eitaa logo
ناحِله🏴
1.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
121 فایل
بسم‌ربِ‌خالِقِ‌‌المَهـد؎✨ لاتَحْزَنْإِنَّ‌اللَّهَ‌مَعَنَا :) -غم‌مخور‌خدابا‌ماست🤍 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌حلاله‌مومن😉 کانال‌وقف‌‌امام‌زمان‌مون‌ِ . . . شروط‌ناحله 🌱↶ @sharayetr کانال‌عکس‌خام‌ناحله🌱↶ @N313Nahele متولد¹⁴⁰¹/⁷/¹🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
🙂...
[بسم‌رب‌مہدۍ] السلام‌علیڪ‌یا‌قائم‌آل‌محمد(عج)
‌•|🦋☁️|• _بخوان‌دعـا؎‌فࢪج ڪہ‌دعـا‌درفرج‌اثردارد...🌱 ═══✿✿✿═══ @Nahelah ═══✿✿✿═══
پسࢪاول‌گفت: مادر،اجازه‌هست‌‌بࢪم‌جبهھ‌؟ گفت‌:بروعزیزم.. رفت‌و؛والفجࢪمقدمآتےشھیدشد..🕊" پسࢪدوم‌گفت: مادر،داداش‌کہ‌رفت‌من‌هم‌بࢪم!؟ گفت‌:بروعزیزم.. رفت‌وعملیات‌خیبرشھید‌شد🕊" همسࢪش‌گفت‌: حآج‌خانوم‌بچہ‌هارفتند،ماهم‌بریم‌ تفنگ‌بچہ‌هاروۍزمین‌نمونھ‌.. رفت‌وعملیآت‌والفجر⁸شھیدشد🕊" مادربہ‌خداگفت: همہ‌دنیام‌روقبول‌کࢪدۍ خودم‌روهم‌قبول‌کن.. رفت‌ودرحج‌خونین‌شھید‌شد🖐🏻 ⟦ :))'' ‌ ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
حاج قاسم یه جا تو وصیت نامه شون میگن ... خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته! من قادر به مهار نفس خود نیستم ... رسوایم نکن!!! +حقیقتاحاجی که اینجوری میگه آدم خیلی زیاد شرمنده میشه(: ‌ ┈•┈┈┈‌🕊┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌🕊┈┈┈•┈‌
😍دعوتید به جشن عروسی خواهر همزمان با میلاد حضرت زهرا(س)🌷 🌟زمان:چهارشنبه۲۱دی ماه ساعت۱۵ 🌟مکان:مترو بهارستان،نرسیده به سرچشمه ،کوچه شهید صیرفی پور،مجموعه سرچشمه 📌با کلی میهمان ویژه و سورپرایزی برای 📢💐سفره عقدمان تکمیل است و فقط نقل و نبات و گل برای پاشیدن روی سر عروس و دامادهامون یادتون نره 😍جزئیات مراسم را در کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️چه عاشقونه شروع شد💐 😍دعوتید به جشن عروسی خواهر همزمان با میلاد حضرت زهرا(س)🌷 🌟زمان:چهارشنبه۲۱دی ماه ساعت۱۵ 🌟مکان:مترو بهارستان،نرسیده به سرچشمه ،کوچه شهید صیرفی پور،مجموعه سرچشمه 😍جزئیات مراسم را در کانال زیر دنبال کنید ✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش:)🙂❤️‍🩹 ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
هرکه رنجی برد، گنجش شد پدید هر که جدی کرد، بر جودی رسید چون گرانی ها اساس راحت است تلخ ها هم پیشوای نعمت است هر که در قصری قرین دولتی است آن، جزای کارزار و محنتی است مولوی ان شاءالله که نتیجه تلاش هاتون رو کسب کنید😍🌸 @Nahelah🕊
⭕مهدی ترابی، روزبه چشمی و علی قلی زاده سه فوتبالیست کرجی تیم ملی ایران 20 زندانی جرایم غیر عمد کرج را آزاد کردند . آزادی یعنی دیگران را از بند زندان بیرون آوردن نه عریان بودن !! ‹🤝🇮🇷› ‹🇮🇷🤝› ↫
بهترین‌رفیق‌دنیامے😉💛 ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
میگفت شهادت‌هدف‌نیـســت ... ! هدف‌اینڪھ‌عَلَمِ‌اسلام‌رو‌بہ‌ اسم‌امـٰام‌زمان‌«عج»‌بالا‌ببرید حالـا‌اگہ‌وسط‌این‌راھ شدید فداۍسرِاسلام :)♥🖐🏼!' خیلۍقشنگ‌میگفت ‌•────•❁•────• @Nahelah ‌•────•❁•────•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 ظهور وقتیه که صدا بزنه خدایا! اینا دیگه طاقت ندارند...💔 👤 ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
در‌این‌مملکت... همه‌آزادند جز‌حزب‌اللهی‌ها!/ ‹🇮🇷🖐🏼› ↫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقتم:) تنهای صبور من🤍✨️ ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌ @Nahelah ┈•┈┈┈‌✾┈┈┈•┈‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمــاز چگونہ باشد ما مۍ‌توانیم بہتریـن نتیجہ را بگیریـم؟ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌱 @Nahelah
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🌿 ای خدای بزرگ، ای خدای محبوب زینب که همیشه تورا عاشقانه صدا میزد وهیچ چیز را مثل تو دوست نداشت، من مادر زینب هستم. مرا کمک کن تا نترسم، تا بایستم، تا تحمل کنم. باید از گذشته‌ی خیلی خیلی دور شروع کنم؛ از روزی که بدنیا آمدم... فصل‌سوم🌙♥️ من تنها فرزند مادرم بودم که او با نذرو نیاز و دعا و التماس از علیه سلام گرفته بود. مادرم، تاجماه طالب نژاد، در آبادان زندگی می‌کرد. وقتی خیلی جوان بود و من در شکمش بودم، شوهرش را از دست داد. او زن جوانی بود که کس و کار درستی هم نداشت و یک دختر بدون پدر هم روی دستش مانده بود. برای همین، مدتی بعد از مرگ پدرم با مردی به نام درویش قشقایی ازدواج کرد. درویش قبلا زن و دو پسر داشت، اما پسر هایش در اثر مریضی از دنیا رفتند و زنش هم از غصه‌ی مرگ پسرهایش به روستای خودشان که دور از آبادان بود برگشت. دوریش که نمی‌توانم به او (نا بابایی) بگویم، آمد و مادرم را گرفت. درویش مرد خیلی خوبی بود و واقعا در حق من پدری کرد. مادرم بعد از ازدواج مجددش، یک بار باردار شد اما بچه‌اش سقط شد و او همچنان در حسرت داشتن فرزندان دیگری ماند.یادم هست که وقتی بچه بودم، همیشه دهه‌ اول محرم در خانه روضه داشتیم. یک خانه‌ی دو اتاقه‌ی شرکتی در جمشید آباد آبادان داشتیم. من که خیلی کوچک بودم، در خانه‌ی همسایه ها می‌رفتم و از آنها می‌خواستم که برای روضه به خانه ما بیایند. من نذر امام حسین علیه سلام بودم و تمام محرم و صفر لباس سیاه می‌پوشیدم. مادرم در همان دهه اول برای سلامتی من آش نذری درست می‌کرد و به در و همسایه می‌داد. او همیشه دلهره‌ی سلامتی من را داشت و شدیدا به من وابسته بود. مادرم عاشق بچه بود و دلش می‌خواست بچه های زیادی داشته باشد. اما خداوند همین یک اولاد را بیشتر به‌اش نداد؛ تازه آن هم با نذر و شفاعت آقا امام حسین علیه سلام. من از بچگی عاشق و دلداده‌ی امام حسین علیه سلام و حضرت زینب سلام الله علیها بودم.زندگی‌ام از پیش از تولد، به آنها گره خورده بود.انگار دنیا آمدنم، نفس کشیدنم، همه به اسم علیه سلام و ڪربلا✨ بند بود. ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🌿 پنج ساله بودم که برای اولین بار همراه مادرم، قاچاقی و بدون پاسپورت، از راه شلمچه به کربلا رفتیم. مادرم نذر کرده بود که اگر سلامت به دنیا بیایم مرا به کربلا ببرد اما تا پنج سالگی‌ام نتوانست نذرش را ادا کند. مادرم از سفر کربلا دو قصد داشت: یکی ادای نذرش و قصد دیگرش این بود که باز از امام حسین علیه سلام یک اولاد دیگر طلب کند. تمام آن سفر و صحنه ها را به یاد دارم. مثل این بود که به همه‌ی کس و کارم رسیده باشم. توی شلوغی و جمعیت حرم، خودم را رها می‌کردم. چند تا مرد توی حرم نشسته بودند و قرآن می‌خواندند. مادرم یک لحظه متوجه شد که من زیر دست و پای مردم افتاده ام و نزدیک است که خفه بشوم. بلند فریاد زد یا امام حسین(علیه سلام)، من آمدم بچه ازت بگیرم تو کبری را هم که خودت بهم بخشیدی، می‌خواهی ازم پس بگیری؟ مردهای قرآن خوان بلند شدند و من را از میام جمعیت بالا کشیدند. توی همه‌ی مدت سفر عبای عربی سرم بود.بار دوم در نه سالگی همراه پدر و مادرم، قانونی و با پاسپورت، به کربلا رفتیم. و آن زمان رفتن به کربلا خیلی سختی داشت با اینکه ما در آبادان بودیم و از مسیر شلمچه به بصره می‌رفتیم، اما امکانات کم بود و مشکلات راه و سفر زیاد. بیشتر سال هم هوا گرم بود.در سفر دوم وقتی به نجف اشرف رسیدیم، نا بابایی ام که از بابای حقیقی هم برای من دلسوز تر بود، در زیارت امام علی علیه سلام و توی دلش از امیرالمومنین طلب مرگ کرد. او به حضرت علی علیه سلام علاقه‌ی زیادی داشت، و آرزویش بود که در زمین نجف از دنیا برود و همان جا به خاک سپرده شود تا برای همیشه پیش امام علی علیه سلام بماند. نا بابایی ام حرفی از نیت و آرزویش به ما نزد. مادرم در خواب دیده بود که دوتا سید نورانی آمده اند بالای سر درویش و می‌خواهند اورا با خودشان ببرند. مادرم حسابی خودش را زده بود و با گریه و التماس از دوتا سید خواسته بود که درویش را نبرند. مادرم توی خواب می‌گفت:"درویش جای پدر کبری است. تورا به خدا کبری را دوباره یتیم نکنید."آنقدر در خواب گریه و زاری کرد و فریاد زد که بابایم از خواب پرید و رفت بالای سرش و صداش زد :"ننه کبری، چی شده؟ چرا این همه شلوغ می‌کنی؟ چرا گریه میکنی؟" مادرم وقتی از خواب بیدار شد خوابش را تعریف کرد و گفت: " من و کبری توی این دنیا کسی را جز تو نداریم. تو حق نداری بمیری و مارا تنها بگذاری."بابایم گفت: "ای دل غافل! زن چه کردی؟ چرا جلوی سیدها را گرفتی؟ من خودم توی حرم آقا رفتم و ازش خواستم که برای همیشه در خدمتش بمانم. چرا آنها را از بردن من منصرف کردی؟ حالا که جلوی ماندنم در نجف اشرف را گرفتی، باید به من قول بدهی که طبق وصیتم بعد از مرگم هرجا که باشـ‌م مرا به اینجا بیاوری و در زمین وادی السلام به خاک بسپاری. خانه‌ی ابدی من باید کنار حضرت علی علیه سلام باشد..." ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
با شرف👌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دختران و پسرانی که ظاهرشون متفاوت با ماست، خواهران و برادران ما هستند💠 ‌•────•❁•────• @Nahelah ‌•────•❁•────•