eitaa logo
نسیم ادب
294 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
257 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 منم و داغ نگاهی که به قلبم زده ای آتش خرمن آهی که به قلبم زده ای قول دادی همه ی دار و ندارم باشی در تنم رخنه کنی، فصل بهارم باشی من به بدقولی چشمان تو عادت‌کردم به همین بودنت از دور قناعت کردم ترسم این است بیایی و صدایم نکنی کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی ترسم این است صدایم به صدایت نرسد بدوم با سر و سر باز به پایت نرسد نکند حادثه ای باز به بادم بدهد داغ فهمیدن یک راز به بادم بدهد نکند جای تو را فاصله ات پر بکند خاطره روی تورا سایه تصور بکند از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است عشق وامانده‌ی بی‌حوصله‌ات سهم‌ِ من‌ است آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی پای تو آب شدم، تا که تو سر پا بشوی مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی این همه‌شعر نگفتم که‌بخوانی،بروی پای یک مرد زمین خورده نمانی،بروی سخت ماندم که مرا یاد تو رسوا نکند در خودم گریه کنم بغض دهان وا نکند خبر رفتن تو تلختر از هر خبر است بوسه دلگیرترین لحظه قبل از سفر است بی تو حتی من از آغوش خودم دورترم از کهنسالی این فاصله رنجورترم تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت یک بغل خاطره صد بغض هزاران گله داشت گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟ 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ‌سوارِ خوابِ دل آشوبِ قایقت شده ام همان مسافرِ دلتنگِ سابقت شده ام تویی که خسته و تنها نشسته‌ای  آری منم که محوِتماشاۍ هق هقت شده ام اگرچه حرفِ دلت را بـه من نمی گویی دوباره سنگِ صبـورِ ، دقایقت شده ام بیـا و دستِ مرا روی دستِ خود بگذار اگر غلط نکنـم، بـاز عـاشقت شده ام . 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ‏دلفریبان نباتی همه زیور بستند، دلبر ماست که با حُسنِ خداداد آمد! 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 باد آمد و با بید همی گوید: « هی هی، این جنبش و این شورش و این رقصِ تو تا کی؟ » می‌گوید آن بید، بدان باد: « ز خود پرس، ای بُرده مرا از سَر و ای داده مرا مِی اندر تن من یک رگ، هشیار نمانده ست ای رفته مِیِ عشقِ تو اندر رگ و در پی. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 دیدم از کوچه ی ما با دگران می گذری با دلم گفت نگاهت : نگران می گذری   خبرت هست که دل از تو بریدم زین روی دیده می بندی و چو بی خبران می گذری   گاه بشکفته چو گلهای چمن می آیی روزی آشفته چو شوریده سران می گذری   ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را که به ناز از بر صاحب نظران می گذری   بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را چه غمی دارم اگر با دگران می گذری   ای بسا ماه رخان را که در آغوش گرفت خاک راهی که عروسانه بر آن میگذری   ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر که به خواری ز جهان گذران می گذری   تو هم ای یار چو آن‌قوم که‌در خاک شدند روزی از کارگه کوزه گران می گذری   🔺   ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 دیوانه عشقت را، جایی نظر افتاده‌ست کآنجا نتواند رفت، اندیشه دانایی؛ امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد، از سر همه سودایی... 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟ نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش؟! آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش و آن سر وصل تو دارد که ندارد غم  جانش 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 قانون پناهگاه کوهنوردان کوه‌های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه ، در استراحتگاهی بین مسیر استراحت می‌کنند. وقتی کوهنوردان وارد استراحتگاه می‌شوند و گرمای آتش را حس می‌کنند و بوی غذا به مشامشان می‌رسد ، برخی از آنان وسوسه می‌شوند و به همراهان خود می‌گویند: " می‌دانی فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می‌رویم." وقتی کنار آتش می‌نشینند و آواز می‌خوانند ، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می‌گیرد. در همین هنگام بقیه ی گروه لباس هایشان را می‌پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می‌دهند. در ساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در مامن آرام خانه کوچک سپری می‌کنند. اما حدودا سه ساعت بعد ، آرام می‌شوند و به سمت پنجره می‌روند و به بالای کوه می‌نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند ، نگاه می‌کنند. جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگبار و غم انگیز مراسم تشییع جنازه خودشان تبدیل می‌شود. متوجه می‌شوند که دوستانشان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند. چه اتفاقی افتاد؟ راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد. این ، برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد. در زندگی ما هم پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و هدفمان می‌شوند. زندگی از دو قسمت تشکیل شده است: قله ها و پناهگاه ها... در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد ، اما برای تجربه ناب زندگی ، باید با چالش قله رو به رو شد و بر آن غلبه کرد. 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ما به عکس‌هایی که به دیوارهای اتاقمان می‌کوبیم نگاه نمی‌کنیم یا خیلی به ندرت و تصادفاً نگاه می‌کنیم. ما به حضور دائم و به چشم نیامدنی آن‌ها عادت می‌کنیم. عکس فقط برای مهمان است. آیا این طور نیست آقا؟ 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
من از همان ليوانى كه
به گلدان ها آب مى دهم مى نوشم
پس چرا
سبز نمى شود اين جان؟!

من با همين دستى 
كه به كبوترها دانه مى بخشد 
نان مى خورم 
پس چرا 
پَر نمى گيرد اين دل؟
🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛