قسمت6⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
منتظر بودم رسول رو پشت درببینم غافل از اینکه ای داد بیداد خواستگار ها پشت در بودن
از خجالت دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم توش
لپ هام سرخ سرخ شده بود از درون داغ شده بودم
اروم گفتم:سلام ببخشید فکرکردم داداش رسولمه
خانمی که جلو بود خیلی چهره مهربونی داشت اومد جلو بغلم کردو گفت:اشکالی نداره قربونت برم سعادت ما بوده منتظر دیدنت نمونیم
خانمه که رفت مامان و بابا اومدن بیرون یهو رسول از خونه شون اومد بیرون
بیشتر داغ کردم رسول خونه بوده🤦♀😐
خانمه با بابا و مامانم احوال پرسی کرد که رسول رسید و با رسول هم احوال پرسی کرد نفر بعدی یک اقای میان سال بود وقتی اومد داخل خونه بابا و رسول خشک شدن
رسول گفت:اقای عبدی😳
اقای عبدی هم که تعجب کرده بود خندید و با بقیه احوال پرسی کرد
نفر بعد یک پسر جوان بود که دسته گل و شیرینی دستش بود سرش پایین بود چهره اش رو ندیدم یک لحظه سرشو اورد بالا که سلام کنه که منو اون هم خشک مون زد اااا اینکه عبدیه همکلاسیم که فقط یک ترم باهم بودیم و یک کلاس الان باهم هستیم
سریع سرشو انداخت پایین و سلام کردو رفت پیش بقیه که این بار رسول خشک شد زیر لب گفت:داوود😲
فهمیدم اسمش داووده داوود هم که از دیدن رسول تعجب کرده بود اروم خندید داوود شیرینی و گل رو داد به بابا با همه احوال پرسی کرد که یهو رسول جلوش ظاهر شد
...
رسول میخواد چیکارکنه؟🤔😳🙄
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
-داروی تمام درد های عالم چیست؟!... #دلـ💔 #پروفایل [@Naheleh_Lady_Dameshgh]
#تلنگرانہツ
میگفت :
خوشبحالاونیکه ؛
شباولقبرشامامحسینبیادبگه :
باهاشکارینداشتهباشید!
سرسفرهمنبزرگشده :)🚶🏾♂
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
-کاش میشد این روزا نذری گوشت شتر بدیم../: #کتاب_نوشتہ
«🖤🎬»
مَـردبودن..
بہهیڪَلنیسـت !
بہغِیـرتہ . . .
مَـردبودنسَخـتاسـت...シ!
مثلحاجقاسم💔🖐🏻 ⎇
+اره :)
[#نقطه🍃]
#مظلومیاعلی ..💔
راز غم های علی فاش نخواهد گردید
مگر آن چاه بگوید که چه با مولا شد
#فاطمیه
#تنهایی_علی_شروع_شد💔🚶🏿♂
Hamed_Zamani_Ft_Abdolreza_Helali_-_Nahelatal_Jesm_Yani_(320).mp3
6.48M
ناحله الجسم یعنی...💔
#مداحۍ
[@Naheleh_Lady_Dameshgh]
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
ناحله الجسم یعنی...💔 #مداحۍ [@Naheleh_Lady_Dameshgh]
ناحلة الجسم یعنی؛نحیف و دل شکسته میری
جوونی؛اما مادر پیری! بهونه ی سفر می گیری…
باکیة العین یعنی؛ بارونِ غصه ها می باره… چشای مادرِ ما، تاره...
دیگه علی شده بیچاره…😭😭😭