eitaa logo
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
175 دنبال‌کننده
1هزار عکس
361 ویدیو
9 فایل
⸤﷽⸣ ⌝ناحِلھ|Naheleh⌞ -شࢪوع‌خـادمۍ:¹²آذر⁰¹ -ڪاوش: @SHOROT_Naheleh69 کپۍ:بلھ،‌فقط سہ‌صلوات واسہ‌ظهور آقا فراموش نشہ^^ لینک از روۍ عکس و کلیپ ها پاک نشہ(: ناحِلھ:دلداده متحول -این ڪانال وقف بانوۍِ دمشقِ♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
-احساسی😄😍
خب خب یک توضیحی بدم اول از همه دلم میخواست یک کانال بزنم رمانم رو نشر بدم(حیفه رو زمین بمونه😂) دومین دلیلش هم این بود میخواستم علاوه بر دیگر کارهای رسانه ای یخورده بیشتر کار کنم.. و امیدوارم موفق عمل کنم.. [خب یک چیزی بگم اگه یهویی کانال حذف شد به بزرگواری خود ببخشید😅🚶🏿‍♂😂]
امضای پیام رو هم باز کردم منو بشناسین🙂✌️🏻
-بابا دم از شکست عشقی نزنید..! ♥️ [@Naheleh_Lady_Dameshgh]
دلم‌ازاین‌تابوت‌هامےخواهد، ازهمین‌هاڪہ‌بوۍعشق‌میدهد... بالاۍدستـان‌عاشقان(:💔
😄😁 نام:به رنگ خوشبختی☺️
قسمت 1⃣ بهار:سلام😍 بابا محمد:سلام بهارخانم مامان عطیه:سلام دخترم،بیا صبحانه بخور دیرت نشه چشم مامان نشستم صبحانه مو خوردم که صدای داداش رسول اومد رسول:بابا بریم دیر میشه ها! بابا:اومدم رسول جان بابا:بهار میخوای برسونیمت؟ وای بابا اگه بشه که چی میشه😁 بابا:بیا بریم سلام داداش رسول خودم رسول:سلام آبجی خانم مزه نریز😜 بابا و رسول باهم همکار بودن میخواستن برن سرکار منم قرار بود تا دانشگاه برسونن با مامان خداحافظی کردمو رفتم سوار ماشین شدم بابا و رسول منو رسوندن دانشگاه وخودشون رفتن سرکار وارد دانشگاه شدم سریع رفتم سر کلاس امروز با استاد طاهری کلاس داشتم خیلی سختگیره روی حضور و غیاب رفتم سرکلاس ۵ دقیقه ای زود رسیدم کلاس تموم شده بود و من داشتم تند تند نکات رو مینوشتم اصلا متوجه نشدم کی استاد خسته نباشید گفت با احساس کردن دستی روی شونم برگشتم ... دست کی بود😂🤔 نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞ کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره.. ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿‍♂