فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-این قسمت:
اگر بزنید
حتماً میخورید...😎
[خیلی پیشنهاد دانلود
اصلاً خفن تر از خفن😎🙊]
#کلیپ
#استورے
#نـظامـے
[@Naheleh_Lady_Dameshgh]
هدایت شده از اوُهام!Møníb⁸⁰
+همسایه های اوُهام...
•@resane_saer
•@daftarcheye_del
•@dameshgh_313
•@ya_abamoohamad_118
•@montazranzohor313
•@gharebtoos
•@Maheman12_8
•@estadeh_ta_zohour
•@khademalreza_8
•@Naheleh_Lady_Dameshgh
+و خودمون(:
♡... @oham_80_monib
هماهنگی جهت همسایگی:
@Komeyl69
🌿@banoyeali حمایت؟!
🌿@arso_ashk یه نگاهی هم بندازید به این ورا ^^
🌿نیازمند 10 عضو برای کانال دارید چند نفر بفرستید؟😢 @saz1401
سلام حمایت کنید. @amam_reza1401 دعوتی از طرف🌿 امام رضا
🌿eitaa.com/shahrefiruzee
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
۵۰ تا بشیم تم شهید علی وردی میزارم...☺️
سلام
با اینکه فکرش رو نمیکردم شب برم الان بیام ۵۰ تا بشیم😅🚶🏿♂ ولی
چشم عمل به قولمون👇🏻😄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم شهید آرمان علی وردی 🖤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشیتو خوشکل کن با تم شهید علی وردی
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
-این قسمت: سلیمانی #کلیپ #استورے #نـظامـے [@Naheleh_Lady_Dameshgh]
دلیل بی خوابی داعش رو تماشا میکنید از زبان صاحبانشان😎
قسمت 9⃣1⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
گفت:رفته باهاش صحبت کرده گفته که ناموس داداشش ناموس اونم حساب میشه و دفعه اخری باشه که دوربرت اونو مبینه وگرنه خودش بدمیبینه
من هم نگران تو هستم هم نگران داوود پس بهتره کلاستو عوض کنی
گفتم:چشم داداش گلم
رسول:بی بلا پاشو که دماغت سرخ شده😂
خندیدمو رفتم که بخوابم
به حرف های رسول فکرکردم دیدم راست میگه
صبح که رفتم دانشگاه رفتم با کلی خواهش و التماس کلاس هامو عوض کردم
چون کلاسامو عوض کرده بودم کلاسی نداشتم و برگشتم خونه
فقط یک ماه دیگه مونده بود تا به هدفم برسم😍خوشحال بود
رفتم توی آشپزخونه یک نهار عالی درست کردم ظهر بابا بود
نهارو آماده کردم سفره رو چیدم که بابا و مامان باهم رسیدن
داشتیم نهار میخوردیم که بابا گفت:اقای عبدی امشب میان که جوابت رو بگیرن
وای😰😰
من اصلا فراموش کرده بودم که میخوام به داوود کمک کنم یانه
سریع ظرف هارو جمع کردمو شستم
رفتم روی تخت دراز کشیدم خداخدا میکردم نمیدونستم چیکار کنم انقدر غرق فکربودم که زمان از دستم در رفت به خودم اومدم دیدم رویا داره صدام میکنه گفتم: بله چی میگی
رویا:توهنوز لباس نپوشیدی همه منتظرتن
واچی میگی تو الان لباس میپوشم چرا میترسونی منو مگه کی منتظره
رویا:۳ ساعته میگم حاضر شو میگی باشه الان اقای عبدی اینا اومدن نشستن منتظرتوین تو هنوز لباس نپوشیدی
گفتم:شوخی میکنی؟
رویا :نه به جان تو اومدن بیا ببین
دقت کردم دیدم صداشون میاد نفهمیدم چجوری آماده شدم با لپ های گل انداخته از اتاق رفتم بیرونو سلام کردم
امشب دونفر اضافه اومده بودن یک خانم که حامله بود ظاهرا خواهر داوود بود اسمش دریا بود خیلی مهربون بود مثل مامانش هم سن رویا بود
و شوهرش اقا سعید که ظاهرا همکار بابا ورسول بود
رفتم نشستم که دریا گفت:بهارجون ما اومدیم نظر آخر شما رو بپرسیم
خنده ام گرفته بود
اخه واسه چی اومدین غیر این😂
خنده مو جمع کردم چیزی نگفتم که عزیز خانم گفت:سکوت علامت رضایته؟
دیگه نمیتونستم ساکت بمونم سرمو اوردم بالا گفتم:ببخشید من یک کار کوچیک با پدرم دارم برمیگردم
همه تعجب کردن غیر رسول و بابا که معلوم بود میدونستن با بابا رفتم توی حیاط شروع کردم به حرف زدن
...
چی میگه🤔
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
قسمت0⃣2⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
گفتم:بابا جونم میدونم درخواستی که میکنم بی ادبیه ولی منم آدمم حق دارم واسه شروع زندگیم تحقیق کنم اگه میشه اجازه بدید من یک بار دیگه با اقا داوود صحبت کنم
سرمو انداختم پایین
باباگفت:اشکالی نداره دخترم بزار اگه خود اقای عبدی چیزی نگفتن میگم که صحبت کنید.
گفتم:دوست دارم بابایی
بابامحمد خندیدو رفتیم داخل
نشستیم بقیه داشتن همونجوری حرف میزدن که داوود گفت:ببخشید اگه اجازه بدید من میخواستم با بهار خانم صحبت کنم.
باخودم گفتم:خداجون عاشقتم نگا با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن😂🚶🏿♂
که بابا گفت:مشکلی نیست
بلند شدیم و مثل دفعه پیش رفتیم توی اتاق گفتم:بفرمایید گوش میکنم
داوود:گفتم بیایم اینجا که بعدش بریم بیرون خودم بگم که جوابتون منفی بوده تا واستون مشکلی پیش نیاد.
اولش نمیخواستم بحثو کشش بدم ولی بعدش گفتم:حاضرم بهتون کمک کنم
که یک هو سنگینی نگاهی رو روی خودم احساس کردم سرمو اوردم بالا دیدم داره با تعجب نگام میکنه تا دید سرمو اوردم بالا سرشو انداخت پایین و گفت:مطمئنید؟
گفتم:من فکرهامو کردم میخوام بهتون کمک کنم فقط یک شرط دارم که لطفا به کسی نگید که قرار هست عقد کنیم
داوود قبول کرد و رفتیم بیرون
که عزیز خانم گفت: نتیجه چیشد؟
سرم پایین بود یواش گفتم:هرچی خانواده بگن
که بابا گفت:نظر تو واسمون مهمه
دوباره عزیز خانم گفت:جوابت بله هست دخترم؟
گفتم:بله
که همه صلوات فرستادن
مامان اومد بغلم کرد اقای عبدی گفت :من یک دقیقه برم بیرون برمیگردم
اقای عبدی رفت بعدش اومد منم نشستم کنار مامانم رسول داشت شیرینی هارو میداد که صدای زنگ در خونه اومد بابا نگران نگاهی به ما انداخت رسول شیرینی ها رو گذاشت روی میز و با بابا رفت دم در
بعد ۵ دقیقه اومدن داخل منو داوود متعجب به دری که باز شده بود نگاه میکردیم
...
چی دیدن؟🤔
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
قسمت1⃣2⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
بابا و رسول با یک آقای روحانی بودن
یا خدا
عاقد بود کی عاقد خبر کرد؟😰
من و داوود متعجب به در نگاه کردیم بعد سرمو چرخوندم که ببینم داوود داره چیکار میکنه که دیدم اونم داره نگاه من میکنه یهو سرش رو انداخت پایین
اقای عبدی گفت :با اجازتون من گفتم بیان که یک صیغه محرمیت بین این دو جوون خونده بشه اگر کاری یا صحبتی باهم داشتن مشکلی نباشه
تا این حرفو شنیدم سرگیجه گرفتم
بزور خودمو به سرویس رسوندم آبی به دست و صورتم زدم وای خدا چه کاری بود من کردم
مجبور شدم برای حفظ ظاهر هم که شده قبول کنم
روی مبل دونفره نشستیم داوود وقتی عاقد شروع کرد آروم گفت:ازتون عذر میخوام خبر نداشتم قراره اینجوری بشه
عاقد خوند رویا واسم یک قرآن اورد
من داشتم چیکار میکردم
قرآن رو باز کردم بعد سه بار پرسیدن عاقد باید جواب بله رو میدادم
قرآنو بستم بسم الله گفتم و گفتم:با اجازه پدرم و مادرم و بقیه بزرگترها بله
که صدای صلوات توی گوشم پیچید یهو دیدم دریا اومد جلو
....
میخواد چیکار کنه؟🤔
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
#به_وقت_رمان😄😁 نام:به رنگ خوشبختی☺️
اولین قسمت های رمان به رنگ خوشبختی رو اینجا مشاهده کنید.😄
-حرفی،نظری،انتقادی،پیشنهادی،تشویقی
و... هست
در خدمتم😄
-ناشنـاس:
https://harfeto.timefriend.net/16673917655971
-ڪانـال ناشنـاس:
@Nashnas_Naheleh213
https://eitaa.com/Nashnas_Naheleh213/62
___________________________
#ناشناس
بنده چک هم کردم دوباره همه قسمت ها هست.
حتی قسمت۱۷، ۵۵ بازدید
و ۱۸، ۷۷ بازدید خورده😄
#حرف_حق
-شمایی که تاساعت ۱:۲۰ بیداری
تا توی کانالت بزنی #به_وقت_حاج_قاسم
آیا نماز شب بیدار میشی؟!
اصلا نماز شب به کنار
نماز صبحت اولِ وقته؟!
#تباهے
[#تلنگرانہ💔]
[#نکته📌]