🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت استاد حسنزاده رحمتاللهعلیه در سی منزل مدارج و منازل سالکان را در رسالۀ رحمت بیان کردهاند. در جلسات قبل تا منزل چهاردهم بیان شد و به منزل پانزدهم رسیدیم. ایشان سی منزل را در سه مقام بیان کردهاند:
۱. از خلق به حق؛ سلوک از کثرت به وحدت است.
۲. سلوک در حق؛ سلوک در مقامات شهود است.
۳. سلوک مع الحق؛ سلوک در مقام قرب است.
بحث ما در مقام اول در سلوک از خلق به حق است. با یک لحاظ از درجه هجدهم سلوکِ مقام دوم شروع خواهد شد. با یک لحاظ تا منزل پانزدهم است که بعداً این را توضیح خواهیم داد.
✅ منزل اول: شوق یا طلب کلی (چهار منزل اول)
شوق و طلب و خلوص و محبت؛ همه اینها را میتوان شوق یا طلب کلی نامید. محورشان شوق و لوازم شوق است.
✅ منزل دوم: دست به کار شدن (ریاضت کلی)
از منزل پنجم تا منزل دهم ریاضت کلی است؛ یعنی دست به کار شدن. ریاضت، طاعت، مراقبت، صمت، فکر و ذکر. صمت و فکر و ذکر هم از لوازم مراقبت است. این سه مرتبه آخر برای تکمیل ریاضت است.
✅ منزل سوم: تتمه ریاضت (افعال و افعال تحققبخشنده فلسفه ریاضت)
از منزل یازدهم تا پانزده یا هفده، تتمه ریاضت است و احوال و اسبابی که تتمه ریاضت است.
🔵 زهدِ زاهد و زهدِ عارف
✅ ریاضت مناسب این است که وقتی انسان دست به کار شد و بالا رفت، ریاضتهای ویژهای دارد که از جنس ریاضتهای راهبرنده به سمت باطن است. عبادت خشک را میتوان انجام داد، ولی با این عبادت انسان هیچ تکانی نمیخورد. گرچه غالباً اینگونه نیست، ولی گاهی عبادت خشک است و انسان را هیچ تکان نمیدهد. بوعلی گفته است: زهدِ زاهد و زهدِ عارف. زهدِ زاهد اینگونه است: من اینجا کمتر استفاده میکنم تا آنجا امکانات بیشتری به من برسد. کمتر میخورم تا آنجا بیشتر بخورم. تعلق هست، اما آن را کم کرده است تا در بهشت بیشتر به آن برسد. اما زهد عارف برای تنزّه و تجرد و رفعِ تعلق است که منطق آن با زهدِ زاهد فرق میکند.
🔵 تتمه ریاضت
✅ تتمه ریاضت این است که باید چند کار انجام دهیم تا ریاضت جایگیر شود و به شهود برسد؛ یعنی به سلوک در مقامات شهود برسد. باید چه چیزهایی باشد؟ صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. صبر و شکر را توضیح دادیم؛ بعد توکل و ابتلا، بعد هم رضا و تسلیم و فقر. برای این که ریاضت جایگیر شود و برسیم به فلسفۀ ریاضت که رسیدن به خدا است، باید صبر و شکر داشت، پس از آن توکل و ابتلاء است. ابتلاء پذیرش بلاهای الهی است.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ به رضایت در دستورات شریعت خیلی توجه شده است؛ انسان باید سعی کند به مقام رضا برسد. کسی که این مراحل را طی کرد، باید به جایی برسد؛ یعنی عملاً اینگونه است: به جایی میرسد که همه چیز برایش به لحاظ حقی، نیک است و خیر. و اینکه چون خدا گفته است، راضی است. یعنی از یک جهت تأبی درون را برمیدارد. تأبی اندیشههای غلط درون را برمیدارد. تأبی نسبت به حق برداشته میشود.
✅ ابتلا پذیرش امتحانات بود، اما اینجا به هرچه خدا رقم میزند، راضی است؛ چه تشریع و چه تکوین و قضا و قدر. همه چیز را در جای خودش نیکو میبیند. نیکی و خیر در آن میبیند و در ناحیه حق هیچ خبطی دیده نمیشود.
✅ نفس ما گاه منُّومنّی دارد؛ گاه ممکن است به دل خطور کند که چرا خدا اینگونه عمل میکند؟! برخی به زبان میآورند. بندهخدایی که اهل قبله و نماز بود، ولی تعلق به زن و فرزند و زندگی داشت، وقت احتضار اعتراض کرد که خدا چرا من را میبَرد و از این امور جدا میکند؟! او به زبان آورد، اما ما گاه به زبان نمیآوریم ولی در دل خطور میکند. یک وقتی که درگیری زیاد شود، زحمت زیاد شود و اوضاع دگرگون شده است، اگر این وضع ادامه پیدا کند، اعتراض میکنند که چرا؟ اما بعضی از افراد در چنین شرایطی نشاط پیدا می کنند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 رضایت در اسارت
✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چاق شده بود! دلیلش را پیگیری کردم دیدم به این خاطر است که او احساس رضایت داشت. دلیلش این است که درون همراه میشود و منطقش همراه میشود و عالَم را خوب میبیند.
🔵 خداخدایش درمیآید
✅ به مرحوم قاضی گفتند: فلانی خیلی در مریضی افتاده است و در احتضار شرایطش سخت است. ایشان فرمود: برایش خوب است؛ خداخدایش درمیآید. منطقش تصحیح شده است و نفسش رام شده است؛ اینها است که کار را تغییر میدهد. خداوند گاه تفضل میکند تا عالَم و اوضاع آن را درست ببیند. برخی تقسیم کردنهای خدا را درست ببیند. خداوند گاه میبیند برای برخی از مؤمنان فقر خوب است. البته اینها مؤمنان حقیقی هستند. گرچه گاه فقر برای برخی عذاب است. گاه خیر بندهای را در تمکن میبیند و به او تمکن میدهد. خداوند سبحان مدافع مؤمن است. اگر خداوند نمیگذارد کافر بالا بیاید، هم خیر خودش و هم خیر جامعه در این امر است. همه اینها از روی حکمت و رأفت و رحمت است. و گاه خداوند تفضل میکند که انسان این را بفهمد. میفهمد که در این کار رأفت و رحمت است.
🔵 رحمت با زحمت
✅ بندهخدایی فرزند مریضی داشت و اوضاع آن فرزند خوب نبود؛ بعد از مدتی که این فرزند از دنیا رفت، تازه فهمید که هر چه خیروبرکت در خانه داشت بهخاطر همین فرزند مریض بود. گرچه زحمت داشت، ولی همین زحمتها برایشان رحمت بود.
✅ بنده دیدم تبوتابهای اجتماعی سنگین که پیش میآید، بعضیها متوجهاند که قرار است چه کاری درست شود. خداوند میبیند شما که نکردید من اینگونه شرایط را مهیا میکنم تا کار درست شود. از سویی خداوند در جامعهای خیر نمیبیند، اگر پول و ثروت هم میدهد، حسابوکتاب دارد و برایشان زحمت است. سختی هم بدهد، زحمت است. گرچه ظاهرش خوب است.
🔵 هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد
✅ گاه کسی میفهمد که امری درست است، اما باز آن را ترک میکند یا میفهمد که کاری غلط است، اما باز مرتکب میشود. مثل اینکه میداند حرفی غلط است، اما آن را باز تکرار میکند. کسی که به مقام رضا میرسد، این فهم را دارد و مانع ندارد و نفسش رام و همراه است و خواستهای ندارد که با مشیت حق و اراده حق در آدم منافی باشد. برخی که به این مقام میرسند، میگویند: اراده یعنی چه؟! هرچه خدا خواست، همه از روی حکمت و رأفت است. حتی جایی که تو را نزدیک درّه برده است، بدان که به نفع توست و هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد. البته اگر در ایمان صادق باشی. خداوند هیچگاه خیر را از بین نمیبرد، بلکه به آن برکت میدهد. کسی که این را بفهمد، به مقام رضا رسیده است.
🔵 شکفتن در میان سیلِ مشکلات
✅ این شیوه و منطق و مقام اوست که به همه چیز راضی است. همیشه پروازی است و اصلاً روی زمین نیست. یکی از دوستان ما اینگونه بود و هرچه مشکلش بیشتر میشد، اصلاً درگیر نمیشد. مرحوم قاضی هم اینگونه بود که هرچه مشکل بیشتر میشد، از نظر معنوی شکفتهتر میشد.
🔵 عارف خندان
✅ «درجۀ پانزدهم رضا است که چنان به فعل خود راضی است، فعل حقتعالی را مثلاً به منزلۀ فعل خود داند». همانطور که از فعل خود راضی است از فعل حقتعالی هم راضی است. نمط نهم اشارات بسیار عالی است و حتماً باید خوانده شود. برخی از اساتید ما میفرمودند: این کتاب بِسان روایت میماند. در عین حالی که با یک دغدغه خاصی میخواهد سلوک را توضیح دهد، وقتی سلوک را توضیح داد، میرسد به اوصاف عارفان. عارف گشادهرو و خندان و شاداب است و همواره لبخند بر لب دارد. خوشحال و سرمست است. ابنسینا: «العارف هش بش بسام- يبجل الصغير من تواضعه كما يبجل الكبير- و ينبسط من الخامل مثل ما ينبسط من النبيه- و كيف لا يهش و هو فرحان بالحق و بكل شيء- فإنه يرى فيه الحق و كيف لا يستوي- و الجميع عنده سواسية».
🔵 آوردنِ معارف سر سفرۀ جان
✅ گاهی عارف شهود میکند و حالش اینگونه میشود، ولی گاهی بدون شهود هم این حالت را دارد. این منطق را قرآن خیلی خوب به ما میدهد که خداوند همه جا را اداره میکند و به ما لذت میدهد. چگونه حق غلبه بر باطل میکند. خواه ببیند و اهل شهود باشد و خواه اهل شهود نباشد. با اینکه اهل شهود نیست، ولی نوع نگاهش به عالم اینگونه است که خداوند را در همه جا حاضر میداند. کسانی که وحدت شخصی وجود را خوب خواندهاند، میدانند که اینها را باید سر سفره جان آورد. وقتی این منطق در ما پدید آمد، همه چیز را خیر میبینیم، ولو اینکه اهل شهود هم نباشیم. این منطق را در همه جا میبینیم: چه جنگ و صلح، چه راحتی و ناراحتی، در ارتباط با خانواده و اجتماع. شهود لزومی ندارد. باید این منطق را فهمید و سر سفرۀ جان آورد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 بخش سوم
🔵 رساندن علم و اندیشه به صحنه عمل
✅ یکی از کارهایی که در ما کم است این است چگونه باید آن چه میدانیم در صحنه جان و عمل ما بیاید. ما به این خیلی کم توجه میکنیم. مثلاً اینکه در فلسفه، هویت ما عین فقر به خداست، خیلی مهم است، اما چرا سر سفره جان ما نمیآید. باید سعی کنیم آنچه میخوانیم، سر سفره جان بیاوریم، ولی عملاً سر سفره ما نمیآید و باید سر سفره جان بیاوریم.
🔵 چند شیوه برای رساندن اندیشه به صحنه عمل
✅ ۱. توغل زیاد در آن اندیشه. خوب بخوانید و به عمق برسانید؛ خود همین انسان را درگیر میکند. اگر انسان تصویر درستی نداشته باشد، نمیتواند آن را سر صحنه جانش بیاورد. معنایش این است که با حقایق باید خوب کنار آمد. اما گاه با فروعات و لوازمی که میگویند، برایش روشن میشود که چگونه به صحنه عمل بیاید.
✅ ۲. تکرار پیدرپی. گاه میدانیم و اعتقاد داریم، اما غفلت میکنیم. فکر، رسیدن است و ذکر رساندن آنچه میدانی به سر سفره جان. یک راهش این است: هر بار یاد بیاورید و بر سر سفره جان برسانید. مثلاً من وقتی امروز شنیدم، تا یک ساعت حسوحال دارم. خوب است که این را به یاد بیاوریم و تکرار کنیم. به یاد آوردن، خیلی اثر دارد. کسانی که بلدند، از آن خیلی استفادهها میکنند.
✅ ۳. دانایی را به قلب گره زدن. همیشه به جانتان ارجاع دهید و فقط در حد فکر نگاه ندارید. همیشه آن باور قلبی را جلوی کار قرار دهید. یک بحثی درباره چگونگی قرآن خواندن گفتیم که جان ما باید جلوی ما باشد و با قرآن مواجه شود؛ در عین حال که تامل و تعمق میکنیم. خود همین یک نتیجه است و همانی که میداند آمده است سر سفره جان. مهم حضورِ در قلب است. نسبتی که مادر با فرزندش دارد، این ارتباط قلبی است؛ ارتباط وجودی است. وقتی میگوید: قربونت بِرَم، اینجا اول قلب درگیر است و با همۀ وجود به سراغش میرود و فکر بعد از آن است. گاه با صوت خوش چیزی را شنیدن، اثر دارد. ما گاه پیش از آن که فکری عمل کنیم، وجودی عمل میکنیم. این یک بحث واسعی دارد.
✅ ۴. راهی که عارفان بیشتر طی میکنند و به آن توجه میکنند ذکر ویژه با صورتهای خیالی و حضور معالله است که مواظبت میکنند و خیلی غلیظ میکنند تا در صحنه جان داشته باشند. مثلاً دستوراتی میدهند که این ذکر را بگو؛ اینجور بگو؛ و این حال را داشته باش و همیشه آن را حفظ کن.
🔵 یکی از گره های کور ما
✅ یکی از گرههای کور ما این است که ما خیلی، داشته و دارایی داریم، ولی این داشتهها و داراییها سر سفرۀ جان حاضر نیستند. این مشکل ما است. مثلاً قرآن میخوانیم و میدانیم، یا در فلسفه میخوانیم یا با فکر رسیدیم به اندیشهای؛ اما این اندیشه سر سفره جان نیست. چاره کار این است که داشتهها را به شِبهِ دارایی و دارایی تبدیل کنیم. یعنی آن را بیاوریم سر سفره جان و از آن بهره بگیریم. بعضی از افراد را دیدهام که قرآن خوانده است: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر۴۴) این را میخواند و سعی میکند که وقت خواندن حس بگیرد و دائم تکرار میکند، با همان شیوههایی که گفته شد.
✅ اینکه بوعلی گفته است: «فرحان بالحق» این جایی است که انسان به مقام رضا رسیده است. بعضی از اینها به شکل القا است. به انسان القای معنوی شده است و به او گفته شده است که فلسفه این امر این است و او مییابد که چقدر این امر و فلسفه آن زیباست. یادآوری این صحنه و توجه به آن خیلی مؤثر است. بعضی اوقات برخی به شهود نرسیدند، ولی به او القا شده است که عالم همهاش حقانی است و همهاش بالحق است و همهاش هم حق در او جاری شده است، مثل آنچه بوعلی گفته است: «یری فیه الحق» این القاء است و از واردات الهیه ضعیفه است، ولی شهود نیست. او میفهمد و برایش حل است.
✅ هستند کسانی که اهل درس و بحث و مدرسه و قرآن به صورت خاص نیستند، ولی این مسائل برایشان حل شده است و آن هم به خاطر القائات خوش است. این القائات را باید احیا کرد ویادآور شد. نعمتی به شما داده شده است، دائماً آن را احیا کنید و سر سفرۀ جان بیاورید. کسی را دیدهام در حرم امام رضا علیهالسلام یک حال خوشی به او دست داد. هربار میرود، همان جا مینشیند و آن حال را برای خودش یادآوری میکند و آن حال را احیا میکند.
✅ بنابراین، رساندنِ به جان یا فکری است یا القائی است یا شهودی. در همه اینها انسان همیشه با حق است و رضایتمندی دارد و لذا اینگونه است: هشٌّ بَشٌّ بسّام.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت علامه حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه در رساله رحمت سلوک را در سه مقام بیان میکند:
۱. از خلق به حق؛
۲. سلوک در حق؛
۳. سلوک مع الحق که سلوک در مقام قرب است.
✅ منزل شانزدهم و هفدهم از یک جهت در مقام اول است و از یک جهت میتواند در مقام دوم که سلوک در حق است قرار گیرد. ریاضت معطوف به این است که انسان را به حق بکشاند. مراقبه و صمت و فکر و ذکر را دارد و ریاضت و مراقبه را داشت، اما یک تتمهای است که باید ریاضت را تکمیل کند و باید چند چیز را مراعات کند: صبر، شکر، توکل، ابتلا (پذیرش امتحان الهی با رازونیاز) و بعد درجه رضا.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ رضا یعنی احوالی داشته باشد تا به سمت شهود و وصول برود. مقام رضا یعنی رضایت دادن به هر آن چه در حق است، چه تکوین او باشد و چه تشریع او. فعل او باشد و یا دستورات او.
🔵 الحمدلله علی کل حال
✅ به این بیان رسیدیم: «العارف هَشٌّ بشٌّ بسّام»؛ کسی که به اینجا میرسد، همه چیز برایش خوشایند است و تمام شرایط برایش خوشایند است. طبق بیانی که رسولالله دارند هرگاه به ایشان نعمت میرسید میفرمود: «الحمدلله» و هر وقت سختی میرسید میفرمود: «الحمدلله علی کل حال». منطقی در این بیان هست؛ یعنی هر چه به ما میرسد، خیر است و از سوی خدای حکیم است. هر آنچه از سوی حق میآید، حسابکتاب دارد. و سالکی که اینجا هست، گاه میداند فلسفهاش چیست؛ در این صورت رضایت برایش واضح است. مثلاً گاه میداند که این بلا چه چیزی را درست میکند؛ ولی گاهی هم لازم نیست بداند، چند نمونه چشیده است و دیده است که جوری بود و برایش ناخوشایند بود، ولی بعد میبیند که عجب خوب شد. برخی از عارفان وقتی به مقصد میرسند، میگویند: خدایا، خوش بود و چه خوب شد که آن وقت ندادی. چون ندادن باعث التجاء و زاری شد و باعث نعم و معنویات ناب شد.
🔵 مدیریت حکیمانه
✅ برخی را دیدهام که چند نمونه دیده است رام است. او میداند که این دستگاه چه دستگاهی است. مثل اینکه کسی معترض به کار مدیرش است، بعد که وجه آن را فهمید، دیگر ناراحت نمیشود و اعتراض نمیکند. چرا؟ چون به این درک رسیده است که مدیرش از روی حکمت کارها را پیش میبرد. عارفان هم در ارتباط با حق اینگونهاند. ولو اینکه تمام فلسفه کارها را ندانند. اما چون چشیده است، دیگر ناراحت نمیشود. همین که میداند خداوند حکیم مطلق است و حکمت بالغه حق چه میکند، ولو اینکه نچشیده باشد، چنین کسی به حکمت بالغه حق ایمان دارد و اینگونه در زندگی سرریز میکند و رضایت دارد. عرض کردیم که با رجوع به تفسیر یا برخی مباحث فلسفی میتوان این یقین را حاصل کرد. اینکه کسی به رضایتمندی برسد، خیلی خدا خوشش میآید. برخی که این یقین را دارند، میگویند: این را که نمیشود حذف کرد. رضایت به قلب و دل است و این رضایتمندی قلبی است. طبعاً باید زبان و دست و پا همراهی کنند و تابع دل باشند.
🔵 سگ جذامی
✅ خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید: ای موسی بدترین و پستترین مخلوق را به من معرفی کن. حضرت موسی دید یک سگ جذامی در گوشهای افتاده است؛ به ذهن حضرت خطور کرد که شاید این پستترین مخلوق باشد؛ اما حیا کرد و این را نگفت. خداوند فرمود: اگر میگفتی تو را از نبوت خلع میکردم. کسی که به این مرتبه میرسد، میبیند که همه چیز عالَم خوش است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 اجتهاد در سلوک
✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمیکنیم؟! این بیان امام ره خیلی بیان درستی است که قرآن برای دو چیز آمده است: ۱. معارف ۲. سلوک. واقعاً بحثهای سلوکی قرآن فراوان است. الحمدلله ما المیزان را داریم که در این زمینه بینظیر است و همه آن با مداقههای اجتهادی و ظهورگیری است. بسیاری از جاها خیلی از نکتهها را گفته است، نه اینکه همه نکات را گفته باشد. در آیات و روایات، بحثهای سلوکی بسیاری داریم، باید کار فنی و اجتهادی کرد و الا میشود روایات را به شکل عادی معنی کرد؛ اما در جای خودش تفسیر نمیشود. بسترهای سلوکی نیازمند این است که کسی باشد این بستر را درست درک کند و بداند بستر سلوکی است. بسیاری از اینها را در حد اخلاقی گفتهایم، اما اینها سلوک نیست. چون نگاه ما سلوکی نیست، از آن استفاده سلوکی نمیکنیم. بستر سلوکی است؛ نکته سلوکی است؛ اما از آن استفاده سلوکی نمیشود. اجتهاد سلوکی نیاز به دو چیز دارد: ۱. هم قدرت ظهورگیری داشته باشد و متون دینی را خوب معنی کند. ۲. هم در این فضا نفس کشیده باشد تا بتواند درست معنی کند. و الا لوازم بیّن آن را نمیتواند استفاده کند.
🔵 بابالله الاعظم
✅ «در حدیث است: انّ الرضا باب الله الاعظم»؛ انواع باب داریم، شکر و صبر و ... . به صورت سلوکی همهاش باب است، میتوانم صبر کنم فقط استخواندار شوم، باید به سمت خدا رفت و جانب خدا را رعایت کرد. همه اینها باباند، اما رضا بابالله اعظم است. چرا؟ ۱. چون تا رضا به خدا میدهی، خدا خیلی خوشش میآید. مثل این که کسی به شخص احترام و اکرام میکند، او را به خضوعی وامیدارد که چیزی میگوید یا کاری میکند. خداوند با اسم شکورش میگوید: مگر میشود بندهای اینگونه به من توجه کند و هیچ قیلیویلی در دل نداشته باشد، من به او توجه نکنم؟! ۲. از یک جهت تا رضایتمندی آمد، تشویشها از دل میرود. هر چه هست خیلی خوش است و خوب. اگر تشویش نباشد، راه باز است. وصل است. ۳. در آن یک معرفت ناب خوابیده است. مکرر دارد معرفت ناب را نشان میدهد. وقتی معرفت ناب مکرر به دل بدهید، دل را شکوفا میکند.
🔵 درجه رضا بنیاد معرفتی دارد
✅ در بحث ایمان از مباحث عرفان در وادی عمل گفتیم: عمل از جهت ایمانزایی چند جور است: ۱. برخی از اعمال چون یک لطافت فطری ایجاد میکنند، کمک به ایمان میکنند و مناسبت ایجاد میکنند تا ایمان بیاید. مثلاً صدق در کارم هست و دروغ در کارم نیست. دروغ با ایمان نمیسازد؛ چرا؟ چون با آن مناسبت ندارد. ۲. دستهای از اعمال هستند که خودش ایمان است و تکرار ایمان است. مثل نماز که خودش ایمان است. نماز سراسر ایمان است از بسمالله تا حمد و سوره و ذکر رکوع و سجده. ۳. یک نوع دیگر هست: نفس این عمل یک بنیاد معرفتی دارد ولی سویه عملی دارد. مانند توکل. توکل به این معنی است که اگر به خدا توکل کنیم «حسبی الله» «وَمَن يَتَوَكّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمرِهِ»؛ من میدانم که خدا آنچه را بخواهد انجام میدهد. اصلش عمل است، ولی بیناد معرفتی در کار است. درجه رضا هم از این سنخ است، بنیاد معرفتی دارد. همهاش در مسیر حق است و همهاش به سوی حق است. این نوع نگاه در او وجود دارد. این را دایماً تکرار میکند، معرفت به سوی حق. نه تنها معرفت است، بلکه معطوف به عمل شد و عمل را در خودش پیاده کرد. اگر این است، پس چه باید گفت: باید گفت رضا بابالله الاعظم است.
✅ بندهخدایی میگفت: تو رضایتمندی را در کار بیاور، خودش تو را به خدا میرساند. بالاتر از مقام رضا در مقام وصول است، اما در اینجا میگوییم چگونه به خدا برسیم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 خازن بهشت رضوان است
✅ «و نیز در خبر است که خازن جنت رضوان است». کسی که دربان بهشت است. رضوان و رضایتمندی و خشنودی، دربان بهشت است. هویت بهشت را با جهنم در نظر بگیرید؛ در بهشت کدورت نمیرود. برخی از درجات بهشت خوشی و سرمستی فراوان دارد که همان رضوان است. بر این اساس خازن بهشت رضوان است؛ مراحل نهایی بهشت است که جنت ذات و جنت صفات است. در درجات پایین انسان با نعم الهی است، اما گاه از جنت اعمال درمیآید و میشود جنت صفات و ذات. این جنت رضوان، برای آن مرحلهای است که تبدیل میشود به جنت ذات حق و جنت صفات حق. این جنت ذات و صفت را باید یک بار باحوصله توضیح دهیم. این تعابیر در متون دینی هم آمده است: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». این بندگان، بندگان ویژهاند. راضی و مرضیاند و تا این شد، اشاره به جنت ذات و صفات دارد که غیر از جنت اعمال است. این جنت لقاء است؛ جنت ذات و صفات است که رضوان الهی است. این غیر از آن مرحلهای است که کدورت ندارد، بلکه بالاتر از این حرفهاست.
🔵 و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
✅ «حال در جنت لقاءالله تأمل کن». این جنت ذات فرحة لقاء دارد. که تعبیری است که امام سجاد علیهالسلام دارد. این جنت لقاء کجاست؟ در جایی که به جنت ذات و صفات برسیم. خازنش کیست؟ هویتش چیست؟ هویت رضوانی است. در رضا جنت لقاء را جستجو کن. اینجاست که انسان به مقام وصول و فنا میرسد.
«متأله سبزواری نیز چه نیکو گفته است:
و بهجة بما قضی الله رضا
و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
اعظم باب الله فی الرضا وُعی
و خازن الجنة رضوانا دُعی»
✅ کسی که به مقام رضا برسد، اعتراض نمیکند. «وعی» یعنی سُمع. در حدیث آمده است رضا اعظم بابالله است. میشود خازن جنت را جوری معنی کرد که کل بهشت را بگیرد، چون خشنودی خدا است که شامل همه درجات بهشت حتی بهشت نعم و افعال الهی نیز میشود. بعضی از عرفا میگویند بهشت برای ما اصل نیست؛ ولی بهشتی که خدا به ما میدهد، این اعطا برای ما شیرین است. کل بهشت میشود رضایت خدا. چون رضایت و خشنودی خدادر آن هست.
🔵 اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض
✅ یک بحث جدی درباره مقربین هست که آیا مقربین جنت صوری دارند؟ چون جنت ذات و صفات، جنت معنوی است. در سوره واقعه درباره مقربین جوری نعمات بهشتی ذکر شده است که جنت صوری هم دارند. یک پاسخ این است: «اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض و اهل الله مع الجنه بالعرض و مع الله بالذات». درست مثل اینکه در دنیا بودند، بالذات با خدا بودند و در عین حال بالعرض با دیگران بودند. آنجا هم همینطور است. پاسخ دیگر این است: درست است که جنت صوری به پای جنت ذات و صفات نمیرسد، ولی تا گفته میشود خداوند به خاطر رضایتش این جنت صوری را به شما داده است، در دل آن لطف رضایت خدا را میبیند. مثل اینکه کسی برای یک عالم ربانی کاری میکند و آن عالم ربانی او را دعوت میکند بر سر سفرهاش بنشیند. این که سر سفره غذا میخورد، لذت میبرد، نه برای غذا بلکه برای آن رضایت عالم ربانی. اگر اینطور باشد، میتوان گفت کل بهشت همهاش رضوان است. پس دو تفسیر شد: ۱. رضوان میخورد به درجات عالی بهشت. ۲. اینکه رضوان همه درجات بهشت را بگیرد. خازن کل جنت میشود رضوان؛ چون در سراسر بهشت رضوان حق موج میزند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۷ (۲۱) (۱۴۰۳.۲.۲۲ / ۲ ذیقعده / شنبه)
🔴 بخش اول
✅ معمولاً هر یک از عرفا منازل را به شکلی صورتبندی میکنند؛ برخی در سه و برخی در هفت و برخی در صد منزل. حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دستهبندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هجدهم و با یک لحاظ تا منزل شانزدهم، مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را میتوان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمککار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است.
🔵 درجه شانزدهم: تسلیم
✅ کسی که مراقبت کرده است و توکل به خدا پیدا کرده است و به مقام رضا رسیده است و همراه و همدل است، بعد از این حضرت استاد میفرماید: تسلیم. بعد از اینکه امتحان الهی را انجام داد، به جایی میرسد که هیچ دغدغهای ندارد و تسلیم حق است. منطقش این است. به یک آرامشی میرسد که همراه خدا است. نه مبرری برای اعتراض پیش میآید و نه مبرری برای خواسته و طلب. در واقع از همه این قیود کَنده شده و همراه حق شده است.
🔵 تسلیم بیتعینی میخواهد
✅ حضرت استاد تعبیر میکند: سکون و طمأنینهای پیدا میکند و آرامشی پیدا میکند که مطلوب و اعتراضی ندارد. این مقام تسلیم است. تسلیم از یک جهت نوعی زلالی و بیقیدی میخواهد. یک نوع بیتعینی میخواهد. تا تعین در کار است، مشکل وجود دارد و نمیتواند تسلیم باشد.
🔵 هشدار نسبت به تندروی
✅ اینها بیشتر نقشه راه است. اگر به شما گفتند: میخواهید بالای کوه دماوند بروید و این چند راه هست و هر کدام چند منزل دارد. الان که پایین هستیم معنایش این نیست که ما باید آنجا باشیم پس چرا اینجا هستیم؟!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 فرق است بین حال و مقامِ تسلیم
✅ معتقدم بعضی مواقع انسان در مراحل عادی که هست، حالت سِلم را فیالجمله درک میکند. گاهی حالی پیدا میکند که احساس سلم دارد. نه خواستهای دارد و نه تعینی که او را به خواستهای وادارد و نه میلی دارد که او را به خواستهای بکشاند. گاه در اوایل برای افراد این حالها دست میدهد که اعطای حقانی است برای اینکه شخص نمونههایی را درک کند. بعضی هستند که تقوای نهایی را ندارند، ولی گاه آن را لمس میکنند. یک بار حالی پیدا میکند و میگوید یعنی چه تأبی از حق. حالی دست داده است که در آن حال تقوای حقیقی را میفهمد. اما دوام ندارد. خیلی از احوال را پیش از رسیدن به نهایت، به افراد نشان میدهند. ده دقیقهای یا یک ساعتی یا یک روزی، تقوای کامل و نهایی دارد. هیچ حس تأبی ندارد. حتی سلم هم گهگاه پیش میآید. اما سلم مقام و جایگاهی دارد که باید از توکل و ابتلا و رضا بگذرد و بعد به مقام سلم برسد.
✅ اینطور نیست که اصلاً درک نکنیم، بلکه نسیم خوشی است که گاه درک میکنیم در حد چند دقیقه در نماز شب یا بینالطلوعین. دیدهاید برخی را که در آنها طلب شهادت واقعی است. اما برخی در یک حالی طلب شهادت میکنند. حال سلم هم اینگونه است. گاه یک لحظه میآید و میرود. اما الان ما در بیان مقام تسلیم هستیم نه حال تسلیم. لذا از خودمان توقع نداریم، اما میخواهیم بدانیم که آنجا چه میگذرد. کسی که به مقام سلم میرسد، اینگونه است که با خداست و هر چه خدا خواست بدون هیچ خواسته افزوده.
🔵 شرط تسلیم، زلال بودن
✅ یک تعبیری حضرت استاد کرده است: این نیازمند زلالی است. ما چشمه زلال را میفهمیم یعنی چه. جز آب چیزی نیست که بخواهد آن را رنگ بزند؛ زلال است. اما گاه اندک کدورتی و گِلولایی پیدا میشود یا چیزی که رنگوبویش را تغییر میدهد؛ دیگر زلال نیست. ما در انسان یک زلالیِ اصلی داریم که در همه ما به عنوان فطرت هست. در کودکان یک نوع زلالی میبینیم. عرفا میگویند: قریبالعهد به مبدأ هستند و لذا زلالی در آنها هست. قیلیویلی و بعضی از نازلالیها در آنها نیست.
✅ به دلیلی نیاز داشتیم در خانه آهنگری باید میآمد؛ یک جوانی که زیردست او بود، میدیدیم که عجب زلال است و اصلاً رنگ بازار را به خودش نگرفته است. سال بعد دوباره نیاز به آهنگر پیدا کردیم؛ همان جوان دوباره آمد، دیدیم که از زلالی او گویا هیچ نمانده است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸