.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ ۙ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ
و هنگامى که آیه اى را به
آیه دیگر مبدّل کنیم (و حکمى را نسخ نماییم) ـ و خدا بهتر مى داند چه حکمى را نازل کند ـ آنها مى گویند: «تو (بر خدا)
افترا مى بندى!» امّا اکثر آنها (حقیقت را) نمى دانند.
(نحل/۱۰۱)
*
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ
بگو: «روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده، تا
افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند. و هدایت
و بشارتى باشد براى عموم مسلمانان.»
(نحل/۱۰۲)
*
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ
ما مى دانیم که آنها مى گویند: «(این آیات را) انسانى به او تعلیم مى دهد.» در حالى که زبان کسى که اینها را به او
نسبت مى دهند عجمى است. ولى این (قرآن)، زبان عربى آشکار است.
(نحل/۱۰۳)
*
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ لَا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
به یقین، کسانى که به آیات الهى ایمان
نمى آورند، خدا آنها را هدایت نمى کند. و براى آنان عذاب دردناکى است.
(نحل/۱۰۴)
*
إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ
تنها کسانى (به خدا) دروغ مى بندند که
به آیات خدا ایمان ندارند. (آرى،) دروغگویان (واقعى) آنها هستند.
(نحل/۱۰۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه نحل آیات ۹۸ تا ۱۰۰ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ۲ ـ به هنگام آغا
📝تفسیر سوره مبارکه نحل آیات ۱۰۱ تا ۱۰۵
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
🌧شأن نزول:
ابن عباس مى گوید: مشرکان بهانه جو، هنگامى که آیه اى نازل مى شد و دستور سختى در آن بود و سپس آیه دیگرى مى آمد و دستور سهلترى در آن بود، مى گفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مى کند و دست مى اندازد، امروز دستور به چیزى مى دهد، و فردا از همان نهى مى کند، اینها نشان مى دهد که محمّد همه را از پیش خود مى گوید نه از ناحیه خدا.
در این هنگام آیه نخست نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
دروغ رسوا!
در آیات گذشته سخن از قرآن و طرز بهره گیرى از آن در میان بود، آیات مورد بحث، گوشه هاى دیگرى از مسائل مربوط به قرآن مخصوصاً ایرادهائى را که مشرکان به این آیات الهى مى گرفتند بیان مى کند.
نخست مى گوید:
هنگامى که آیه اى را به آیه دیگرى تبدیل کنیم ـ و این تغییر و تبدیل حکمتى دارد که خدا بهتر مى داند حکمتش چیست و چگونه باید نازل کند ـ آنها مى گویند به خدا دروغ مى بندى! اما اکثر آنها حقیقت امر را نمى دانند (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَة وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَر بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ).
حقیقت این است: مشرکان درک نمى کنند، وظیفه قرآن چیست؟ و چه رسالتى بر عهده دارد؟ آنها نمى دانند که، قرآن در پى ساختن یک جامعه انسانى است، جامعه اى پیشرو، آباد و آزاد، با معنویت عالى، آرى، أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ .
با این حال، بدیهى است، این نسخه الهى که براى نجات جان این بیماران نوشته شده است گاهى نیاز به تبدیل و تعویض دارد، امروز باید، نسخه اى داده شود، فردا باید تکامل یابد، و سرانجام نسخه نهائى صادر گردد.
آرى ۷ آنها از این حقایق بى خبرند، و از شرائط نزول قرآن، بى اطلاع، و گرنه مى دانستند نَسْخ پاره اى از دستورات و آیات قرآن، یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتى است که بدون آن، هدف نهائى و نیل به تکامل تأمین نمى شود، به همین دلیل آنها چنین مى پنداشتند که: این امر، دلیل بر تناقض گوئى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا افترا بستن به خدا است.
در حالى که، مسأله نسخ براى جامعه اى که در حال انتقال از یک مرحله بسیار منحط، به مراحل عالى است، امرى است اجتناب ناپذیر، چه این که: بسیار مى شود انتقال دفعى غیر ممکن است، و باید مرحله، به مرحله، صورت گیرد.
آیا یک بیمارى مزمن را مى توان در یک روز معالجه کرد؟ یا یک معتاد به مواد مخدر را ـ که سالها است به آن آلوده شده است ـ در یک روز درمان نمود؟.
آیا جز این است که: باید در این میان، مراحل انتقالى وجود داشته باشد؟
و آیا نسخ، چیزى جز برنامه هاى موقت در دورانهاى انتقالى است؟!(۱)
* * *
آیه بعد، همین مسأله را تعقیب و تأکید کرده، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل کرده است (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ).
روح القدس یا روح مقدس همان پیک وحى الهى، جبرئیل امین است، او است که به فرمان خدا آیات را ـ اعم از ناسخ و منسوخ ـ بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل مى کند، آیاتى که همه حق است همه یک واقعیت را تعقیب مى کند و آن واقعیت، چیزى جز تربیت انسانها نیست، تربیتى که وصول به آن، گاهى احکام ناسخ و منسوخ را ایجاب مى کند.
به همین دلیل، به دنبال آن مى فرماید: هدف این است که افراد با ایمان را در مسیر خود ثابت قدمتر گرداند، و هدایت و بشارتى براى عموم مسلمین است (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ).
به گفته مفسر عالیقدر، نویسنده تفسیر المیزان آیه فوق مى گوید: هدف آنست که مؤمنان در خط خود تثبیت شوند، اما درباره مسلمین مى گوید : هدف هدایت و بشارت است، این به خاطر تفاوتى است که میان مؤمن و مسلم وجود دارد چرا که ایمان در قلب است و اسلام در ظاهر عمل.
و به هر حال، براى محکم کردن نیروى ایمان، و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چاره اى جز برنامه هاى کوتاه مدت و موقت، که بعداً جاى خود را به برنامه نهائى و ثابت مى دهد، نیست، و این است: رمز وجود ناسخ و منسوخ در آیات الهى.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
شرح و تفسیر حکمت ۳۱۰ ✅اعتقاد به خدا لازمه ایمان 🔹نشانه هاى اصلى ايمان: بعضى از شارحان نهج البلاغه
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۱۱
🔴نفرین امام به انس ابن مالک
♨️كيفر كتمان حقيقت!
امام عليه السلام اين سخن را زمانى بيان كرد كه به بصره آمده بود و «انس بن مالك» را فرا خواند و او را مأموريت داد كه به سوى طلحه و زبير برود وچيزى را كه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره آنها شنيده بود بيان كند. (اشاره به جمله اى است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله درباره آن دو فرموده بود كه «شما به زودى با على جنگ خواهيد كرد در حالى كه ظالميد؛ إِنَّكُما سَتُقاتِلانِ عَلِيّآ وَأنْتُما لَهُ ظالِمانِ») انس از اين كار خوددارى كرد و نزد حضرت آمد و عرض كرد: من اين سخن را فراموش كرده ام؛ (وَقالَ عليه السلام: لاَِنَسِ بْنِ مالِکٍ، وَقَدْ كانَ بَعَثَهُ إِلى طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ لَمّا جاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ يُذَكِّرُهُما شَيْئاً مِمّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله في مَعناهُما، فَلَوى عَنْ ذلِکَ، فَرَجَعَ إِلَيْهِ فقال: إِنِّي أُنْسِيتُ ذلِکَ الاَْمْرَ).
امام عليه السلام فرمود: «اگر دروغ مى گويى، خدا تو را به سفيدى آشكارى (بيمارى برص) مبتلا كند آنگونه كه عمامه نتواند آن را بپوشاند»؛ (فقال عليه السلام : إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَکَ اللّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لاَمِعَةً لاَتُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ).
«لَوى» از ماده «لىّ» به معناى تاخير انداختن است. «لامِعَةً» به معناى روشن و آشكار است. «لا تُوارِيها» يعنى آن را نمى پوشانيد.
سيّد رضى؛ در تفسير واژه «بَيْضاءَ لامِعَةً» مى گويد: «منظور امام بيمارى برص و پيسى است و چيزى نگذشت كه انس گرفتار اين بيمارى در صورتش شد به گونه اى كه همواره (از خجالت و شرمندگى) نقاب مى زد»؛ (قالَ الرَّضِيُ : يَعْنِى الْبَرَصَ، فَأَصابَ أَنَسآ هذَا الدّاءَ فيما بَعْدُ في وَجْهِهِ، فَكانَ لا يُرى إلّا مُبَرْقَعآ).
مورّخان و محدثان در شرح كلام فوق، داستان را متفاوت نقل كرده اند. بعضى ماجرا را همانند مرحوم سيّد رضى نقل كرده و آن را مربوط به مأموريتى مى دانند كه على عليه السلام به انس بن مالك براى بازگويى گفتار پيامبر صلي الله عليه وآله درباره طلحه و زبير داد؛ ولى از آن مشهورتر چيزى است كه ابن ابى الحديد نقل كرده وبسيارى از مورخان و محدثان با او موافقند و آن اينكه امام عليه السلام در سرزمين «وحبه» در كوفه جمعى از مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، چه كسى اين سخن را از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله به هنگام بازگشت از حجةالوداع شنيده است كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعِلَىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ؟» (اشاره به داستان غدير و خطبه پيغمبر صلي الله عليه وآله در آن روز است) جمعى برخاستند وگواهى دادند كه پيامبر صلي الله عليه وآله چنين فرمود. امام رو به انس بن مالك (خادم مخصوص پيامبر صلي الله عليه وآله) كرد وفرمود: تو كه در آنجا حاضر بودى چرا گواهى نمى دهى؟ انس عرض كرد: اى اميرمؤمنان! سن من زياد شده و آنچه فراموش كرده ام بيش از آن است كه در خاطر دارم. امام عليه السلام فرمود: اگر دروغ مى گويى خداوند تو را به بيمارى پيسى مبتلا سازد آنگونه كه عمامه نيز آن را نپوشاند. چيزى نگذشت كه نفرين امام عليه السلام در حق او مستجاب شد و به اين بيمارى مبتلا گشت.
مرحوم خطيب در مصادر بعد از اشاره به كلام ابن ابى الحديد مى گويد: اين نقل موافق مشهور است و در بسيارى از كتب معتبره آمده است. سپس براى اطلاع بيشتر درباره اين قضيه به جلد اوّل كتاب نفيس الغدير (نوشته علامه امينى) ارجاع مى دهد.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
💠 امام علی عليه السلام:
🔸 «بدى، در سرشت هر كسى نهفته است. اگر صاحبش بر آن چيره شود، پنهان مىگردد و اگر بر آن چيره نشود، آشكار مىگردد»
🌷 #اللَّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و بیست و یکم 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ﻭﺟﻮﻩ ﻳﻮﻣﺌﺬ ﻣﺴﻔﺮﻩ، ﺿﺎﺣﻜ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: صد و بیست و دوم
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
ﺍﻳﻨﻚ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﻭ ﺣﻔﺎﻅ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﺖ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ: 1- ﺣﺎﻓﻆ، ﺍﺑﻮ ﻋﻴﺴﻲ ﺗﺮﻣﺬﻱ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ 279 ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 ﺻﺤﻴﺢ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺹ 298 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ، ﺣﺴﻦ ﻭ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ. 2- ﺣﺎﻓﻆ، ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ ﻃﺤﺎﻭﻱ، ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ 279 ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 "ﻣﺸﻜﻞ ﺍﻟﺎﺛﺎﺭ " ﺩﺭ ﺹ 308 ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﮔﻔﺘﻪ: ﻣﻨﻜﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺩﻓﻊ ﻭﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺑﺮﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﻤﻜﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻤﻨﻈﻮﺭ ﺣﺞ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺩﺭ ﺟﺤﻔﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺱ!! ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺣﺪﻳﺜﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭﻱ ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﺮ ﺟﺎﺑﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻳﻢ ﺫﻛﺮﻱ ﺍﺯ ﺣﺪﻳﺚ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺣﺞ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻤﻴﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﺘﺮ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﺁﻭﺭﺩ، ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻘﻴﻪ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ. ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﮔﻔﺘﻪ، ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺣﺪﻱ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺮﺍﻭﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﻃﻌﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻌﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺣﺞ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﺪﻳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻩ، ﻧﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﺞ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﻣﻨﻜﺮ ﺑﭙﻨﺪﺍﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻭﻗﺎﺹ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺳﻮﻟﺨﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﺴﻮﻱ ﺣﺞ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﺣﺞ ﺑﺴﻮﻱ ﻣﺪﻳﻨﻪ. ﺍﺑﻮﺟﻌﻔﺮ ﮔﻮﻳﺪ: ﺻﺤﻴﺢ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ: ﺣﻜﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺎﻳﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﻌﺪ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﻣﺼﻌﺐ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﻟﻴﺚ ﺁﻧﺮﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺿﺒﻂ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺑﺼﻴﺮ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﻮﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﻦ ﺣﺠﺎﺝ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2