eitaa logo
نسیم ادب
297 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
320 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 خوش‌تر از کوه ندیدم به جهان غمّازی* که به‌جز آن‌چه شنیده‌ست، روایت نکند 🔹 🔸*غمّاز:سخن چین، برملاگر 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 دل ار زِ عشق تهی شد ز سینه بیرون آر کسی پرنده ی جان داده در قفس نگذاشت 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 کِی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می‌شود از حافظه‌ی آب گرفت؟ 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته  است. وقتی بهارِ جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به  امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند. امتحان از این قرار بود که بهار می‌بایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژه‌هایی که به او گفته می‌شد، از خود فی البداهه* رباعی بسراید که دربرگیرنده همه‌ی آن واژه ها باشد. اولین سری واژه‌ها از این قرار بود:   خروس ، انگور ، درفش* ، سنگ و بهار اینچنین سرود :   برخاست خروس صبح، برخیز ای دوست! خون دل انگور فکن در رگ و پوست عشق من و تو قصه‌ی مُشت است و درفش جورِ تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست   سپس واژه های :   تسبیح ، چراغ ، نمک ، چنار   بهار سرود :   با خرقه* و تسبیح مرا دید چو یار گفتا ز چراغ زُهد ناید* انوار کس شهد ندیده است در کامِ نمک کس میوه نچیده است از شاخِ چنار   و در آخر:   گل رازقی ، سیگار ، لاله ، کشک   و بهار چنین سرود : ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدۀ مه ز دود سیگار تو اشک گفتم که چو لاله داغدار است دلم گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک   بهار خود می گوید : در آن مجلس جوانی بود طناز* و خودساز* که از  رعنایی به رعونت* ساخته و از شوخی به شوخگنی* پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدیهه باز هل من مزید* گفته و چهارچیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی* شده باشد و برای اذعان* کردن و ایمان آوردن من ، بایستی بهار این چهار چیز را بسراید :   آینه ، اره ، کفش ، غوره   من برای تنبیه آن شوخ چشم* دست اطاعت بر دیده نهاده ، وی را هجایی* کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست  و آن این است:   چون آینه نورخیز گشتی احسنت ! چون اره به خلق تیز گشتی احسنت! در کفش ادیبان جهان کردی پای غوره نشده مویز گشتی احسنت!     یادش گرامی باد و روانش شاد. 🔹*فی البداهه: در جا و فی الفور شعر گفتن 🔸*قصه‌ی مشت و درفش: کنایه از تقابل ضعیف با قوی، نبرد نابرابر. 🔹*خرقه:جامه‌ی کهنه 🔸*ناید: نمی آید 🔹*طناز: دلنشین و فریبنده،صاحب ناز و عشوه 🔸*خودساز:خودساخته،مهذب 🔹*رعونت: کم عقلی،خود پسندی 🔸*شوخگنی: آلودگی،چرک آلودگی 🔹*هل من مزید: بخشی از آیه ای در سوره‌ی ق اشاره به زیادت خواهی و بیشتر طلبی 🔸*تبانی: توافق پنهانی، توطئه ،دسیسه چینی 🔹*اذعان: اعتراف، اقرار 🔸*شوخ چشم: بی حیا، گستاخ 🔹*هجا،هجو: شعر در نکوهش و سرزنش گفتن 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۳۰۴ ه‍.ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 بـه محشر وَعده دیـدار اگر دادی نمی رنجم وصالِ چون تـویی را صَبـر این مقدار می بـاید... 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 گر زنده‌ایم بی‌تو به ما جای طعنه نیست بوی تو را ز باد صبا می‌توان شنید 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 دشنام همی‌دهی به سعدی؟ من با دو لب تو کار دارم... 🔺 🔻 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 هرچه با تنهایی من آشنا تر می‌شوی دیرتر سر می‌زنی و بی وفا تر می‌شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می‌شوی من که خُرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می‌بالی و بالا بلاتر می‌شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می‌شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب می‌کشی آزاد باشی، مبتلاتر می‌شوی یا سراغ من می‌آیی چتر و بارانی بیار یا به دیدار من ابری نیا...، تَر می‌شوی 🔹 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
📖 چه دردی بیشتر از این که دردم را نمی‌دانی به چشمم خیره می‌گردی ولی غم را نمی‌خوانی چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی‌دانی برایم روز روشن بود می‌دانستم اَز اول که می‌آید چنین روزی که می‌گویی نمی‌مانی برای من که بعد از تو ندارم شاخه‌ی سبزی چه فرقی می‌کند دیگر هوای صاف و بارانی شبیه موریانه، خاطرت در ذهن می‌ماند که می‌پوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی دل آئینه‌ام حتی اگر کوهی شود آخر به سنگی،خرد می‌گردد به یک لحظه، به آسانی چه می‌دانی؟ تمام پیکرم چون شمع می‌سوزد که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی 🔸 🔸🔷🔸 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔹@NasimeAdab🔹
📖 زندگی نیست بجز نم نم باران بهار زندگی نیست بجز دیدن یار زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟ 🔹 🔸 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸
 📖 به لطف دلبر من، در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوسـتی بیـفزاید ! 🔺 🔻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔹🔶🔹 📝 برای پیوستن به گروه چت اینجا را لمس کنید. 🔸@NasimeAdab🔸