنوا إلى الذین ظلموا فتمسّکم النار» را نسخ کرده اند یا از قرآن حذف کرده اند که چنین بی‌باکانه هم‌راستا و هم‌داستان با ظالمان شده اید و مردم به جان آمده را طاغی و یاغی و باغی می‌خوانید؟ مگر ز قافله بانگ جنون نمی‌شنوی؟ ز رودخانه مگر بوی خون نمی‌شنوی گزین شدند و سوار گزیده را کشتند سیه‌بپوش برادر سپیده را کشتند ایرانی که بایست از ویرانی می‌رهید و گلستان می‌شد اینک انباری از باروت شده است که صدها آتش‌فشان در دل دارد و به کمتر جرقه‌ای می‌شکافد و زودآ که آتشی در آید و خشک و تر را بسوزد و خزانی زرد و بی بهار و زمستانی سرد و ناگوار تاریخ ما را در سرمایی پایدار فرو برد. الا ای صنادید شرع رسول! به ابلاغ و تنزیل و فقه و اصول: امروز روز امتحان شماست. خداوند سبحان شما را می‌آزماید. پشتیبان خلق و شرع باشید و به حاکمیت نامشروع پشت کنید. دوستان مرا نکوهش می‌کنند که چندین توسل به عالمان دین برای چیست؛ مردم از آنان عبور کرده اند. من می‌گویم ولی شما که از مردم عبور نکرده اید. دستی برآورید و تا اندک آبرویی بر جاست بر چهره جائران آب دهان بیفکنید. از نعمان بن ثابت ابوحنیفه کوفی کابلی بیاموزید که با ظلمه و جائران اموی و عباسی درافتاد و منصب قضایشان را نپذیرفت. از امام هفتم موسی بن جعفر بیاموزید که بر هارون‌الرشید خلیفه عباسی شورید و تن به زجر و زنجیر و زندان داد. از آیت‌الله منتظری بیاموزیدکه اعتبار و افتخار حوزه علمیه بود و خواهد بود و ترک کام خود گرفت تا کام خلق برآید. نگذارید ارشاد خلایق به‌دست قبیله قصّابان و مداحان بیفتد که نه عقلی در سر دارند و نه شرمی در دل. ما این قبیله قصابان را خوب می‌شناسیم و زخمشان را بر جان و تن داریم حتی اگر نقاب «گشت ارشاد» بر چهره بزنند. خشم امروز مردم از قصه یک مهسا و یک ستار نیست. ده‌ها و صدها مهسا امینی و ستار بهشتی این سال‌ها به آسیب ستم و در سیاه‌چال سپاه و به تیغ شرارت و به طناب توحش، خونین دل و خسته جان شدند و اینک آن قطره‌های خون سیلی شده است ویران‌گر که آمده است تا قبّه و بارگاه و خیمه و خرگاه سلطان جائر را با خود بشوید و ببرد. باز هم جامعه روحانی را سرِهماهنگی با جامعه ایرانی نیست؟ آیا نیکوست که کشور در آتش شرارت بسوزد و روحانیت در بستر عافیت بخوابد؟ آیا حق این مردم نیست که از شما کلام حقی در روی سلطان جائر بشنوند؟ چرا روحانیان محرم مردم نمی‌شوند و محروم‌نوازی نمی‌کنند؟ فقه و فضل و تقوا و تعبدشان را برای کجا ذخیره کرده اند؟ کجایند خطیبان تا حاکمان را نهی از منکر کنند؟ کجایند ائمه جماعات تا به مردم درس ستم‌ستیزی و مطالبه‌گری دهند و بل از آنان درس ستم‌ستیزی بیاموزند؟ کجایند فاضلان جوان و مراجع آینده که طرح نو در اندازند و 👇ادامه👇 @abdolkarimsoroush
نقش تازه بیافرینند و دست در دست مردم و پشت به مستبدان سامانی تازه به حوزه دهند تا بر قدرت باشد نه با قدرت؟ کجایند مراجع عظام که از سر استقلال و استغنا و طهارت و تقوا دامن از راحت و عافیت و تقیّه و تعلّل درچینند و بیم سر و امید زر نداشته باشند و بی‌باکانه با ظالمان خصمی کنند و داد مردم را بستانند؟ موحدّ چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر سرش امید و هراسش نباشد ز کس برین است بنیاد توحید و بس غم خلق و درد دین مرا بدین خطابات عتاب‌آلود کشانده است. «من که عمری ره تقوی زده ام با دف و چنگ» و سالیانی دل به آموزه‌های اولیای خدا بسته ام و رایحه عطرآگین و شامّه‌نواز وحی را از نفس پاک آنان شنیده و چشیده ام نمی‌پسندم که ایران عزیز، به سبب نابخردی‌ها و فاجعه‌آفرینی‌های جمعی جاهل و جائر، از این مائده آسمانی محروم ماند یا با آن بستیزد و از آن بگریزد. در این دیانت آن‌قدر مایه‌های محبت و شفقت و مدارا و مروت هست که می‌تواند چون حبلی متین به پریشانی‌ها جمعیت بخشد و سستی‌ها را استوار و دلها را به هم نزدیک کند. خلقی که در حلقه اصناف تنگناها و محرومیت‌ها و تحریم‌ها و گرانی‌ها و ناکامی‌ها گرفتار آمده اند، روا نیست که با جفای بوّابان و تقاضای زشت قصابان، فقرشان فرساینده‌تر و فقراتشان شکسته‌تر شود. دست ازین فقاهت خشک خانمان سوز و این شیوه‌های مندرس و منسوخ بردارید. این قدر که به هدایت خلق می‌اندیشید به رضایت خلق هم بیندیشید. درد سِتان و درمان‌ دِه باشید نه باج‌ ستان و فرمانده. روحانیت که اکنون به حاشیه تاریخ رانده شده، اگر جهدی نکند و با خلق پیمانی تازه نبندد دو باره به‌تاریخ راهش نخواهند داد. امروز این مردم به‌جان‌آمده سفینه نجات اند که هرکه از آن بیرون افتد غرقه و هلاک خواهد شد. کشتی‌بان نیستید از کشتی‌نشینان باشید. کلبه احزان را گلستان نمی‌کنید به کلبه‌نشینان بپیوندید. مرهمی بر زخم‌ها باشید و خشمی بر بی‌رحم‌ها بگیرید. چنین است که در دل خلق جایگاهی پایدار خواهید یافت، وگرنه چون پاپ‌های آدمی‌خوار قرون وسطی، افسانه دوران و عبرت خلقان خواهید شد. رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بحُجْزَهِ هَادٍ فَنَجَا ولسلام علی من اتبع الهدی مهرماه ۱۴۰۱ خورشیدی عبدالکریم سروش @abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه ششم 🔻اشتباهاتی در فهم سکولاریسم 🔸اکثراً، سکولاریسم را بعنوان جدایی دین از سیاست یا دین از حکومت می‌شناسند. ولی این تنها یک بخش از سکولاریسم است و تازه این جدایی اشکال مختلفی دارد که به بحث آن می‌پردازم. 🔸اشتباه دیگر آنکه بسیاری مدرنیته و سکولاریسم را یکی می‌دانند. یعنی این تصور را دارند که هر جا مدرن شد سکولار می‌شود و هرجا سکولار شد مدرن می‌شود. 🔸خطای دیگر آنکه عده‌ای سکولاریسم را شرط مقدم بر دموکراسی می‌دانند، یعنی فکر می‌کنند دموکراسی فقط در بستر سکولار به ثمر می‌رسد. 🔸هر واژه ای که به دست ژورنالیست‌ها افتاد این خطاهای مفهومی در آن پیش می‌آید. سکولاریسم در فضای ژورنالیستی معاصر زیاد استفاده شده و اکثرا خطا استفاده شده است. 🔸آقای عزیز العزمه اسلام‌شناس سوری تبار که استاد دانشگاه بوداپست بوده و ضد اسلام است. البته مرد فاضلی است اما موضع گیری‌های خاصی دارد کتابی دارد به نام "العِلمانیت من منظور المختلف" (=سکولاریسم از دیدگاه دیگر) که ۲۶ سال قبل نوشته شده است و مسائل مختلف در مورد زنان، مدارس، ارتباط با خارجی ها، بی‌حجابی زنان و... را بررسی کرده و همه این تغییرات را به پای سکولاریسم می‌نویسد. 🔸در این کتاب پاراگرافی دارد: "هیچ راهی برای تاسیس دموکراسی نیست مگر آنکه فکر و زندگی رو از امر مطلق رها کنیم. امکان ندارد تاسیس دموکراسی مگر از طریق سکولاریسم" می‌بینید این برای یک جامعه با افراد دیندار، خطر است، چون سکولاریسم معنی شده به بی‌دینی و دموکراسی از طریق سکولاریسم تحقق می‌یابد. یعنی می‌گوید اگر می‌خواهید دموکراتیک بشوید باید بی‌دین بشوید، و این نکته وحشتناکی است برای دینداران! 🔻سکولاریسم؛ گفتیم که سکولاریسم به دنیا رو می‌کند و کاملا با زهد در تضاد است. 🔸مسیحیت یک دین رهبانیت بود، بقول مارکس وبر، الگو و نماد مسحیت راهب است. الگوی یهودیت، بازرگان است. الگوی مسلمان یک چریک مبارز است و جهاد ارزش والایی دارد. لازمه صدر اسلام همین بود. (البته بعدها که مسلمان‌ها قدرت گرفتند و شهر نشین شدند، این قضیه فروکش کرد.) 🔸سکولاریسم در ابتدا معنایی بود در مقابل این زهد مسیحیت، که در مسیحیت یک ارزش بالا محسوب می‌شد. سکولاریسم یعنی رو کردن به دنیا. 🔸لازم به تذکر است که قسمتی از فرهنگ صوفیانه ما از زهد راهبانه میسحیت گرفته شده، و به این معنی مقابل سکولاریسم است. و از مهم‌ترین مخالفان این زهد در اسلام، فقیهان بودند. فقیهان با زهد افراطی مخالف بودند و آن را مغایر اسلام می‌دانستند. 🔸امروزی‌ها هم به این نکته اشاره کرده‌اند. مثلا آقای ارنست گلنر که یک انسان شناس دانشگاه کمبریج است می‌گوید: "اسلام نیازی به سکولار شدن ندارد چون از قبل سکولار بوده است." 🔸در فقه اسلامی بسیاری از قوانین مربوط به دنیا و اهتمام به دنیا است. در روایات از پیامبر ص است که: رهبانیة امتی الجلوس فی المساجد. مولانا با نکته سنجی‌ای که داشته می‌گوید: مصلحت در دین عیسی غار و کوه مصلحت در دین ما جنگ و شکوه بعدها که تصوف در دین ما رخنه کرد، میوه‌های تلخی هم داد از جمله همین رهبانیت. ادامه جلسه شش 👇 @abdolkarimsoroush
page1-37.pdf
593.8K
🔹دیدبان | نشریه تخصصی رصد رویدادهای اندیشه‌ای | شماره سوم | اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸دکتر سروش در ایام اوج کرونا مصاحبه‌ای کردند و در آن نسبت به بعضی مواضع با انگیزه و ادبیات دینی نسبت به این بحران واکنش نشان دادند. در ادامه بعضی چهره‌ها نقدهایی بر آن مصاحبه منتشر کردند که با پاسخ دکتر سروش همراه شد. 🔹آن‌چه در فایل فوق می‌خوانید پاسخ دکتر سروش به برخی نقدها و دو نقد بر این پاسخ است. 🔸لب کلام آقای ذاکری آن است که چرا سروش به مسئله از منظر جامعه‌شناختی نمی‌نگرد؟ یا چرا سروش رویکردی فلسفی-کلامی دارد؟ این نقد می‌تواند در تحدید ِتلاش‌های سروش مفید باشد و مخاطبان را متوجه زمینه و منظر آراء سروش بکند اما اینکه این مسئله به عنوان نقد مطرح شود را نمی‌پذیرم به این دلیل ساده که مگر سروش چند دست دارد؟ و چند کار می‌تواند انجام دهد؟ 🔹و اما نقد آقای نجارزادگان، عرض کنم که هم آن مصاحبه‌ی سروش و هم این نقد و پاسخ‌ها ژورنالیستی‌اند، به‌ این معنا که مبانی دین‌شناسانه سروش، تعریف او از خرافه، اقسام آن، راه‌کار مقابله و... غایب‌اند و از قضا سروش مدتی کوتاه پیش از این مصاحبه در درسگفتاری سه جلسه‌ای به این مسائل پرداخته است، به نظر من اگر قصد نقد جدی و علمی باشد و نه رقابت سیاسی/تبلیغی* باید آن بحث‌ها محل گفت‌وگو قرار گیرد. 🔸اگر عمری باشد به آن درسگفتار هم خواهم پرداخت. ______ *قصد رقابت سیاسی به گمانم مذموم است ولی قصد رقابت تبلیغی لزوما مذموم نیست و چه بسا ممدوح هم باشد. **از دوستی که فایل را همرسان کردند ممنونم🌺 @abdolkarimsoroush
4_5893304654690782638.mp3
909.1K
📚غزلیات شمس 🎙عبدالکریم سروش این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم بهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌ام من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون دامان خون آلود را در خاک می مالیده‌ام مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون یک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌ام چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌ام زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌ام در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییده‌ام @abdolkarimsoroush
4_5895530259498929074.mp3
1.57M
📚غزلیات شمس تبریزی 🎙عبدالکریم سروش اگر تو یار نداری، چرا طَلَب نکُنی؟ وَگَر به یار رَسیدی، چرا طَرَب نَکُنی؟ وَگَر رَفیق نسازد، چرا تو او نَشَوی؟ وَگَر رَباب نَنالَد، چراش اَدَب نکُنی؟ وَگَر حِجاب شود مَر تو را ابوجَهْلی چرا غَزایِ ابوجَهْل و بولَهَب نکُنی؟ به کاهِلی بِنِشینی که این عَجَب کاری‌ست عَجَب تویی، که هوایِ چُنان عَجَب نکُنی تو آفتابِ جهانی، چرا سیاه‌دلی؟ که تا دِگَر هَوَسِ عُقدۀ ذَنَب نکُنی مِثالِ زَر تو به کوره ازان گرفتاری که تا دِگَر طَمَعِ کیسۀ ذَهَب نکُنی چو وَحدت است عَزَبخانۀ یکی گویان تو روح را زِ جُزِ حَق، چرا عَزَب نکُنی تو هیچ مَجنون دیدی، که با دو لیلی ساخت؟ چرا هوایِ یکی روی و یک غَبَب نکُنی شبِ وجودِ تو را در کَمین چُنان ماهی‌ست چرا دُعا و مُناجاتِ نیمِ‌شب نکُنی اگر چه مَستِ قدیمیّ و نوشرابْ نِه‌یی شرابِ حَق نَگُذارد که تو شَغَب نکُنی شَرابَم آتشِ عشق است و خاصه از کَفِ حَق حَرام باد حَیاتَت، که جانْ حَطَب نکُنی اگرچه موجِ سُخَن می‌زَنَد، وَلیک آن بِهْ که شرحِ آن به دل و جان کُنی، به لَب نکُنی @abdolkarimsoroush
🔻محمد [صلوات الله علیه و آله] یک شخص زاهد صرف نبود و پروژه او و یا رسالت و ماموریت او ، دستیابی به قدرت ابتدا با کلمه و اگر نشد با زور شمشیر بود تا پیام خود را به قوم خود برساند و آن تحول نگاه را در آنها جا بیندازد، او به هیچ عنوان به قدرت بی اعتنا نبود و قدرت را عنصر مهمی در فرهنگ سازی و تمدن سازی میدید. 🔻نهاد سازی هایی که محمد ایجاد کرد مثل نماز جمعه، مراسم حج، که اجتماعات و قدرت اتحاد مسلمانان را بوجود می آورد از جنس است نه . 🔻عده ای از مخالفان و مشرکین بعد از به قدرت رسیدن محمد، اسلام آوردند به معنی تسلیم قدرت شدن، که قرآن هم در مورد آنها میگوید که ایمان نیاوردند اما اسلام آوردند یعنی تابع قدرت و یا قانون حاکم شدند. 🔻حتی ظاهری گفتن اینکه من اسلام آوردم و تسلیم نهاد ساخته شده توسط محمد شدم مورد قبول پیامبر اسلام است ، اما اگر کسی بخواهد از تسلیم دست بردارد و رخنه در نهال نوپای خداوند و پیامبرش اندازد ، حکم ارتداد دارد و مرگش واجب است، اینها همه توجه به قدرت را نزد محمد نشان میدهد. 🔻شما عموم‌ احکام فقهی را اگر توجه کنید، در تلاش برای ساخت اسلام هویت است و کسی که بخواهد این اسلام هویت را دچار خلل کند البته مجازات سختی در پیش دارد و او کافر فقهی است. 🔻همه ی این قصه، دنیوی است، و معطوف به قدرت دنیوی. 🔻بودا گفت اگر کسی شش بار مرا انکار کرد، دیگر پیش من نیاید و اجازه ندارد بیاید، اما در اسلام و مسیحیت تاریخی، انکار پیامبر خدا مجازات سنگینی دارد و اینطور نیست که بگوید دیگر پیش من نیاید، چون این دین با قدرت عجین است. جلسه ۲ @abdolkarimsoroush
سه گرداب هایل ( عبدالکریم سروش ).pdf
44.4K
سه گرداب هایل؛ نامه عبدالکریم سروش به مسعود پزشکیان. @abdolkarimsoroush
علم کلام، یک علم بلاموضوع است و موضوعی نمی‌توان نام برد و گفت علمای علم کلام درباره عوارض ذاتی و بلاواسطه‌ی آن موضوع سخن گفته‌اند. بلکه شخص متکلم از آن‌جایی که متعهد به دفاع از مذهبی از مذاهب است، بر حسب نوع معرفت‌هایی که در آن مذهب است و بر حسب نوع شبهاتی که درباره‌ی آن مذهب پیش می‌آید –که حد و حصر و نوع خاصی هم ندارد– دانش کلامی‌اش متنوع می‌شود. @abdolkarimsoroush