eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۵۶ الی ۶۴ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ سرانجام روز م
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۶۵ الی ۶۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🔸ساحران ظاهراً متحد شده، عزم را جزم کردند که با موسى(علیه السلام) به مبارزه برخیزند، هنگامى که گام به میدان نهادند، «گفتند: اى موسى اول تو وسائل سحرت را مى افکنى یا ما نخستین باشیم»؟! (قالُوا یا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى). بعضى از مفسران گفته اند: این پیشنهاد ساحران دائر به پیشگام شدن موسى(علیه السلام) یا خودشان، یک نوع احترام از جانب آنها نسبت به موسى(علیه السلام) بود، و شاید همین امر بود که زمینه توفیق ایمان آوردن آنها را بعد از این ماجرا فراهم آورد. ولى این موضوع بسیار بعید به نظر مى رسد; چرا که آنها با تمام قدرت مى کوشیدند: موسى(علیه السلام) و معجزه او را درهم بشکنند، بنابراین، تعبیر فوق شاید براى این بوده که: اعتماد به نفس خود را در برابر توده هاى مردم اظهار نمایند. * * * ولى موسى(علیه السلام) بى آن که عجله اى نشان بدهد; چرا که به پیروزى نهائى خود کاملاً اطمینان داشت، و حتى قطع نظر از آن در این گونه مبارزه ها، معمولاً برنده کسى است که پیشقدم نمى شود، لذا، به آنها «گفت: شما اول بیفکنید»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا). بدون شک، این دعوت موسى(علیه السلام) از آنها به مبارزه در واقع مقدمه اى بود براى آشکار شدن حق، و از نظر موسى(علیه السلام) نه تنها امر قبیحى نبود، بلکه مقدمه واجب محسوب مى شد. ساحران، نیز پذیرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر کردن با خود آورده بودند، یک باره به میان میدان افکندند، و اگر روایتى را که مى گوید: آنها هزاران نفر بودند بپذیریم، مفهومش این مى شود که: در یک لحظه هزاران عصا و طناب که مواد مخصوصى در درون آنها ذخیره شده بود، به وسط میدان ریخته شد و ترس و هیجانى بر پا نمود. «ناگهان طناب ها و عصاهایشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر مى رسید که دارند حرکت مى کنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى). آرى، به صورت مارهائى کوچک و بزرگ، رنگارنگ در اشکال مختلف به جنب و جوش درآمدند، آیات دیگر قرآن در این زمینه مى گوید «آنها چشم مردم را سحر کردند، آنها را در وحشت فرو بردند و سحر عظیمى به وجود آوردند» (سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْر عَظِیم) .(۱) و به تعبیر آیه ۴۴ سوره «شعراء»، «ساحران صدا زدند که به عزت فرعون ما پیروزیم» (قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ). بسیارى از مفسران، نوشته اند: آنها موادى همچون «جیوه» در درون این طناب ها و عصاها قرار داده بودند که با تابش آفتاب، و گرم شدن این ماده فوق العاده فرّار، حرکات مختلف و سریعى به آنها دست داد. این حرکات مسلماً راه رفتن نبود، ولى با تلقین هائى که ساحران به مردم کرده بودند، و صحنه خاصى که در آنجا به وجود آمده بود، این چنین در چشم مردم مجسم مى شد که این موجودات جان گرفته اند و مشغول حرکتند! (تعبیر «سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ» یعنى چشم مردم را سحر کردند، نیز اشاره به همین معنى است و همچنین تعبیر «یُخَیَّلُ إِلَیْهِ» یعنى در نظر موسى(علیه السلام) چنین منعکس شد، نیز ممکن است اشاره به همین معنى باشد). به هر حال، صحنه بسیار عجیبى بود، ساحران که هم تعدادشان زیاد بود و هم آگاهیشان در این فن، و طرز استفاده از خواص مرموز فیزیکى و شیمیائى اجسام و مانند آن را به خوبى مى دانستند، توانستند آن چنان در افکار حاضران نفوذ کنند که این باور براى آنها پیدا شود که این همه موجودات بى جان، جان گرفتند. غریو شادى از فرعونیان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فریاد زده، خود را عقب مى کشیدند!. * * * «در این هنگام موسى احساس ترس خفیفى در دل کرد» (فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى). «أَوْجَسَ» از ماده «ایجاس» در اصل از «وجس» (بر وزن حبس) به معنى صداى پنهان گرفته شده است، بنابراین «ایجاس» به معنى یک احساس پنهانى و درونى است، و این تعبیر نشان مى دهد که ترس درونى موسى(علیه السلام)، سطحى و خفیف بود تازه آن هم به خاطر این نبود که براى صحنه رعب انگیزى که بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بود اهمیتى قائل شده باشد. بلکه از این بیم داشت که نکند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند، آن چنان که بازگرداندن آنها آسان نباشد. و یا پیش از آن که موسى(علیه السلام) مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترک گویند، یا از صحنه بیرونشان کنند و حق آشکار نگردد. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
20.Taha.65-70.mp3
3.65M
🎙 تفسیر صوتی آیات۶۵ الی ۶۹ سوره مبارکه طه مفسّر : حجت‌الاسلام‌والمسلمین قرائتی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۸ 🔸نکوهش بخل ↩️ "در احاديث اسلامى نكوهش هاى زيادى درباره بخل و بخيل آمده است
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۹ ⛔️ حرص نزدن برای روزی 🌧 روزى دو گونه است: همان گونه كه مرحوم سيد رضى در ذيل اين كلام نسيدورانى آورده (بخشى از) اين كلام قبلا در كلمات قصار (حكمت 267) آمده است و همان گونه كه ديگران گفته اند (بخشى از آن) در نامه 31 كه وصاياى اميرمؤمنان على(عليه السلام) را به امام حسن(عليه السلام) منعكس مى كند ذكر شده است. بخش ديگرى نيز تنها در اين جا آمده است. به هر حال هدف اصلى امام(عليه السلام) اين است كه انسان ها را از حرص به دنيا بازدارد و به گونه اى نباشند كه تمام تلاش و كوشش آن ها براى به دست آوردن رزق و روزى باشد و از وظايف ديگر دور بمانند و لزوم تحصيل روزى را بهانه خود براى حرص به دنيا قرار دهند. مى فرمايد: «اى فرزند آدم! روزى دوگونه است يكى آن كه تو به دنبالش مى روى و ديگرى آن كه به دنبال تو مى آيد كه اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد»; (يَابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ). به يقين همه روزى ها مقدر است ولى بعضى مشروط است به تلاش و كوشش و سعى و كار كه اگر اين شرط حاصل نشود فراهم نخواهد شد. مانند روزى هايى كه از طريق كشاورزى و دامدارى و صنايع و تجارت و امثال آن حاصل مى شود. قسم دوم روزى هايى است كه مشروط به اين شرط نيست بلكه ناخواسته به سراغ انسان مى آيد. مانند ارث غير منتظره اى كه به انسان مى رسد و يا سود كلانى كه بدون تلاش و كوشش از طريق ترقى قيمت ها و يا هداياى غير منتظره عايد انسان مى گردد. آنگاه امام(عليه السلام) چنين نتيجه مى گيرد: «بنابراين غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مكن. غم هر روز براى آن روز كافى است»; (فَلاَ تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ! كَفَاكَ كُلُّ يَوْم عَلَى مَا فِيهِ). درست است كه انسان بايد آينده نگر باشد و تنها به فكر امروز نباشد و به همين دليل در دنيايى كه ما زندگى مى كنيم دولت ها برنامه هاى پنج ساله و ده ساله و پنجاه ساله دارند. منظور امام(عليه السلام) اين است كه حريصان را از حرص زياد بازدارد تا به بهانه تأمين آينده، شب و روز در فكر دنيا نباشند. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام: 🍀إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى، لَا يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً، وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا، فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ، وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ 🌱همانا دنيا نهايت ديد كوردل است که آن سوى دنيا را نمى نگرد، امّا انسان آگاه، نگاهش از دنيا عبور كرده از پس آن سراى جاويدان آخرت را مى بيند. پس انسان آگاه به دنيا دل نمى بندد و انسان كور دل تمام توجّه اش دنياست. بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم مى كند قسمتی از خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و بیست و چهار 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ↩️ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺮﺍﻱ ﺍ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و بیست و پنج 🔷 ↩️ ﻣﺮﮒ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻭﺍﻗﺪﻱ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻦ ﺧﻴﺎﻁ ﻭ ﺧﻄﻴﺐ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ، ﺩﺭﺝ 1 ﺹ 179 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﻨﻴﺰ، ﺩﺭ ﺝ 8 ﺹ 102 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺧﻮﺩ ﻭﻋﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﻘﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ: ﻗﻴﺲ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻓﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺍﮔﺮ ﺳﺎﻝ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ، ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮔﺮﺩﺩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﺳﺎﻝ ﻭﻓﺎﺕ ﻗﻴﺲ ﺭﺍ، ﺳﺎﻝ ﺷﺼﺖ ﻫﺠﺮﻱ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭﺍﻟﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﺎﻩ [ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ ۱۹۶] ﻭ ﻧﻪ ﻫﺠﺮﻱ ﻭﻓﺎﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺷﺎﻳﺪ، ﺑﻬﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺒﺮ ﺩﺭ " ﺍﺳﺘﻴﻌﺎﺏ" ﻭﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ "ﺍﺳﺪﺍﻟﻐﺎﺑﻪ" ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﻓﺎﺕ ﻗﻴﺲ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺩﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ، ﺩﺭ "ﺍﺳﺘﻴﻌﺎﺏ" ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﻓﺎﺕ ﻗﻴﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﺷﺼﺖ ﻫﺠﺮﻱ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﻗﻮﻝ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻫﺠﺮﻱ ﺁﺧﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﻭ ﺩﺭ "ﺍﺳﺪﺍﻟﻐﺎﻟﻪ" ﺑﺮ ﻋﻜﺲ "ﺍﺳﺘﻴﻌﺎﺏ" ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ، ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺑﻪ ﺗﺒﻌﻴﺖ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﺟﻮﺯﻱ ﺳﺎﻝ ﻭﻓﺎﺕ ﺭﺍ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻧﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻳﻚ ﻗﻮﻝ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎﺋﻲ ﻧﻨﻤﻮﺩﻩ، ﺁﻥ ﻗﻮﻝ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﺑﻦ ﺣﺒﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ. ﻗﻴﺲ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 85: ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﻚ ﻭﻓﺎﺕ ﻳﺎﻓﺖ. ﺍﻳﻦ ﻗﻮﻝ ﺭﺍ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭﺝ 3ﺹ 249 "ﺍﺻﺎﺑﻪ" ﻧﻘﻞ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﻗﻮﻝ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻦ ﺧﻴﺎﻁ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﻘﻮﻟﻨﺪ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻘﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺍﺏ ﻣﻲ‌ﺩﺍﻧﺪ. ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻗﻴﺲ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺻﺪﺭ ﺍﺳﻠﺎﻡ، ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻗﻴﺲ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﻬﺎﻱ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺑﺸﻤﺎﺭ ﻣﻲ‌ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﺍﻓﻖ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﻲ‌ﺩﺭﺧﺸﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﺷﺨﺼﻴﺘﻬﺎﻱ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻭ ﻟﺎﻳﻖ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺟﻨﺒﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺯﻋﺎﻣﺖ ﻭ ﺭﻳﺎﺳﺖ، ﺣﻔﻆ ﻭ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ، ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻛﻲ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺮ ﺧﺎﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﺑﻮ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺧﺰﺭﺟﻲ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ، ﺳﻤﻌﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ "ﺍﻧﺴﺎﺏ" ﺧﻮﺩ ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺯ ﺷﺮﻳﻔﺘﺮﻳﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻭ ﻗﺪﺱ ﻭ ﺗﻘﻮﻱ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺻﺤﻴﺢ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﻃﻠﺐ ﺣﺪﻳﺚ ﺣﺮﻳﺺ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺩﺭﻙ ﺣﻘﺎﺋﻖ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻲ‌ﻛﻮﺷﻴﺪ. ﺩﺭ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺭﺍﻓﻊ، ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ، ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺑﺸﻴﺮ ﺑﻦ ﺣﻜﻢ، ﻧﻘﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺍﺑﻦ ﺷﺒﻪ ﻧﻤﻴﺮﻱ، ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺻﺒﺎﺡ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺍﺣﻤﺴﻲ ﻭ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺳﻨﺎﻥ ﻗﻄﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﻲ‌ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻱ ﺍﺯ ﺍﺑﺎﺯﺭﻋﻪ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﺩﺍﺭﻩ، ﻧﻘﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ، ﺍﺑﻮ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﻭﺱ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺷﺮﻳﻚ ﺍﺳﻔﺮﺍﻳﻨﻲ، ﺍﺑﻮ ﺍﺣﻤﺪﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﺯﻛﺮﻳﺎ ﺣﺪﻳﺚ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﻭﻱ ﺩﺭ ﺟﻤﺎﺩﻱ ﺍﻟﺜﺎﻧﻴﻪ ﺳﺎﻝ 317 ﺩﺭ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ ﻭﻓﺎﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. "ﺯﻳﺎﺩﺗﻲ ﭼﺎﭖ ﺩﻭﻡ" ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ: ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺑﻲ ﻧﺼﺮ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺟﺒﻠﻪ ﺑﻦ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﻦ ﺟﺎﺑﺮ ﺑﻦ ﻧﻮﻓﻞ ﺑﻦ ﻋﻴﺎﺽ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﻋﻴﺎﺿﻲ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۶۵ الی ۶۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🔸ساحران ظاهراً مت
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۶۵ الی ۶۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ چنان که در خطبه ۴ «نهج البلاغه» مى خوانیم: لَمْ یُوجِسْ مُوسى خِیفَةً عَلى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ: «موسى(علیه السلام) هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نکرد، بلکه از آن ترسید که جاهلان غلبه کنند و دولت هاى ضلال، پیروز شوند».(۲) با آنچه گفته شد، ضرورتى براى پاسخ هاى دیگرى که در زمینه ترس موسى(علیه السلام) ذکر کرده اند نمى بینیم. * * * به هر حال، در این موقع، نصرت و یارى الهى به سراغ موسى(علیه السلام) آمد و فرمان وحى وظیفه او را مشخص کرد، قرآن مى گوید: «به او گفتیم: ترس به خود راه مده، تو مسلماً برترى»! (قُلْنا لاتَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى). این جمله، با قاطعیت تمام، موسى(علیه السلام) را در پیروزیش دلگرم مى سازد (کلمه «إِنَّ» و تکرار «ضمیر» هر یک تأکید مستقلى است بر این معنى، و همچنین اسمیه بودن این جمله) و به این گونه موسى، قوت قلبش را که لحظات کوتاهى متزلزل شده بود، باز یافت. * * * مجدداً به او خطاب شد:« آنچه را در دست راست دارى بیفکن تمام آنچه را که آنها ساخته اند مى بلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا). «چرا که کار آنها تنها مکر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِر). «و ساحر هر کجا برود، پیروز نخواهد شد» (وَ لایُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتى). «تَلْقَف» از ماده «لقف» (بر وزن وقف) به معنى بلعیدن است ولى «راغب» در «مفردات» مى گوید: این کلمه در اصل، به معنى برگرفتن چیزى است با مهارت، خواه به وسیله دهان بوده باشد یا با دست، و بعضى از ارباب لغت آن را به معنى «برگرفتن به سرعت» دانسته اند که در فارسى به جاى آن «ربودن» به کار مى رود. جالب این که: نمى گوید: «عصایت را بیفکن» بلکه مى گوید: «آنچه در دست راست دارى بیفکن» این تعبیر، شاید به عنوان بى اعتنائى به عصا باشد و اشاره به این که: عصا وسیله مهمى نیست آنچه مهم است اراده و فرمان خدا است که اگر اراده او باشد، عصا که سهل است کمتر و کوچکتر از آن هم مى تواند چنین قدرت نمائى کند!. این نکته نیز قابل ذکر است که: «ساحر» در آیه فوق، بار اول به صورت نکره و بعداً به صورت معرفه و با الف و لام جنس آمده است، این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که: هدف در مرتبه اول آن است که نسبت به کار این ساحران بى اعتنائى شود، و مفهوم جمله این است: کارى که آنها کردند، مکر ساحرى بیش نیست، اما در مرتبه دوم این حقیقت را مى خواهد تفهیم کند که نه تنها این ساحران هر ساحرى در هر زمان و مکانى پیدا شود، پیروز و رستگار نخواهد شد. ✍پی نوشت: ۲ ـ على(علیه السلام) این سخن را زمانى مى گوید که: از انحراف مردم نگران است و به این حقیقت اشاره مى کند که نگرانى من نه به خاطر آن است که در حق تردیدى داشته باشم، من از آن روز که حق را دیدم کمترین تردیدى در آن نکردم، بلکه به خاطر انحراف مردم نگرانم!. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
 📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۳ بخش سوم 🔸عاقبت بنى اميّه ♨️انتقام شديد الهى از بنى اميّه: امام(عليه السلام
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۳ بخش سوم 👹 عاقبت بنی امیه ↩️ در پايان اين فراز مى فرمايد: «در آن زمان قريش (اشاره به گروه بنى اميّه است) دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنيا است از دست بدهد، تا يک بار ديگر مرا ببيند (و رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد، به اندازه کشتن شترى، تا چيزى را از آن ها بپذيرم که امروز کمى از آن را مى خواهم ولى نمى دهند». (فَعِنْدَ ذلِکَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا - لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور(6)، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَومَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!). گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبى نشان مى دهد که پيش بينى امام(عليه السلام) مربوط به نابود شدن بنى اميّه به وسيله بنى عبّاس است، ولى بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» اين احتمال را تقويت کرده اند که اين جمله ها ناظر به حکومت حضرت مهدى(عليه السلام) مى باشد، که با ظهورش بساط ظلم و ستم برچيده مى شود; ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد; زيرا: اوّلا، بنى اميّه در آن زمان به صورت يک گروه مشخّص نخواهند بود و ثانياً، با ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) که برنامه هاى علوى را به طور کامل اجرا مى کند، ديگر جايى براى اين باقى نمى ماند که آنها آرزوى حکومت على(عليه السلام) را کنند و به تعبيرى ديگر: اين آرزو از قبيل تحصيل حاصل است. به هر حال، تاريخ به خوبى نشان مى دهد که آنچه امام(عليه السلام) فرموده بود، به طور کامل واقع شد; از جمله حدود هشتاد سال بعد هنگامى که «مروان بن محمّد» آخرين خليفه «بنى اميّه» سالهاى پايانى حکومت خود را مى گذرانيد، باخبر شد که «عبدالله بن على» از نوادگان «ابن عبّاس» و از فرماندهان لشکر «بنى عبّاس» به سرزمين «موصل» آمده; او براى مقابله با آنها با لشکرش حرکت کرد، هنگامى که پرچم لشکر دشمن را ديد، اين جمله را بر زبان جارى ساخت: «اى کاش علىّ بن ابى طالب زير اين پرچم بود نه اين جوان عباسى!»(7) و عجب تر اين که هنگامى که «ابوالعبّاس سفّاح» نخستين خليفه عبّاسى بر تخت قدرت نشست، دستور داد آن قدر از «بنى اميّه» کشتار کنند، که به شمار در نمى آيد و حتّى دستور داد قبرهاى بنى اميّه را شکافتند و مردگان آن ها را از گور درآوردند و سوزاندند. و به اين ترتيب، هيچ کس از زندگان آنها سالم نماند مگر آنانى که به «اندلس» فرار کرده بودند. حتّى نوشته اند «سفّاح» خشونت را به آنجا رسانيد که دستور داد کُشتگان «بنى اميّه» را پيش روى سگها اندازند، تا گوشت آنها را بخورند.(8) و اساساً لقب «سفّاح» (خونريز) که به نخستين خليفه عبّاسى داده شده، به خاطر کشتار وسيع و بى حسابى است که از بنى اميّه کرد.(9) ناگفته پيدا است فرجى را که امام(عليه السلام) اشاره مى کند، تنها در زمان فترت بين حکومت بنى اميّه و بنى عبّاس بود; يا به تعبير ديگر; مربوط به زمانى است که بنى عبّاس قدرت چندانى پيدا نکرده بود، زيرا بعد از آن که پايه هاى قدرت آنان محکم شد، آنها نيز به ظلم و ستم پرداختند و دوران تاريک ديگرى به مسلمانان روى آورد. **** نکته ها: 1- آن که گريزد ز خراجات شام! اين تجربه تاريخى کراراً تکرار شده است، که افرادى از پذيرش حقّ، با کرامت و عزّت سرباز زدند، سرانجام با خوارى و ذلّت باطل را پذيرا شدند; و نمونه روشن آن، مردم «عراق» در عصر على(عليه السلام) بودند. رهبرى پيشوايى عادل آگاه، دلسوز و مهربان که حتّى در ميدان جنگ، از دلسوزى و مهربانى فروگذارى نمى کرد، نپذيرفتند و هر روز با بهانه اى از اطاعت فرمان او سرباز زدند; قلب او را مالامال از خون کردند و هر زمان با ندانم کارى و حتّى خيانت ها، امواج تازه اى از غم و اندوه بر روح پاک او فرستادند. ولى چيزى نگذشت، آن ها که «از خراج عادلانه شام گريخته بودند، بارکش غول بيابان شدند». بى رحمانى بى منطق، سنگدلانى کوردل، بر آنها مسلّط گشتند; که نه بر صغيرشان رحم کردند و نه بر کبيرشان. همه چيز آنها را به تاراج بردند و روزِ روشن را بر آنها شب ظلمانى ساختند; آرزو داشتند يک لحظه از حکومت على(عليه السلام) باز گردد; ولى هيهات! ✍ پی نوشت: 6. «جَزور» ازمادّه «جَزر» (بر وزن جذب) به معناى سر بريدن و نحر کردن حيوان است و «جزور» به شترى گفته مى شود که آن را نحر کرده باشند. اين واژه به معناى فروکش کردن آب دريا و مانند آن نيز آمده است. 7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 57. 8. تتمّة المنتهى، صفحه 156. 9. دائرة المعارف اعلمى، جلد 10، صفحه 405. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ امام باقر عليه السلام: 🔻 زمانی بر مردم می‌‌آید که امام و پیشوای آنان غیبت می‌‌کند؛ پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابت قدم باشند. 📚 بحارالأنوار: ج ۵۲، ص ۱۴۵ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و بیست و پنج 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ↩️ ﻣﺮﮒ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و بیست و شش 🔷 ↩️ ﺳﻤﻌﺎﻧﻲ، ﺩﺭ ﺍﻧﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ: ﺍﻭ ﺍﻫﻞ ﺳﻤﺮﻗﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩﻱ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻘﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺮﻩ ﺭﻭﺳﺎﻱ ﺷﻬﺮ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻴﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺧﻠﻖ ﺑﻮﺩﻩ. ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻋﻠﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺮﺙ ﺣﺎﻓﻆ ﺳﻤﺮﻗﻨﺪﻱ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻘﻞ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺍﺩﺭﻳﺴﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭﻟﻲ ﺣﺪﻳﺜﻲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺳﺖ: ﺍﺑﻮ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻧﺼﺮ ﻋﻴﺎﺿﻲ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﻋﻴﺎﺿﻲ ﻛﻪ ﺫﻛﺮﺵ ﮔﺬﺷﺖ. ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ: ﺍﺑﻦ ﺍﻟﻤﻄﺮﻱ، ﺍﺑﻮ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺧﻠﻒ ﺑﻦ ﻋﻴﺴﻲ ﺑﻦ [جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ ۱۹۸] ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﺑﺪﺭ ﺑﻦ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺧﺰﺭﺟﻲ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﻣﺪﻧﻲ. ﺍﺑﻮﺍﻟﻤﻌﺎﻟﻲ ﺍﻟﺴﻠﺎﻣﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺒﺎ "ﺍﻟﻤﺨﺘﺎﺭ" ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺹ 72 ﻣﻨﺘﺨﺐ ﻛﺘﺎﺏ "ﺍﻟﻤﺨﺘﺎﺭ" ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﮔﺮﻭﻩ ﺣﻔﺎﻅ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﻲ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺩﺍﺷﺖ، ﻋﺒﺎﺩﺗﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻮﺋﻲ ﻣﻌﺎﺷﺮﺕ ﻣﻲ‌ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﻣﺤﺪﺛﻴﻦ ﺑﺰﺭﮒ، ﺑﺎﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﺎﻡ، ﻣﺼﺮ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ، ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻭ ﻣﺼﻴﺒﺘﻬﺎﻱ ﺩﺭﺩﻧﺎﻛﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 742 ﻩ. ﻕ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺴﺮ ﻣﻲ‌ﺑﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ. ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻨﺎﻡ "ﺍﻟﺎﻋﻠﺎﻡ ﻓﻴﻤﻦ ﺩﺧﻞ ﺍﻟﻤﺪﻳﻨﻪ ﻣﻦ ﺍﻟﺎﻋﻠﺎﻡ" ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺍﺳﺘﻤﺎﻉ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﺸﺮﻓﻪ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺣﻔﺺ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺳﻮﺩﺍﻧﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺎﻫﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺍﺳﻮﺍﻧﻲ، ﻭ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺧﺘﻨﻲ، ﻭ ﻳﺴﻮﻑ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺑﺎﺑﻴﺴﻲ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺳﻜﻨﺪﺭﻳﻪ ﺍﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﺨﻠﻮﻑ ﺑﻦ ﺟﻤﺎﻋﻪ: ﻭ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﻦ ﺷﺤﻨﻪ، ﻭ ﻗﺴﺎﻡ ﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ، ﻭ ﺍﺑﻲ ﻧﺼﺮ ﺑﻦ ﺍﻟﺸﻴﺮﺍﺯﻱ، ﻭ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﺤﺴﻦ ﻭ ﺩﻭﺍﻟﻴﺒﻲ. ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ ﺳﺎﻝ 765 ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻣﺸﺮﻓﻪ ﻭﻓﺎﺕ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ: ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ، ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻌﻄﻲ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻌﻄﻲ ﺑﻦ ﻣﻜﻲ ﺑﻦ [جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 199] ﻃﺮﺩ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻣﺨﻠﻮﻑ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻔﻮﺍﺭﺱ ﺑﻦ ﺳﻴﻒ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻣﻜﻲ ﻣﺎﻟﻚ ﻧﺤﻮﻱ: ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 709 ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺤﺮﻡ ﺳﺎﻝ 808 ﻫﻢ ﻭﻓﺎﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺳﻴﻮﻃﻲ ﺍﺣﻮﺍﻟﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ "ﺑﻐﻴﻪ ﺍﻟﻮﻋﺎﻩ" ﺹ 161 ﻧﻘﻞ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۶۵ الی ۶۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ چنان که در خطب
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۶۵ الی ۶۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ ۱- حقیقت سحر چیست؟ گر چه در گذشته مشروحاً در این باره، سخن گفته ایم ولى ذکر چند جمله را اینجا به صورت توضیحى کوتاه مناسب مى دانیم: «سحر» در اصل به معنى هر کار و هر چیزى است که مأخذ آن، مخفى و پنهان باشد، ولى در زبان روزمره، به کارهاى خارق العاده اى مى گویند که، با استفاده از وسائل مختلف انجام مى شود. گاهى صرفاً جنبه نیرنگ، خدعه، چشم بندى و تردستى دارد. گاهى از عوامل تلقینى در آن استفاده مى شود. گاه از خواص ناشناخته فیزیکى و شیمیائى بعضى از اجسام و مواد. گاه از طریق کمک گرفتن از شیاطین. و همه اینها در آن مفهوم جامع لغوى درج است. در طول تاریخ به داستان هاى زیادى در زمینه سحر و ساحران برخورد مى کنیم، و هم اکنون در عصر ما کسانى که دست به این گونه کارها مى زنند، کم نیستند، ولى چون بسیارى از خواص موجوداتى که در گذشته بر توده مردم، مخفى بود در زمان ما آشکار شده است، و حتى کتاب هائى در زمینه آثار اعجاب انگیز موجودات مختلف نوشته اند، قسمت زیادى از سحرهاى ساحران از دستشان گرفته شده است. مثلاً در شیمى امروز، اجسام بسیارى را مى شناسیم که وزنشان از هوا سبکتر است، و اگر درون جسمى قرار داده شوند، ممکن است آن جسم به حرکت درآید و کسى هم تعجب نمى کند، حتى بسیارى از وسائل بازى کودکان امروز شاید در گذشته یک نوع سحر به نظر مى رسید! امروز در سیرک ها نمایش هائى مى دهند که شبیه سحر ساحران گذشته است. با استفاده از چگونگى تابش نور، آینه ها، خواص فیزیکى و شیمیائى اجسام، صحنه هاى غریب و عجیبى به وجود مى آورند که گاه دهان تماشاچیان از تعجب باز مى ماند. البته، اعمال خارق العاده مرتاضان، آن خود داستان دیگرى دارد، که بسیار شگفت انگیز است. در هر حال، سحر چیزى نیست که وجود آن را بتوان انکار کرد، یا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز. نکته قابل توجه این که: سحر در اسلام، ممنوع، و از گناهان کبیره است; چرا که در بسیارى از موارد، باعث گمراه ساختن مردم، تحریف حقایق و متزلزل ساختن پایه عقائد افراد ساده ذهن مى شود، البته، این حکم اسلامى مانند بسیارى از احکام دیگر، موارد استثناء نیز دارد، از جمله، فرا گرفتن سحر، براى ابطال ادعاى مدعیان دروغین نبوت، و یا براى از بین بردن اثر آن در مورد کسانى که از آن آسیب دیده اند. در جلد اول ذیل آیات ۱٠۲ و ۱٠۳ سوره «بقره» نیز مشروحاً در این باره، سخن گفته ایم. ۲- ساحر هرگز پیروز نمی شود بسیارى مى پرسند: اگر ساحران مى توانند، اعمال خارق العاده اى شبیه معجزه انجام دهند، چگونه مى توان میان کارهاى آنها و اعجاز، تفاوت گذاشت؟ و چگونه «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار»! پاسخ این سؤال، با توجه به یک نکته، روشن مى شود و آن این که: کار ساحر متکى به نیروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بى پایان و لایزال الهى سرچشمه مى گیرد. لذا هر ساحرى کارهاى محدودى مى تواند انجام دهد، و اگر ماوراى آن را بخواهند، عاجز مى ماند، او تنها کارهائى را مى تواند انجام دهد که قبلاً روى آن تمرین داشته و بر آن مسلط است و از پیچ و خم آن آگاه، ولى در غیر آن به کلى عاجز و ناتوان خواهد بود. در حالى که پیامبران چون از قدرت لا یزال خدا کمک مى گرفتند، قادر به انجام هر گونه خارق عادتى بودند، در زمین و آسمان و از هر نوع و هر قبیل. ساحر، هرگز نمى تواند خارق عادت را طبق پیشنهاد مردم انجام دهد، مگر این که: تصادفاً با کار او تطبیق کند (هر چند گاهى دوستان ناشناخته خود را تعلیم مى دهند که از وسط جمعیت برخیزند و پیشنهادهائى که قبلاً تعیین شده به صورت ابتدائى مطرح کنند). ولى، پیامبران بارها و بارها معجزات مهمى را که مردم حق طلب، به عنوان سند نبوت مى خواستند انجام مى دادند، همان گونه که در همین سرگذشت موسى(علیه السلام) نیز مشاهده خواهیم کرد. از این گذشته، سحر چون یک کار انحرافى است و یک نوع خدعه و نیرنگ، طبعاً روحیاتى هماهنگ آن مى خواهد، و ساحران بدون استثناء، افرادى متقلب و خدعه گرند، که از مطالعه و بررسى روحیات و اعمالشان خیلى زود مى توان آنها را شناخت، در حالى که اخلاص، پاکى و درستى انبیاء، سندى است که با اعجاز آنها آمیخته و اثر آن را مضاعف مى کند (دقت کنید). و شاید روى این جهات است که آیات فوق مى گوید: وَ لایُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتى: «ساحر هر کجا باشد و در هر شرائط و هر زمان رستگار نمى شود»، و به قول معروف به زودى پته اش روى آب خواهد افتاد; چرا که نیرویش محدود است و افکار و صفاتش انحرافى. این موضوع، مخصوص ساحرانى نیست که به مبارزه با انبیاء برخاستند بلکه درباره ساحران به طور کلّى صادق است که آنها زود شناخته مى شوند و به پیروزى نمى رسند. ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۹ ⛔️ حرص نزدن برای روزی 🌧 روزى دو گونه است: همان گونه كه مرحوم سيد رضى در ذي
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۹ ⛔️ حرص نزدن برای روزی ↩️ "آنگاه امام(عليه السلام) به استدلال روشنى پرداخته، مى فرمايد: «اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معين كرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد چرا غم و اندوه چيزى را بخورى كه مربوط به تو نيست؟»; (فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَد جَدِيد مَا قَسَمَ لَكَ; وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيَما لَيْسَ لَكَ). بسيارند كسانى كه براى به دست آوردن درآمدهاى هنگفت دست و پا مى زنند در حالى كه تنها بخش كوچكى را از آن مصرف كرده و بقيه را براى وارثان خود مى گذارند و در واقع تلاشگران خسته و بى مزدند. هدف امام(عليه السلام) اين است كه اين گروه از افراد را از تلاش هاى بى حد و حساب كه آرامش دنيا و نجات آخرت را بر باد مى دهد بازدارد. و به گفته شاعر: آن كه مكنت بيش از آن خواهد كه قسمت كرده اند * گو طمع كم كن كه زحمت بيش باشد بيش را در آخرين جمله به نكته ديگرى در همين باره اشاره كرده، مى فرمايد: «(بدان) هيچ كس پيش از تو نمى تواند روزى تو را دريافت كند و يا آن را از دست تو بيرون ببرد و آنچه براى تو مقدر شده است بدون تأخير به تو مى رسد»; (وَلَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ وَلَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ، وَ لَنْ يُبْطِىءَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ). همان گونه كه در بالا اشاره كرديم هرگز هدف امام(عليه السلام) اين نيست كه افراد را از تلاش و كوشش براى حل مشكلات اقتصادى بازدارد چراكه آن حضرت و ساير معصومين(عليهم السلام) در كلمات ديگر خود به اين نوع تلاش سفارش كرده اند بلكه هدف اين است كه با بيان اين واقعيت ها كه روزى بر دوگونه است و خداوند آنچه مقدر باشد به انسان مى رساند، سدى در برابر حرص و طمع و دنياپرستى و افزون طلبى ايجاد كنند. مرحوم سيد رضى در ذيل اين كلام حكيمانه مى گويد: «مضمون اين سخن در همين باب (حكمت 267) گذشت ولى چون كلام امام(عليه السلام) در اين جا واضح تر و مشروح تر بود آن را بر اساس روشى كه در آغاز كتاب تذكر داده ايم تكرار كرديم»; (قال الرضيُّ: و قد مضى هذا الكلام فيما تقدّم من هذا الباب، إلا أنّه هاهنا أوْضَحُ و أشْرَحُ، فلذلِك كرّرناه على القاعدةِ المقرّرة في أوّل الكتاب). اين سخن سيد رضى اشاره به نكته اى است كه در مقدمه نهج البلاغه آورده و آن اين كه كلمات امام(عليه السلام) گاهى با روايات مختلف نقل شده است. سيد رضى آن را مطابق يكى از روايات نقل مى كند سپس به روايتى كه از طريق ديگر نقل شده و مشروح تر و گسترده تر است دست مى يابد و لذا آن را تكرار مى كند تا فايده بيشترى نصيب خوانندگان گردد. در اين زمينه توضيحات ديگرى در ذيل حكمت 267 و همچنين در ذيل نامه 31 كه مشتمل بر حكمت ها و اندرزهاى فراوان خطاب به امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى باشد، آمده است.[1] *** پی نوشت: [1]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در مصادر مى گويد: از كسانى كه قبل از سيد رضى اين گفتار حكيمانه را نقل كرده اند، ابوطالب مكى در قوت القوت و ابن عبد ربه در عقد الفريد است كه آن را در ضمن وصيت امام(عليه السلام) به محمّد بن حنفية ذكر كرده است و همچنين صدوق در من لايحضره الفقيه و كراجكى در كنزالفوائد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 279)" ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ امام على عليه السلام: كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ ميزان الحكمه جلد7 صفحه 56 امام على عليه السلام: كار خوب، آسانتر از كار بد است الخَيرُ أسهَلُ مِن فِعلِ الشَّرِّ غرر الحكم حدیث 1199 امام على عليه السلام: كار خوب، اندوخته اى ماندنى و ميوه اى پاكيزه و خوشگوار است فِعلُ الخَيرِ ذَخيرَةٌ باقِيَةٌ ، و ثَمَرةٌ زاكِيَةٌ غرر الحكم حدیث 6545 امام على عليه السلام: فرصت، چون ابر مى گذرد. پس، فرصتهاى كار خوب را غنيمت شمريد الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ نهج البلاغه، حکمت21 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا