eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.4هزار دنبال‌کننده
36 عکس
21 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) از خجالت پیشونیم به عرق نشست، از روی مبل بلند شدم. علی هم ایستاد. فاطمه خانم به یکی از اتاق‌هاشون اشاره کرد _ تشریف ببرید اینجا. نزدیک اتاق شدیم علی در رو باز کرد با دست اشاره کرد به سمت اتاق و گفت _ بفرمایید. همینطوری که سرم پایین بود زیر لب زمزمه کردم _ خواهش می‌کنم شما بفرمایید. علی همچنان که دستش سمت من بود مجدد تکرار کرد، شما اول بفرمایید. زانوهام می‌لرزید ولی به هر شکلی بود وارد اتاق شدم. علی هم وارد اتاق شد و در اتاق رو کامل نبست . اومد روبروی من و گفت _ بفرمایید بشینید. خودشم نشست . چند لحظه سکوت بین هر دومون حاکم بود تا اینکه علی گفت _ شما خوبید؟ زیر لب جواب دادم _ ممنون _ببخشید سحر خانم پدر در مورد شغل و مسکن و این چیزها توضیح دادن. اگر بازم سوالی دارید بپرسید تا جواب بدم. سوالی نداشتم هر چی که دوست داشتم همسر آینده‌م داشته باشه علی داشت. اولین ملاک من برای ازدواج این بود که همسرم با من هم عقیده باشه که خدا را شکر علی از من بالاترم هست. از لحاظ ظاهرم که به نظرم میومد از من سَر هست. شغلشم که خوبه. خونه‌ و ماشینم که داره فقط چیزی که هست من باید حتماً تمام مسائل زندگیمو بهش بگم که در آینده برام مشکل پیش نیاد. سری تکون دادم و گفتم سوالی ندارم. فقط باید من در مورد زندگیم یه مسائلی رو به شما بگم. از حرفم استقبال کردو گفت _ بله خواهش می‌کنم بفرمایید گوش می‌کنم. آه حسرتی کشیدمو از ابتدای کودکیم تا جدایی پدر و مادرم و اتفاق‌هایی که این مدت برام پیش اومده بود ، همه رو مو به مو براش گفتم صحبتم که تموم شد. سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) صحبتم که تموم شد با اضطراب و دلهره سرم رو آوردم بالا نگاهش کردم. منتظر عکس‌العملش بودم که لبخندی زد و گفت _ همه چی رو گفتید _ بله هرچی بود گفتم_ نه یه سری حرفا رو نگفتید. با تعجب نگاهش کردم _ اصلاً ملاک زندگی من صداقته من صادقانه هرچی بود به شما گفتم. لبخند زیبایی کنج لبش نشست. ابرو داد بالا _ نه همه رو نگفتی! از برخوردش ناراحت شدم تا اومدم حرفی بزنم با لحن شوخی گفت _ اون جر و بحثی که با مهتاب داشتی از قلم انداختی خانوم. نفس عمیق کشیدم. دلم آروم گرفت _ببخشید پس اجازه بدید از خصوصیات هم اخلاقیم بهتون بگم، من اصلاً نمی‌تونم زیر بار حرف زور برم. سری تکون داد _ دقیقاً مثل خودمی. وااای خدای من، من که عاشقش بودم، دیگه با این حرفش بیشتر خودش رو تو دل من جا کرد. ناخواسته لبخندی به لبم نشست و گفتم _ خدا را شکر که هم فکریم. علی تکیه داد به پشتی _ منم از خصوصیات اخلاقیم بهت بگم از خودم تعریف نمی‌کنم ولی اخلاق بدی ندارم، خسیس نیستم، از بد اخلاقی و پیله کردن بیزارم . اهل تفریح هستم و ترجیح میدم بیشترین تفریحاتم زیارت حرم اهل بیت عصمت و طهارت باشه، البته پارک و سینما اگه فیلم‌های خوب ارزشی داشته باشه دوست دارم برم ولی خب عموماً دوست دارم که وقتم رو خرج اهل بیت کنم... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) از اینکه انقدر با هم تفاهم داشتیم دلم می‌خواست به سجده برم و خدا را شکر کنم. فکرشم نمی‌کردم که یک همچین خواستگاری داشته باشم از ته دلم گفتم خدایا شکرت. خدایا به حق خوشبخت ترین زوج عالم حضرت علی علیه السلام و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها موانع ازدواج من با علی رو از سر راه بردار. با صدای علی که گفت _ شما چی! میشه شماهم یکم از خصوصیات اخلاقیتون برام بگید. به خودم اومدم و ریز سرم رو تکون دادم.بعد از یه نفس عمیق و آهسته‌ گفتم _ همه این‌هایی رو که گفتید از خصوصیات اخلاقی منم هست، فقط من کینه‌ای هستم نمی‌تونم کسانی که اذیتم کردن رو ببخشم، حتی اگر پدر و مادرم باشن. علی لبخندی زد و کمی جابجا شد _اوه اوه اوه، یا ابالفضل، خانم اگه یه وقت قصوری تو زندگی از بنده دیدی، از ما کینه به دل نگیری! لبخند تلخی زدم _به نظرتون این که پدر و مادرم فرزندشون رو رها کردند و من مجبور شدم به خونواده دوستم پناه بیارم... نا خواسته بغض گلوم رو گرفت و به سختی ادامه دادم و امروز که روز خیلی مهمی برای منه خواستگارم به جای اینکه بیاد خونه خودم و در کنار پدر و مادرم در مورد آینده م تصمیم بگیرم قصوره؟! با تاسف سری تکون داد _نه، ولی گاهی بنده‌ها اشتباه می‌کنند و متوجه اشتباهاتشون نیستند، گاهی هم با اینکه میدونن اشتباه کردن ولی پل‌های پشت سر خودشون رو خراب کردن و نمی‌تونن برگردن، من احساس می‌کنم پدر و مادرت، تو رو هم به اندازه اون بچه‌هاشون دوست دارن ولی پل‌های پشت سر خودشون رو خراب کردن و نمیتونن برگردن، من بهت نمیگم ببخششون و حلالشون کن بهت میگم یه خورده فکر کن ببین اگه بخوان برگردن می‌تونن؟... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) فوري جواب دادم _ بله که می‌تونن چرا نتونن، مادرم ایران نیست، بابام که می‌تونه مثل سابق برام خونه بگیره که خونواده شما یه همچین شبی رو پیش پدر خودم در مورد ازدواجمون تصمیم بگیرن، نه کنار پدر و مادر دوستم _البته اونی که باید رضایت ازدواج رو بده قطعا همون پدر شماست. ناخواسته بغضم ترکید و اشک از چشمانم جاری شد. سرم رو انداختم پایین و با گوشه چادرم اشک چشمم رو پاک کردم _ پدرم به این وصلت رضایت نمیده با لحن امیدوار کننده‌ای گفت _ نگران نباش توکلت به خدا باشه. هم من هم شما از خدا بخواهیم که موانع از سر راه ازدواجمون برداشته بشه، کمی خودش رو به سمت من جلو داد _ بیا همین جا با هم نذر کنیم خداوند پیوند من و شما رو برقرار کنه امسال اربعین پیاده با هم بریم کربلا. حرفاش خیلی بهم امید داد کمی جابجا شدم و از ته دلم گفتم _ ان‌شاالله. صدای تقه در و بعد صدای فاطمه خانم اومد: اگر صحبتتون تموم شده تشریف بیارید پیش ما. علی نگاهی به ساعتش انداخت رو کرد به من _یک ربع هم نیست ما اومدیم صحبت کنیم دلشوره به دلم افتاد راست میگه خیلی وقت نیست ما اومدیم اینجا. علی گفت دیگه میگن بیا باید بریم، امری ندارید _ نه خواهش میکنم عرضی نیست. هر دو اومدیم بیرون ، نگاهم افتاد به چهره عصبانی و ناراحت پدر علی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) تا مارو دید بلند شد ایستاد و گفت با اجازتون زحمت رو کم کنیم. فهمیدم از اینکه متوجه شده من دختر این خونواده نیستم ناراحت شده. سر چرخوندم سمت علی تا عکس العملشو ببینم، از شدت ناراحتی صورتش قرمز شده علی به پدرش گفت بریم براتون توضیح میدم، پدرش بدون اینکه جواب علی رو بده رو کرد به فاطمه خانوم و حاج مرتضی و گفت ببخشید مزاحمتون شدیم خداحافظ. در حالی که مایوسانه با نگاهم رفتنشون رو دنبال می‌کردم مهناز خانم برگشت نگاهش رو داد به من و با اشاره چشم و ابرو و لبخندی که به زور به لب‌هاش نشونده بود خواست به من بفهمونه که نگران نباش درست میشه. از شدت ناراحتی قدرت ایستادن نداشتم. اومدم تو اتاق و نشستم لب تخت و اشک‌هام بی‌اختیار از چشم‌هام سرازیر شد. پشت سر من مرضیه اومد تو اتاق ، نگاهم که به مرضیه افتاد گریم شدت گرفت نشست کنار من و دست من رو گرفت _نگران نباش همه چی درست میشه توکلت کن به خدا سرم را ریز تکون دادم . لبم رو به دندون گرفتم، چشم‌هام رو بستم. تو دلم نجوا کردم خدایا باید چیکار کنم. گره زندگی من چطوری باز میشه!. خدایا تو میدونی اونچه رو که من نمی دونم. در دانستن تو ارامشِ و در ندانستن من تلاطم و نا آرامی‌، خدای من با ارامشت نا آرامی های من رو آرام کن ... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) خدای مهربان من، فقط تویی که میشه با دهان بسته باهات حرف زد. تو شنوای حرفهای دلشکسته ها یی. همه چی در دست بی نهایت توانمند خودت هست. کمکم کن. خدایا موانع ازدواج رو از سر راه من و علی بردار. خدایی که نگذاشتی آتش، حضرت ابراهیم رو بسوزونه ، خدایی که حضرت موسی را از دریای نیل عبور دادی.خدایی که حضرت موسی رو به دامن پر مهر مادرش برگردوندی، خدایی که حضرت یوسف رو عزیز مصر کردی، من و علی رو بهم برسون. مرضیه دست من رو رها کرد و گفت سحر جان فکر میکنم به تنهایی نیاز داری. از اتاق رفت بیرون در رو بست. چشم هام رو باز کردم. نگاهم رو دادم بالا. آروم در حالی که اشک از چشمام سرازیره زیر لب زمزمه میکنم. خدایا تو با نشون دادن صحنه جون دادن ایرج به من فهموندی که آدما با رفتارشون عاقبت کار خودشون رو رقم میزنند. دیدن اون صحنه اعتقاد من رو به خودت قوت بخشید. خدای مهربان من چرا پدر علی ناراحت از این خونه رفت. این اتفاق نتیجه کدوم رفتار غلط منه که باید بابتش تاوان بدم. خدایا چه کسی به غیر از خودت در این بحران روحی میتونه به من کمک کنه. قرآن کوچکی رو که همیشه توی کیفم دارم برداشتم و به سینه‌م چسبوندم. سوره حمد رو خوندم و به نیت راهنمایی از خدا قرآن رو باز کردم. وااای خدای من سوره اسرا آیه ۲۳ اومد... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا خدای تو حکم فرموده که جز او را نپرستید و درباره پدر و مادر نیکویی کنید و چنانکه یکی از آنها یا هر دو در نزد تو پیر و سالخورده شوند (که موجب رنج و زحمت تو باشند) زنهار کلمه‌ای که رنجیده خاطر شوند مگو و بر آنها بانگ مزن و آنها را از خود مران و با ایشان به اکرام و احترام سخن‌گو حیرت زده چند بار آیه قرآن رو خوندم. به ذهنم اومد از خدا گله کنم که مگه بی مهری ها و بی توجهی های پدر و مادرم رو نمیبینی که بازم داری من رو به نگهداری احترام اونها امر میکنی. ندایی از قلبم بلندشد. تو به حکمت و تدبیر پروردگارت شک داری که میخواهی به درگاه احدیّت گستاخی کنی. چشمم رو بستم و استغفرالله ربی و اتوب الیه گفتم و نجوا کردم من بیجا بکنم که در مقابل خالقم گستاخ بشم. گر چه احترام به کسانیکه من رو رها کردند برام همانند دارویی بسیار تلخ میمونه ولی باید راه چاره ای برای مبارزه با این نفس سر کشم پیدا کنم. خدایا به دردونه هات که اهل بیت عصمت و طهارت هستن. مخصوصا خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها قسمت میدم کینه پدر و مادرم رو از دل من بیرون کن... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) در اینجور مواقع مرضیه بهم راهکارهای خوبی میده. بلند شدم در اتاق رو باز کردم صدا زدم _ مرضیه. از آشپز خونه اومد بیرون _ جانم! _ میای تو اتاق کارت دارم. اومد تو اتاق و در رو پشت سرش بست رو به من پرسید _ جانم چی شده؟ _ همه چی رو حتی حس و حالم رو براش گفتم. نشست کنار من _ ببین سحر جان حتما خودتم متوجه منظور آیه قرآن شدی که خواسته بهت بگه گره کارت در به دست آوردن دل پدر و مادرته . نفس عمیقی کشیدم و گفتم _ بله متوجه شدم. ابرو داد بالا _ پاشو معطل نکن ، اول زنگ بزن به مامانت، خیلی گرم باهاش صحبت کن و بهش بگو که برات خواستگار اومده. حتما خوشحال میشه لبم رو به دندون گرفتم و رفتم تو فکر. گوشیم رو از روی تختم برداشت و گرفت سمتم _ بیا معطل نکن زنگ بزن با کمی مکث گوشی رو از دستش گرفتم و شماره مامانم رو گرفتم... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) بعد از خوردن چند بوق صدای مامانم به گوشم خورد _ سلام سحر جان خوبی عزیزم؟ _ مصنوعی خودم رو خوشحال نشون دادم و جواب دادم _ سلام مامان شما چطوری؟ سوسن جان خوبه؟ صدای مادرم از شدت خوشحالی بابت اینکه دارم باهاش گرم صحبت می‌کنم بغض الود شد _وااای چی شده سحر سرحالی مادر! سراغ سوسن رو می‌گیری! خدا را شکر اونم خوبه _ یه خبر خوب براتون دارم _ چه خبری گلم؟ _ برام خواستگار اومده. خوشحال گفت _ بهت تبریک میگم، کی هست این پسر خوشبختِ خوش سلیقه که دختر نازنین منو انتخاب کرده؟ از فامیل نیست غریبه است _ بابات چی میگه _ بابا هنوز خبر نداره متعجب جواب داد _ عه مگه میشه! پس چه جوری برات خواستگار اومده، آشناییتون در حد دوستیه؟ _ مامان جان، شما منو نمی‌شناسی! منو دوستی با پسر! _ پس چی آخه _ تو بیمارستان که بستری بودم این آقا اومد ملاقات دختر خواهرش بعدش متوجه شدم که پسر خادم مسجدیه که من توش از حال رفتم _ کشدار و با لحن ناراحتی گفت _چی میگی سحر! میخوای زن پسر خادم مسجد بشی!! _ چه اشکالی داره مامان؟ اشکالش اینه که تو اصلاً شرایط خونوادگیه خودت رو در نظر نمی‌گیری _ مامان جان خیلی وقتِ که من از نظر اعتقادی با شماها فاصله گرفتم _خوب اشتباه کردی به جای اینکه اشتباهت رو جبران کنی، داری بازم ادامه میدی؟ نمیخوام ناراحتش کنم با لحن محترمانه ای همراه با محبت گفتم... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) مامان جان شما یکی از نظراتتون اینه که میگید باید آزادی باشه هر کی هر جوری دوست داره بگرده، خب به منم آزادی بدید انتخاب کنم، من این راه رو دوست دارم، راهی که راه پیامبران و اولیا خداست، نفس عمیقی کشید _ باشه هر جور خودت راحتی، ولی میدونی همون اعتقادتی که خودت انتخاب کردی، بهت میگه حتما باید رضایت پدرت برای ازدواج باشه و اگر نباشه اجازه عقد بهت نمیدن _ آره میدونم خودم بابا رو راضی میکنم اول شما رضایت بده متعجب جواب داد _ حالت خوبه سحر جان، چی شده که رضایت من برات مهم شده _ رضایت شما همیشه برای من مهم بوده من فقط از دستت دلخور بودم، ولی از ته دلم دوستت داشتم و دارم، از مکثی که بین صحبت‌هامون پیش اومد متوجه شدم که از شدت خوشحالی بغض کرده و نمی‌تونه حرف بزنه. گفتم _ مامان خوبی؟ مامان جون چی شده؟ با صدایی گرفته از گریه جواب داد. _هیچی مامان، حق داری از دستم ناراحت باشی بهت حق میدم، ولی تو مشکلات من رو نمیدونی، من اومدم اینجا گرفتار شدم. دلم پر میزد برای شما ولی نمیتونستم بیام ببینمتون، صداش از بغض و گریه گرفت نتونست ادامه بده، بعد از مکثی کوتاه ادامه داد _ بعداً بهت میگم، _باشه مامان خودت رو اذیت نکن بعداً بگو، سارا پیش شماست؟ _نه اینجا نیست خونه خودشه. باشه پس بهش زنگ میزنم. خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم. از اینکه با محبت و احترام با مامانم صحبت کردم یه حس خوب و سبکی بهم دست داده... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) رو کردم به مرضیه _ چه حال خوبی بهم دست داد. ابرو داد بالا _ دیدی بهت گفتم تو نمی‌دونی مشکلات مامانت چیه! بعدم ما کلی روایت داریم که پدر مادرتون هرچی هستن احترامشون به شما واجبه، خیلی هم که در حقت کوتاهی کرده باشن باز حق بی‌احترامی بهشون نداری، البته خدا حواسش به همه هستا، یه روایت داریم از امام محمد باقر که می‌فرمایند. همچنان که فرزندان مورد عاق پدر و مادر قرار می‌گیرند. گاهی وقت‌ها هم پدر و مادران مورد عاق فرزندان قرار می‌گیرند. ولی در هر صورت ما حق نداریم به پدر و مادرمون بی‌احترامی کنیم. حالا دل مامانت رو به دست آوردی، دل پدرتم به دست بیار، بشین و نتیجه‌شو ببین اگر نتیجه‌اش خوب نبود هرچی خواستی به من بگی بگو. نفس عمیقی کشیدم _ نه مرضیه تو درست میگی حالم خیلی خوب شد. الان می‌خواستم زنگ بزنم به سارا خبر ازدواجم رو بگم. ولی دلم میگه نه بذار زنگ بزنم به بابام باهاش خوب صحبت کنم. گرچه می‌دونم تو سرم می‌زنه، میگه توام برای ازدواجت محتاج من شدی که داری باهم خوب حرف میزنی، ولی خدا خودش می‌دونه که من یه همچین نیتی ندارم، الان فقط حسم بهم میگه که باید با بابام خوب حرف بزنم همین... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚