☘️معمای گوادالوپ
#بخش_دوم
🟢یادداشتی از دکتر رضا تقی زاده
در گوادالوپ، والری ژیسکار دستن، رئیس جمهوری فرانسه، از تصمیم خود برای پذیرایی از خمینی در خاک خود، بهرغم فعالیتهای سیاسی و سخنرانیهای او که آشکارا ناقض مقررات حاکم بر روادید مسافرتی خمینی بود، دفاع کرد.
کارتر در این زمینه نوشت: «والری اطلاع داد که پیشتر تصمیم گرفته بود خمینی را از خاک فرانسه اخراج کند، ولی بنا به خواست شاه تصمیم گرفت او را در فرانسه نگه دارد و نگذارد او به عراق یا لیبی یا جای دیگری برود و دردسرهای بیشتری برای شاه فراهم کند.»
ظاهرا والری فراموش کرده بود که خمینی به علت اخراج از عراق به دستور صدام، و بعد از اقامت کوتاهش در کویت، در فرانسه مورد پذیرایی قرار گرفت و بازگشت او به عراق امکانپذیر نبود.
🔵 رهبران غربی و نمایندگان سیاسی آنها که در تهران مکرر از شاه میخواستند از سرکوب معترضان پرهیز کند، حالا که شیرازه کار را گسیخته میدیدند، شاه را برای نرمش بیش از حد و از دست دادن مهار امور سرزنش میکردند.
ظاهرا آنها درک نمیکردند که حفظ ارتش، تنها در صورت حفظ شاه در ایران امکانپذیر بود و اگر آنها حتی زبانی از شاه پشتیبانی، و صمیمانه به او توصیه میکردند که در کشور بماند و دولت او اصلاحات را ادامه دهد، ارتش ایران از هم نمیپاشید؛ در حالیکه سران غرب دقیقا خلاف چیزی را میگفتند که برای ایران میخواستند.
🟡 از چهار شرکتکننده در کنفرانس گوادالوپ، حتی یکی از آنها متعلق به جناح راست یا محافظهکار نبود.
کارتر متاثر از سیاستهای لیبرالی حزب دمکرات،
ژیسکاردستن آزرده از شاه به دلیل آنچه غرور و نخوت شاه میدانست ،
کالاهان، نخستوزیر بریتانیا از حزب کارگر، و اشمیت هم از حزب سوسیالدمکرات آلمان بود.
در جریان برگزاری کنفرانس، سران چهار کشور غربی ظاهرا به این نتیجه رسیدند که «در آن شرایط برای حفظ شاه راهی وجود ندارد و در صورتی که او در قدرت بماند، جنگ داخلی در ایران تشدید میشود و احتمال مداخله نظامی شوروی در کشور افزایش مییابد».
متفاوت با خواستههای ظاهری سران کشورهای شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ، نگرانی آنها از بابت مداخله نظامی شوروی در ایران یاوهسرایی بود و ایران نه شبیه افغانستان بود که دستبسته تسلیم مسکو شود، و نه شوروی در وضعیت بحرانزدهای که در افغانستان به آن دچار شده بود، توان چنین لشکرکشی به ایران را در خود میدید.
🟣 ایران در آن زمان، و پیش از اجرای توطئه شوم فروپاشی ارتش شاهنشاهی که با طراحی و مداخله مستقیم عوامل آمریکا اجرا شد، بزرگترین قدرت نظامی منطقه محسوب میشد و علاوه بر عضویت در پیمان نظامی پنججانبه «سنتو» و داشتن پیمان دفاعی دوجانبه با آمریکا، دارای ظرفیتهای نظامی برجسته متکی بهخود بود که هر کشور متجاوز، از جمله شوروی، را از اقدام علیه تمامیت ارضی آن بازمیداشت.
افغانستان و جغرافیای آن کشور، در مجاورت آسیای مرکزی و مرزهای جنوب شرقی اتحاد شوروی سابق، موضوعی بود کاملا متفاوت با موقعیت و پهنای جغرافیایی ایران و اگر فروپاشی روسیه ۱۰ سال پس از اشغال نظامی افغانستان بیدفاع رخ داد، در صورت تدارک تلاشی مشابه با اشغال افغانستان، علیه ایران، به دلیل گسترش غیرعادی تعهدات در ۱۵ جمهوری عضو، کشورهای کمونیستی اروپای شرقی و کشورهای اقماری مانند کوبا و کره شمالی، امکانات آن در قیاس با ظرفیتهایی که در اختیار داشت، نامتوازنتر میشد ، و در صورت افزایش فاصله بین اقدامات لازم و امکانات موجود ، سقوط امپراتوری کمونیستی میتوانست بسیار زودتر رخ دهد.
افزون بر این، در یک سند طبقهبندی «بسیار محرمانه» که سفارت آمریکا در تهران در زمان روی کارآمدن بختیار در زمستان ۱۳۵۷ تهیه کرده، آمده است که «احتمال ضعیفی برای حمله به ایران از جانب یک قدرت خارجی وجود دارد»، و این ارزیابی نیز با ابراز نگرانی سران غرب در مورد خطر تهاجم نظامی روسیه علیه ایران در صورت باقی ماندن شاه در کشور، مغایر است.
اظهارات غرب در مورد نگرانیهای ناشی از تشدید جنگ داخلی در ایران در صورت باقی ماندن شاه در قدرت، نیز حرف پوچی بیش نبود، چرا که به شهادت وقایع اتفاقیه در ایران، شورشهای داخلی با الهام از اخباری از کنفرانس گوادالوپ میآمد، بلافاصله موجب تشدید بیسابقه نا آرامیهای داخلی، بهخصوص در تهران شد.
در واقع، شایعات هدایتشدهای که پیرامون کنفرانس گوادالوپ در رسانهها انتشار یافت، هجوم تبلیغاتی طراحیشدهای بود که نشان دهد غرب به صورت یکپارچه و متحد از شاه بریده است، و از این راه، ضمن تضعیف روحیه ارتش برای پایداری و مقاومت، شورشیان را برای برداشتن گامهای آخر تشویق کند.
#ادامه_دارد 👇