قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و پنجاه و پنج 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی 6⃣1⃣ ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 16:
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و پنجاه و شش
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻫﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻭﺻﻴﺖ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺳﺎﻡ ﻭ ﺣﺎﻡ ﺑﻮﺩ.
[ جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 77]
ﻭ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ، ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻔﺖ. ﺑﺎﻧﮓ ﻣﻲﺯﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻠﻲ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺶ ﻧﻤﻲ ﻛﺎﺳﺖ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻦ ﺳﺮ ﭘﺮﺳﺖ ﺍﻭﻳﻢ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻦ ﺳﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺳﺨﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻳﺪ ﭘﻴﺸﺎ ﭘﻴﺶ ﻫﻤﻪ، ﺷﻴﺨﻲ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﻧﮓ ﺯﺩ: (ﺍﻱ ﻋﻠﻲ) ﺗﻮ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﻣﻲ. ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺮ ﻛﺸﻲ ﻛﺮﺩ؟ ﺑﺎﻋﻠﻲ ﻛﻪ: ﺭﻭﺯﻱ " ﺭﺩﺍ " ﻭ " ﺑﺮﺩ " ﻭ
" ﺯﻣﺎﻡ ﻣﺮﻛﺐ " ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺭﺍﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 18 ﺗﺎ ﻛﺒﻮﺗﺮﺍﻥ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺑﺮ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺎﺩ. ﺁﻳﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﻋﺰﺕ، ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ ﺍﻱ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ... ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ، ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺳﻴﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ. " ﻣﻌﺘﺰ " ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 8 " ﻃﺒﻘﺎﺗﺶ " ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺭﺑﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﺭﻱ ﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻗﺼﺎﺋﺪ ﻣﻴﻤﻴﻪ ﺳﻴﺪ ﺍﺳﺖ.
9⃣1⃣ ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 19
ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺻﺮﻳﺢ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺖ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻧﻜﻨﻲ، ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺍﻱ. ﭘﺲ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﺧﺪﺍﺋﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﻱ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﭙﺎﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﺳﺮﻭﺭ
ﻣﺎ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﺋﻲ ﻭ ﻣﺎ ﮔﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﻴ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺭﺍ، ﺍﺣﻜﺎﻡ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﺖ ﺣﺘﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﻡ. ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﻭﻱ ﻭ ﺍﺯ ﻳﺎﻭﺭﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﻜﻮ ﻛﺎﺭ ﺗﺮ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ، ﺑﺎ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۱ الی ۳۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ✅ تعظیم شعائر اله
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۱ الی ۳۳
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ آیه بعد، بار دیگر یک جمع بندى روى مسائل حج و تعظیم شعائر الهى کرده مى گوید: مطلب چنین است که گفته شد (ذلِکَ).
و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد و به نشانه هاى آئین خدا و پرچم هاى اطاعت او، احترام بگذارد این از تقواى دل ها است (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
شعائر جمع شعیره به معنى علامت و نشانه است، بنابراین شعائر اللّه به معنى نشانه هاى پروردگار است که شامل سر فصل هاى آئین الهى، برنامه هاى کلى و آنچه در نخستین بر خورد با این آئین چشمگیر است ـ و از جمله مناسک حج ـ مى باشد که انسان را به یاد خدا مى اندازد.
گر چه، بدون شک مناسک حج از جمله شعائرى است که در این آیه مقصود بوده است، مخصوصاً مسأله قربانى که در آیه ۳۶ همین سوره، صریحاً جزء شعائر محسوب گردیده جزء آن است، ولى روشن است: با این حال عمومیت مفهوم آیه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هیچگونه دلیلى بر تخصیص آن به خصوص قربانى، یا همه مناسک حج، وجود ندارد، به خصوص این که: قرآن در مورد قربانى حج با ذکر کلمه مِن که براى تبعیض است این حقیقت را گوشزد کرده که: قربانى یکى از آن شعائر است، همان گونه که در مورد صفا و مروه نیز در آیه ۱۵۸ سوره بقره مى خوانیم که: آن هم از شعائر الهى است (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ).
کوتاه سخن این که: تمام آنچه در برنامه هاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مى اندازد، شعائر الهى است و بزرگداشت آن، نشانه تقواى دل ها است.
این نکته نیز، قابل توجه است که: منظور از بزرگداشت ـ آنچنان که بعضى از مفسران ظاهر بین گفته اند ـ بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نیست، بلکه، حقیقت تعظیم، آن است که: مقام و موقعیت این شعائر را در افکار، اذهان، ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند.
ارتباط این عمل با تقواى دل ها نیز روشن است; زیرا علاوه بر این که تعظیم جزء عناوین قصدیه است، بسیار مى شود که افراد متظاهر، یا منافق تظاهر به تعظیم شعائر مى کنند، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى گیرد، بى ارزش است تعظیم و بزرگداشت حقیقى از آن کسانى است که تقواى دل دارند. و مى دانیم تقوا، روح پرهیزگارى و احساس مسئولیت در برابر فرمان هاى الهى چیزى است که کانون آن قلب و روح آدمى است، و از آنجا است که به جسم سرایت مى کند، لذا مى توان گفت: احترام و بزرگداشت شعائر الهى از نشانه هاى تقواى دل است. در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که اشاره به سینه مبارک خود کرده، فرمود: التَّقْوى هاهُنا: حقیقت تقوا اینجا است !.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 ترجمه و شرح خطبه 103 نهج البلاغه؛ بخش دوم: 🔸 دنیای فانی و آخرت باقی 🔸ساعات عمر به سرعت مى گذرد!
📝 ترجمه و شرح خطبه 103 نهج البلاغه؛ بخش دوم:
🔸 دنیای فانی و آخرت باقی
✔️ نکته:
چشم عبرت بين!
زندگى انسانها در هر عصر و مکان، مملوّ از درس هاى عبرت است; درسهايى که دل را بيدار مى کند و حجابها را کنار مى زند و ماهيّت زندگى دنيا را برملا مى سازد; ولى افسوس که ديده عبرت بين کم است!!
مردم غالباً از کنار حوادث آموزنده مى گذرند و مخصوصاً تکرار آنها سبب بى اعتنايى است.
مسئله «فرا افکنى» عامل ديگرى براى عبرت نگرفتن از حوادث است. گويى ناکامى ها، شکست ها، زوال قدرت ها، همه براى ديگران است و ما جاودانه، جوان و تندرست و پرقدرت، خواهيم ماند و دنيا به کام ما مى گردد!
اگر واقعاً ديده عبرت بين باشد، در و ديوار و زمين و زمان، با زبان بى زبانى به ما درس مى آموزند و هشدار مى دهند.
در حديث جالبى که از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) نقل شده به اين نکته اشاره گرديده است. روزى «هارون الرشيد» نامه اى خدمت آن حضرت نوشت با اين مضمون کوتاه: «عِظْنِي وَ أَوْجِزْ; مرا موعظه کن و اندرز ده، امّا مختصر کن!». (البتّه بسيار بعيد است که اين گونه افراد در گفته ها و نوشته هايشان صادق باشند و خواهان پند و اندرز; زيرا معمولا اين مسائل نيز جزيى از برنامه هاى سياسى آنهاست، تا به مردم نشان دهند، ما هم اهل موعظه ايم و از فرزند پيامبر، اندرز و رهنمودى خواستيم).
امام(عليه السلام) در پاسخ او اين جمله کوتاه و پرمعنا را رقم زد: «مَا مِنْ شَيْء تَرَاهُ عَيْنَکَ إِلاَّ وَ فِيهِ مَوْعِظَةٌ; هر چه را مى بينى موعظه و پيامى دارد».(2)
آرى! زمين و آسمان، برگ هاى درختان و تمام جان داران، حوادث زندگى بشر، ناله بيماران، موى سپيد پيران، قامت خميده بزرگسالان، قبرستان هاى خاموش و کاخ هاى ويران شده شاهان، به هر کدام بنگرى مجموعه اى از عبرت ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.
در واقع، امام(عليه السلام) با کنايه به هارون مى گويد: ديده عبرت بين پيدا کن! عبرت فراوان است; گوش شنوا پيدا کن! همه جا پر از آواز و اندرز است. کمبود در عبرت ها و اندرزها نيست، کمبود در گوش هاى شنوا و چشم هاى بيناست.
کاخ کسرى، اندرزهاى مؤثّر خود را به همه مى دهد، تنها خاقانى ها که گوش شنوا دارند آن را مى شنوند.
ويرانه هاى کاخ جمشيد در فارس، به همه گردشگران اندرز مى دهد، ولى آنها که به هنگام تماشاى اين آثار گوش شنوا دارند، کمند! امّا مرد عالم و دانشمند و روحانى گرانقدرى همچون «شيخ على ابى وردى شيرازى»(3) پيام آن را با گوش جان مى شنود و از زبان فاخته اى (پرنده اى است با آواز حزن انگيز) که در کنار اين کاخ ويران نشسته بود، گفتنى ها را مى گويد و چنين مى سرايد:
در بارگه جمشيد دى فاخته اى خوش خوان با نغمه چنين مى گفت: اى طُرفه کهن ايوان
بر تخت درو ريزت، در پايه دهليزت کو جم که دهد فرمان؟ کو درگه و کو دربان؟
جمشيد که بر خورشيد بر سود کلاهِ زر آن تارک و آن افسر، با خاک شده يکسان
جم عبرت مردم شد، افسر ز سرش گم شد سر خشت سر خُم شد، هان اى سر باهُش، هان!
اين پند خموشان است، گر پند زبان خواهى رو آيه «أَوْرَثْنَا» از سوره قرآن خوان
گويد که نشد يکدم، بر مرگ تبهکاران نى خاطر خود پژمان، نى چشم فلک گريان(4)
****
✍ پی نوشت:
1. بحارالانوار، جلد 68، صفحه 324، حديث 16.
2. سفينة البحار، ماده «وعظ».
3. اين مرد از بزرگانى است که قريب به عصر ما مى زيسته، از شاگردان مرحوم آيت الله خراسانى و شرحى بر فرائد شيخ انصارى (ره) دارد.
4. اشاره به اين آيات شريفه است: «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّات وَ عُيُون * وَ زُروُع وَ مَقَام کَرِيم * وَ نَعْمَةِ کَانُوا فِيهَا فَاکِهينَ * کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاها قَوْماً آخِرَينَ * فَمَا بَکَتْ عَلَيْهُمْ السَّمَاءُ وَ الأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظرِينَ; چه بسيار باغ ها و چشمه ها که از خود به جاى گذاشتند. و زراعت ها و قصرهاى زيبا و گران قيمت و نعمت هاى فراوان ديگر که در آن (غرق) بودند. اين چنين بود ماجراى آنان و ما اينها را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم. نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد» (سوره دخان، آيات 25 تا 29)."
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ قال امیرالمومنین (علیهالسلام):
إِنَّ الدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَی سُنَنٍ وَ أَنْتُمْ وَ الْآخِرَةُ فِي قَرَنٍ
🔸به راستی که دنیا شما را به هر روشی که دارید، میبرد ولی شما و آخرت با یکدیگرید و جدا ناشدنی.
🔻تصنیف غرر / ۲۳۲۰
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
☀️ به وساطتِ امام رضا علیه السلام
🎥استاد کاشانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و پنجاه و شش 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻫﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻭﺻﻴﺖ ﺑ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و پنجاه و هفت
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
0⃣2⃣ ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 20
ﺩﺭ ﭼﺎﺷﺘﮕﺎﻫﻲ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺘﺎﺏ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺮﻛﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻳﺴﺖ، ﻭ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻜﻨﻲ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻧﺠﺎﻡ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻱ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺯﻳﺰ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺰﻝ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺟﻬﺎﺯ ﺷﺘﺮﺍﻥ، ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭﺍ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺎﻥ ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎﻳﻢ، ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﺮﻭﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﺫﻋﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ. ﺳﻴﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ: - ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻲﻟﻐﺰﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﻣﻲﺍﻓﺘﻨﺪ - ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﻭﻱ ﻧﺎﺯﻝ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻲﺳﺘﺎﻳﺪ. ﺩﺭ ﺩﻝ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﮔﻮﺋﻲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ. ﺷﮕﻔﺘﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 21 ﻣﻬﺮ ﻣﺤﺾ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻱ ﻭﺻﻲ ﺭﻳﺨﺘﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺟﺰ ﻋﻠﻲ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﻲ ﻭﺭﺯﻡ. ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺍﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﻣﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻡ. ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻋﻠﻲ، ﺩﺷﻨﻢ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﺩﻭﺳﺘﻢ. [ ﺻﻔﺤﻪ 79] ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﭙﺎﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮕﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﺷﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺩﺍﺩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺎﻥ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﻡ، ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺏ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻋﺮﺏ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪ.
1⃣2⃣ ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 22
ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، ﺩﺭ ﭼﺎﺷﺘﮕﺎﻩ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ، ﻋﻤﻮﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻟﺎﻱ ﻋﻠﻲ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩ ﻭﺍﻱ ﻛﺎﺵ ﻭﺻﻴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﻣﻲﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﻧﮓ ﺯﺩ: ﻛﻪ ﺍﻱ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻣﻦ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺍ ﺩﻫﻴﺪ ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺘﻢ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﺮﺍ. ﺗﻮ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﺎﺋﻲ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻭﻟﻲ ﺗﺮﻱ. ﭘﺲ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮕﻲ ﺭﺳﺎ ﻛﻪ ﺁﻭﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻟﻲ ﺷﻨﻴﺪ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻦ ﺳﺮﻭﺭ ﺍﻭﻳﻢ ﺍﺑﺎ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺭ ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺘﻢ.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۱ الی ۳۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ آیه بعد، بار د
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۱ الی ۳۳
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ از بعضى از روایات چنین استفاده مى شود: گروهى از مسلمانان عقیده داشتند هنگامى که شترى یا یکى دیگر از چهار پایان به عنوان قربانى تعیین مى شد، و از راه هاى دور و نزدیک آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سرزمین مکّه مى آوردند، نباید بر آن مرکب سوار شد، و نباید شیر آن را بدوشند و از آن استفاده کنند، و به کلى آن را از خود جدا مى پنداشتند، قرآن این تفکر خرافى را نفى کرده، مى گوید: از براى شما در این حیوانات قربانى منافع و سودهائى است تا زمان معین (یعنى تا روز ذبح آنها) فرا رسد (لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى أَجَل مُسَمّىً).
در حدیثى مى خوانیم: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در طریق مکّه از کنار مردى عبور کرد که با نهایت زحمت گام بر مى داشت در حالى که شترى همراه داشت و کسى بر آن سوار نبود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اِرْکَبْها: بر آن سوار شو ! عرض کرد: یا رَسُولَ اللّهِ اِنَّها هَدْىٌ!: اى پیامبر خدا این قربانى است !.
فرمود: اِرْکَبْها وَیْلَکَ!: واى بر تو مى گویم سوار شو !.
در روایات متعددى که از طرق اهلبیت(علیهم السلام) رسیده نیز روى همین مطلب تأکید شده است از جمله ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که در تفسیر آیه فوق فرمود: إِنِ احْتَاجَ إِلَى ظَهْرِهَا رَکِبَهَا، مِنْ غَیْرِ أَنْ یَعْنُفَ عَلَیْهَا وَ إِنْ کَانَ لَهَا لَبَنٌ حَلَبَهَا حِلاباً لا یَنْهَکُهَا:
اگر نیاز به سوارى دارد بر آن سوار شود، ولى آن حیوان را به زحمت نیفکند، و اگر شیر دارد، شیرش را بدوشد، اما براى دوشیدن شیر آن را در فشار قرار ندهد .
در واقع دستور فوق، دستورى است معتدل و حدّ وسط در میان دو کار افراطى و خارج از رویه، از یکسو، بعضى احترام حیوانات قربانى را اصلاً نگاه نمى داشتند و گاه قبل از محل آنها را ذبح کرده و از گوشتشان استفاده مى نمودند که در آیه دوم سوره مائده از آن نهى شده (لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامِ وَ لاَ الْهُدى وَ لاَ الْقَلائِدَ).
و از سوى دیگر، بعضى آنچنان راه افراط را پیش مى گرفتند که: به مجرد این که نام قربانى بر حیوان گذارده مى شد، نه از شیر آن استفاده مى کردند و نه بر آن سوار مى شدند، ـ هر چند از راه دور به سوى مکّه مى آمدند ـ که در آیه مورد بحث این معنى مجاز شمرده شده است.
تنها ایرادى که ممکن است بر تفسیر فوق گرفته شود این است که: در آیات گذشته سخن از حیوانات قربانى در میان نبود، چگونه ضمیر به آن باز مى گردد؟
اما با توجه به این که: حیوانات قربانى مسلماً یکى از مصداق هاى شعائر اللّه است که در آیه قبل به آن اشاره شده، و بعداً نیز خواهد آمد، پاسخ این ایراد روشن مى شود.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
🏷 حـیا در بهشـت اسـت!
☀️پیامبر اکرم (ﷺ) :
✓ «به راستى شرم(حیا)، از ايمان است و ايمان، در بهشت جاى دارد».
⁙ «إنَّ الحَياءَ مِنَ الإِيمانِ، وَالإِيمانَ فِي الجَنَّةِ».
📚 المعجم الكبير: ج١٠ ص١٩٦ ح١٠٤٤٢
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🔺 باز نماز نخون!
🎥استاد قرائتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و پنجاه و هفت 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی 0⃣2⃣ ﻏﺪﻳﺮﻳﻪ 20 ﺩ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و پنجاه و هشت
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﺤﻤﺪ (ﺹ) ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺑﭙﺎﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮕﻲ ﺭﺳﺎ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺏ ﻭ ﻋﺠﻤﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻛﺮﺳﻴﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎﻧﮓ ﺯﺩ ﻛﻪ: ﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻣﻨﻢ ﻣﻮﻟﺎ، ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﻭﺳﺖ. ﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﺭ. ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺵ.
🔹 ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻋﺮ
" ﺍﺑﻮ ﻫﺎﺷﻢ " " ﻭ ﺍﺑﻮ ﻋﺎﻣﺮ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻭﺩﺍﻉ " ﺍﻫﻞ ﺣﻤﻴﺮ ﻭ ﻣﻠﻘﺐ ﺑﻪ " ﺳﻴﺪ " ﺍﺳﺖ. ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻔﺮﺝ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﻮﻳﺴﺎﻥ، ﻧﺴﺒﺶ ﺭﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺣﻔﻴﺪ " ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﺭﺑﻴﻌﻪ ﻣﻔﺮﻍ " ﻳﺎ ﺍﺑﻦ ﻣﻔﺮﻍ ﺣﻤﻴﺮﻱ، ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻫﺠﻮ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ، ﺍﺯ ﺁﻝ ﺣﺮﺏ ﻧﻔﻲ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ، " ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ " ﻭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﻛﺮﺩ.
[ جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 80]
ﻟﻴﻜﻦ ﻣﺮﺯﺑﺎﻧﻲ، ﻭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ " ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻭﺩﺍﻉ " ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ
ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻟﺤﻤﻴﺮﻱ " ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﻴﺪ ﺍﺯ " ﺣﺪﺍﻥ " ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﺳﻴﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﻲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻥ، ﺩﺧﺘﺮ " ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﺭﺑﻴﻌﻪ ﺑﻦ ﻣﻔﺮﻍ " ﺣﻤﻴﺮﻱ، ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻣﻔﺮﻍ ﺭﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺫﻛﻮﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ " ﺍﺻﻤﻌﻲ " ﺩﺭ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﻴﺪ ﺑﻪ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﻣﻔﺮﻍ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﭘﺪﺭ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﻭﻱ ﺟﺪ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺯﺑﺎﻧﻲ " ﺩﺭ ﻣﻌﺠﻢ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ " ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﻴﺪ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺑﮕﺎﻩ ﻧﺴﺒﺖ، ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻱ ﺣﻤﻴﺮﻱﺍﻡ ﺟﺪ ﻣﻦ ﺭﻋﻴﻦ ﻭ ﺩﺍﺋﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﺫﻭﻳﺰﻥ ﺍﻧﺪ ﺳﭙﺲ ﻭﻟﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﺎﺧﻴﺰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻫﺎﺩﻱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﻭﻱ ﺑﻪ ﺍﺑﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﻣﻜﻨﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻴﺦ ﻃﺎﻳﻔﻪ، ﻛﻨﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺑﻲ ﻋﺎﻣﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ، ﺑﻪ ﺳﻴﺪ ﻟﻘﺐ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺍﺑﻮ ﻋﻤﺮﻭ ﻛﺸﻲ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 186 ﺭﺟﺎﻟﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻴﺪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺗﺮﺍ ﺳﻴﺪ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﺳﻴﺎﺩﺕ ﻣﻮﻓﻖ ﺁﻣﺪﻱ ﭼﻪ ﺗﻮ... ﺳﻴﺪ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺋﻲ. ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﺮﻭﺩ:
ﺩﺭ ﺷﮕﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺖ ﺗﺮﺍ ﺳﻴﺪ ﻧﺎﻣﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﭼﻪ ﺗﻮ، ﺑﻪ ﺳﻴﺪ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺋﻲ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﻳﺎﻓﺘﻲ. ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺡ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺹ) ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻣﻲﻳﺎﺑﻲ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﻣﻠﻚ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﻄﺎﻳﺎﺷﺎﻥ ﺳﺘﺎﻳﺸﻲ ﻛﻨﻨﺪ
[جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 81]
ﻭ ﻣﺪﺡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻋﻄﺎ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺗﺮﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭﺁﺋﻲ. ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎ ﺷﺮﺑﺖ ﺁﺑﻲ ﺍﺯ ﺣﻮﺽ ﺍﺣﻤﺪ (ﺹ)، ﺑﺮﺍﺑﺮﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﻛﺮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِّيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ ۗ فَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ
براى هر امّتى قربانگاهى قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپایانى که به آنان روزى داده ایم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است. تنها در برابر (فرمان) او تسلیم باشید. و افراد مطیع و متواضع را بشارت ده.
(حج/34)
***
الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
همان کسانى که چون نام خدا برده مى شود، دلهایشان پر از خوف (پروردگار) مى گردد. و آنها که در برابر مصیبتهایى که به آنان مى رسد، شکیبا هستند.
و آنها که نماز را برپا مى دارند، و از آنچه به آنان روزى داده ایم انفاق مى کنند.
(حج/35)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۱ الی ۳۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ از بعضى از روا
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۳۴ و ۳۵
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
✅مخبتان را بشارت ده
در ارتباط با آیات گذشته، و از جمله دستور قربانى، ممکن است این سؤال پیش آید: این چگونه عبادتى است در اسلام تشریع شده که براى خدا و براى جلب رضاى او حیوانات را قربانى کنند، مگر خداوند نیاز به قربانى دارد؟
و آیا این کار در ادیان دیگر نیز بوده یا مخصوص مشرکان بوده است؟
قرآن براى روشن ساختن این مطلب در نخستین آیه مورد بحث، مى گوید: این منحصر به شما نیست که مراسم ذبح و قربانى براى خدا دارید ما براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را بر چهار پایانى که به آنها روزى داده ایم ببرند (وَ لِکُلِّ أُمَّة جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأَنْعامِ).
راغب در مفردات مى گوید: نُسُک (بر وزن شتر) به معنى عبادت و ناسک به معنى عابد است، و مناسک حج یعنى مواقفى که این عبادت در آنجا انجام مى شود، یا به معنى خود این اعمال است.
ولى طبق گفته طبرسى در مجمع البیان و ابوالفتوح رازى در روح الجنان منسک (بر وزن منصب) طبق احتمالى، به معنى خصوص قربانى کردن از میان عبادات است.
بنابراین منسک هر چند مفهوم عامى دارد که عبادات دیگر مخصوصاً مراسم حج را شامل مى شود، ولى در آیه مورد بحث، به قرینه لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ...: تا نام خدا را بر آن ببرند به معنى خصوص قربانى است.
به هر حال، مسأله قربانى همیشه سؤال انگیز بوده است، البته این سؤالات بیشتر به خاطر مسائل خرافى پیش مى آمد که با این عبادت آمیخته شده، مانند قربانى کردن مشرکان براى بت ها با برنامه هاى خاصى که داشتند، اما ذبح حیوان به نام خدا و براى جلب رضاى او که سمبلى براى آمادگى انسان براى فداکارى و قربانى شدن در راه او است، سپس استفاده کردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است، منطقى و کاملاً قابل درک.
و لذا در پایان آیه مى فرماید: خداى شما معبود واحدى است (و برنامه او هم برنامه واحدى است) (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اکنون که چنین است: در برابر فرمان او تسلیم شوید (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
ومتواضعان در برابر فرمان هاى پروردگار را بشارت ده (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ).
* * *
و در آیه بعد صفات مخبتین (تواضع کنندگان) را به چهار قسمت کرده که دو قسمت جنبه معنوى و روانى دارد، و دو قسمت جنبه جسمانى:
نخست مى گوید: آنها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى شود دل هایشان مملوّ از خوف پروردگار مى گردد (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه این که از غضب او بى جهت بترسند، و نه این که در رحمت او شک و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسئولیت هائى است که بر دوش داشتند و شاید در انجام آن کوتاهى کرده اند، این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خدا است که انسان در مقابل عظمت، خائف مى گردد.
دیگر این که: آنها در برابر حوادث دردناکى که در زندگیشان رخ مى دهد صبر و شکیبائى پیش مى گیرند (وَ الصّابِرِینَ عَلى ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه، هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد، در برابر آن زانو نمى زنند، خونسردى خود را از دست نمى دهند، از میدان فرار نمى کنند، مأیوس نمى شوند، لب به کفران نمى گشایند، و خلاصه ایستادگى مى کنند، پیش مى روند و پیروز مى شوند.
سوم و چهارم این که: آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند (وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
از یکسو، ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر، پیوندشان با خلق خدا مستحکم. و از این توضیح به خوبى روشن مى شود که: مسأله اخبات و تسلیم و تواضع که از صفات ویژه مؤمنان است، تنها جنبه درونى ندارد بلکه باید آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشکار شود.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
🎙 تفسیر صوتی آیات ۳۳ الی ۳۵ سوره مبارکه حج
📝 مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی