رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_331 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیباله داشتیم صبحانه میخوردیم زنگ حیاط رو زدن ... ناصر
#پارت_332
#رمان_آنلاین_نرگس
به قلم #زهرا_حبیباله
تو شماره شوهر ناهید و برام پیدا کن بهم بده
یه بار شماره رو از گوشی ناصر برداشته بودم ولی حفظش نکردم
رو به بابا کردم ... چشم بابا جون پیدا میکنم بهت میدم
بابا کاری نداری من برم
نه بابا جون برو .
اومدم تو حیاط دست خودم نبود از ذوقم زیر لبی شعر میخوندم ... آخ جون بههههش زنگ زد ... آخ جون بههههش زنگ زد ... هر وقت که من از ته دلم خوشحال میشدم نازنین زهرا هم تکون میخورد ... دستم گذاشتم روی شکمم ... گفتم چیه شیطون بلا من میخونم تو می رقصی
در اتاق خودمونو باز کردم رفتم تو
ناصر سرشو بلند کرد یه نگاهی بهم انداخت
چی شد کبکت خروس میخونه ... یه دفعه زدم زیر خنده
بابام زنگ زد خوب حال محمد و گرفت ... _ ناراحت سرشو تکون داد و زیر لب گفت
همه تلاشمو کردم که کار به اینجا نکشه ولی کشید
تا ناراحتیشو دیدم خندم جمع شد
بابات چی گفت به محمد ؟
هرچی که بابام گفته بودو به ناصر گفتم .
چهره اش از ناراحتی بهم ریخت سرش تکون داد ... شروع کرد لباشو جویدن و ساکت شد .
من فکر کردم الان خوشحال میشه میگه حقش بود ولی ناصر ناراحت شد .
با تعجب بهش نگاه کردم برام سوال شد محمد که اینقدر به ما بدی میکنه حالا چرا ناصر از حرفهای بابام ناراحت شده ... شاید دیده من خوشحال شدم بدش اومده ... اصلا نمی تونستم ناراحتیشو ببینم
رفتم نشستم جلوش دستشو گرفتم بالحن محبت آمیزی گفتم .
ناصر من خندیدم تو ناراحت شدی ؟
لبخند تلخی زد ... نه
پس چی ؟
من نه از تو ناراحت شدم ... نه از بابات ... از اینکه این شرایط به وجود اومده که خونوادهامون تو روی هم وایسن ناراحتم .
یه حسی بهم گفت دیگه یواشکی شماره ناهید و از گوشیش برندار باهاش رو راست باش ... دل زدم به دریا .
بابام شماره آقا نادر و میخواد
نذاشت حرفم تموم شه
چیه میخواد به شوهرش زنگ بزنه اونا هم از اونطرف بریزن بهم ... باشه پاشو گوشی منو بیار بهت شماره بدم ... ولی بدون دودش تو چشم خودمونم میره ... به بابات بگو من که دل کندم از خونه بابام تمام حرفها و متلکهای اطرافیامم به جون خریدم ... قفل در باغ و هم عوض کردم... دست کرد تو جیب شلوارش دو تا کلید در اورد
بیا دو تا کلید یکیشو بده به بابات یکیشم دست خودت باشه ... به محمدم که زنگ زده هرچی خواسته گفته ... بسه دیگه اینقدر دامنه اختلاف و بزرگش نکنه
دلم براش سوخت ... دستشو بوسیدم تو چشماش خیره شده و لب زدم
من نمی دونم باید چی بگم و چیکار کنم ... تو ناراحت نباش هرچی بگی من همون کارو میکنم .
دشتاشو دور گردن و کمرم حلقه کرد منو چسبوند به خودش سرمو بوسید اروم گفت ...
دوست دارم خیلی خوبی نرگس
چشمام حلقه اشگ افتاد ... سرمو از سینش جدا کردم تو صورتش نگاه کردم
تو هم خوبی ... خیلی هم خوبی ...
#سلام
عزیزان به مناسبت به درکواصل شدن ملکهی انگلستان رمان نرگس به مدت ۲ روز تخفیف خورد
کل رمان فقط ۳۰ تومن😍
بزنید رو کارت ذخیره میشه
۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠
بانک ملت لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@Mahdis1234