📖#اشعار_ناب
لب زدم جای لب به فنجانت
باقی قهوهی تورا خوردم
خیره ماندم به چشم قهوهایات
توی فنجان قهوهات مُردم
نقشِ دیوار کافه هم میگفت؛
بت شکستن به عشق «سارا» بود!
مردی از لالههای آتش جَست
و تبر روی دوش عُزّیٰ بود!
کافه آهنگِ دلبری میخوانْد
پای من زیر میز میلرزید
لحظهی انفجار احساسم
به تمامی عمر میارزید
قلبم انگاری از تپش افتاد
نقش یک دل درون فنجان بود
در همه ذره ذرهی جانم
موجی از کودتای ایمان بود
تا نگاهت به صورتم افتاد
جانم انگاری از لبم پر زد
بر خلاف همیشه، آن لحظه
ماه آمد به ما دوتا سر زد
لکنت لعنتی ولی نگذاشت
تا بگویم که دوستت دارم
روی دُو دُو دُو دُوی خود ماندم
تو گمان کردی از تو بیزارم!
ناگهان جای خالیات ماندو
هیجانم مرا به پنجره دوخت
خواستم روی پا شوم اما
تک بلیطم به زیر ِ پای تو سوخت!
🔹#پرویز_شالی
لینک گروه چت:
https://eitaa.com/joinchat/4268229244C7f2a874c3d
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔸@NasimeAdab 🔸
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾