eitaa logo
نسیم ادب
298 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
320 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تا گشت، دل شاعر من، مفتخر از عشق با خویش، قسم خورد، نگوید، مگر از عشق تا خرخره در مسأله‌ها، عقل، فرو رفت حیران نشد از مسأله‌ای ژرف‌تر از عشق یک عمر، دلم در همه جا پرسه زد و گشت آخر به خود آمد، وَ در آورد، سر از عشق می‌خواست دلم، در قفسی تنگ، بمیرد تا اینکه در آورد شبی بال و پر از عشق آمد به سر جای خودش، هوش و حواسم وقتی که شدم دلشده‌ای، کور و کر از عشق دفتر، نفس من شد و خودکار، رفیقم تا خلق کنم با قلمم، یک اثر از عشق در فاصله‌ی قافیه‌ها شعله کشیدم اینک منم و یک غزل شعله‌ور از عشق باید که بیاید، وَ خودش حل کند آخر این ژرف‌ترین مساله را،،، چشمِ تر از عشق 🔹 🔸 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 حس می‌کنم که در سر من جا نمی‌شوی در خاطر شناور من جا نمی‌شوی تو روح صاف و آبی شعر منی که در، قلب سپید دفتر من جا نمی‌شوی یک آسمان پر از هیجان پریدنی بر شاخه‌های لاغر من جا نمی‌شوی یا یک نگین، که با همه‌ی خوش تراشی‌ات بین رکاب پیکر من جا نمی‌شوی هی از تو می‌نویسم و هی پاره می‌کنم در خاطرات پرپر من جا نمی‌شوی گاهی خیال، می‌رمد از (من، کنار تو) حتّی درون باور من جا نمی‌شوی 🔸 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔹@NasimeAdab 🔹 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 باران زده دوباره مرا، شاعرم کند در پشت پنجره، رگ‌ شعرم ورم کند او آمده، یراق و کمندی به دست، تا خود را سوار یورتمه‌های قلم کند هی شیهه می‌کشد قلم بی قرار من چیزی نمانده از شعف خویش، رم کند باران، بداهه‌ آمده با سیل واژه‌ها تا زحمت سرودن این شعر، کم کند بین بخار و قُل قُل باران، دلم شکفت باید دوباره یک غزل تازه، دم کند 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 بر هم نزن تشویش گیسوی سیاهت را پنهان نکن در هاله‌ی غم روی ماهت را من عهد بستم تا ابد آیینه‌ات باشم (ها) کن مرا، در من بِدَم اندوه آهت را در جوشش قلب تو می‌فهمم چه آشوبیست وقتی که از آیینه می‌دزدی نگاهت را خود‌ را رها کن در نگاهم، خیره در من باش آسوده کن، دلشوره های بی پناهت را سنگم بزن، بشکن مرا، اما نگاهم کن من می‌دهم تاوان احساس گناهت را 🔸 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab 🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 کی می‌شود برای معجزه، باور بیاوری؟ یک جفت، پنجره‌ی خیس شناور بیاوری؟ پشت قنوت‌های سبز پر از یا کریم من یک آسمان، پَر سفیدِ کبوتر بیاوری؟ وقتی میان آن دو پنجره‌ات غرق می‌شوم ‌ از چهره‌ام، نقاب دلهره را در بیاوری؟ همراه خود، برای فرصت با هم قدم زدن باران و چتر و کوچه‌های مشجّر بیاوری؟ در بین شعله‌های بازدمت، شکفته شوم وقتی که تو برای شانه‌ی من سر بیاوری؟ در من بجوشی و برای نفس‌های خسته‌ام پیراهنی پر از هوای معطّر بیاوری؟ محض رعایت لبهای خشک و ملتهبم از باغ سرخ بوسه، میوه‌ی نوبر بیاوری؟ مضمون ناتمام شعرهای عاشقانه‌ی من یک معجزه برای مصرع آخر بیاوری؟ 🔹 لینک گروه چت: https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 🔸@NasimeAdab🔸 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
📖 مُهر نماز بی ولایت بر جبین دارند بر روی ننگ سجده‌هاشان رنگ دین دارند اینجا که اصحاب جمل با نهروان جمعند بر خود نشان مارقین و ناکثین دارند این شهر اشباه الرّجال است، این که مردانش در سینه‌هاشان کینه‌های آتشین دارند با قصد قربت آمدند و فی سبیل‌الله در دست خود شمشیر و گرز آهنین دارند در حیله‌ی چشمانشان پیداست که قصدِ آغشتن خون خدا را بر زمین دارند در دستشان تیر سه شعبه حاکی از این است در قلب خود بغض امیر المومنین دارند 🔹 🔸 ▪️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین▪️ 🔹🔶🔹 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔸@NasimeAdab🔸 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 این بیابان و غروب و داغ تو، صبر و تاب خواهرت را برده‌اند هر چه می‌گردم نشانی از تو نیست، این حرامی‌ها سرت را برده‌اند در میان نیزه و شمشیر و تیر، پیکر تو قابل تشخیص نیست نانجیبان زیر میخ نعلها، انسجام پیکرت را برده‌اند چشم بر گودالی از خون دوختم، شاید از پیراهنت بشناسمت من کمی دیر آمدم، کفتارها، یادگار مادرت را برده‌اند یادم آمد، یک نشانه داشتی، تا که جسمت را شناسایی کنم غافل از اینکه همین نامردمِ بی صفت، انگشترت را برده‌اند رفته بودم خیمه تا یاری کنم، تا ولایت را پرستاری کنم آمدم بیرون و دیدم پَست‌ها گوشوار دخترت را برده‌اند معجر و خلخال و دستار و عبا، هر چه می‌شد برد، غارت کرده‌اند روبروی چشم گریان رباب، گاهوار اصغرت را برده‌اند یوسف تو در مصاف گرگ‌ها، پاره پاره شد تن و پیراهنش جامه‌ی او قابل غارت نبود، چکمه‌های اکبرت را برده‌اند نور ماه علقمه این بار از، شاخسار نیزه طالع گشته است نیزه‌زار کوفه غرق نور شد، تا سر سرلشگرت را برده‌اند 🔹 🔸 ▪️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین▪️ 🔹🔶🔹 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔸@NasimeAdab🔸 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 بر روی نیزه، ماه درخشان چه می‌کند ؟ آن آیه‌ی منوّر تابان چه می‌کند ؟ از خواهرت، تلاوت تو هوش برده است بر روی نیزه، قاری قرآن چه می‌کند ؟ قلبش شده شبیه لب تو پر از تَرَک با قلب خواهرت، لب عطشان چه می‌کند ؟ دلشوره کُشت خواهر غمدیده‌ی تو را جسمت به روی ریگ بیابان چه می‌کند ؟ پرورده‌ی لطافت دامان فاطمه بر روی خاک و خار مغیلان چه می‌کند ؟ عالم گواه گشته که تو جان زینبی آخر بگو که بعد تو، بی جان چه می‌کند ؟ با این همه عزا و مصیبت که دیده است بعد از غروب شام غریبان چه می‌کند ؟ زینب، همان عقیله‌ی علیا مخدّره اینک میان هجمه‌ی گرگان چه می‌کند ؟ از دخمه‌ی تنور، رایحه‌ی عود می‌رسد رأست میان بستر سوزان چه می‌کند وقتی گذار قافله تا شام می‌رسد این شهر شوم، با دل مهمان چه می‌کند ؟ بر اهلبیت، قصد تصدّق نموده‌اند ؟! در دست این گدا صفتان نان چه می‌کند ؟ زهرای کربلا و جگر گوشه‌ی حسین در گوشه‌ی خرابه‌ی ویران چه می‌کند ؟ باید بپرسم از این زخمهای ملتهب از خیزران که با لب و دندان چه می‌کند ؟ 🔹 🔸 ▪️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین▪️ 🔹🔶🔹 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔸@NasimeAdab🔸 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 تو بیا تا که غزل، باز به من برگردد روحِ خارج شده‌ از شعر، به تن برگردد کمترین فاصله‌‌ی شعر،،، وَ من، فرسنگ‌ است تو بیا تا که به یک پلک زدن برگردد کاش همراهِ تو در دفترِ بی واژه‌ی من عطرِ جادویی پیراهنِ زن برگردد باد، موهای تو را شانه کند تا که به شهر اثرِ نافه‌ی آهوی ختن برگردد شعر، بی تو به خدا آشِ دهن سوزی نیست می‌شود اسم قشنگت، به دهن برگردد ؟ ساکن غربتِ تنهایی‌ام، آغوش گشا تا سرانجام، غریبت به وطن برگردد 🔹 🔸 🔸🔷🔸 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔸@NasimeAdab🔸 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 چیزی مرا به ورطه‌ی تکرار می‌کشد چشمِ مرا به یک شبِ بیدار می‌کشد چیزی شبیه دغدغه، حتّی، درونِ خواب بی وقفه، از تخیّلِ من کار می‌کشد روی غبارِ ذهنِ من انگار مدّتیست حسّی غریب، حوله‌ی نم‌دار می‌کشد آخر، مگر درونِ خودش، هیچ عاقلی کارش به جرّ و بحث و کلنجار می‌کشد؟! با سوزشی خفیف و مداوم، درونِ من یک یوزپلنگ، پنجه به دیوار می‌کشد احساس من، تحمّلِ وزنِ درشکه‌هاست اسبی درونِ سینه‌ی من، بار می‌کشد مردی هزار ساله، گریزان و کم رمق خود را به دنجِ ساکتِ یک غار می‌کشد رویِ جدارِ سنگیِ سلولِ ذهنِ من یک پنجره به سمت علفزار می‌کشد در کورسویِ سرخِ مه‌آلودِ نیمه شب مردی کنار پنجره، سیگار می‌کشد این ازدحامِ مبهمِ تصویرها مرا هر شب به سمتِ کاغذ و خودکار می‌کشد 🔹 🔸 🔹🔶🔹 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔹@NasimeAdab🔹 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 دنیا بنا دارد به دردم خو بگیرد او را ز من، یا که مرا از او بگیرد چشمانِ شورِ ظلم و کینه، عزم دارد از خانه‌ی امّیدِ من، بانو بگیرد دریای آرامِ مرا آماج طوفان کرد تا کشتیِ آمالِ من، پهلو بگیرد حتّی تصوّر هم نمی‌کردم که یک روز بانوی من، از همسرِ خود رو بگیرد دستی به پهلو گیرد و با دست دیگر دیوار را با دیده‌ی کم سو بگیرد یک شب میان غربتی نمناک و غمگین دستم سراغ از لطمه‌ی بازو بگیرد چشمانِ من می‌بارد و دنیا نمی‌خواست آبِ روان از بسترِ این جو بگیرد 🔹 🔸 ▪️ بر و و باد. 🔸🔷🔸 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔹@NasimeAdab🔹 https://eitaa.com/NasimeAdab
📖 «فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود» خوشحالم که کشانید مرا سمتِ شما اقبالم ذرّه‌ای بودم و دنیای عدم، جایم بود از عنایات شما، مانده در این غربالم پدرم، اشک، وَ روضه، به زر و زور نداد مادرم نیز، وَ من هم به همین منوالم روزی‌ام مرثیه است و به شما مدیون‌اند حالِ خوب و قلم و حافظه‌ی سیّالم قلمم شرحِ حدیثِ غمتان می‌گوید دفتر مرثیه‌‌ی من، مُنْتَهَی‌ الآمالم هر چه دارم همه از روضه‌ی مادر دارم به شما و سِمَتِ نوکری‌ام می‌بالم 🔸 🔹 🔅 ▪️ بر و و باد. 🔸🔷🔸 ♨️ عضویت در کانال 👈 اینجا ♨️ پیوستن به گروه چت👈 اینجا 🔸@NasimeAdab🔸 https://eitaa.com/NasimeAdab