eitaa logo
نامیرا
34 دنبال‌کننده
73 عکس
30 ویدیو
5 فایل
با نوشتن نامیرا می‌شوی ادمین @Rahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ثواب بی‌نهایت 🔹با گفتن ذکر مبارک؛ اَلحَمدُ لِلّهِ کَما هُوَ اَهلُه، از ثواب بینهایت و غیر قابل شمارش فیض ببر 🔸این ذکر رو می‌تونی اول تشهد نماز هم بخونی 🔸بازنشر بده و در ثواب بی‌نهایت دیگران هم مستفیض بشو مؤمن نامیرایی شو 👈 @Nameera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت امام حسین(ع) به خانم کم حجاب ایرانی ساکن آلمان من از سبک زندگی آزاد(حتی اروپایی ها هم اینجوری زندکی نمی‌کردند) به همچین آدمی تبدیل شدم منی که تا به الان دو رکعت نماز هم نخوندم چیزی به اسم حجاب نداشتم انگار یکی بهم گفت بشین دعا بخون تا ۶صبح نشستم زیارت عاشورا خوندم شبش خوابیدم: امام حسین(ع) صداتو شنید... نامیرایی شو 👈 @Nameera
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدة بدة بدة بدة الرادود خضر عباس نامیرایی شو 👈 @Nameera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تربت امام حسین علیه‌السلام برای برخی اثر ندارد؟ ‌‎‌‌ نامیرایی شو 👈 @Nameera
💠 تشرف مرحوم جعفر نعل‌بند خدمت امام‌زمان 🔹 مرحوم جعفر نعل‌بند از کسانی بود که مدّتی داستان تشرّف خویش را به علّت تکذیب و انکار نااهلان، کتمان می‌کرد تا آنکه مجدداً در تشرّف دیگری که خدمت امام‌زمان (ع) می‌رسد، امام به او دستور می‌دهند داستان تشرّف را بیان کند. آن هم به‌دلیل تأکید بر مصلحتی که در پایان حکایت او خواهید خواند. 🔸 سرگذشت جالب و تکان‌دهنده جعفر را مرحوم آیت‌الله حاج‌میرزا محمّد علی گلستانه اصفهانی در زمانی که ساکن مشهد بودند، برای یکی از علمای بزرگ مشهد، این‌گونه نقل فرموده بودند که عموی من مرحوم آقای سیّد محمّدعلی که از مردان صالح و بزرگوار بود نقل می‌کرد: 🔹 در اصفهان شخصی بود به نام جعفر نعل‌بند که سخنان غیر متعارفی از قبیل آنکه من خدمت امام‌زمان (ع) رسیده‌ام و طیّ‌الارض کرده‌ام، می‌زد. طبعاً با مردم هم کمتر تماس می‌گرفت و گاهی مردم هم پشت‌سر او به‌خاطر آنکه «چون ندیدند، حقیقت ره افسانه زدند» حرف می‌زدند. روزی به تخت فولاد اصفهان برای زیارت اهل‌قبور می‌رفتم. در راه دیدم آقا جعفر هم به آن طرف می‌رود. من نزدیک او رفتم و به او گفتم دوست داری با هم راه برویم؟ گفت: مانعی ندارد. در ضمن راه از او پرسیدم مردم درباره شما حرف‌هایی می‌زنند. آیا راست می‌گویند که شما خدمت امام‌زمان (ع) رسیده‌ای؟ اوّل نمی‌خواست جواب مرا بدهد، لذا گفت: آقا از این حرف‌ها بگذریم و با هم مسائل دیگری را مطرح کنیم. من اصرار کردم و گفتم: من ان‌شاءالله اهلم. 🔸 گفت: بیست و پنج سفر کربلا مشرّف شده بودم تا آنکه در سفر بیست‌وپنجم، شخصی که اهل یزد بود در راه با من رفیق شد. چند منزل که با هم رفتیم مریض شد و کم‌کم مرضش شدّت گرفت. تا رسیدیم به منزلی که قافله به‌خاطر ناامن بودن راه، دو روز در آن منزل ماند تا قافله دیگری رسید. دو قافله با هم جمع شدند و حرکت کردند. حال مریض رو به‌سختی گذاشته‌بود. وقتی قافله می‌خواست حرکت کند، من دیدم به‌هیچ‌وجه نمی‌توان او را حرکت داد. لذا نزد او رفتم و به او گفتم من می‌روم و برای تو دعا می‌کنم که شفا پیدا کنی. 🔹 وقتی خواستم با او خداحافظی کنم، دیدم گریه می‌کند. من متحیر شدم از طرفی روز عرفه نزدیک بود و بیست و پنج سال، همه ساله روز عرفه در کربلا بوده‌ام و از طرفی چگونه این رفیق را در این حال تنها بگذارم و بروم؟! به هر حال نمی‌دانستم چه کنم. او همین طور که اشک می‌ریخت به من گفت فلانی من تا یک ساعت دیگر می‌میرم، این یک ساعت را هم صبر کن! وقتی من مُردم، هر چه دارم از خورجین و الاغ و سایر اشیا، مال تو باشد. فقط جنازه مرا به کربلا برسان و مرا در آنجا دفن کن. من با اینکه که به گفتار او اطمینان نداشتم، ولی به‌خاطر اجابت دعوت مؤمن و حفظ جان او، هر طور بود کنار او ماندم تا آنکه او از دنیا رفت، قافله هم برای من صبر نکرد و حرکت نمود. 🔸 من جنازه او را به الاغش بستم و به‌طرف مقصد حرکت کردم. از قافله اثری نبود و من تصوّر می‌کردم اگر کمی با سرعت بروم، امکان دارد به آنها به رسم. حدود یک فرسخ که رفتم، خوف مرا گرفت. از طرفی جنازه را که به الاغ بسته بودم افتاد. پس از آنکه مقداری معطل شدم و جنازه را دومرتبه محکم بر الاغ بستم، حرکت کردم. ولی باز پس از آنکه مقداری از راه را رفتم، جنازه از روی الاغ افتاد. به‌هیچ‌وجه آن جنازه روی الاغ قرار نمی‌گرفت. پس از معطلی فراوانی که پیدا کردم، مطمئن شدم امکان ندارد به قافله به رسم و از طرفی بیابان هم وحشت‌زا بود و چنانچه کسی هم مرا با آن جنازه می‌دید، امکان اتهام قتل هم وجود داشت. بالاخره وقتی مضطر شدم و دیدم نمی‌توانم او را ببرم، خیلی پریشان شدم. 🔹 ایستادم و به حضرت سیّدالشّهدا (ع) سلامی عرض کردم و با چشم گریان گفتم: آقا من با این زائر شما چه کنم؟ اگر او را در این بیابان بگذارم مسئولم و اگر بخواهم بیاورم می‌بینید که نمی‌توانم، درمانده و بی‌چاره شده‌ام. ناگهان دیدم چهار سوار که یکی از آنها شخصیت و ابهّت بیشتری داشت، پیدا شدند. آن بزرگوار به من فرمود: جعفر با زائر ما چه می‌کنی؟! عرض کردم: آقا چه کنم؟ در راه زیارت کربلا از دنیا رفته‌است و به من وصیت کرده که جنازه‌اش را به کربلا ببرم و دفن کنم. ولی نمی‌توانم، قافله هم رفته‌است و من درمانده شده‌ام نمی‌دانم چه بکنم؟ در این بین، آن سه نفر پیاده شدند یکی از آنها نیزه‌ای در دست داشت. با آن نیزه به زمین زد، چشمه آبی ظاهر شد. آن میّت را غسل دادند و کفن‌کرده، آماده رو به قبله برای اقامه نماز میّت گذاشتند. آن آقا جلو ایستادند و بقیّه پشت‌سر او نماز خواندند و بعد او را سه نفری برداشتند و محکم به الاغ بستند و سپس ناگهان ناپدید شدند. .
🔸 من حرکت کردم. ولی این مرتبه احساس کردم با سرعت زیادی زمین را طی می‌کنم. در حالی که راه می‌رفتم، دیدم به قافله‌ای رسیدم و از آنها عبور کردم. پس از چند لحظه، باز قافله دیگری را دیدم که آنها قبل از این قافله حرکت کرده‌بودند. از آنها هم عبور کردم. من آنها را می‌دیدم، ولی گویا آنها من را نمی‌دیدند. بعد از چند لحظه به پل سفید که نزدیک کربلا است رسیدم و سپس وارد کربلا شدم و خودم از این سرعت سیر تعجّب می‌کردم. بالاخره او را بردم و در وادی ایمن (قبرستان کربلا) دفن کردم و در کربلا ماندم تا پس از بیست روز رفقایی که در قافله ما بودند به کربلا رسیدند. در ابتدا فکر می‌کردند من کنار آن یزدی در همان منزلی که از هم جدا شدیم مانده‌ام، ولی با کمال تعجّب و ناباوری دیدند که من بیست روز قبل از آنها به کربلا رسیده‌ام. به همین خاطر از من سؤال می‌کردند و که تو کی آمدی و چگونه آمدی؟ من هم برای آنها به اجمال مطالبی را می‌گفتم و آنها تعجّب می‌کردند از همان جا کم‌کم پشت‌سر من صحبت‌ها شروع شد و بعضی به دید انکار نگاه می‌کردند، بعضی هم تمسخر می‌نمودند. تا آنکه روز عرفه شد. 🔹 وقتی به حرم رفتیم، دیدم بعضی از مردم را به‌صورت حیوانات مختلف می‌بینم. از شدّت وحشت به خانه برگشتم. باز دو مرتبه از خانه در همان روز بیرون آمدم، باز هم مردم را به‌صورت حیوانات مختلف دیدم. عجیب‌تر این بود که بعد از آن سفر، چند سال دیگر هم ایّام عرفه به کربلا مشرّف شده‌ام و فهمیدم تنها روز عرفه بعضی از مردم را به‌صورت حیوانات می‌بینم. ولی در غیر آن روز آن حالت برایم پیدا نمی‌شود. لذا تصمیم گرفته‌ام که دیگر روز عرفه به کربلا مشرّف نشوم. وقتی این مطالب را برای مردم در اصفهان می‌گفتم، آنها باور نمی‌کردند و پشت‌سر من حرف می‌زدند. 🔸 تصمیم گرفتم دیگر با کسی از این مقوله حرف نزنم و مدّتی هم چیزی برای کسی نگفتم تا آنکه یک شب با همسرم غذا می‌خوردم. صدای در حیاط بلند شد. رفتم در را باز کردم. دیدم شخصی می‌گوید: جعفر! حضرت صاحب‌الزّمان (ع) تو را می‌خواهند. من لباس پوشیدم و همراه با او رفتم. او مرا به مسجد جمعه در همین اصفهان برد. دیدم آن حضرت در صفه‌ای‌که منبر بسیار بلندی در آن هست، نشسته‌اند و جمع زیادی هم خدمتشان بودند. من با خودم می‌گفتم در میان این جمعیت چگونه آقا را زیارت کنم و چگونه خدمتش برسم؟ ناگاه دیدم به من توجّه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا. من به خدمتشان مشرّف شدم. 🔹 فرمودند: چرا آنچه در راه کربلا دیده‌ای، برای مردم نقل نمی‌کنی؟ عرض کردم ای آقای من! آنها را برای مردم نقل می‌کردم، ولی از بس پشت سرم بدگویی کردند، دیگر سخنی نگفتم. حضرت فرمودند: تو کاری به حرف مردم نداشته باش، تو قضیه را برای آنها نقل کن تا مردم بدانند که ما چه نظر لطفی به زوّار جدّمان حضرت ابی‌عبدالله الحسین (ع) داریم. ▫️ در دل کِشدم آتش هجر تو زبانه / آخر کُشدم از غمت این آه شبانه ▫️ خونم چکد از دیده به سودای تو تا کی / تا چند روم در طلبت خانه به خانه ▫️ هر سوء نگرم مهر دلارای تو جویم / هر جا گذرم می‌طلبم از تو نشانه ▫️ دل بر سر آن شد که به‌پای تو دهد جان / گر دست دهد وصل تو ای درّ یگانه ▫️ آیا رسد آن طالع فیروز که روزی / روزی شودم دولت دیدار تو یا نه ▫️ سخت است به هر جمع پریشان تو بیند / حاضر همه یاران و تو غایب ز میانه ▫️ برخیز و بساط ستم و جور، تو بر چین / برهان همه یاران خود از جور زمانه ▫️ حیران به‌امید است که دیدار تو بیند / روزی که زنی تکیه به او رنگ شهانه نامیرایی شو 👈 @Nameera .
💠 عنایات امام رضا (علیه‌السلام) به یکی از زائران خویش 🔹 عالم ربانی مرحوم حاج‌میرزا حسن لواسانی در کتاب خویش، داستانی را از عنایات امام رضا (علیه‌السلام) به یکی از زائران خویش آورده‌است: 🔸 سه نفر از جوانان ثروتمند نجف به محضر یکی از علمای بزرگ که در همسایگی آنان بود، رفتند و گفتند: حضرت آیت‌الله! پدر ما اینک حدود چهل سال است که به زیارت حضرت رضا (ع) می‌رود و هر بار، مسافرت او ماه‌ها به طول می‌انجامد. اینک که بسیار پیر و ناتوان شده، ما با مسافرت او موافق نیستیم. امّا او آماده حرکت است و ما نگرانیم که در راه از دنیا برود. ما از شما تقاضا می‌کنیم او را نصیحت کنید تا شاید منصرف شود. 🔹 آن عالم بزرگوار می‌پذیرد و به خانه آنان می‌رود. امّا نصیحت او سودی نمی‌بخشد و مرد سالخورده به حرکت خویش اصرار می‌ورزد. عالم می‌پرسد. این همه اصرار برای چیست؟ پیرمرد پاسخ می‌دهد: حدود سی سال پیش دوستی داشتم که همراه او، این سفر را هر ساله انجام می‌دادم. امّا در سفری او بیمار شد و در راه از دنیا رفت. نه آبی برای غسل دادن او داشتم و نه پارچه‌ای برای کفن کردنش و نه امکانی برای تجهیز و خاک‌سپاری او. به‌ناچار پیکر او را برای اینکه طعمه درندگان نشود، در نقطه‌ای پنهان کردم و به‌سوی روستایی شتافتم تا کمک بگیرم. 🔸 شب را در آنجا ماندم. روز بعد به‌همراه چند نفر برای خاک‌سپاری او آمدم. امّا اثری از جسد او نیافتم. در اوج تحیّر و سرگردانی بودم که دیدم شخصیت گران‌قدری از راه رسید. نفهمیدم از کجا آمد؟ آسمان یا زمین؟ او فرمود: من جسد دوستت را شب گذشته، تجهیز کردم و به خاک سپردم. آنگاه خطاب به من فرمود: تو هم اینک که به هدف خویش رسیدی، باز گرد. گفتم: چگونه به هدف خویش رسیدم با اینکه من عازم زیارت حضرت رضا (ع) هستم؟ فرمود: اگر زیارت صاحب قبر را در مشهد می‌خواهی که نائل شدی و اگر قبر و حرم را می‌خواهی برو. سپس فرمود: به شیعیان ما پیام ده که هر کس در راه زیارت ما از دنیا برود، ما خود او را تجهیز می‌کنیم و به خاک می‌سپاریم. 🔹 خود را روی پای مبارکش افکندم که ببوسم. دریغا که کسی را ندیدم. و اینک از آن تاریخ، تاکنون هر سال مشرّف می‌شوم تا به فیض عظیمی که دوستم نائل شد به رسم. این داستان من است با این بیان، اگر باز هم شما مرا از رفتن به زیارت حضرت رضا (ع) منع می‌کنید، می‌پذیرم آنگاه آن عالم بزرگوار فرمود: هرگز! نه‌تنها شما را باز نمی‌دارم بلکه خود نیز از این پس همه ساله همسفر تو خواهم بود. هر دو همه ساله به زیارت آن حضرت شتافتند، تا خداوند متعال این دو را نیز در راه زیارت هشتمین امام نور به بارگاه خود پذیرفت. نامیرایی شو 👈 @Nameera .
💠طیّ‌الارض 🔹طیّ‌الارض یکی از کارهای خارق‌العاده‌ای است که گاه نفوس مستعدّه‌ای که در اثر ریاضت‌های خاصی، دارای قدرت روحی و باطنی گشته‌اند، انجام می‌پذیرد. 🔸انجام طیّ‌الارض گاه به‌واسطه قرائت آیاتی از قرآن به کیفیت خاص خودش و گاه به گفتن ذکری یا اسمی از اسماء اعظم الهی و با به اراده همان نفسِ تقویت شده انجام می‌گیرد. 🔹قرآن کریم اشاره می‌نماید که قرآن می‌توانست کتابی باشد که به‌واسطه او کوه‌ها به حرکت در آمده یا زمین به‌واسطه آن قطعه قطعه شده یا مردگان به‌واسطه او به سخن در می‌آمدند. (سوره رعد آیه 31) 🔸پس به‌طور مسلم وقتی به‌واسطه قرآن می‌توان کارهای این‌چنین خارق‌العاده‌ای انجام داد، به‌طریق اولی طیّ‌الارض هم به‌واسطه آن ممکن خواهد بود. 🔹طیّ‌الارض دارای اقسامی است: الف) ساده‌ترین آن این است که شخص در مکان خودش ناپدید و در مقصد معیّن ظاهر می‌گردد بدون فاصله زمانی و یا با فاصله زمانی اندک. ب) گاه شخص روی زمین حرکت می‌کند ولی با سرعت، گویا هر قدمی که شخص برمی‌دارد، زمین زیر پای او چرخش می‌کند. ج) گاهی هم طیّ‌الارض به‌شکل پرواز در آسمان است. چنانچه مرحوم آیت‌الله لنگرودی می‌فرمودند: شخصی به منزل ما آمد و بعد از صحبت‌های زیاد متوجّه شدم که طی‌السماء دارد. به این نحو که در همان اتاق روی زمین خوابید و سپس به‌سمت طاق به پرواز درآمد و می‌خواست خداحافظی کند که از او درخواست کردم برگردد وقتی برگشت، گفت ما چهل نفر روی کره زمین هستیم، که دارای طی‌السماء هستیم و در اطراف زمین پراکنده هستیم، ولی وعده همه ما شب‌های جمعه، صحن مقدّس ابی‌عبدالله الحسین (ع) در کربلا می‌باشد. د) گاهی هم طیّ‌الارض به‌واسطه موجود دیگری همچون بُراق در شب معراج پیغمبر اکرم (ص) تحقّق می‌پذیرد. در داستان جعفر نعل‌بند هم چنین بوده است. ه) گاه شخص دیگری که دارای طیّ‌الارض است، دست انسان را می‌گیرد و او را به مقصد می‌رساند و به‌اصطلاح دو پشته یا چند پشته طیّ‌الارض می‌کنند. و) نوعی از طیّ‌الارض هم این‌گونه است که خود شخص، حرکت معمولی خودش را انجام می‌دهد؛ ولی بدون آنکه بفهمد زودتر از زمان متعارف به مقصد می‌رسد. گویا بخشی از مسیر راه از جلو برداشته‌است. بعد می‌فهمد که قسمتی از مسیر راه را اصلاً طی نکرده، ولی بقیّه راه را معمولی رفته‌است. ز) یک قسم از طیّ‌الارض هم مثل احضار است، یعنی دیگری که در مقصد ایستاده‌است، او را از مبدأ بلند می‌کند و به مقصد می‌گذارد. نمونه‌ای که در قرآن کریم آمده است، احضار کردن جناب آصف بن برخیا است که بلقیس را همراه با تخت او از شهر سبا به نزد حضرت سلیمان احضار نمود. نامیرایی شو 👈 @Nameera .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست یک شهروند عراقی از سید علی خامنه‌ای تمامی راه‌ها ومرزها رو برای ایرانی‌ها باز کنید تا تمامی مردم راهی عراق شوند. نامیرایی شو 👈 @Nameera .
💠درخواست مغفرت برای همه 🔹حضرت صادق(علیه‌السلام) از پدران گرامی خویش نقل می‌کند که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: 🔹هیچ مرد و زن مؤمن از اول روزگار تا روز قیامت نمی‌باشد جر آنکه شفیع آن کسی می‌شود که در میان دعایش چنین بگوید: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ». 🔹روز قیامت دستور داده می‌شود که بنده‌ای را به آتش ببرند، و لذا او را به‌سوی دوزخ می‌کشند. در این هنگام، همه مردها و زن‌های مؤمن می‌گویند: 🔹پروردگارا، این فرد برای ما دعا می‌کرد، شفاعت ما را در مورد او بپذیر. پس خداوند شفاعت آنها را می‌پذیرد، و آن فرد نجات می‌یابد. 🔸حضرت صادق(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس هر روز ۲۵ مرتبه بگوید: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ، وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ» ، خداوند به تعداد مؤمنینی که از دنیا رفته، و به تعداد مؤمنینی که تا روز قیامت می‌آیند، برای وی حسنه نوشته، از پرونده اعمالش سیّئه‌ای را پاک می‌کند، و مقامش را یک درجه بالاتر می‌برد. (امالی صدوق ، ص۳۷۹) نامیرایی شو 👈 @Nameera .
💠 خودشناسی کتاب‌های زیادی در زمینه خودشناسی وجود دارند که می‌توانند به تو کمک کنند. در اینجا چند کتاب معروف و مفید در این زمینه را معرفی می‌کنم: 1. "قدرت حال" نوشته اکهارت تول: این کتاب به اهمیت زندگی در لحظه حال و رهایی از افکار منفی می‌پردازد. 2. "خودت را پیدا کن" نوشته جیمز آلتوچر: این کتاب به تو کمک می‌کند تا با خودت آشنا شوی و راه‌های بهبود زندگی‌ات را پیدا کنی. 3. "فکر کن و ثروتمند شو" نوشته ناپلئون هیل: این کتاب به اصول موفقیت و خودشناسی در زمینه مالی و شخصی می‌پردازد. 4. "شجاعت بودن" نوشته برنه براون: این کتاب به بررسی آسیب‌پذیری و شجاعت در زندگی می‌پردازد و به تو کمک می‌کند تا خودت را بهتر بشناسی. 5. "آدمی در جستجوی معنا" نوشته ویکتور فرانکل: این کتاب به تجربیات نویسنده در اردوگاه‌های کار اجباری می‌پردازد و به جستجوی معنا در زندگی اشاره دارد. هر کدام از این کتاب‌ها می‌توانند در مسیر خودشناسی به خواننده کمک کنند. نامیرایی شو @Nameera
💠وزیر نفت غریب 🔹 آیا می‌دانستید وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی‌های کثیف بسر برد!؟ 🔸طوری که فقط به اندازه‌ای جا داشت که می‌تونست بشینه و حتی نمی‌تونست دراز بکشد... و نمی‌دونست الان چه ساعتی و چه موقع از روز و شب و ماه و ساله؟!! 🔹الان بهاره یا پاییز ؟ روزه یا شب؟ و هر روز بلااستثناء با شکنجه شروع می‌شده.... 🔸 اونم چه شکنجه‌ای!؟ که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه می‌چرخیده... و این آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی‌مان شد! 🔹تنها مونسش کتاب بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده و تمام سربازهای عراقی که نگهبان این شهید بودن با شنیدن صوت قرآنش شیفته‌اش شدند. و بعد از شهادتش کتاب‌ها در وصفش نوشتند؟! 🔸 اینها رو ما راحت می‌نویسیم، و خیلی سر سری می‌خونیم، و راحت از کنارشون رد می‌شیم. 🔹 اما لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم، دوازده سال به والله خیلی زیاده... یک بچه رو چقدر زحمت می‌کشیم تا دوازده سال بشه؟ 🔸حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی و نفهمی روزه یا شب؟..😔 🔹این امنیت رو مدیون این شهداییم... الهی قدردان باشیم🤲 💟شادی روح بلندش صلوات نامیرایی شو @Nameera
💠قسم دادن 5 تن قبل از دعا کردن 🔹یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرَ السَماوات و الارض بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن 🔸در کتاب بحار الانوار جلد 44 صفحه 245 این‌گونه نقل شده است: 🔹روایت می‌کنـدکه حضـرت آدم علیه‌سلام نام‌های مبارک پیامبر و امامان را در عرش دید. جبرائیل به آن حضرت تعلیم داد که بگو: یاحمید بحّق محمد، یا عالی بحّق علی، یا فاطر بحّق فاطمه، یا محسن بحّق الحسن و الحسین و منک الإحسان. 🔸هنگـامی‌که نـام حسـین را بیـان کرد، اشـک‌هـایش جـاري و قلب مبـارکش شـکست. آن‌گاه به جبرئیل گفت:چرا وقتی نام پنجمین ایشان را ذکر می‌کنم قلبم می‌شکند و اشکم جاری می‌شود؟ 🔹جبرئیل گفت: این پسر تو دچار مصیبتی خواهد شد که مصائب دیگر در مقابل آن کوچک خواهند بود. 🔸حضـرت آدم فرمود: چه مصـیبتی؟ 🔹جبرئیل گفت: حسـین درحالی شـهید می‌شود که عطشان، غریب، تنها و بی‌یاور خواهد بود. اي آدم! اگر تو او را می‌دیدی می‌شـنیدی که می‌گفت: 🔸وا عطشاه! وا قلة ناصـراه! حتی یحول العطش بینه و بین الماء کالدخان. یعنی آه از عطش! آه از بی یاوري! کار تشنگی آن‌حضرت به‌جایی می‌رسـد که آسـمان به نظرش مثل دود خواهد آمد. کسـی جوابش را نمی‌گوید مگر با شمشـیر، تا اینکه جرعه مرگ را بیاشامد. 🔹آن حضـرت را نظیر گوسـفند از قفا سـر می‌برند، خیمه‌هایش را به یغما می‌برند، سـر مبارك وی و یارانش را درشـهرها می‌گرداننـد، زن و بچه‌هایش را به اسـیری خواهنـد برد. این‌چنین در علم خداوند منان سـبقت یافته‌است. 🔸سـپس حضـرت آدم و جبرئیل هم چون زنی که جوان از دست داده گریان شدند. نامیرایی شو @Nameera
@Farsna.mp3
5.3M
. 🔸 بیان آثار عظیم و مهم استغفار بر اساس یک روایت شنیدنی از امیرالمومنین علیه السلام ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌ ▫️ مرحوم آیت الله نامیرایی شو @Nameera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠شهید سید احمد پُلارک 🔹مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است. 🔸تربت پاک این شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام می‌رسد. 🔹شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی‌که او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. 🔸بعد از بمب باران، هنگامی‌که امدادگران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه می‌شوند که بوی گلاب از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. 🔹هنگامی‌که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید پلارك رو خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناك می‌شود. نامیرایی شو @Nameera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سوزن سر پل صراط 🔹حریص مال دنیایی به رندی گفت؛ کاش سر پل صراط دست من رو هم بگیری 🔸رند گفت: چرا که نه. فقط سر پل صراط خیلی شلوغه این سوزن رو بگیر و اونجا دستت رو ببر بالا تا من بتونم پیدات کنم. 🔹حریص گفت: آخه من چجوری این سوزن را بیارم سر پل صراط؟ 🔸رند گفت: اگه اندازه یک سوزن نمی‌تونی مالت رو بیاری اونجا پس برای چی اینهمه جمع کرده‌ای؟ اون چیزی که می‌تونی با خودت بیاری اعمالته. نامیرایی شو @Nameera
💠شهید رئیسی امیرکبیر دوران ما 🔹 رهبر انقلاب: چهار سال نعمت خدمت، زود می‌گذرد اما کارهای بزرگ می‌توان کرد مثل امیرکبیر و 🔸یادمان نرفته که عده‌ای می‌خواستند پدرخوانده همه فتنه‌گران ایران را به جای امیرکبیر به ملت شریف ایران قالب کنند همان کسی که خوی اشرافیت و تفاخر و تکبر را در میان مسئولین ممکلت نهادینه کرد و آخر هم در استخر فرح مرد. ▫️و البته برای دلقکی که در مقابل دشمنان ملت ایران به مثابه اسب آبی دهانش را برایشان پر از خنده می‌کرد هم توهمی این چنین داشتند. 🔹اما امیرکبیر واقعی دوران ما شهید رئیسی عزیز بود. خدایش بیامرزد و ما مردم ایران باید با چراغ و ذره‌بین دنبال یکی چون او بگردیم. نامیرایی شو @Nameera
نامیرا
💠شهید رئیسی امیرکبیر دوران ما 🔹 رهبر انقلاب: چهار سال نعمت خدمت، زود می‌گذرد اما کارهای بزرگ می‌توا
. ‏برخی وجوه مشترک ‎ و ‎: تعهد، تدین، پاکدستی، آینده‌نگری، مبارزه با رانت‌خواری، باورداشتن توان داخلی، نفی سلطه و نفوذ بیگانه در عین توسعه روابط خارجی، اقدامات زیربنایی اساسی در مدت حدود سه سال، تلاش تا پای جان در جهت خدمت به مردم و پیشرفت کشور و ‎ در این راه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خدایا شکرت 🔹این پست را حتما ببینید این موتورسوار روی موتور چه زیبا «؟طریق الی الله» و رو بیان می‌کنه. 🔹خدا عادل هست آروم باش. نامیرایی شو @Nameera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای زنده‌دلان صبح و شام یاحسن است که موی تیره و روی سفید با حسن است مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد به حُسن بینی اگر هر امام را حسن است ✅ ::::: شهاب گرافی ::::: 💯📮@SHAHAB_GRAPHY
هدایت شده از عقلانیت و دیانت در جهان مدرن
📚 ترویج و حذف از اسلام ❇️ دولت های استعماری که چشم طمع به سرزمینهای غنی شرق دوخته بودند، می بایست در اولین قدم را که در جوامع شرقی وجود داشت و هر عقیده یا روحیه اصیل را که ممکن بود روزی به حربه ای موثر علیه منافع آنان به کار رود از میان بردارند. ❇️ در کشورهای اسلامی این نیروی معنوی چیزی جز اسلام نبود. اسلام با تعلیمات خاصی که به مسلمانها ارائه می کند، به آنها می آموزد که در برابر دشمنان شخصیت و استقلال خود را از دست ندهند و اظهار ضعف در برابر دشمنان بپرهیزند. نوید می‌دهد که آخرین امت و در دست گیرنده سرنوشت جهان و جهانیان اند. ❇️ اسلام با و محرکی همچون وجوب جهاد و فداکاری در راه حفظ و ، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، وجوب همبستگی و اتحاد و لزوم شدت در برابر آنان، برانگیزاننده دشمنی آشتی ناپذیر با استعمارگران بود. لذا طبیعی بود که در صدد برآیند این را از سلب کنند. 🌐https://eitaa.com/aqlaniyat 🌐 مطالب مرتبط و بیش از این در 👈 meynava.ir 👉 بخش عقلانیت اسلامی
*آفرین به کسی که این آمار را گردآوری و به درصد تبدیل کرده که فهمش آسانتر باشد:* جمعیت جهان درحال حاضر حدود 7.8 میلیارد نفر تخمین زده شده. برای اکثر اشخاص، این عدد بزرگیست. ولی وقتی به درصد تبدیل میشود، آمار راحت تر فهمیده میشوند: - ۱۱ ٪ در اروپا هستند، - ۵ ٪ در امریکای شمالی - ۹ ٪ در امریکای جنوبی - ۱۵ ٪ در افریقا - ۶۰ ٪ در آسیا‌. از میان کل جمعیت ۴۹ ٪ درحومهء شهرها زندگی میکنند و ۵۱ ٪ در شهرها. ۷۷ ٪ خانهء شخصی دارند و ۲۳ ٪ اصلاً خانه ندارند. ۲۱ ٪ پرخور هستند. ۶۳ ٪ خوب میخورند. ۱۵ ٪ کمبود تغذیه دارند‌ و یک درصد آخرین غذایشان را خورده ولی فردایی برایشان نیست. درآمد روزانهء ۴۸ ٪ کمتر از ۲ دلار است. ۸۷ ٪ آب تمیز میخورند. ۱۳ ٪ یا آب تمیز نمیخورند و یا منبع آبی آنها آلوده است. ۷۵ ٪ موبایل دارند اما ۲۵ ٪ ندارند ۳۰ ٪ دسترسی به اینترنت دارند ولی ۷۰ ٪ شرایط برای وصل شدن به اینترنت را ندارند *۷ ٪ تحصیلات دانشگاهی دارند،* *ولی۹۳ ٪ تحصیلات عالی ندارند* ۸۳ ٪ باسوادند، ۱۷ ٪ بیسواد. ۳۳ ٪ مسیحی ۲۲ ٪ مسلمان ۱۴ ٪ هندو ۷ ٪ بودایی ۱۲ ٪ دینهای مختلف ۱۲ ٪ اعتقاد به هیچ دینی ندارند. 🌸بنابراین: *اگر شما خانهء خودتان را دارید، غذای خوب میخورید، آب تمیز دارید، میتوانید وارد اینترنت شوید، به دانشگاه رفته اید، شما عضو تعداد محدودی از انسانهای خوشبخت هستید (کمتر از ۷٪ جمعیت جهان)* از ۱۰۰ ٪ در دنیا فقط ۸ ٪ از سن ۶۵ سالگی عبور میکنند؛ *اگر سن شما ۶۵ سال یا بیشتر است، باید شکرگذار باشید و قدر هرلحظهء زندگی خود را بدانید و از هرثانیهء آن به نحو احسن استفاده کنید…. *شکرگذار باشید که قبل از ۶۴ سالگی این دنیا را مثل ۹۲٪ انسانهای دیگر ترک نکرده اید. چون شما عضو انسانهای برگزیده هستید.* مواظب سلامتی خودتان باشید چون هیچ کسی به اندازه خودتان مواظب شما نخواهد بود و قدر هرلحظهء آنرا بدانید …. شب وروزتا‌ن امیدوار عمرتان پایدار زندگیتان برقرار شیخ عَبدُالرَّحیم 🆔 @howzavian_isfahan
بسم الله این متن را بیست و دوم خرداد امسال در گوشه‌ای یادداشت کرده‌بودم. انتخاب مسیر شغلی و مسیر زندگی خیلی مهم و البته دشوار است اما جوان به‌خاطر شور جوانی و بی تجربگی آن را سرسری می‌گیرد و چه‌بسا تا پایان عمر هم به صرافت نیفتد که اشتباه رفته‌است. برخی دنبال کسب ثروت و برخی به‌دنبال کسب شهرت می‌روند اما برخی شور خدمت به دیگران دارند و برخی... سخنم در مورد دسته اخیر است ایشان اگر عاشق مسیر انتخابی خود نباشند و عاقلانه پا در مسیر نگذاشته باشند و اگر انگیزه‌ای قوی و نیتی صادق و خدایی نداشته‌باشند دیر یا زود انگشت ندامت به دندان خواهند گزید و شاید دیگر راه برگشتی هم نداشته‌باشند عمری که رفته باز پس نخواهد گشت افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند ای کاش در عنفوان جوانی کسی این آینده را و این امروزش را لخت و عور به او نشان می‌داد؛ بدون ذره‌ای مکنت مالی، منزلت اجتماعی و عزت دنیوی. احساس می‌کنند دنیا آنها را مانند دستمالی مصرف شده و مچاله به کناری انداخته و لگدمال حوادث تلخ و سنگین خود نموده‌است. امان از حس درماندگی و واماندگی. ✍🏼محمد رحمانی نامیرایی شو @Nameera
علامه جواد آملی مطلب ديگر اين است که «حُبُّكَ الشَّيْ‌ءَ يُعْمِي وَ يُصِم‌»، يک؛ «بغض الشيء» هم «يعمي و يصم». اگر انسان به يک چيزي خيلي علاقمند بود؛ به يک لباسي علاقمند بود، به يک غذايي علاقمند بود، ديگر به آثار منفي آن فکر نمي‌کند که براي او ضرر دارد. از نظر معرفت‌شناسي حبّ و بغض اثر دارد؛ چون وقتي انسان به يک چيزي دل بست فقط خوبي آن را مي‌بيند، يا جنبه اثباتي آن را مي‌بيند. اگر نسبت به چيزي کراهت داشت، نقص آن را، عيب آن را مشاهده نمي‌کند؛ لذا هم از نظر روان‌شناسي اين بيان نوراني اثر دارد، هم از نظر معرفت‌شناسي. «حب الشيء يُعمي و يُصِم»، «بغض الشيء» هم «يُعمي و يُصم». نامیرایی شو @Nameera