#پلرت_17
#رمان_آنلاین_نرگس
به قلم #زهراحبیباله
یه دفعه بابام دراتاقو باز کرد که بیاد بیرون علی اصغر پارو گذاشت به فرارو دوید اومد تو اتاق پیش من منم فوری درو بستم و ازتو درو قفل کردم بابامم از حیاط رفت بیرون .
تا بابام رفت ما دویدیم پیش مامانم پشت دستهای مامانم که معلوم بود حائل سرو صورتش کرده بود که کمر بند بهشون نخوره به خون افتاده بود و وَرم کرده بود.
چه شب جهنمی شده بود خونه ما"
هر چهارتامون فقط گریه میکردیم.....
یه خورده که از زمان گذشت مامانم گفت بچه ها پاشید برید دست وصورتتون بشورید بگیرید بخوابید تا صبح ببینم چه خاکی باید بریزم تو سرم.
هممون پیش مامانمون خوابیدیم .
مامانم ریز ریز گریه میکرد ومن دلم خیلی میسوخت....
نفهمیدم کی خوابم برد....
از سرو صدای جواد که میگفت مامان جیش دارم من از خواب بیدار شدم رفتم پیش مامانم گفتم بده من ببرمش دستشویی .چشمم به دستهای مامانم افتاد دیشب خونی و قرمز بودن اما الان هم زخمی بود وبه کبودی میزد ورمشم بیشترشده بود آتیش گرفتم از بابام متنفر شده بودم .
ازخودمم بدم اومده بود چون همه دعواها سرمن بود.
نگاه کردم دیدم علی اصغرم خوابیده واز مدرسه جا مونده.
جواد بردم دستشویی وآوردمش.
مامان:
_ با ناله گفت جونم نرگس چی میگی.
_با بغض گفتم خوبی!!!
_آره مامان خوبم .نرگس جان بلند شو اون سماور رو روشن کن برو خونه مادر جون بگو بیاد اینجا.
_باشه مامان.
رفتم آب آوردم ریختم تو سماور کبریت زدم سماور رو روشن کردم. مامان برم نونم بگیرم ؟
نه مامان علی اصغرو بیدار میکنم میره میگره تو فقط برو مادرجونو بگو بیاد اینجا.
باشه الان میرم.
نرگس به مادرجون چیزی نگی ها فقط بگو بیاد اینجا.
_باشه مامان نمیگم
بلند شدم روسریمو سرم کردن دم پایی هامم پام کردم رفتم درخونه مادرجون.هنوز در حیاطش رو باز نکرده بود.
زنگ در حیاطشون خیلی بالابود دستم نمی رسید .
خونشونم باحیاط فاصله داشت صدای در زدنم رو نمی شنید .منم مجبور شدم یه سنگ پیدا کردم .باسنگ در زدم صدای مادر جونم بلند شد.
کیه ؟
منم مادرجون باز کن.
یه خورده وایسادم .
درباز شد .نرگس جون بیا تو مادر چی شده کاری داری این موقع روز!!!
آره مادر مامانم گفت بیا خونه ما.
چیزی شده نرگس!!!
خودت بیا میبینی.
نرگس جون تا اونجا که من از دلشوره میمیرم.
داشت سین جینم میکرد ، مامانمم گفته بود چیزی نگم منم برای اینکه حرفی نزنم گفتم مادر جون من میرم خودت بیا و پا تند کردم وبعدم دویدم سمت خونمون. ...
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada