قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۰ الی۱۰۴)🔹 در آیات این سوره، سرگذشت هفت قوم از اقوام پیشین و گ
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۵ الی۱۰۸)🔹
🔷سعادت و شقاوت
در آیات گذشته، اشاره اى به مسأله قیامت و اجتماع همه مردم در آن دادگاه بزرگ شده بود.
در آیات مورد بحث، گوشه اى از سرنوشت مردم را در آن روز بیان مى کند، نخست مى گوید:
هنگامى که آن روز فرا رسد، هیچ کس جز به اراده پروردگار سخن نمى گوید (یَوْمَ یَأْتِ لاتَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ).
گاه چنین تصور مى شود، این آیه که دلیل بر سخن گفتن مردم در آن روز به اجازه پروردگار است، با آیاتى که مطلقاً نفى تکلم مى کند منافات دارد، مانند آیه ۶۵ سوره یس : الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ:
امروز بر دهان آنها مهر مى نهیم، و به جاى آن دست هایشان با ما سخن مى گویند، و پاهایشان به کارهائى که انجام داده اند گواهى مى دهند .
و آیه ۳۵ سوره مرسلات مى خوانیم: هذا یَوْمُ لایَنْطِقُونَ: امروز روزى است که آنها سخن نمى گویند .
به همین دلیل، بعضى از مفسران بزرگ معتقدند: اصولاً در آن روز سخن گفتن مفهومى ندارد; چرا که سخن گفتن وسیله اى است براى کشف باطن و درون اشخاص، و اگر ما حسى داشتیم که از افکار هر کس مى توانستیم به وسیله آن آگاه شویم، هیچ گاه نیازى به تکلم نبود.
بنابراین، در قیامت که کشف اسرار مى شود، و همه چیز به حالت بروز و ظهور در مى آید، اصولاً تکلم معنى ندارد.
به بیانى دیگر: سراى آخرت سراى پاداش است، نه دار عمل، و به همین دلیل، در آنجا خبرى از اختیار انسانى و سخن گفتن به میل و اراده خویشتن نیست، بلکه در آنجا تنها انسان است و اعمالش و آنچه به آن مربوط است.
بر این اساس، اگر سخن هم بگوید، همچون سخنان دنیا که از اختیار و اراده، براى کشف اسرار درون سرچشمه مى گیرد، نیست، هر چه بگوید، یک نوع انعکاس و بازتاب اعمال اوست، اعمالى که در آنجا ظاهر و آشکار است.
روى این اصل، سخن گفتن در آن روز، همانند تکلّم در دنیا نیست، که انسان بتواند به میل خود راست بگوید، یا دروغ.
به هر حال، آن روز، روز کشف حقائق اشیاء و باز گشت غیب به شهود است، و شباهتى با این جهان ندارد.
ولى، این برداشت از آیه فوق، با ظاهر آیات دیگر قرآن چندان سازگار نیست; چرا که قرآن گفتگوهاى زیادى از مؤمنان و مجرمان، پیشوایان و جباران و پیروان آنها، همچنین شیطان و فریب خوردگانش، و دوزخیان و بهشتیان نقل مى کند، که نشان دهنده وجود سخنانى همانند سخنان این جهان است.
حتى، از بعضى از آیات قرآن استفاده مى شود که: پاره اى از گناهکاران در برابر بعضى از سئوالات دروغ هم مى گویند، مثلاً در سوره انعام آیات ۲۲ ـ ۲۴ مى خوانیم:
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ * ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکینَ * انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ:
آن روز که همه آنها را محشور مى کنیم، به مشرکان مى گوئیم معبودهائى را که شریک خدا مى دانستید کجا هستند؟ * پاسخ و عذر آنها جز این نیست که مى گویند: به خدائى که پروردگار ماست سوگند، که ما مشرک نبودیم * ببین چگونه به خودشان نیز دروغ مى گویند، و آنچه را به دروغ شریک خدا مى پنداشتند از دست مى دهند .
بنابراین، بهتر آن است که در پاسخ سئوال مربوط به تناقض ظاهرى آیات مربوط به تکلم، همان جوابى را بگوئیم که بسیارى از مفسران گفته اند و آن این که:
مردم در آن روز مراحل مختلفى را مى پیمایند، که هر مرحله ویژگى هائى دارد، در پاره اى از مراحل، هیچ گونه پرسش و سئوالى از آنها نمى شود و حتى مهر بر دهانشان مى نهند، فقط اعضاى پیکرشان که آثار اعمال را در خود حفظ کرده اند، با زبان بى زبانى سخن مى گویند.
اما در مراحل دیگر، قفل از زبانشان برداشته مى شود و به اذن خداوند به سخن مى آیند، به گناهان خود اعتراف مى کنند، و خطاکاران یکدیگر را ملامت مى نمایند.
بلکه سعى دارند گناه خویش را بر گردن دیگرى نهند!.
بالاخره، در پایان آیه اشاره به تقسیم همه مردم به دو گروه کرده، مى گوید: گروهى در آنجا شقى و گروهى سعیدند، گروهى خوش بخت و گروه دیگرى بدبختند (فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیدٌ).
سَعِید از ماده سعادت به معنى فراهم بودن اسباب نعمت، و شَقِىّ از ماده شقاوت به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى، مجازات و بلاست، بنابراین، سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانى هستند که در لابلاى انواع نعمت ها جاى آنهاست.
و شقاوتمندان همان بدکارانى هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات ها گرفتارند.
این شقاوت و آن سعادت، چیزى جز نتیجه اعمال، کردار، گفتار و نیّات انسان در دنیا نیست.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۵ الی۱۰۸)🔹 🔷سعادت و شقاوت در آیات گذشته، اشاره اى به مسأله ق
↩️و عجب این که، بعضى از مفسران، این آیه را دستاویزى براى عقیده باطل خود در زمینه جبر قرار داده اند، در حالى که آیه کمترین دلالتى بر این معنا ندارد، بلکه، از سعادتمندان و شقاوتمندان رستاخیز سخن مى گوید، که همگى به خاطر اعمال خود به این مرحله رسیده اند.
شاید آنها مفهوم این آیه را با پاره اى از احادیث اشتباه کرده اند، که درباره سعادت و شقاوت قبل از تولد، سخن مى گوید، که آن داستان جداگانه اى دارد.
* * *
پس از آن، حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گویائى چنین شرح مى دهد:
اما آنها که شقاوتمند شدند، در آتش دوزخ زفیر و شهیق دارند، و ناله و نعره و فریاد سر مى دهند (فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ).
* * *
و اضافه مى کند: آنها جاودانه تا زمانى که آسمان ها و زمین بر پاست در آتش خواهند ماند (خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ).
مگر آنچه پروردگارت اراده کند (إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ).
چرا که خداوند هر کارى را اراده کند انجام مى دهد (إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ).
* * *
و اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست (وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ).
مگر آنچه پروردگار تو اراده کند (إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ).
این بخشش و عطیه اى است که هرگز از آنان قطع نمى شود (عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ).
* * *
نکته ها:
۱ ـ سعادت و شقاوت ذاتى!
همان گونه که گفتیم، بعضى خواسته اند از آیات فوق، ذاتى بودن سعادت و شقاوت را اثبات کنند، در حالى که، نه تنها آیات فوق دلالتى بر این امر ندارد، بلکه به وضوح ثابت مى کند سعادت و شقاوت اکتسابى است; زیرا مى گوید: أَمَّا الَّذینَ شَقُوا: آنها که شقاوتمند شدند و یا مى گوید: أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا: اما آنها که سعادتمند شدند اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود مى بایست گفته شود: أَمَّا الأَشْقِیاءُ وَ أَمَّا السُّعَداءُ و مانند آن.
و از اینجا روشن مى شود آنچه در تفسیر فخر رازى آمده که در این آیات خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهى در قیامت سعادتمندند، و گروهى شقاوتمند، و کسانى را که خداوند محکوم به چنین حکمى کرده و مى داند: سرانجام در قیامت سعید یا شقى خواهند بود، محال است تغییر پیدا کنند، و الاّ لازم مى آید خبر دادن خداوند کذب، و علمش جهل شود، و این محال است !!... به کلّى بى اساس است.
این، همان ایراد معروف علم خدا در مسأله جبر و اختیار است، که پاسخ آن از قدیم داده شده است و آن این که:
اگر ما افکار پیش ساخته خود را نخواهیم بر آیات تحمیل کنیم، مفاهیم آن روشن است، این آیات مى گوید: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند، و گروهى به خاطر اعمالشان شقاوتمندند، و خدا مى داند چه کسانى به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق سعادت گام مى نهند، و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند.
بنابراین به عکس آنچه او گفته، اگر مردم مجبور به انتخاب این راه باشند، علم خدا جهل خواهد شد; چرا که همگان با میل و اختیار خود راه خویش را انتخاب مى کنند.
شاهد سخن این که، آیات فوق به دنبال داستان هاى اقوام پیشین است، که گروه عظیمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حق و عدالت، و آلودگى به مفاسد شدید اخلاقى، و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازات هاى دردناکى در این جهان شدند، که قرآن براى تربیت و ارشاد ما و نشان دادن راه حق از باطل، و جدا ساختن مسیر سعادت از شقاوت، این داستان ها را بازگو مى کند.
اصولاً، اگر ما ـ آن چنان که فخر رازى و هم فکرانش مى پندارند ـ محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم، و بدون اراده به بدى ها و نیکى ها کشانده شویم، تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود.
آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى و نصیحت، اندرز، تشویق و توبیخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش، همگى بى فایده، یا ظالمانه محسوب مى گردد.
آنها که، مردم را در انجام نیک و بد مجبور مى دانند، خواه این جبر را، جبر الهى، یا جبر طبیعى، یا جبر اقتصادى، و یا جبر محیط بدانند، تنها به هنگام سخن گفتن و یا مطالعه در کتاب ها از این مسلک طرفدارى مى کنند، ولى در عمل حتى خودشان هرگز چنین عقیده اى ندارند، به همین دلیل، اگر به حقوق آنها تجاوزى شود، متجاوز را مستحق توبیخ، ملامت، محاکمه و مجازات مى دانند، و هرگز حاضر نیستند به عنوان این که او مجبور به انجام این کار است، از وى صرف نظر کنند و یا مجازاتش را ظالمانه بپندارند، و یا بگویند او نمى توانسته است این عمل را مرتکب نشود، چون خدا خواسته، یا جبر محیط و طبیعت بوده است، این خود دلیل دیگرى بر فطرى بودن اصل اختیار است.
به هر حال، هیچ جبرى مسلکى را نمى یابیم که در عمل روزانه خود به این عقیده پاى بند باشد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️و عجب این که، بعضى از مفسران، این آیه را دستاویزى براى عقیده باطل خود در زمینه جبر قرار داده اند،
↩️بلکه بر خوردش با تمام انسان ها، برخورد با افراد آزاد و مسئول و مختار است.
تمام اقوام دنیا، به دلیل تشکیل دادگاه ها و دستگاه هاى قضائى، براى کیفر متخلفان، عملاً آزادى اراده را پذیرفته اند.
تمام مؤسسات تربیتى جهان نیز، به طور ضمنى این اصل را قبول کرده اند که، انسان با میل و اراده خود کار مى کند، با تعلیم و تربیت مى توان او را راهنمائى و ارشاد کرد، و از خطاها، اشتباهات و کج اندیشى ها بر کنار ساخت.
* * *
۲ ـ تفاوت فعل شَقُوا و سُعِدُوا
جالب این که، در آیات فوق شَقُوا به عنوان فعل معلوم و سُعِدُوا به عنوان فعل مجهول آمده است.
این اختلاف تعبیر، شاید اشاره لطیفى به این نکته باشد که، انسان راه شقاوت را با پاى خود مى پیماید، ولى براى پیمودن راه سعادت تا امداد و کمک الهى نباشد، و او را در مسیرش یارى ندهد، پیروز نخواهد شد، و بدون شک این امداد و کمک تنها شامل کسانى مى شود که گام هاى نخستین را با اراده و اختیار خود برداشته اند، و شایستگى چنین امدادى را پیدا کرده اند (دقت کنید).
* * *
۳ ـ مسأله خلود در قرآن
خلود در اصل لغت، به معنى بقاى طولانى، و هم به معنى ابدیت آمده است، بنابراین کلمه خلود به تنهائى دلیل بر ابدیت نیست; زیرا هر نوع بقاء طولانى را شامل مى شود.
ولى، در بسیارى از آیات قرآن با قیودى ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده مى شود، مثلاً در آیات ۱٠٠ توبه ، ۱۱ طلاق و ۹ تغابن در مورد بهشتیان تعبیر به خالِدینَ فیها أَبَداً مى کند، که این تعبیر مفهومش ابدیت بهشت براى این گروه ها است.
و در آیات دیگرى مانند ۱۶۹ نساء و ۲۳ جن ، درباره گروهى از دوزخیان همین تعبیر خالِدینَ فیها أَبَداً دیده مى شود، که دلیل بر جاودانگى عذاب آنها است.
تعبیرات دیگرى، مانند ماکِثینَ فیهِ أَبَداً و لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً و مانند اینها نشان مى دهد که، به طور قطع گروهى از بهشتیان و دوزخیان جاودانه در نعمت یا در عذاب خواهند ماند.
بعضى که، نتوانسته اند اشکالات خلود و جاودانگى مجازات را به نظر خود حل کنند، ناچار دست به دامن معنى لغوى آن زده، و آن را به معنى مدت طولانى گرفته اند، در حالى که، تعبیراتى نظیر آیات فوق تاب چنین تفسیرى را ندارد.
براى توضیح بیشتر نظر شما را به بحث زیر معطوف مى داریم:
یک سؤال مهم: (نابرابرى گناه و مجازات)
در اینجا، فوراً یک علامت استفهام بزرگ در فکر هر شنونده اى ترسیم مى شود، که این نابرابرى میان گناه و مجازات چگونه در کار خدا ممکن است؟
چگونه مى توان پذیرفت انسان تمام عمر خود را که حداکثر ۸٠ یا ۱٠٠ سال بوده کار خوب یا بد کرده است ولى میلیون ها میلیون سال و بیشتر پاداش و کیفر ببیند؟!.
البته، این مطلب در مورد پاداش، چندان مهم نیست; زیرا بخشش و پاداش هر چه بیشتر باشد، نشانه فضل و کرم پاداش دهنده است، بنابراین جاى ایراد و خرده گیرى نیست.
اما، در مورد کار بد و گناه و ظلم و کفر، این سؤال هست که: چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود، با اصل عدالت خدا سازگار است؟.
کسى که دوران طغیان، سرکشى و تجاوزش، حداکثر از یک صد سال تجاوز نمى کند; چرا همیشه باید در آتش و مجازات شکنجه ببیند؟!.
آیا عدالت ایجاب نمى کند، یک نوع تعادل در اینجا برقرار گردد، و مثلاً ۱٠٠ سال (به اندازه اعمال خلافش) کیفر ببیند؟!.
پاسخ هاى غیر قانع کننده
پیچیدگى پاسخ این اشکال، سبب شده که بعضى به فکر توجیه آیات خلود بیفتند، و آنها را طورى تفسیر کنند که مجازات جاودان، که به عقیده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود.
الف ـ بعضى مى گویند: منظور از خلود معنى کنائى یا مجازى آن است، یعنى یک مدت نسبتا طولانى، همان طور که به افرادى که تا آخر عمر باید در زندان بمانند مى گویند: آنها محکوم به زندان ابد هستند، با این که مسلماً ابدیتى در هیچ زندانى وجود ندارد، و با پایان عمر زندانى، پایان مى یابد، حتى در زبان عربى نیز یُخَلَّدُ فِى السِّجْن که از ماده خلود است، در این گونه موارد به کار مى رود.
ب ـ بعضى دیگر مى گویند: این گونه گردنکشان طاغى و یاغى، که گناه سراسر وجود آنها را فرا گرفته است، وجودشان به رنگ کفر و گناه در آمده، اگر چه همیشه در دوزخ خواهند بود، ولى دوزخ همیشه، به یک حال باقى نمى ماند، روزى فرا مى رسد که آتش آن، مانند هر آتش دیگر، بالاخره خاموش مى گردد! و آرامش خاصى دوزخیان را فرا مى گیرد!....
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۶۲)🔹 🔷مرگ بدست خداست 🔶چرا از مرگ بترسم؟ در شأنِ ورودِ اين سخن، چنين نوش
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۶۳)🔹
🔶دنيا سايه ناپايدار!
از آنجا که زرق و برق دنيا، سبب دلبستگى بيش از حدّ مى شود و اين دلبستگى ها غالباً سرچشمه گناهان بزرگ و انحراف از صراط مستقيم و سقوط در پرتگاه شقاوت است، رهبران بزرگ الهى هميشه پيروان خود را در اين زمينه هشدار مى دادند و بخش مهمّى از «نهج البلاغه» و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن را، همين هشدارها تشکيل مى دهد.
خطبه بالا يکى از اين هشدارهاى نافذ و مؤثّر است که در آن، امام(عليه السلام) به شش نکته اشاره مى فرمايد که هر کدام مطلب مهمّى را در بر دارد.
نخست اينکه مى فرمايد: «بدانيد دنيا سرايى است که جز در خودش (و از طريق بهره گيرى صحيح از آن) سالم نتوان ماند» (أَلاَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا دَارٌ لاَيُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِيهَا).
دليل آن روشن است; زيرا مهمترين اسباب سلامت، کسب فضايل اخلاقى و ارزشهاى معنوى و اطاعت و عبادت پروردگار است و هيچ يک از اين امور را نمى توان در جهان ديگر به دست آورد; تنها در اين دنيا است که انسان فرصت پرداختن به اين امور را دارد; بنابراين همان گونه که امام(عليه السلام) در جمله کوتاه بالا فرموده: «بايد سلامت را در خود دنيا جستجو کرد.»
در دومين نکته مى فرمايد: «و با امورى که مخصوص دنيا است از آن نجات نتوان يافت» (وَ لاَيُنْجَى بِشَىْء کَانَ لَهَا).
اشاره به اينکه: اگر انگيزه انسان و هدف نهايى او در حرکات و سکنات و اَعمالش دنيا باشد و حتّى اعمال و عبادات خود را نيز به قصد دنيا انجام دهد و جنبه رياکارى داشته باشد، به يقين سبب نجات نخواهد بود، بلکه از اسباب قطعى هلاکتِ او است.
در سومين نکته مى فرمايد: «و انسانها به وسيله دنيا آزمايش مى شوند» (اُبْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً).
چرا که دنيا مملوّ از نعمت ها و مشکلات و مصايب است; نعمت ها به گونه اى وسيله آزمايش است و مصايب به گونه ديگر; آيا انسانها به هنگام شمول نعمت طغيان مى کنند، يا به ياد خدا هستند و شکر نعمت را با زبان و عمل انجام مى دهند؟ آيا در چنگال مصايب مأيوس مى شوند و زبان به گلايه و ناسپاسى مى گشايند، يا صبر و شکيبايى و شکر، پيشه مى کنند؟. ولى مهم اينجاست که انسان در تمام عمر خود، هر شب و روز با نوعى از اين آزمون ها روبه روست و اين يک قانون جاودان از آغازِ خلقتِ آدم، تا پايان جهان خواهد بود. قرآن مجيد مى فرمايد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَکُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَيُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِينَ; آيا مردم گمان کردند همين که بگويند ايمان آورديم به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد. ما کسانى را که پيش از آنان بودند آزموديم; بايد علم خداوند درباره آنان که راست مى گويند و آنان که دروغ مى گويند تحقّق يابد (و اين دو گروه از هم جدا شوند)»(1).
در چهارمين نکته مى افزايد: «آنچه از دنيا را به خاطر دنيا به دست آورند، از آن جدا مى شوند و حساب آن را بايد پس بدهند» (فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ).
در پنجمين نکته، در تکميل اين سخن مى فرمايد: «و آنچه را که از دنيا براى غير اين جهان به دست آورند، به آن خواهند رسيد و در آن خواهند ماند» (وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ، وَ أَقَامُوا فِيهِ).
اين اشاره به همان دو ديدگاه معروفى است که در «نهج البلاغه» کراراً روى آن تکيه شده است: ديدگاه ابزارىِ جهان و ديدگاه هدفىِ آن; اگر امکانات اين جهان، مال ها و ثروت ها و مقام ها و نعمت ها، وسيله اى براى وصول به سعادت جاويدان و زندگى شايسته سراى آخرت باشد چيزى از آن بهتر نيست و اگر همانند بُتى گردد که انسان در برابر آن سجده کند، چيزى از آن بدتر نيست. ديدگاه نخست، انسان ها را به پاکى و تقوا و آزادگى و عزّت فرا مى خواند و ديدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بيدادگرى و ذلّت.
ديدگاه اوّل، نعمت هاى فانى دنيا را مبدّل به نعمت هاى باقى آخرت مى کند، و ديدگاه دوم سبب زوال نعمت ها و باقى ماندن مسئوليّت هاى آنهاست.
از اينجا روشن مى شود که چرا در بسيارى از آيات و روايات دنيا مدح شده، و در بخش مهمّ ديگرى، نکوهش دنيا گرديده است; ممکن است ناآگاهان در ابتداى نظر آنها را متضادّ ببينند، در حالى که هر يک در جاى خود صحيح و در واقع مکمّل يکديگرند; يکى اشاره به دنياى ابزارى دارد و ديگرى به دنياى هدفى.
شرح بيشتر درباره اين سخن را ذيل خطبه هاى مناسب ترى بيان خواهيم کرد⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۶۳)🔹 🔶دنيا سايه ناپايدار! از آنجا که زرق و برق دنيا، سبب دلبستگى بيش از
↩️در ششمين نکته پرده از روى حقيقتِ دنيا، بر مى دارد و آن را به سايه اى تشبيه مى کند که هنوز انسان در آن نيارميده، از کنار او مى گذرد، مى فرمايد: «دنيا در نظر خِردمندان همچون سايه بعد از زوال است در حالى که آن را گسترده مى بينى ناگهان جمع مى شود و در حالى که فزونى مى يابد، (با فرا رسيدن شب) نقصان مى پذيرد.» (فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ کَفَيْءِ الظِّلِّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً(2) حَتَّى قَلَصَ(3)، وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ).
«ظلّ» گاه به معناى هرگونه سايه اى آمده است خواه سايه هاى اشيا قبل از زوال ظهر يا بعد از زوال، و گاه به خصوص سايه اى گفته مى شود که قبل از ظهر است و آفتاب تدريجاً آن را از ميان مى برد و لى «في» به معناى سايه بعد از زوال است (چون در مفهوم اين واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده است) و هر قدر خورشيد به افق مغرب نزديکتر مى شود اين سايه ها گسترده تر مى گردد و با غروب خورشيد همگى محو و نابود مى شود و ظلمت همه جا را فرا مى گيرد.
گويى اميرمؤمنان على(عليه السلام) از اين تعبير اشاره به اين نکته لطيف دارد که دنياپرستان روز به روز اموال و امکانات بيشترى را جمع و جور مى کنند و هر قدر به پايان عمرشان نزديکتر مى شوند اين امکانات فزونى مى گيرد، ولى با غروب آفتاب عمر، همه چيز محو و نابود مى گردد و ظلمت مرگ به تمام امکانات آنها خاتمه مى دهد!
با ذکر نکته ديگر، تفسير اين خطبه را پايان مى دهيم و آن اينکه: امام(عليه السلام) مکرّر در مکرّر در خطبه هاى «نهج البلاغه» نسبت به پيامدهاى سوء دلبستگى به دنيا هشدار مى دهد و مردم را از فريب دنيا برحذر مى دارد و ناپايدارى آن را با مثالهاى گوناگون برملا مى سازد; اين به خاطر آن است که اوّلاً: هميشه عشق به دنيا و زرق و برق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و يک پيشواى آگاه بايد پيروان خود را در مقاطع مختلف از اين خطر برحذر دارد!
ديگر اينکه: در عصر امام(عليه السلام) به خاطر فتوحات اسلامى، اموال و غنايمِ فراوانى، سرازيرِ شهرهايى همچون مکّه و مدينه و کوفه شده بود و گروهى براى تصاحب آنها با هم مسابقه مى دادند و همين امر سرچشمه اختلافات و درگيرى ها و انحراف از اصل «ساده زيستى اسلامى» بود و سبب مى شد که مردم به تجمّل پرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت کنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند; به همين دليل امام(عليه السلام) از هر فرصتى براى بيدار ساختن مردم بهره مى گرفت; علاوه بر آنکه زندگانى خودِ او نيز سرمشق روشنى بر اين امر بود.(4)
***
پی نوشت:
1. سوره عنکبوت، آيه 2-3.
2.«سابغ» از مادّه «سُبُوغ» به معناى ادامه و کشش چيزى است و «نعمت سابغه» به نعمت هاى ممتدّ و طولانى گفته مى شود و «إسباغ الوضوء» به معناى ادامه وضوء با آب فراوان است، بى آنکه مستلزم اسراف شود.
3. «قَلَصَ» از مادّه «قُلُوص» (بر وزن خلوص) به معناى جمع شدن و مرتفع گشتن است و در خطبه بالا به معناى برچيده شدنِ سايه هاى بعد از ظهر، با فرا رسيدن شب است.
4. سند خطبه: نويسنده «مصادر نهج البلاغه» در بيان اسناد اين خطبه مى نويسد: ترديدى نيست كه آنچه در اين خطبه آمده بخشى از خطبه طولانى ترى است كه مرحوم« سيد رضى» در اينجا قسمت بالا را انتخاب كرده است. سپس مى افزايد: من آنچه را «آمُدى» در «غرر الحكم» در «حرف الف» آورده است در اينجا مى آورم و تفاوت اين دو در بعضى از تعبيرات و اضافاتى كه نقل آمُدى دارد، نشان مى دهد كه او اين خطبه را از منبعى غير از نهج البلاغه گرفته است.( توجه داشته باشيد كه« آمُدى» نويسنده «غرر الحكم» از علماى قرن ششم هجرى است، در حالى كه مرحوم «سيّد رضى» در قرن چهارم مى زيسته است) (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 44.)
@Nahjolbalaghe2
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هدیه آسمانی ۱۱
🌺 سوره مبارکه فیل
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🕋✨در انتظار خورشید
💜❗️ابو خالد كابلى می گويد: امام سجّاد علیه السلام بمن فرمود: ابا خالد! براستى فتنهها و آشوبهائى همچون پارههاى شب تار بوقوع خواهد پيوست،كه جز آن كس كه خداوند از او عهد و پيمان گرفته احدى از آنها نجات نيابد. آنان چراغهاى هدايت و چشمه سارهاى دانشاند، خداوند از هر آشوب سياه و تاريكى نجاتشان بخشد. گويا صاحب شما (مهدى علیهالسلام) را مىبينم كه بر فراز شهر نجف پشت شهر كوفه بر آمده و خود را آشكار نموده و در ميان سيصد و اندى مرد كه جبرئيل از طرف راست و ميكائيل در سمت چپ و اسرافيل در پيش روى اويند،و پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله را بدست گرفته و آن را گشوده است،آن پرچم را بر هيچ قومى فرود نياورد مگر اينكه خدا- عزّ و جلّ- آنان را هلاك گرداند.
#آخرالزمان
📖الأمالي للمفيد ،ص۴۵
💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاداشش از 🌹شهید هم بالاتره!
🎙استاد عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و پنجم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻 این م
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و ششم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻علاوه بر اینها، طلحه اولین صحابی پیامبر بود که با یک زن یهودی ازدواج کرد. جالب اینکه آن زن یهودی امتناع کرد مگر اینکه طلحه هم یهودی شود و اتفاقا طلحه نیز این کار را کرد. منبع این کتاب، مربوط به قرن 5 و از کتب معتبر کلامی است.
🔻 از جمله اقدامات زشت طلحه، این بود که گفت بعد از شهادت پیامبر، ما با زنان او ازدواج می کنیم. با اینکه این کار بر مومنین حرام بود. بعد از این، خداوند آیه ای فرستاد و این کار را سبب آزار پیامبر دانست.
🔻از اقدامات دیگر طلحه، فرار در جنگ احد است. او می خواست از غیر مسلمانان برای خود پناهندگی بگیرد.
🔻 سدی می گوید: «طلحه و عثمان ترسیدند که یهود و نصارا برای غارت مسلمانان دلالت شوند. از این رو از
رسول خدا اجازه خواستند که به شام روند و یکی از یهود برای خود پیمان بگیرد و دیگری از نصارا، اما پیامبر درخواست آن دو را رد کرد.»
🔻 به راستی علت این درخواست از سوی این دو چیست؟ آیا غیر از این است که احتمالا آن دو دارای روابط دوستانه ای با یهود و نصارا بودند؟...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2