«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ ۚ وَمَا أُولَٰئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ
چگونه تو
را به داورى مى طلبند؟! در حالى که تورات نزد ایشان است. و در آن، حکم خدا آمده است. (وانگهى) چرا پس از داورى،(از حکم تو،) روى مى گردانند؟! آنها مؤمن
نیستند.
(مائده/۴۳)
***
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ
《صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم》
ما تورات را نازل کردیم در حالى که در آن، هدایت و نورى بود. و پیامبران (بنى اسرائیل)، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، با آن براى یهود حکم
مى کردند. و (همچنین) علما و دانشمندان (الهى) بر اساس کتاب خداوند که به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داورى مى نمودند. بنابراین، (بخاطر داورى بر
طبق آیات الهى،) از مردم نترسید، و از (نافرمانى) من بترسید. و آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید. و آنها که به آنچه خدا نازل کرده حکم نمى کنند، کافرند.
(مائده/۴۴)
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه مائده آیه های(۴۳و۴۴)🔹
⚖داورى بین یهود، و حکم قصاص
✅این آیه بحث درباره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر(صلى الله علیه وآله) که در آیه قبل آمده بود، تعقیب مى کند و از روى تعجب مى گوید: چگونه اینها تو را به داورى مى طلبند در حالى که تورات نزد آنها است و حکم خدا در آن آمده است (وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللّهِ).
باید دانست حکم مزبور یعنى حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى محصنه کرده اند در تورات کنونى در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است.(۱)
تعجب از این است که: آنها تورات را یک کتاب منسوخ نمى دانند، و آئین اسلام را باطل مى شمرند، با این حال چون احکام تورات موافق امیالشان نیست، آن را رها کرده و به سراغ حکمى مى روند که از نظر اصولى با آن موافق نیستند.
و از آن عجب تر این که: بعد از انتخاب تو براى داورى، حکم تو را که موافق حکم تورات است، چون بر خلاف میل آنها است نمى پذیرند، مى فرماید: اما پس از شنیدن، از حکم تو روى مى گردانند (ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ).
حقیقت این است که آنها اصولاً ایمان ندارند (وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ).
و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمى کردند.
ممکن است ایراد شود: چگونه آیه فوق مى گوید: حکم خدا در تورات ذکر شده است، در حالى که ما با الهام گرفتن از آیات قرآن و اسناد تاریخى، تورات را تحریف یافته مى دانیم و همین تورات تحریف یافته در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده است؟
در پاسخ باید توجه داشت:
اوّلاً ـ ما تمام تورات را تحریف یافته نمى دانیم، بلکه قسمتى از آن را مطابق واقع مى دانیم و اتفاقاً حکم فوق از این احکام تحریف نایافته مى باشد.
ثانیاً ـ تورات هر چه بوده نزد یهودیان یک کتاب آسمانى و تحریف نایافته محسوب مى شده، با این حال آیا جاى تعجب نیست که آنها به آن عمل نکنند؟!
* * *
در آیه دوم ، بحث آیه قبل را تکمیل کرده، و اهمیت کتاب آسمانى موسى(علیه السلام) یعنى تورات را چنین شرح مى دهد: ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود (إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ).
هدایت به سوى حق و نور و روشنائى براى برطرف ساختن تاریکى هاى جهل و نادانى.
آنگاه مى افزاید: به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مى کردند (یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا).
نه تنها آنها چنین مى کردند، بلکه علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى کردند (وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ).(۲)
طبق این بیان، تورات کتاب اساسى و اصلى بوده که پیامبرانِ پس از موسى(علیه السلام) تا نزول انجیل موظف به عمل و اجراء دستورات آن بوده اند.
پس از آن، روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مى زیستند کرده، مى گوید: از مردم نترسید و احکام واقعى خدا را بیان کنید، بلکه از مخالفت با من بترسید که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد
(فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ).
و براى این که آنها را از هرگونه آلودگى باز دارد، مى افزاید: و همچنین آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید (وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً).
اشاره به این که: سرچشمه کتمان حق و احکام خدا، یا ترس از مردم و عوام زدگى است و یا جلب منافع شخصى، و هر کدام باشد، نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است، که در جمله هاى بالا به هر دو اشاره شده است.
و در پایان آیه، حکم قاطعى درباره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا داورى مى کنند، صادر کرده، مى فرماید: آنها که بر طبق احکام خدا داورى نکنند، کافرند (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ).
روشن است عدم داورى بر طبق حکم خدا اعم از این است که سکوت کنند و اصلاً داورى نکنند و با سکوت خود مردم را به گمراهى بیفکنند، و یا سخن بگویند و بر خلاف حکم خدا بگویند.
این موضوع نیز روشن است که: کفر داراى مراتب و درجات مختلفى است که از انکار اصل وجود خداوند شروع مى شود، و مخالفت، نافرمانى و معصیت او را نیز در بر مى گیرد; زیرا ایمان کامل، انسان را به عمل بر طبق آن دعوت مى کند و آنها که عمل ندارند ایمانشان کامل نیست.
این آیه، مسئولیت شدید دانشمندان و علماى هر امت در برابر طوفان هاى اجتماعى و حوادثى که در محیطشان مى گذرد را روشن مى سازد، و با بیانى قاطع آنها را به مبارزه بر ضد کج روى ها و عدم ترس از هیچ کس دعوت مى نماید.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه نامه(۳۱) بخش بیستم🔹 ✔️از رأى زدن با زنان بپرهيز، زير
✨﴾﷽﴿✨
🔹شرح نامه(۳۱)بخش بیستم🔹
✅در هفتمين توصيه که بى ارتباط با توصيه قبل نيست مى فرمايد: «و احترامش را به حدى نگه دار که او را به اين فکر نيندازد که براى ديگران (بيگانگان) شفاعت کند»; (وَلاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا)، چرا که اين گونه شفاعت ها نيز مى تواند منشأ رابطه عاطفى گردد و ضرر و زيان آن قابل انکار نيست.
خلاصه اينکه احترامات زن بايد محفوظ باشد; ولى در حد خودش و از آنها به ديگران تجاوز نکند خواه به صورت قبول شفاعت باشد و يا بدون شفاعت; زيرا از نظر روانى آثار منفى درآنها مى گذارد وآنها را تشويق به ارتباط با ديگران مى کند.
بعضى از شارحان در تفسير «وَلاَ تَعْدُ بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا» گفته اند: منظور اين است که بيش از حد آنها را احترام نکن و در تکريمشان اندازه نگه دار; ولى اين تفسير با ترکيب اين جمله و کلمات آن سازگار نيست و ظاهر همان است که در بالا گفته شد.
در هشتمين (و آخرين توصيه اين بخش از خطبه) مى فرمايد: «برحذر باش از اينکه در جايى که نبايد غيرت به خرج دهى اظهار غيرت کنى (و کار به سوء ظن ناروا بينجامد) زيرا اين غيرت بى جا و سوء ظن نادرست، زن پاک دامن را به ناپاکى و بى گناه را به آلودگى ها سوق مى دهد»; (وَإِيَّاکَ وَالتَّغَايُرَ(4) فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَة، فَإِنَّ ذَلِکَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ(5)).
شک نيست که هر کسى به ويژه زنان براى حفظ آبروى خود دست به کارهاى خلاف نمى زنند; ولى اگر نزديکان و همسران آنان با غيرت هاى بى مورد و سوء ظن هاى ناروا آنها را متهم کنند اين پرده دريده مى شود و مى گويند: حال که ما را بى جهت رسوا کرده اند چه ضرورتى دارد که ديگر در پاکى خود بکوشيم. از اين پس هر آنچه بادا باد.
اين سخن تنها درباره زنان صادق نيست، بلکه درباره فرزندان، همکاران، خدمتکاران و دوستان نيز جارى است که هميشه سوء ظن هاى ناروا سبب تشويق به آلودگى ها مى شود و راه را براى فساد مى گشايد. همه چيز در حد اعتدال خوب است حتى غيرت و تعصب براى حفظ
ارزش ها.
نکته ها:
در اينجا لازم است به دو موضوع اشاره کنيم:
1. در دنياى امروز شعارهاى زيادى در مورد مساوات زن و مرد طنين انداز است و کنوانسيون هاى جهانى نيز آن را روز به روز داغ تر مى کنند که مطلقاً هيچ تفاوتى ميان اين دو جنس نيست، بنابراين هر دو مى توانند بدون هيچ گونه تفاوت مسئوليت هاى اجتماعى را بر عهده بگيرند; خواه مسأله قضاوت باشد يا فرماندهى لشکر و اداره جنگ و خواه سفرهاى فضايى، يا کاوش هاى اعماق درياها و خلاصه مديريت ها در تمام سطوح.
ولى با نهايت تعجب هنگامى که وارد مرحله عمل مى شوند تفاوت ها کاملا آشکار مى شود. مردان مديريت ها را در سطوح بالا و ميانه غالبا جز در موارد بسيار محدود و معدود در اختيار گرفته اند و به زنان اجازه ورود در اين ميدان ها را نمى دهند و در کشورهاى اروپايى و آمريکايى نيز مطلب همين است. هنگامى که سؤال مى شود که اين تناقض در قول و عمل از کجاست، پاسخى براى آن ندارند.
اين تناقض زاييده تفاوت واقعيّت ها با شعارهاست که در جهان امروز همه جا به چشم مى خورد. براى جلب آراى زنان در انتخابات سياسى و خاموش کردن اعتراض هاى آنها شعار مساوات را هرچه داغ تر سر مى دهند; ولى در مرحله عمل اين واقعيّت را پذيرفته اند که ساختمان روح و جسم زنان با مردان متفاوت است و هر کدام براى مسئوليتى آفريده شده اند. هر دو انسانند و هر دو صاحب حقوق فردى و اجتماعى; اما اينکه بگوييم هر دو يک جور فکر مى کنند و قابليت براى هر کارى را دارند اشتباه بزرگى است.
الکسيس کارل، فيزيولوژيک و جراح زيست شناس معروف فرانسوى که کتابهايى با شهرت جهانى دارد در کتاب معروف خود «انسان موجود ناشناخته» مى گويد: زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفريده شده اند و اين اختلاف و تفاوت ها وظايف و حقوق آنها را متفاوت مى کند... و به علت عدم توجّه به اين نکته اصلى و مهم، طرفداران نهضت آزادى زنان فکر مى کنند که هر دو جنس مى توانند يکسان تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسئوليت هاى يکسانى به عهده گيرند. زن در حقيقت از جهات زيادى با مرد متفاوت است. يکايک سلول هاى بدن همچنين دستگاه هاى عضوى مخصوصاً سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد. سپس مى افزايد: قوانين فيزيولوژى نيز همانند قوانين جهان ستارگان و آسمان ها سخت و غير قابل تغييرند و ممکن نيست تمايلات انسانى در آنها تغييرى ايجاد کند. ما مجبوريم آنها را آن طور که هست بپذيريم (نه آن طور که مى خواهيم). آن گاه اين سخن را با اين جمله پايان مى دهد: زنان بايد به سمت مواهب طبيعى خود و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد کورکورانه از مردان بکوشند. وظيفه ايشان در راه تکامل بشريت بسيار بيشتر از مردهاست و نبايست آن را سرسرى گيرند و رها کنند.(6)ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و پنجاه و هفتم
❇️ پاسخهایی به شعارهای خوارج
🔹سخن حق؛ هدف باطل
[ در پاسخ به شعار« لا حکم الا لله» خوارج توضیح دادم: ]
🔻آری، درست است که حکم فقط به خدا اختصاص دارد؛ ولی اینها میگویند: فرمانروایی و زمامداری ویژهٔ خداوند است و بس!
🔻اما مردم به امیر و فرمانروا، نیکوکار یا بدکار، نیازمند هستند. در سایهٖ حکومت او، مؤمن به کار خود میپردازد و کافر از زندگی خود بهره میگیرد تا زمان هر یک بهسر آید...
🔻ما افراد را داور قرار ندادیم؛ بلکه قرآن را به حٓکمیت انتخاب کردیم و این قرآن خطیاست نوشتهشده که میان دو جلد جای دارد. به زبان سخن نمیگوید و نیازمند کسی است که آن را ترجمه کند و انسانها میتوانند از آن سخن بگویند.
🔻هنگامی که اهل شام ما را دعوت کردند تا قرآن را میان خویش قرار دهیم، ما آن گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کنیم، در حالی که خدای بزرگ فرموده است:
{ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ }
( و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید.)
🔻بازگرداندن امور به خدا، این است که بر طبق کتاب او داوری کنیم و بازگرداندن به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این است که سنت او را ملاک قرار دهیم. پس اگر از روی راستی و حقیقت بر اساس کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان بهآن سزاوارتریم و اگر بر اساس سنّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله داوری شود، ما بدان أولیٰ هستیم.
🔻اما دربارهٔ سخن شما که میگویید چرا میان خود و آنان برای حٓکمیت مدت تعیین کردی، من این کار را کردم تا در این مدت، جاهل حقیقت را دریابد و دانا بر عقیدهٔ خود استوار بماند و شاید در این مدت صلح، خدا کار امت را اصلاح کند و راه تحقیق و شناخت حق باز باشد، تا مثل کسی نباشند که گلویش را میفشارند که در جستجوی حق شتاب ورزد یا تسلیم اولین فکر گمراهکننده شود.
🔻همانا برترین مردم در پیشگاه خدا کسی است که عمل به حق نزد او محبوبتر از باطل باشد؛ هرچند عمل به حق از قدر او بکاهد و به او زیان رساند و عمل به باطل به او سود رساند و بر قدرت او بیفزاید.
🔹آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و همآیین ما هستند؟
[ در جمع خوارج حاضر شدم و از آنها پرسیدم: ]
🔻آیا همه شما در جنگ صفین با ما بودید؟
[ گفتند: برخی در صفین حاضر بودیم و برخی دیگر حضور نداشتیم. از آنها خواستم: ]
🔻به دو گروه تقسیم شوند: کسانی که در صفین حضور داشتند در یک گروه قرار گیرند و کسانی که حضور نداشتند در گروه دیگری گرد آیند، تا متناسب با هر یک سخن گویم.
[ در میان گروهی که در صفین بودند، حضور یافتم و به آنان گفتم: ]
🔻ساکت باشید و به سخنانم گوش فرا دهید و با جان و دل به من توجه کنید و از هر کس شهادت خواستم، باید از روی علم و آگاهی شهادت دهد.
🔻آنگاه که اهل شام از روی حیلهگری و نیرنگ و فریب، قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند، آیا شما نگفتید که اینان برادران ما و هم آیین ما هستند و از ما میخواهند از خطای آنان بگذریم؟! آیا شما نگفتید که آنان به کتاب خدا پناه بردهاند و نظر ما این است که از آنان قبول کنیم و اندوه از دلشان بزداییم؟!
🔻اما من به شما گفتم: ظاهر این توطئه، ایمان و باطنش، دشمنی و تجاوز و ستم است، آغازش، رحمت و مهربانی و پایانش، پشیمانی است! من از شما خواستم که در کار خود ثابت بمانید و به جنگ ادامه دهید و به آواز لشکر شام توجه نکنید؛ زیرا اگر پاسخ داده شوند، گمراه کنندهاند و اگر رها شوند، خوار و حقیر خواهند شد.
اما دریغ که آن کار انجام پذیرفت و شما را دیدم که به خواستههای اهل شام گردن نهادید و حکمیت را پذیرفتید!
🔻به خدا سوگند، اگر آن را نمیپذیرفتم، مسئول پیامدهای آن نبودم خدا گناهان را به پرونده من نمیافزود. و به خدا سوگند، اگر بر اساس مصلحت حٓکمیت را پذیرفتم، سزاوار بودم که باز هم از من پیروی کنند؛ زیرا قرآن با من است و از آن هنگام که با قرآن بودهام، از آن جدا نشدهام...
🔻امروز با پیدایش زنگارها و انحرافها در دین و نفوذ شبههها در افکار و تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شدهایم.
🔻هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و بهوسیله آن میتوانیم به یکدیگر نزدیک شویم و شکافها را پر و باقیمانده پیوندها را محکم کنیم، به آن تمایل و رغبت نشان خواهیم داد و آن را میگیریم و جز آن را ترک خواهیم گفت.
📚 منابع:
۱. نهجالبلاغه، خطبه ۴۰
۲. أنسابالاشراف، ج۲، ص۳۵۲و۳۶۱و۳۷۷
۳. سورهٔنساء، آیهٔ۵۹
۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵
۵. أعلامالدین، ص۱۰۳
۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
💠 ای مردم! او (یعنی علی) را برتر بدانید که خداوند او را برتری داد و پیشوایی او را بپذیرید که خداوند منصوبش فرمود.
📜 #خطبه_غدیر
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
📜 خطبه غدیر 6⃣1⃣
🔷 بخش دهم
🔻هشدار! دوباره ياد مى آورم: هان! نماز به پا داريد و زكات بپردازيد و به معروف فرمان دهيد و از منكر بازداريد.
🔻هشدار! برترين بخش امر به معروف اين است كه به گفتهٔ من - دربارهٔ امامت و ولايت على و فرزندان او - برسيد و سخنم را به ديگران برسانيد و غايبان را به پذيرش فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگارى با من بازداريد كه اين سخنان، فرمان خدا و من است.
🔻(هان!) هيچ امر به معروف و نهى از منكرى جز با امام معصوم تحقّق و كمال نمى يابد.
🔻هان مردمان! قرآن بر شما روشن مى كند كه امامان پس از على، فرزندان اويند و من به شما معرّفى كردم كه آنان از او و از من اند؛ چرا كه خداوند در كتاب خود مى گويد: «امامت را فرمانى پايدار در نسل او قرار داد» (زخرف / 28) و من نيز گفته ام: «مادام كه به آن دو - قرآن و امامان - تمسّك كنيد، گمراه نخواهيد شد.»
🔻هان مردمان! پرهيزكارى! پرهيزكارى! از سختى رستخيز بپرهيزيد؛ آنسان كه خداوند عزّوجلّ فرموده: «البتّه زمين لرزهٔ رستاخيز، حادثه اى بزرگ است» (حج / 1).
🔻ياد آوريد مرگ و قيامت را، حساب و ترازوها (براى توزين اعمال) را، محاسبهٔ در برابر پروردگار جهانيان و پاداش و كيفر را.
🔻پس آنكه نيكى كرد، پاداش گيرد و آنكه بدى كرد، بهره اى از بهشت نخواهد برد.
#خطبه_غدیر
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
🔵 غدیر پیامی برای تمام نسل ها
💠 ۳ روز مانده تا عید سعید غدیر
@Nahjolbalaghe2
42.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | عید غدیر چه روزیه؟
🌸 یک انیمیشن زیبا در مورد عید غدیر
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
نترس از نمی دونم - فرزندان علی.mp3
4.35M
#قصه_های_کودکانه | نترس از نمی دونم
🎙 با اجرای نورالزینب و نورالزهرا خانم حافظی
📚 در باغ نهج البلاغه
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و بر آنها [= بنى اسرائیل ]در آن [= تورات]، مقرّر داشتیم که جان در مقابل جان، و چشم در مقابل چشم، و بینى در برابر بینى، و گوش در مقابل گوش، و دندان در
برابر دندان، قصاص مى شود. و جراحات نیز، قصاص دارد. و اگر کسى از قصاص، در گذرد، کفّاره (گناهان) او محسوب مى شود. و هر کس به آنچه خدا نازل کرده
حکم نکند، ستمکار است.
(مائده/۴۵)
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه مائده آیه(۴۵)🔹
در این آیه، قسمت دیگرى از احکام جنائى و حدود الهى تورات را شرح مى دهد، مى فرماید: ما در تورات قانون قصاص را مقرّر داشتیم که اگر کسى عمداً بى گناهى را به قتل برساند، اولیاى مقتول مى توانند قاتل را در مقابل، اعدام نمایند، جان در برابر جان (وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ).
و نیز مقرّر داشتیم اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مى تواند، چشم او را از بین ببرد چشم در برابر چشم (وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ).
و همچنین در مقابل بریدن و از بین بردن بینى، جایز است بینىِ جانى بریده شود بینى در برابر بینى (وَ الأَنْفَ بِالأَنْفِ).
همچنین در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف مجاز است گوش در برابر گوش (وَ الأُذُنَ بِالأُذُنِ).
و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند، او مى تواند دندان جانى را در مقابل بشکند دندان در برابر دندان (وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ).
و به طور کلّى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مى توان قصاص کرد در برابر هر جراحتى قصاص است (وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ).
بنابراین، حکم قصاص به طور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مى گردد، و هیچ گونه تبعیضى در آن از این جهات راه ندارد (البته این حکم مانند سایر احکام اسلامى داراى شروط و مقرراتى است که در کتب فقهى آمده است; زیرا این حکم اختصاصى به بنى اسرائیل نداشته، در اسلام نیز نظیر آن وجود دارد چنان که در آیه قصاص در سوره بقره ، آیه ۱۷۸ ذکر شد).
این آیه، به تبعیض هاى ناروائى که در آن عصر وجود داشت، پایان مى دهد.
به طورى که از بعضى تفاسیر استفاده مى شود، در میان دو طایفه یهود مدینه در آن عصر نابرابرى عجیبى وجود داشت:
اگر فردى از طایفه بنى النضیر فردى از طایفه بنى قریظه را مى کشت قصاص نمى شد.
ولى به عکس اگر کسى از طایفه بنى قریظه فردى از طایفه بنى النضیر را به قتل مى رساند، کشته مى شد.
هنگامى که اسلام به مدینه آمد، بنى قریظه در این باره از پیامبر(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: خون ها با هم فرق ندارد، طایفه بنى النضیر زبان به اعتراض گشودند که مقام ما را پائین آوردى.
آیه فوق نازل شد و به آنها اعلام کرد که نه تنها در اسلام، در آئین یهود نیز این قانون به طور مساوى وجود داشته است.(۳)
ولى براى آن که این توهّم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم مى فرماید:
اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفاره اى براى گناهان او محسوب مى شود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى کند (فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ).(۴)
باید توجه داشت: ضمیر بِهِ به قصاص بر مى گردد، گویا این قصاص را عطیه اى قرار داده که به شخص جانى بخشیده است.
تعبیر به تَصَدَّقَ و همچنین وعده عفوى که خداوند به چنین کسى داده، همگى براى تشویق به عفو و گذشت است; زیرا شک نیست که قصاص هرگز نمى تواند آنچه را انسان از دست داده به او باز گرداند، تنها یک نوع آرامش موقت به او مى دهد.
ولى وعده عفو خدا مى تواند به طور کلّى آنچه را او از دست داده به صورت دیگرى جبران کند و به این ترتیب باقى مانده ناراحتى از قلب و جان او برچیده شود و این رساترین تشویق براى چنین اشخاص است.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: کسى که عفو کند، خداوند به همان اندازه از گناهان او مى بخشد .(۵)
این جمله در حقیقت پاسخ دندان شکنى است به کسانى که قانون قصاص را یک قانون غیر عادلانه شمرده اند که مشوّق روح آدمکشى و مُثْله کردن است; زیرا از مجموع آیه استفاده مى شود: اجازه قصاص براى ایجاد ترس و وحشت جانیان و در نتیجه تأمین امنیت جانى براى مردم بى گناه است، و در عین حال راه عفو و بازگشت نیز در آن گشوده شده است.
اسلام مى خواهد با ایجاد حالت ترس و امید، هم جلو جنایت را بگیرد و هم تا آنجا که ممکن است و شایستگى دارد، جلو شستن خون را با خون.
و در پایان آیه مى فرماید: کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه این که خون را با خون نباید شست، به کلّى صرف نظر کنیم، دست قاتلان را براى قتل هاى دیگر باز گذاریم و به افراد بى گناه از این رهگذر ظلم و ستم کنیم.ادامه..⬇️
..⬆️باید توجه داشت که در تورات کنونى نیز در فصل ۲۱ سفر خروج این حکم آمده است، آنجا که مى گوید: و اگر اذیتى دیگر رسیده باشد آنگاه، جان عوض جان باید داده شود، چشم عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا، سوختن به عوض سوختن، زخم به عوض زخم، لطمه به عوض لطمه .
لازم به یادآورى است که در آیه پیش، آمده بود: کسانى که حکم به غیر ما انزل اللّه مى کنند، کافرند و در این آیه مى گوید: ظالم و ستمگرند، و این شاید به دو لحاظ باشد، از نظر اعتقادى کفر، و از نظر رابطه انسانى، ظلم و ستم به دیگران.
✅پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹شرح خطبه(۱۹)🔹 🔺برخورد با منافق جسور و بى ادب! ✅قبل از ورو
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه شرح خطبه(۱۹)🔹
✔️برخورد با منافق(اشعث ابن قیس)
سپس در يک سخن تند به او مى فرمايد: «لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان بر تو باد!» (عَلَيْکَ لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ اللاعِنين).
تاريخ زشت و ننگين اشعث نيز به خوبى نشان مى دهد که مستحقّ چنين لعنى بوده است چرا که در بسيارى از توطئه ها و برنامه هاى مفسده انگيز اجتماعى آن زمان دست داشته و يا رهبرى اصلى آن را بر عهده گرفته است و به گفته «ابن ابى الحديد» تمام مفسده هايى که در دوران خلافت على(عليه السلام) واقع شد اصل و اساس آن «اشعث بن قيس» بود.(4)
سپس مى افزايد: «اى بافنده (دروغ) فرزند بافنده!» (حائِکُ بْنُ حائِک). «و اى منافق فرزند کافر!» (مُنافِقُ بْنُ کافِر).
در اين که منظور از «حائک» (بافنده) در اين جا چيست، شارحان نهج البلاغه سخنان بسيار گفته اند. بعضى آن را بر معناى ظاهر لغوى حمل کرده و گفته اند اشاره به شغل اشعث و پدرش بوده و اين شغل در آن زمان مخصوص قشر بسيار پايينى از اجتماع بوده که از معارف دينى و آداب اجتماعى و تمدّن، دور بوده اند، ولى اين معنا با آنچه در تاريخ زندگى اشعث و پدرش نقل شده، سازگار نيست; زيرا آنها ظاهراً داراى چنين شغلى نبودند.
بعضى آن را به معناى انسان متکبّر و خودخواه دانسته اند، چرا که يکى از معانى «حائک» در لغت کسى است که با تکبّر راه مى رود.(5)
بعضى ديگر آن را اشاره به معناى کنايى آن مى دانند و مى گويند منظور از «حائک» (بافنده) کسى است که سخنان باطلى را به هم مى بافد و بافنده دروغ و کذب است و اين در واقع کار اشعث و پدرش بود; و چنين کنايه اى نه تنها در لغت عرب که در لغات ديگر نيز وجود دارد. و قابل توجّه اين که در روايتى به روشنى به اين معنا اشاره شده است و آن روايت اين است که نزد امام صادق(عليه السلام) سخن از «حائک» به ميان آمد. امام(عليه السلام) فرمود: «اِنَّهُ مَلْعُون; حائک ملعون است» سپس در تفسير آن چنين فرمود: «اِنَّما ذلِکَ الَّذى يَحُوکُ الْکِذْبَ عَلَى اللهِ وَ عَلى رَسُولِهِ; حائک کسى است که دروغ بر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى بافد».(6)
امّا اين که امام او را منافق شمرده، از واضحات تاريخ است، چرا که اعمالى در درون حکومت على(عليه السلام) از او سر زد که نشان مى دهد او از سران نفاق بود، او يکى از عوامل شهادت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و ناکامى مسلمين در جنگ صفّين و بروز جنگ نهروان و به وجود آمدن داستان حکمين و توطئه هاى زياد ديگرى بود و همان گونه که در بالا گفتيم بعضى از آگاهان، او را در عصر على(عليه السلام) به «عبدالله بن ابىّ» در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) که از سران منافقان آن زمان بوده، مقايسه کرده اند.(7)
کوتاه سخن اين که وضع حال او در پيمودن راه نفاق و تقويت منافقين آشکارتر از آن است که نياز به توضيح بيشتر داشته باشد.
امّا تعبير به کافر در مورد پدر او، آن هم از مسلّمات تاريخ است، چرا که او از مشرکان بود که در عصر جاهليّت در اختلافات قبيله اى کشته شد.
سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «به خدا سوگند يک بار کفر، تو را اسير کرد و بار ديگر اسلام; و مال و حسب تو نتوانست تو را از هيچ يک از اين دو اسارت آزاد سازد!» (وَاللهِ لَقَدْ اَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الاِسْلامُ اُخْرى! فَما فَداکَ مِنْ واحِدَة مِنْهُما مالُکَ وَ لا حَسَبُکَ!).
امّا داستان اسارت او در جاهليت بنا به گفته «ابن ابى الحديد» چنين است که پدر اشعث به نام قيس به وسيله قبيله بنى مراد کشته شد، فرزندش اشعث به خونخواهى او برخاست و به اتفاق طايفه کنده، حمله را آغاز کردند ولى به جاى قبيله بنى مراد اشتباهاً به قبيله بنى حارث حمله نمودند. طايفه بنى کنده شکست سختى خوردند و اشعث اسير شد و همان گونه که قبلا گفته شد در برابر دادن صدها شتر آزاد گرديد (از بعضى از نقل ها استفاده مى شود که شتران فداء را از ميان قبيله اشعث جمع آورى کردند، بنابراين اين که مى فرمايد: «فداء تو موجب آزادى تو نشد» اشاره به اين دريوزگى است که براى آزادى اشعث انجام شد. اين احتمال نيز داده شده است که منظور از اين سخن آن است که قدرت و قوّت و شخصيت تو مانع اسارتت نگشت; بلکه ذليلانه در چنگال دشمن اسير شدى در حالى که فرماندهان ديگر از بنى کنده مقاومت کردند و کشته شدند ولى تو ذليلانه تسليم شدى)ادامه دارد....
@Nahjolbalaghe2