eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.6هزار دنبال‌کننده
32 عکس
16 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_327 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله تا رفت تندی رفتم سرساک دنبال دوربینم ... ساک اول
به قلم ناصر سرشو انداخته بود پایین و ساکت بود مامان بابام و بچه ها سوار نیسان شدند منو ناصرم سوار ماشین خودمون رو کردم به ناصر ... حالا کجا میریم ؟ میریم خونمون . نگاش کردم دیدم هی داره گوشه های لبشو میجوه ونفس های بلند میکشه . چیه ؟ چرا اینقدرناراحتی مگه چی شده ؟ چیزی نشده ؟ آبروم جلوی بابا مامانت رفت کی میگیه آبروت رفته مگه تو در باغو قفل کردی ؟ مگه آبرو به این چیزاست ؟ برگشت نیم نگاهی بهم انداخت .و نفس عمیقی کشید پس آبرو به چیه به ضایع شدن نیست ؟ من امروز سکه یه پول نشدم ؟؟؟ نه ... به ضایع شدن نیست ... دزدا و هیزا و خیانتکارا ابروشون میره . مگه ... میخواستم بگم مگه رامین مزاحم من شد من آبروم رفت ؟ نرفت چون من مقصر نبودم ... ولی یادم افتاد هروقت اسم این پسره میاد چقدر ناصر بهم میریزه و عصبی میشه ... حرفمو خوردم . ناصر برگشت رو به من ... چرا حرفتو خوردی ؟ مگه ... چی ؟ هیچی چشماشو ریز کرد روشو کرد سمت من آآآای بدم میام یه کلمه میگی بعد میگی هیچی ... همممچین بهم میریزم ... بگو ببینم چی میخواستی بگی ؟؟؟ ول کن دیگه بیخیال شو .‌‌.. یه داد زد روی اعصاب من راه نرووو بگو ببینم مگه ... چی ؟ وااای چه غلطی کردما مثلا خواستم از ناراحتی درش بیارم . خواستم بگم مگه رامین مزاحم من شد آبروی من رفت ؟ ؟ نرفت چون من تقصیر نداشتم برگشت با تهدید گفت . دیگه اسم این پسره ب* ی * ش* ر* ف رو پیش من نیار ... فهمیدی ؟؟؟ خودت گفتی بگو ... من که گفتم نمیگم . بغض گلومو گرفت رومو کردم سمت شیشه بیرون و نگاه کردم یه چند دقیقه گذشت چرا روتو از من برگردوندی ؟ محل ندادم خیلی خب ببخشید ... اعصابم داغون بود یه داد زدم همینطوری که روم به شیشه بود محلش ندادم دستش و گذاشت روی پای من با لحن مهربونی گفت نرگس منو ببین بااخم نگاهش کردم اوه اوه اوه چه اخمی ... اخماتو واکن ... تو دلم گفتم اصلا به من چه که آبروت رفت ... حرص بخور ناراحت باش ... ببخشید ... خب سرمو تکون دادم با دلخوری گفتم ... خب بخشیدم حالا که بخشیدی اخماتم وا کن یه لبخندم قشنگم برا حاجیت بزن . لبخندم نمیومد ولی برای اینکه ول کنه ... یه لبخند زورکی زدم رسیدیم خونه کاپشنشو در اورد به رخت آویز ... آویزون کرد دراز کشید روی تخت ساعد دسشتم گذاشت روی پیشونیش رفت تو فکر ... منم نرفتم بگم چی شده و چرا ناراحتی ... تو ماشین خواستم از ناراحتی درش بیارم بدتر خودم ناراحت شدم . تو فکر اتاق نازنین زهرا بودم که چطوری وسایلهاشو بچینم که صدا زد نرگس بله بلند شد نشست روی تخت با دستش زد کنارش ... بیا بشین اینجا یه کاری باهات دارم نشستم کنارش من تا حالا هیچی ازت نخواستم درسته ؟ نه ... تو خیلی از من چیزی خواستی . با تعجب برگشت سمت من چی خواستم ؟ جواب ناهید و نده ... هوامو داشته باش ... خیلی خواستی الان همینارو یادمه چقدرم که تو گوش کردی . مخصوصا این آخریه رو ... هوامو داشته باش من نمی دونستم باید چیکار کنم . باید از من دفاع میکردی آخه حق با ، بابام بود هرچی فکر کردم دیدم درست میگه آره تو درست میگی حق با ، بابات بود . الانم حق با باباته ولی اگر بابات بره دنبال این حقش من و بابام با هم رو در رو میشیم من نمی خوام حرمت بابام بشکنه درکش کردم آدم باباشو دوست داره اگر چه بی منطق یا زور گو باشه من باید چیکار کنم ؟ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911