#پارت_13
#رمان_آنلاین_نرگس
به قلم #زهرا_حبیباله
آویزون گردنش شدم اونم سرش وآورد پایین دهنم رو چسبوندم درگوشش گفتم اومده خواستگاریم.
_چشمای مادرم چهارتا شد!
چی گفتی!!!
سرم رو به نشونه تایید به پایین تکون دادم گفتم آره.
لپای مادرم قرمز شد صدای نفساش بالا رفت لباشو نازک کرد گفت.
کی اومد خونتون .
دوباره آویزون گردنش شدم درگوشش گفتم.
عمه هاجر باناهید اومدن.
مادرم دیگه چیزی نگفت و پاتند کرد سمت خونه ما.
چادرش رو گرفتم وهی کشیدم مادر مادر به مامانم نگی من بهت گفتما.
_نه نمیگم.
ولی بد عصبانی شده بود.
رسیدیم خونه گره بند درو کشیدم باز شد رفتیم خونه مامان تو ایون نشسته بود کتاب دفتر منم گذاشته بود کنارش.
بلند شد.
_سلام مادر حالت خوبه
_سلام خوبم تو خوبی.
_اگه این بچه ها بزارن آره منم خوبم. بعدم یه چشم غره کاری به من رفت.
_خُبه خُبه اخماتو واکن به بچمم چشم غرّه نرو حالا انگار چی شده.
_مادر پیش پای شما توران خانوم اینجا بود بخدا مردم از خجالت. تعریف کرده چه دسته گلی آب داده.
_خودت بچه بودی ازاین بدتر بودی حق نداری بچمو دعوا کنی معصومه اگر یه کلمه بهش حرف بزنی نه من نه تو.
منم که مشقامو ننوشته بودم دولا شدم کتاب و دفترمو بر داشتم رفتم تو اتاق نشستم به نوشتن.
یه دفعه هواسم جمع شد مامانم و مادر جون دارن باهم پچ پچ میکنن گوشمو گذاشتم دم در!
_هاجر خونه شما چیکار داشته.
_کی بهت گفت مادر؟
چیکار داری کی گفت همسایه هات همه دیدن با ناهید اومده خونتون.
_چی بگم مادر اومدن خواستگاری نرگس برای ناصر.
غلط کرده بی جا کرده لقمه گنده تر از دهنش برداشته نرگس و ناصر قد قواره همند؟؟؟
_اومده دیگه.
_احمد چی میگه.
_میگه بیان.
دیونه شده احمد؟
مادر جونم دستشو زد زیر جونشو رفت تو فکر.
یه دفعه سرشو بلند کرد گفت معصومه من این موهامو تو آسیاب سفید نکردم یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست ببین چه وقته دارم بهت میگم هواستو جمع کن.
بعدم من یه گله ای ازت دارم مگه من غریبه ام که باید حرف به این مهمی رو از این و اون بشنوم من همیشه دلسوز تو و بچه هات بودم. نبودم؟
_نه مادر جون تورو خدا ناراحت نشو همین دیروز اومدن خودم میخواستم بیام خونتون بگم به جان نرگس.
عه پس دیروز اومدن معصومه ندی ها اگه بدی بچتو بد بخت کردی اون ناصر هم لنگه باباش نصرالله است.
هاجر بود که زیر دست این قوم یاجوج و ماجوج دَوم آورد.بیچاره هاجرهمیشه تنش کبود بود از دست اون ازرق شامی این ناصر هم پاشو گذاشته جای پای باباش لنگه همون باباشه...
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
لینک پارت اول رمان نرگس👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/1911