نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت استاد حسنزاده رحمتاللهعلیه در سی منزل مدارج و منازل سالکان را در رسالۀ رحمت بیان کردهاند. در جلسات قبل تا منزل چهاردهم بیان شد و به منزل پانزدهم رسیدیم. ایشان سی منزل را در سه مقام بیان کردهاند:
۱. از خلق به حق؛ سلوک از کثرت به وحدت است.
۲. سلوک در حق؛ سلوک در مقامات شهود است.
۳. سلوک مع الحق؛ سلوک در مقام قرب است.
بحث ما در مقام اول در سلوک از خلق به حق است. با یک لحاظ از درجه هجدهم سلوکِ مقام دوم شروع خواهد شد. با یک لحاظ تا منزل پانزدهم است که بعداً این را توضیح خواهیم داد.
✅ منزل اول: شوق یا طلب کلی (چهار منزل اول)
شوق و طلب و خلوص و محبت؛ همه اینها را میتوان شوق یا طلب کلی نامید. محورشان شوق و لوازم شوق است.
✅ منزل دوم: دست به کار شدن (ریاضت کلی)
از منزل پنجم تا منزل دهم ریاضت کلی است؛ یعنی دست به کار شدن. ریاضت، طاعت، مراقبت، صمت، فکر و ذکر. صمت و فکر و ذکر هم از لوازم مراقبت است. این سه مرتبه آخر برای تکمیل ریاضت است.
✅ منزل سوم: تتمه ریاضت (افعال و افعال تحققبخشنده فلسفه ریاضت)
از منزل یازدهم تا پانزده یا هفده، تتمه ریاضت است و احوال و اسبابی که تتمه ریاضت است.
🔵 زهدِ زاهد و زهدِ عارف
✅ ریاضت مناسب این است که وقتی انسان دست به کار شد و بالا رفت، ریاضتهای ویژهای دارد که از جنس ریاضتهای راهبرنده به سمت باطن است. عبادت خشک را میتوان انجام داد، ولی با این عبادت انسان هیچ تکانی نمیخورد. گرچه غالباً اینگونه نیست، ولی گاهی عبادت خشک است و انسان را هیچ تکان نمیدهد. بوعلی گفته است: زهدِ زاهد و زهدِ عارف. زهدِ زاهد اینگونه است: من اینجا کمتر استفاده میکنم تا آنجا امکانات بیشتری به من برسد. کمتر میخورم تا آنجا بیشتر بخورم. تعلق هست، اما آن را کم کرده است تا در بهشت بیشتر به آن برسد. اما زهد عارف برای تنزّه و تجرد و رفعِ تعلق است که منطق آن با زهدِ زاهد فرق میکند.
🔵 تتمه ریاضت
✅ تتمه ریاضت این است که باید چند کار انجام دهیم تا ریاضت جایگیر شود و به شهود برسد؛ یعنی به سلوک در مقامات شهود برسد. باید چه چیزهایی باشد؟ صبر، شکر، توکل، ابتلاء، رضا، تسلیم، فقر. صبر و شکر را توضیح دادیم؛ بعد توکل و ابتلا، بعد هم رضا و تسلیم و فقر. برای این که ریاضت جایگیر شود و برسیم به فلسفۀ ریاضت که رسیدن به خدا است، باید صبر و شکر داشت، پس از آن توکل و ابتلاء است. ابتلاء پذیرش بلاهای الهی است.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ به رضایت در دستورات شریعت خیلی توجه شده است؛ انسان باید سعی کند به مقام رضا برسد. کسی که این مراحل را طی کرد، باید به جایی برسد؛ یعنی عملاً اینگونه است: به جایی میرسد که همه چیز برایش به لحاظ حقی، نیک است و خیر. و اینکه چون خدا گفته است، راضی است. یعنی از یک جهت تأبی درون را برمیدارد. تأبی اندیشههای غلط درون را برمیدارد. تأبی نسبت به حق برداشته میشود.
✅ ابتلا پذیرش امتحانات بود، اما اینجا به هرچه خدا رقم میزند، راضی است؛ چه تشریع و چه تکوین و قضا و قدر. همه چیز را در جای خودش نیکو میبیند. نیکی و خیر در آن میبیند و در ناحیه حق هیچ خبطی دیده نمیشود.
✅ نفس ما گاه منُّومنّی دارد؛ گاه ممکن است به دل خطور کند که چرا خدا اینگونه عمل میکند؟! برخی به زبان میآورند. بندهخدایی که اهل قبله و نماز بود، ولی تعلق به زن و فرزند و زندگی داشت، وقت احتضار اعتراض کرد که خدا چرا من را میبَرد و از این امور جدا میکند؟! او به زبان آورد، اما ما گاه به زبان نمیآوریم ولی در دل خطور میکند. یک وقتی که درگیری زیاد شود، زحمت زیاد شود و اوضاع دگرگون شده است، اگر این وضع ادامه پیدا کند، اعتراض میکنند که چرا؟ اما بعضی از افراد در چنین شرایطی نشاط پیدا می کنند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۵ (۱۹) (۱۴۰۳.۲.۱ / ۱۱ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت اس
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 رضایت در اسارت
✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چاق شده بود! دلیلش را پیگیری کردم دیدم به این خاطر است که او احساس رضایت داشت. دلیلش این است که درون همراه میشود و منطقش همراه میشود و عالَم را خوب میبیند.
🔵 خداخدایش درمیآید
✅ به مرحوم قاضی گفتند: فلانی خیلی در مریضی افتاده است و در احتضار شرایطش سخت است. ایشان فرمود: برایش خوب است؛ خداخدایش درمیآید. منطقش تصحیح شده است و نفسش رام شده است؛ اینها است که کار را تغییر میدهد. خداوند گاه تفضل میکند تا عالَم و اوضاع آن را درست ببیند. برخی تقسیم کردنهای خدا را درست ببیند. خداوند گاه میبیند برای برخی از مؤمنان فقر خوب است. البته اینها مؤمنان حقیقی هستند. گرچه گاه فقر برای برخی عذاب است. گاه خیر بندهای را در تمکن میبیند و به او تمکن میدهد. خداوند سبحان مدافع مؤمن است. اگر خداوند نمیگذارد کافر بالا بیاید، هم خیر خودش و هم خیر جامعه در این امر است. همه اینها از روی حکمت و رأفت و رحمت است. و گاه خداوند تفضل میکند که انسان این را بفهمد. میفهمد که در این کار رأفت و رحمت است.
🔵 رحمت با زحمت
✅ بندهخدایی فرزند مریضی داشت و اوضاع آن فرزند خوب نبود؛ بعد از مدتی که این فرزند از دنیا رفت، تازه فهمید که هر چه خیروبرکت در خانه داشت بهخاطر همین فرزند مریض بود. گرچه زحمت داشت، ولی همین زحمتها برایشان رحمت بود.
✅ بنده دیدم تبوتابهای اجتماعی سنگین که پیش میآید، بعضیها متوجهاند که قرار است چه کاری درست شود. خداوند میبیند شما که نکردید من اینگونه شرایط را مهیا میکنم تا کار درست شود. از سویی خداوند در جامعهای خیر نمیبیند، اگر پول و ثروت هم میدهد، حسابوکتاب دارد و برایشان زحمت است. سختی هم بدهد، زحمت است. گرچه ظاهرش خوب است.
🔵 هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد
✅ گاه کسی میفهمد که امری درست است، اما باز آن را ترک میکند یا میفهمد که کاری غلط است، اما باز مرتکب میشود. مثل اینکه میداند حرفی غلط است، اما آن را باز تکرار میکند. کسی که به مقام رضا میرسد، این فهم را دارد و مانع ندارد و نفسش رام و همراه است و خواستهای ندارد که با مشیت حق و اراده حق در آدم منافی باشد. برخی که به این مقام میرسند، میگویند: اراده یعنی چه؟! هرچه خدا خواست، همه از روی حکمت و رأفت است. حتی جایی که تو را نزدیک درّه برده است، بدان که به نفع توست و هیچگاه خداوند تو را ته درّه نمیبرد. البته اگر در ایمان صادق باشی. خداوند هیچگاه خیر را از بین نمیبرد، بلکه به آن برکت میدهد. کسی که این را بفهمد، به مقام رضا رسیده است.
🔵 شکفتن در میان سیلِ مشکلات
✅ این شیوه و منطق و مقام اوست که به همه چیز راضی است. همیشه پروازی است و اصلاً روی زمین نیست. یکی از دوستان ما اینگونه بود و هرچه مشکلش بیشتر میشد، اصلاً درگیر نمیشد. مرحوم قاضی هم اینگونه بود که هرچه مشکل بیشتر میشد، از نظر معنوی شکفتهتر میشد.
🔵 عارف خندان
✅ «درجۀ پانزدهم رضا است که چنان به فعل خود راضی است، فعل حقتعالی را مثلاً به منزلۀ فعل خود داند». همانطور که از فعل خود راضی است از فعل حقتعالی هم راضی است. نمط نهم اشارات بسیار عالی است و حتماً باید خوانده شود. برخی از اساتید ما میفرمودند: این کتاب بِسان روایت میماند. در عین حالی که با یک دغدغه خاصی میخواهد سلوک را توضیح دهد، وقتی سلوک را توضیح داد، میرسد به اوصاف عارفان. عارف گشادهرو و خندان و شاداب است و همواره لبخند بر لب دارد. خوشحال و سرمست است. ابنسینا: «العارف هش بش بسام- يبجل الصغير من تواضعه كما يبجل الكبير- و ينبسط من الخامل مثل ما ينبسط من النبيه- و كيف لا يهش و هو فرحان بالحق و بكل شيء- فإنه يرى فيه الحق و كيف لا يستوي- و الجميع عنده سواسية».
🔵 آوردنِ معارف سر سفرۀ جان
✅ گاهی عارف شهود میکند و حالش اینگونه میشود، ولی گاهی بدون شهود هم این حالت را دارد. این منطق را قرآن خیلی خوب به ما میدهد که خداوند همه جا را اداره میکند و به ما لذت میدهد. چگونه حق غلبه بر باطل میکند. خواه ببیند و اهل شهود باشد و خواه اهل شهود نباشد. با اینکه اهل شهود نیست، ولی نوع نگاهش به عالم اینگونه است که خداوند را در همه جا حاضر میداند. کسانی که وحدت شخصی وجود را خوب خواندهاند، میدانند که اینها را باید سر سفره جان آورد. وقتی این منطق در ما پدید آمد، همه چیز را خیر میبینیم، ولو اینکه اهل شهود هم نباشیم. این منطق را در همه جا میبینیم: چه جنگ و صلح، چه راحتی و ناراحتی، در ارتباط با خانواده و اجتماع. شهود لزومی ندارد. باید این منطق را فهمید و سر سفرۀ جان آورد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 رضایت در اسارت ✅ یکی از سروران آزاده را دیده بودم که وقتی از اسارت برگشت، چا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 بخش سوم
🔵 رساندن علم و اندیشه به صحنه عمل
✅ یکی از کارهایی که در ما کم است این است چگونه باید آن چه میدانیم در صحنه جان و عمل ما بیاید. ما به این خیلی کم توجه میکنیم. مثلاً اینکه در فلسفه، هویت ما عین فقر به خداست، خیلی مهم است، اما چرا سر سفره جان ما نمیآید. باید سعی کنیم آنچه میخوانیم، سر سفره جان بیاوریم، ولی عملاً سر سفره ما نمیآید و باید سر سفره جان بیاوریم.
🔵 چند شیوه برای رساندن اندیشه به صحنه عمل
✅ ۱. توغل زیاد در آن اندیشه. خوب بخوانید و به عمق برسانید؛ خود همین انسان را درگیر میکند. اگر انسان تصویر درستی نداشته باشد، نمیتواند آن را سر صحنه جانش بیاورد. معنایش این است که با حقایق باید خوب کنار آمد. اما گاه با فروعات و لوازمی که میگویند، برایش روشن میشود که چگونه به صحنه عمل بیاید.
✅ ۲. تکرار پیدرپی. گاه میدانیم و اعتقاد داریم، اما غفلت میکنیم. فکر، رسیدن است و ذکر رساندن آنچه میدانی به سر سفره جان. یک راهش این است: هر بار یاد بیاورید و بر سر سفره جان برسانید. مثلاً من وقتی امروز شنیدم، تا یک ساعت حسوحال دارم. خوب است که این را به یاد بیاوریم و تکرار کنیم. به یاد آوردن، خیلی اثر دارد. کسانی که بلدند، از آن خیلی استفادهها میکنند.
✅ ۳. دانایی را به قلب گره زدن. همیشه به جانتان ارجاع دهید و فقط در حد فکر نگاه ندارید. همیشه آن باور قلبی را جلوی کار قرار دهید. یک بحثی درباره چگونگی قرآن خواندن گفتیم که جان ما باید جلوی ما باشد و با قرآن مواجه شود؛ در عین حال که تامل و تعمق میکنیم. خود همین یک نتیجه است و همانی که میداند آمده است سر سفره جان. مهم حضورِ در قلب است. نسبتی که مادر با فرزندش دارد، این ارتباط قلبی است؛ ارتباط وجودی است. وقتی میگوید: قربونت بِرَم، اینجا اول قلب درگیر است و با همۀ وجود به سراغش میرود و فکر بعد از آن است. گاه با صوت خوش چیزی را شنیدن، اثر دارد. ما گاه پیش از آن که فکری عمل کنیم، وجودی عمل میکنیم. این یک بحث واسعی دارد.
✅ ۴. راهی که عارفان بیشتر طی میکنند و به آن توجه میکنند ذکر ویژه با صورتهای خیالی و حضور معالله است که مواظبت میکنند و خیلی غلیظ میکنند تا در صحنه جان داشته باشند. مثلاً دستوراتی میدهند که این ذکر را بگو؛ اینجور بگو؛ و این حال را داشته باش و همیشه آن را حفظ کن.
🔵 یکی از گره های کور ما
✅ یکی از گرههای کور ما این است که ما خیلی، داشته و دارایی داریم، ولی این داشتهها و داراییها سر سفرۀ جان حاضر نیستند. این مشکل ما است. مثلاً قرآن میخوانیم و میدانیم، یا در فلسفه میخوانیم یا با فکر رسیدیم به اندیشهای؛ اما این اندیشه سر سفره جان نیست. چاره کار این است که داشتهها را به شِبهِ دارایی و دارایی تبدیل کنیم. یعنی آن را بیاوریم سر سفره جان و از آن بهره بگیریم. بعضی از افراد را دیدهام که قرآن خوانده است: «وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»(غافر۴۴) این را میخواند و سعی میکند که وقت خواندن حس بگیرد و دائم تکرار میکند، با همان شیوههایی که گفته شد.
✅ اینکه بوعلی گفته است: «فرحان بالحق» این جایی است که انسان به مقام رضا رسیده است. بعضی از اینها به شکل القا است. به انسان القای معنوی شده است و به او گفته شده است که فلسفه این امر این است و او مییابد که چقدر این امر و فلسفه آن زیباست. یادآوری این صحنه و توجه به آن خیلی مؤثر است. بعضی اوقات برخی به شهود نرسیدند، ولی به او القا شده است که عالم همهاش حقانی است و همهاش بالحق است و همهاش هم حق در او جاری شده است، مثل آنچه بوعلی گفته است: «یری فیه الحق» این القاء است و از واردات الهیه ضعیفه است، ولی شهود نیست. او میفهمد و برایش حل است.
✅ هستند کسانی که اهل درس و بحث و مدرسه و قرآن به صورت خاص نیستند، ولی این مسائل برایشان حل شده است و آن هم به خاطر القائات خوش است. این القائات را باید احیا کرد ویادآور شد. نعمتی به شما داده شده است، دائماً آن را احیا کنید و سر سفرۀ جان بیاورید. کسی را دیدهام در حرم امام رضا علیهالسلام یک حال خوشی به او دست داد. هربار میرود، همان جا مینشیند و آن حال را برای خودش یادآوری میکند و آن حال را احیا میکند.
✅ بنابراین، رساندنِ به جان یا فکری است یا القائی است یا شهودی. در همه اینها انسان همیشه با حق است و رضایتمندی دارد و لذا اینگونه است: هشٌّ بَشٌّ بسّام.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه)
🔴 بخش اول
✅ حضرت علامه حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه در رساله رحمت سلوک را در سه مقام بیان میکند:
۱. از خلق به حق؛
۲. سلوک در حق؛
۳. سلوک مع الحق که سلوک در مقام قرب است.
✅ منزل شانزدهم و هفدهم از یک جهت در مقام اول است و از یک جهت میتواند در مقام دوم که سلوک در حق است قرار گیرد. ریاضت معطوف به این است که انسان را به حق بکشاند. مراقبه و صمت و فکر و ذکر را دارد و ریاضت و مراقبه را داشت، اما یک تتمهای است که باید ریاضت را تکمیل کند و باید چند چیز را مراعات کند: صبر، شکر، توکل، ابتلا (پذیرش امتحان الهی با رازونیاز) و بعد درجه رضا.
🔵 درجه پانزدهم: رضا
✅ رضا یعنی احوالی داشته باشد تا به سمت شهود و وصول برود. مقام رضا یعنی رضایت دادن به هر آن چه در حق است، چه تکوین او باشد و چه تشریع او. فعل او باشد و یا دستورات او.
🔵 الحمدلله علی کل حال
✅ به این بیان رسیدیم: «العارف هَشٌّ بشٌّ بسّام»؛ کسی که به اینجا میرسد، همه چیز برایش خوشایند است و تمام شرایط برایش خوشایند است. طبق بیانی که رسولالله دارند هرگاه به ایشان نعمت میرسید میفرمود: «الحمدلله» و هر وقت سختی میرسید میفرمود: «الحمدلله علی کل حال». منطقی در این بیان هست؛ یعنی هر چه به ما میرسد، خیر است و از سوی خدای حکیم است. هر آنچه از سوی حق میآید، حسابکتاب دارد. و سالکی که اینجا هست، گاه میداند فلسفهاش چیست؛ در این صورت رضایت برایش واضح است. مثلاً گاه میداند که این بلا چه چیزی را درست میکند؛ ولی گاهی هم لازم نیست بداند، چند نمونه چشیده است و دیده است که جوری بود و برایش ناخوشایند بود، ولی بعد میبیند که عجب خوب شد. برخی از عارفان وقتی به مقصد میرسند، میگویند: خدایا، خوش بود و چه خوب شد که آن وقت ندادی. چون ندادن باعث التجاء و زاری شد و باعث نعم و معنویات ناب شد.
🔵 مدیریت حکیمانه
✅ برخی را دیدهام که چند نمونه دیده است رام است. او میداند که این دستگاه چه دستگاهی است. مثل اینکه کسی معترض به کار مدیرش است، بعد که وجه آن را فهمید، دیگر ناراحت نمیشود و اعتراض نمیکند. چرا؟ چون به این درک رسیده است که مدیرش از روی حکمت کارها را پیش میبرد. عارفان هم در ارتباط با حق اینگونهاند. ولو اینکه تمام فلسفه کارها را ندانند. اما چون چشیده است، دیگر ناراحت نمیشود. همین که میداند خداوند حکیم مطلق است و حکمت بالغه حق چه میکند، ولو اینکه نچشیده باشد، چنین کسی به حکمت بالغه حق ایمان دارد و اینگونه در زندگی سرریز میکند و رضایت دارد. عرض کردیم که با رجوع به تفسیر یا برخی مباحث فلسفی میتوان این یقین را حاصل کرد. اینکه کسی به رضایتمندی برسد، خیلی خدا خوشش میآید. برخی که این یقین را دارند، میگویند: این را که نمیشود حذف کرد. رضایت به قلب و دل است و این رضایتمندی قلبی است. طبعاً باید زبان و دست و پا همراهی کنند و تابع دل باشند.
🔵 سگ جذامی
✅ خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید: ای موسی بدترین و پستترین مخلوق را به من معرفی کن. حضرت موسی دید یک سگ جذامی در گوشهای افتاده است؛ به ذهن حضرت خطور کرد که شاید این پستترین مخلوق باشد؛ اما حیا کرد و این را نگفت. خداوند فرمود: اگر میگفتی تو را از نبوت خلع میکردم. کسی که به این مرتبه میرسد، میبیند که همه چیز عالَم خوش است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۶ (۲۰) (۱۴۰۳.۲.۸ / ۱۸ شوال/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ حضرت عل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 اجتهاد در سلوک
✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمیکنیم؟! این بیان امام ره خیلی بیان درستی است که قرآن برای دو چیز آمده است: ۱. معارف ۲. سلوک. واقعاً بحثهای سلوکی قرآن فراوان است. الحمدلله ما المیزان را داریم که در این زمینه بینظیر است و همه آن با مداقههای اجتهادی و ظهورگیری است. بسیاری از جاها خیلی از نکتهها را گفته است، نه اینکه همه نکات را گفته باشد. در آیات و روایات، بحثهای سلوکی بسیاری داریم، باید کار فنی و اجتهادی کرد و الا میشود روایات را به شکل عادی معنی کرد؛ اما در جای خودش تفسیر نمیشود. بسترهای سلوکی نیازمند این است که کسی باشد این بستر را درست درک کند و بداند بستر سلوکی است. بسیاری از اینها را در حد اخلاقی گفتهایم، اما اینها سلوک نیست. چون نگاه ما سلوکی نیست، از آن استفاده سلوکی نمیکنیم. بستر سلوکی است؛ نکته سلوکی است؛ اما از آن استفاده سلوکی نمیشود. اجتهاد سلوکی نیاز به دو چیز دارد: ۱. هم قدرت ظهورگیری داشته باشد و متون دینی را خوب معنی کند. ۲. هم در این فضا نفس کشیده باشد تا بتواند درست معنی کند. و الا لوازم بیّن آن را نمیتواند استفاده کند.
🔵 بابالله الاعظم
✅ «در حدیث است: انّ الرضا باب الله الاعظم»؛ انواع باب داریم، شکر و صبر و ... . به صورت سلوکی همهاش باب است، میتوانم صبر کنم فقط استخواندار شوم، باید به سمت خدا رفت و جانب خدا را رعایت کرد. همه اینها باباند، اما رضا بابالله اعظم است. چرا؟ ۱. چون تا رضا به خدا میدهی، خدا خیلی خوشش میآید. مثل این که کسی به شخص احترام و اکرام میکند، او را به خضوعی وامیدارد که چیزی میگوید یا کاری میکند. خداوند با اسم شکورش میگوید: مگر میشود بندهای اینگونه به من توجه کند و هیچ قیلیویلی در دل نداشته باشد، من به او توجه نکنم؟! ۲. از یک جهت تا رضایتمندی آمد، تشویشها از دل میرود. هر چه هست خیلی خوش است و خوب. اگر تشویش نباشد، راه باز است. وصل است. ۳. در آن یک معرفت ناب خوابیده است. مکرر دارد معرفت ناب را نشان میدهد. وقتی معرفت ناب مکرر به دل بدهید، دل را شکوفا میکند.
🔵 درجه رضا بنیاد معرفتی دارد
✅ در بحث ایمان از مباحث عرفان در وادی عمل گفتیم: عمل از جهت ایمانزایی چند جور است: ۱. برخی از اعمال چون یک لطافت فطری ایجاد میکنند، کمک به ایمان میکنند و مناسبت ایجاد میکنند تا ایمان بیاید. مثلاً صدق در کارم هست و دروغ در کارم نیست. دروغ با ایمان نمیسازد؛ چرا؟ چون با آن مناسبت ندارد. ۲. دستهای از اعمال هستند که خودش ایمان است و تکرار ایمان است. مثل نماز که خودش ایمان است. نماز سراسر ایمان است از بسمالله تا حمد و سوره و ذکر رکوع و سجده. ۳. یک نوع دیگر هست: نفس این عمل یک بنیاد معرفتی دارد ولی سویه عملی دارد. مانند توکل. توکل به این معنی است که اگر به خدا توکل کنیم «حسبی الله» «وَمَن يَتَوَكّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمرِهِ»؛ من میدانم که خدا آنچه را بخواهد انجام میدهد. اصلش عمل است، ولی بیناد معرفتی در کار است. درجه رضا هم از این سنخ است، بنیاد معرفتی دارد. همهاش در مسیر حق است و همهاش به سوی حق است. این نوع نگاه در او وجود دارد. این را دایماً تکرار میکند، معرفت به سوی حق. نه تنها معرفت است، بلکه معطوف به عمل شد و عمل را در خودش پیاده کرد. اگر این است، پس چه باید گفت: باید گفت رضا بابالله الاعظم است.
✅ بندهخدایی میگفت: تو رضایتمندی را در کار بیاور، خودش تو را به خدا میرساند. بالاتر از مقام رضا در مقام وصول است، اما در اینجا میگوییم چگونه به خدا برسیم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 اجتهاد در سلوک ✅ ما در باب معارف روایت بسیار داریم؛ چرا به اینها توجه نمیکن
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 خازن بهشت رضوان است
✅ «و نیز در خبر است که خازن جنت رضوان است». کسی که دربان بهشت است. رضوان و رضایتمندی و خشنودی، دربان بهشت است. هویت بهشت را با جهنم در نظر بگیرید؛ در بهشت کدورت نمیرود. برخی از درجات بهشت خوشی و سرمستی فراوان دارد که همان رضوان است. بر این اساس خازن بهشت رضوان است؛ مراحل نهایی بهشت است که جنت ذات و جنت صفات است. در درجات پایین انسان با نعم الهی است، اما گاه از جنت اعمال درمیآید و میشود جنت صفات و ذات. این جنت رضوان، برای آن مرحلهای است که تبدیل میشود به جنت ذات حق و جنت صفات حق. این جنت ذات و صفت را باید یک بار باحوصله توضیح دهیم. این تعابیر در متون دینی هم آمده است: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». این بندگان، بندگان ویژهاند. راضی و مرضیاند و تا این شد، اشاره به جنت ذات و صفات دارد که غیر از جنت اعمال است. این جنت لقاء است؛ جنت ذات و صفات است که رضوان الهی است. این غیر از آن مرحلهای است که کدورت ندارد، بلکه بالاتر از این حرفهاست.
🔵 و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
✅ «حال در جنت لقاءالله تأمل کن». این جنت ذات فرحة لقاء دارد. که تعبیری است که امام سجاد علیهالسلام دارد. این جنت لقاء کجاست؟ در جایی که به جنت ذات و صفات برسیم. خازنش کیست؟ هویتش چیست؟ هویت رضوانی است. در رضا جنت لقاء را جستجو کن. اینجاست که انسان به مقام وصول و فنا میرسد.
«متأله سبزواری نیز چه نیکو گفته است:
و بهجة بما قضی الله رضا
و ذوالرضا بما قضا ما اعترضا
اعظم باب الله فی الرضا وُعی
و خازن الجنة رضوانا دُعی»
✅ کسی که به مقام رضا برسد، اعتراض نمیکند. «وعی» یعنی سُمع. در حدیث آمده است رضا اعظم بابالله است. میشود خازن جنت را جوری معنی کرد که کل بهشت را بگیرد، چون خشنودی خدا است که شامل همه درجات بهشت حتی بهشت نعم و افعال الهی نیز میشود. بعضی از عرفا میگویند بهشت برای ما اصل نیست؛ ولی بهشتی که خدا به ما میدهد، این اعطا برای ما شیرین است. کل بهشت میشود رضایت خدا. چون رضایت و خشنودی خدادر آن هست.
🔵 اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض
✅ یک بحث جدی درباره مقربین هست که آیا مقربین جنت صوری دارند؟ چون جنت ذات و صفات، جنت معنوی است. در سوره واقعه درباره مقربین جوری نعمات بهشتی ذکر شده است که جنت صوری هم دارند. یک پاسخ این است: «اهل الجنه مع الجنه بالذات و مع الله بالعرض و اهل الله مع الجنه بالعرض و مع الله بالذات». درست مثل اینکه در دنیا بودند، بالذات با خدا بودند و در عین حال بالعرض با دیگران بودند. آنجا هم همینطور است. پاسخ دیگر این است: درست است که جنت صوری به پای جنت ذات و صفات نمیرسد، ولی تا گفته میشود خداوند به خاطر رضایتش این جنت صوری را به شما داده است، در دل آن لطف رضایت خدا را میبیند. مثل اینکه کسی برای یک عالم ربانی کاری میکند و آن عالم ربانی او را دعوت میکند بر سر سفرهاش بنشیند. این که سر سفره غذا میخورد، لذت میبرد، نه برای غذا بلکه برای آن رضایت عالم ربانی. اگر اینطور باشد، میتوان گفت کل بهشت همهاش رضوان است. پس دو تفسیر شد: ۱. رضوان میخورد به درجات عالی بهشت. ۲. اینکه رضوان همه درجات بهشت را بگیرد. خازن کل جنت میشود رضوان؛ چون در سراسر بهشت رضوان حق موج میزند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۷ (۲۱) (۱۴۰۳.۲.۲۲ / ۲ ذیقعده / شنبه)
🔴 بخش اول
✅ معمولاً هر یک از عرفا منازل را به شکلی صورتبندی میکنند؛ برخی در سه و برخی در هفت و برخی در صد منزل. حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دستهبندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هجدهم و با یک لحاظ تا منزل شانزدهم، مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را میتوان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمککار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است.
🔵 درجه شانزدهم: تسلیم
✅ کسی که مراقبت کرده است و توکل به خدا پیدا کرده است و به مقام رضا رسیده است و همراه و همدل است، بعد از این حضرت استاد میفرماید: تسلیم. بعد از اینکه امتحان الهی را انجام داد، به جایی میرسد که هیچ دغدغهای ندارد و تسلیم حق است. منطقش این است. به یک آرامشی میرسد که همراه خدا است. نه مبرری برای اعتراض پیش میآید و نه مبرری برای خواسته و طلب. در واقع از همه این قیود کَنده شده و همراه حق شده است.
🔵 تسلیم بیتعینی میخواهد
✅ حضرت استاد تعبیر میکند: سکون و طمأنینهای پیدا میکند و آرامشی پیدا میکند که مطلوب و اعتراضی ندارد. این مقام تسلیم است. تسلیم از یک جهت نوعی زلالی و بیقیدی میخواهد. یک نوع بیتعینی میخواهد. تا تعین در کار است، مشکل وجود دارد و نمیتواند تسلیم باشد.
🔵 هشدار نسبت به تندروی
✅ اینها بیشتر نقشه راه است. اگر به شما گفتند: میخواهید بالای کوه دماوند بروید و این چند راه هست و هر کدام چند منزل دارد. الان که پایین هستیم معنایش این نیست که ما باید آنجا باشیم پس چرا اینجا هستیم؟!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۷ (۲۱) (۱۴۰۳.۲.۲۲ / ۲ ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ معم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
🔵 فرق است بین حال و مقامِ تسلیم
✅ معتقدم بعضی مواقع انسان در مراحل عادی که هست، حالت سِلم را فیالجمله درک میکند. گاهی حالی پیدا میکند که احساس سلم دارد. نه خواستهای دارد و نه تعینی که او را به خواستهای وادارد و نه میلی دارد که او را به خواستهای بکشاند. گاه در اوایل برای افراد این حالها دست میدهد که اعطای حقانی است برای اینکه شخص نمونههایی را درک کند. بعضی هستند که تقوای نهایی را ندارند، ولی گاه آن را لمس میکنند. یک بار حالی پیدا میکند و میگوید یعنی چه تأبی از حق. حالی دست داده است که در آن حال تقوای حقیقی را میفهمد. اما دوام ندارد. خیلی از احوال را پیش از رسیدن به نهایت، به افراد نشان میدهند. ده دقیقهای یا یک ساعتی یا یک روزی، تقوای کامل و نهایی دارد. هیچ حس تأبی ندارد. حتی سلم هم گهگاه پیش میآید. اما سلم مقام و جایگاهی دارد که باید از توکل و ابتلا و رضا بگذرد و بعد به مقام سلم برسد.
✅ اینطور نیست که اصلاً درک نکنیم، بلکه نسیم خوشی است که گاه درک میکنیم در حد چند دقیقه در نماز شب یا بینالطلوعین. دیدهاید برخی را که در آنها طلب شهادت واقعی است. اما برخی در یک حالی طلب شهادت میکنند. حال سلم هم اینگونه است. گاه یک لحظه میآید و میرود. اما الان ما در بیان مقام تسلیم هستیم نه حال تسلیم. لذا از خودمان توقع نداریم، اما میخواهیم بدانیم که آنجا چه میگذرد. کسی که به مقام سلم میرسد، اینگونه است که با خداست و هر چه خدا خواست بدون هیچ خواسته افزوده.
🔵 شرط تسلیم، زلال بودن
✅ یک تعبیری حضرت استاد کرده است: این نیازمند زلالی است. ما چشمه زلال را میفهمیم یعنی چه. جز آب چیزی نیست که بخواهد آن را رنگ بزند؛ زلال است. اما گاه اندک کدورتی و گِلولایی پیدا میشود یا چیزی که رنگوبویش را تغییر میدهد؛ دیگر زلال نیست. ما در انسان یک زلالیِ اصلی داریم که در همه ما به عنوان فطرت هست. در کودکان یک نوع زلالی میبینیم. عرفا میگویند: قریبالعهد به مبدأ هستند و لذا زلالی در آنها هست. قیلیویلی و بعضی از نازلالیها در آنها نیست.
✅ به دلیلی نیاز داشتیم در خانه آهنگری باید میآمد؛ یک جوانی که زیردست او بود، میدیدیم که عجب زلال است و اصلاً رنگ بازار را به خودش نگرفته است. سال بعد دوباره نیاز به آهنگر پیدا کردیم؛ همان جوان دوباره آمد، دیدیم که از زلالی او گویا هیچ نمانده است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 فرق است بین حال و مقامِ تسلیم ✅ معتقدم بعضی مواقع انسان در مراحل عادی که هست
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 شهر اسلامی زلالیآفرین است
✅ این زلالی در جوانها و نوجوانها هم هست، گرچه الان در عصری هستیم که نمیگذارد خیلی این زلالیها بماند. البته در روستاها نوعاً زلالی هست. در شهرها در عین حال که به لحاظ تعاملات انسانی به یک انضباطی رسیدند و با هم هستند، زلالی کم میشود. گرچه معقتدم شهر اسلامی زلالیآفرین است. گاه میبینیم در یک شخصی که در روستا است زلالی دارد. گرچه الان میبینیم که روستاییهای ما هم از زلالی میافتند. اما مناطقی که دست ناخورده ماندهاند، از ابتدا زلالی داریم و این از اول در فطرت ما هست. در نوجوان هست و همینطور میآید بالاتر در انسان هست. ولی وقتی بالاتر میآید، خیلی سخت است آن را نگه دارد. باید یاد بگیریم که اگر در شهر اسلامی پرورش پیدا کرده باشیم، این شهر خودش زلالیبخش است نه زلالیزُدا.
✅ زلالی چیزی است که فطرت پاک ما را همینجور نگاه داشته است. حضرت استاد وقتی بچهها را میدیدید، دستشان را میبوسید و میگفت: اینها همه پاک و طاهرند. و واقعاً همینطور است. نوجوان با همه مسائلی که دارد، پاک و زلال است. ولی وقتی بالا میآییم، با مسائلی که پیش میآوریم از زلالی میافتیم. چه در زبان، چه در فکر، چه در چشم و گوش خود را از زلالی میاندازیم و میبینیم که دیگر زلال نیست. این اصلش در فطرت ما هست.
🔵 زلالیِ مرکب
✅ کسانی که نوعاً به سمت دین میآیند، دین قرار است که زلالی را نگاه دارد. چه نماز و هر چه دین دستور میدهد برای این است که زلالی را نگاه دارد، بلکه زلالی را تبدیل کند به یک شعور مرکب. آن زلالیِ ابتدایی یک شعور بسیط است. اما دین میخواهد زلالی را نگاه دارد و آن را مرکب کند؛ یعنی بدانم که چه میکنم و صحه میگذارد که اینجور باید زلال بود و اینگونه باید زندگی کرد، بیغلوغش و بیتعین. برخی از عالمان ربانی زلالیشان از بچهها بیشتر است. آن زلالی فطریای که دارند، بلکه از روی بصیرت و مرکب. اینها زلالی بینظیری دارند. و کسی یک عالم ربانی را دیده بود میگفت: اینقدر پاک، مثل بچهها!
✅ چشمه که آبش زلال است و از جویِ جان میآید که راهش است. اگر این جویِ جان را آلوده کردی، از زلالی میافتی. این قیودات است که پشت هم برای ما پیش میآید. میدانم درباره بچه گفتیم، کودک داریم تا کودک. کودکی داریم که درعین حال که زلال است، رنگ پدر و مادر در او اثر کرده است. و برخی کودکان هستند که زلالتر از زلالهای کودکانه هستند. این را میدانیم. حجج الهی زلالی از سر بصیرت عمقی از ابتدا دارند. آن زلالی که در ما و فطرت ما هست. این زلالی را می خواهیم بدانیم چیست؟
🔵 معنای تسلیم
✅ ما آمدیم در دنیا و در هر نشئهای که آمدیم، قیود و تعیناتش را گرفتیم. با اعمال و خیلی از چیزها آمیختهایم. خواسته و ناخواسته، از سر اراده و یا اتفاق، پیش آمد. انسان از زلالی میافتد و وقتی از زلالی میافتد، خواسته و میل افزوده دارد. انسان زلال میل حقیقی اصلی دارد. اگر فطرت زلال باشد، او میل اصلی دارد. اما انسان تا اینجا میآید، خواسته پیدا میکند. تا تعلق به قدرت پیدا کرد، خواسته پیدا میشود، تعلق به شهوت یا بعضی از امور دنیایی که پیدا شد، میل و خواسته پیدا میکند. میل و گرایش دارد و منطق همراه پیدا میکند، برای خودش مانع دارد. اینها باعث میشود که وقتی چیزی در عالم روی میدهد، میگوید چرا؟! تا یک مسئلهای پیش میآید، ته دل میگوید: بهتر بود اینجوری میشد و آنجور نمیشد. این یعنی خواستۀ افزون داشتن. اما کسی که این مراحل را طی کرد و مراقبه داشت و تتمه ریاضت کلی را ادامه داد و توکل و امتحانات الهی را به جان خرید و به مقام رضایتمندی رسید، بعدش سِلم به تمام معنا میشود. کِی؟ وقتی به این زلالی و بیقیدی برسد و خواسته افزون نداشته باشد. میل افزون و اندیشه مزاحم نداشته باشد. این را میگویند مقام سلم. آن رضایتمندی را داشت، اما الان بیش از رضایتمندی است؛ تسلیم است؛ هر چه خدا خواست. الان صحبت سر ساحت زبان نیست. بلکه تمام فراخنای دلش اینگونه است. آرام به تمام معنا و ساکن. خداست که دارد خدایی میکند و هرجور که خواست عمل میکند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 شهر اسلامی زلالیآفرین است ✅ این زلالی در جوانها و نوجوانها هم هست، گرچه ا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش چهارم
🔵 مراحل دستیابی به سلم
✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه پیدا میشود». صحبت ظاهر نیست، بلکه در نفس عارف است. البته این را هم بگویم: کسانی که این را شنیدهاند، همین سکونی که هست، در ظاهر هم راه دارد. ابتدا در زبان، بعد در عمل ظاهری، بعد در منطقهای پشت سر، بعد در تعلقات و تمایلات، بعد در نفی بالکلیه خود. اینجور میشود سلم را پیدا کرد. هر یک از این مقامات در این سیر قرار میگیرد، روال طبیعی خودش را دارد و ما راههایی داریم برای رسیدن به همین مقامات. اگر کسی بخواهد سلم را پیاده کند از همینجا میتواند شروع کند. مثلاً زبان را تسلیم کند و در زبان چیزی افزون نگوید. با اینکه مسائلی پیش میآید. مثل اینکه دین میگوید بگو: «لاحول و لا قوة الا بالله» فقط بگو. به تعبیری با حقیقت که منطقش را میفهمد، اول با همین زبان ارتباط برقرار کند و در رفتارش اعتراض نکند و اجازه ندهد که از حالت سلم خارج شود. اگر حادثهای پیش آمد، بگوید خدا خواست. تمام! گرچه در دل سخت است، ابتدا در زبان، بعد در اینجور موارد در عملش نشان دهد، کمی که گذشت برود جلوتر و منطق پشت صحنه را درست کند. خدا که حق است و هرچه میکند حق است، پس باید همراهش بود. این یک نوع منطق پشت صحنه را اصلاح کردن است. اگر کسی انگیزهها اصلاح شد، انسان به این مقامات میرسد.
🔵 مراحل رسیدن به فنا
✅ بندهخدایی میگفت: این فنایی که عرفا گفتهاند، راه دارد. تو فقط لازم است یاد بگیری محو شدن و فانی شدن یعنی چه. ابتدا سطح را درست کن، بعد دل را درست کن، بعد به عمق برسان، میبینی که درست شده است. همه اینهایی که میگوییم، درست است که این بحث در منزل شانزدهم است، ولی خود عارفان میگویند: برای همه اینها راه وجود دارد. تمام اینها را میتوانید از اول شروع کنید. مثلاً از ابتدا به زبان بگو: «توکلت علی الله». همین گفتن اثر میگذارد؛ تلقین است و التفات؛ توجه ایجاد میکند.
🔵 دقالباب خدا
✅ رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: ابوذر تو که نماز میخوانی، دقالباب خداست و معنا ندارد که کسی این دقالباب را بکند و این در باز نشود. رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم میخواهد بگوید: همین نماز ظاهری راه را باز میکند. این میتواند معنادار باشد و راه را باز کند. میشود برای هر منزلی به این سبک هم کار کند. از یک جای آسان شروع کند و بکشاند به آن نهایت و آن نهایت را در خود پیاده کند. این کار سختی است. از سطح به عمق رسیدن و از ظاهر به باطن رسیدن. جستهجسته بالا رفتن و سیر صعودی داشتن. به شرط اینکه ارتباط داشته باشیم و حقیقت داشته باشیم.
🔵 اربعین کلیمی
✅ برخی میگویند در اربعین کلیمی شما یک کار را انتخاب کنید، این را با التفات تا چهل روز ادامه دهید، راه باز میشود. برخی گفتند ما رمزهای کلی برای فتح یک چله داریم. بعضی با یک شیوه خاصی عمل میکنند؛ دستورات خاصی را ارائه می کنند؛ مثلاً در روز در یک ساعت خاص، نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» میگویند؛ برای اینکه فتح باب شود. در عین حال که کاری را انجام میدهند، مثلاً تصمیم گرفتهاند که نماز شبی که نمیخواندهاند، بخوانند. یا ابتدای صبح، نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویند با نیت انفتاح راه به سوی خداوند متعال.
✅ برخی میگویند: رسیدی به ایام اربعین کلیمی، از اول هر صبح یا هر شب بگو: «اللهم أنت السلام و منک السلام و لک السلام و إلیک یعود السلام» چون سلامعلیکم که نمیشود به خدا گفت؛ ولی اینطوری میشود به خدا گفت و بعد بگو: «الهی ادرکنی» و بعد سلام به امام زمان بده و بگو «یا صاحب العصر و الزمان أدرکنی». این کار را هر روز داشته باشد برای انفتاح. یک وقت انسان میخواهد نماز شب بخواند، یا قرآن بخواند یا ذکری بگوید، برای حل مشکل، کلید انفتاحی داریم از این دست مسائل. مثل نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» هر روز در یک وقت خاص گفتن. با عزم اینکه من چهل روز را میخواهم انفتاح ایجاد کنم. اگر حس انفتاحی را داشته باشد، خیلی کمک میکند برای این که اثر داشته باشد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 مراحل دستیابی به سلم ✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش پنجم
🔵 باید به سمت عمق خیز برداشت
✅ شریعت راههای متعددی را باز کرده است که از سطح به عمق برسیم. باید به سمت عمق خیز برداشت. اما این خیز به عمق باید آهسته و پیوسته باشد. دچار افراط و تفریط نشویم. درست مثل کار علمی که بهتدریج انسان به یک قوتی میرسد. از ابتدا که همه را ندارد. درست است که خداوند فضلش بسیار است و برخی مناسبت ذاتیه دارند، اما باید دقت کرد که این مسیر را آهسته و پیوسته برویم. من اینها را گفتهام که قاعده شود، نه این که جوری شود که میل را از بین ببریم. عبادت باید به گونهای باشد که ملالت نیاورد. بیخود فشار نیاوریم. ولی بنده میبینم که توانم بیست دقیقه است، یکی یک ساعت و یکی هشت ساعت. و هر کسی به سبکی خاص میتواند برنامه داشته باشد. باید حرف زیاد شنید، انسان را منطق میدهد، نقشه راه میدهد. با حرف شنیدن، آهسته و پیوسته حرکت کند.
🔵 تسلیم بودن
✅ ابتدا انسان از همین زبان شروع کند تا تسلیم حق شود. بعد در عمل بیاورد. بهتدریج در منطقش بیاید و بهتدریج به گرایشهای بنیادی تبدیل شود.
✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه پیدا میشود «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد، آیه ۲۹) و چون آب صاف و زلال میگردد که پیوسته به انوار الهی متجلی و مستضیء است و مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است».
🔵 کالمیت بین یدی الغاسل
✅ چون آب صاف و زلال می گردد که اشاره به بیقیدی دارد. باید آهستهآهسته قیدها را کم کرد و به مقام رضایتمندی و تسلیم رسید. میشود «کالمیت بین یدی الغاسل». رسیدن به این مقامها، به صورت شعوری و حقیقی است. صرف گرفتن اراده از شخص نیست، بلکه اراده خودش را محو در اراده الهی کرده است. حق را دیده است و حقیقت را دیده است، میبیند که انوار الهی است که میبارد. همان مراقبتی که داشت میبیند که انوار الهی پیدرپی میآید. اصل مسئله این است تا اینکه در درجه هجدهم شهود است و از آن به بعد شهود شروع میشود.
🔵 از آنسو سیلوار میآید و ما خودمان منع کردیم
✅ در تسلیم یک نوع بیرنگی بهوجود میآید و آمادگی برای حضور حضرت حق. حضور حضرت حق اینگونه است. آن حضوری که حق بیاید و حقیقت را بر جان بتاباند و دمبهدم احوال بیاید. اگر کسی آماده باشد، دمبهدم احوال الهی هست. کسی بخواهد هست، ولی ما آمادگی نداریم و منعش میکنیم. لذا میگویند از آنسو سیلوار میآید و ما خودمان منع کردیم؛ از آنسو بخلی نیست. یکی از اولیای الهی که روزیِ (معنویاش) را به او نمیدادند، میگفت: من چه کردم که به من ندادند؟! و الا باید بیاید. انوار الهی باعث میشود که تعاملی با خدا میکند؛ گاهی حال خوشی میآید؛ گاه نکتهای پیدا میشود و گاه التفاتی پیدا میکند و گاه یاد میگیرد که چه کند. اینها همه انوار الهی است. اینها را نمیگوییم شهود است، ولی زمینۀ آغاز ارتباط شهودی است.
🔵 مقام تسلیم زمینه وصول به حق میگردد
✅ کسی که به تسلیم رسید، باید به بارگاه الهی بار بیاید. «و مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است». این تعبیر باعث شد که بگوییم مرحله اول از حق به خلق، تا مرحله شانزدهم باشد و درجه شانزدهم به بعد جزء مرحله دوم شود. اما چون لفظ مشاهده آمده است و دقیق است، مرحله دوم را از درجه هجدهم گرفتیم. ولی اینجا زمینه بسیار فراهم است. زمینهای که باعث شده است جوری مناسبت پیدا میکند که خداوند میتواند برایش جلوه کند. این بیرنگی و بیقیدی و بیمیلی نسبت به امور خاکی و دون، از او گرفته شود. تا این میشود، مقام تسلیم زمینه وصول به حق میگردد. چون دیگر خواستهای ندارد و آنسو میشود جلوات. درجه هفدهم مرحله فقر است که توضیح میدهند و لطفی دارد تا تسلیم میشود حالت فقر برایش حاصل میشود و فقر باعث میشود که شهود پیش آید.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۸ (۲۲) (۱۴۰۳.۲.۲۹ / ۹ذیقعده / شنبه)
🔴 بخش اول
🔵 مقدمات مقام فقر
✅ مقام تسلیم شواهد صدق دارد و پیوسته به انوار الهی متجلی و مستضی است. دمبهدم احوال خوش و شواهد رسیدن پیدا کرده است. اینکه حضرت استاد فرمودند: مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است، معنایش این است.
🔵 علائم وصال
✅ حضرت استاد میفرماید: مشغول مراقبه بودم و دیدم سروصداهایی شد. فهمیدم که چیزی دارد میآید. و دو روز هم طول کشید تا بیاید. تبوتاب و غرقابی که داشت، در دل بود. میدید سروصدا میآید، ولی هنوز نیامده بود. یعنی یک دسته از امور پیدا میشود که علائم وصال است. این باعث میشود بگوییم مقام تسلیم، آغاز ادراک وصال است. و این باعث شد بگوییم این تتمه ریاضت است و سلوک از خلق به سمت حق است و هنوز به سلوک در مقامات شهود نرسیده است. از این دست موارد فراوان داریم.
🔵 حرکت به سبک تراکتور در سلوک
✅ بندهخدایی داشت به مقام فنا میرسید. گفت حالتی که به من دست داد این بود مثل اینکه تراکتور در حال حرکت بود. با سروصدای بسیار و نمیدانستم که بعدش چه میشود، اما بعد که رسیدم فهمید که قرار بود وحدت نصیبم شود.
🔵 حالِ فقری مقدمه اتصال است
✅ حتی این بیان حضرت استاد میتواند برق را هم بگیرد که یک لحظه میآید و میرود. مثل برقی که از آسمان میآید؛ نوری میدهد و جمع میشود. گاه این احوال حالت برقی دارد. یکی هم این است: یکی از حالهایی که پیدا میشود، فقر است. حال فقری پیدا میشود که خودش مایه اتصال است. دسته ای از این مسایل پیش میآید برای اینکه احساس کند دارد به خدا وصل میشود. در بحث علمی دیدهاید که شخص احساس میکند که نزدیک اجتهاد شده است، اما نشده است، بِینبِین است. از یک جهت یاد گرفته است و توضیح دیگران و حافظه پر شده است از انواع استدلالها و همه را دارد، اما یک دفعه برقی میدرخشد. چیزی میآید، ولی وضوح ندارد. تسلیم یک چنین حالتی دارد.
🔵 درجه هفدهم: فقر
✅ «فقر در اینجا به معنای خروج از جمیع تعینات و تعلقات و متعلق شدن به حضرت دوست است». ما تعلق به حق را گاه میفهمیم. گاه این فهم را نداریم.
🔵 فقرِ مفهومی
✅ کسانی که نحوه وجود فقری را در فلسفه خوب فهمیده باشند، اینکه در فقر تعلق به حق است، این را خوب میفهمد و این معنی دارد. میبیند که تمام وجودش تکیه است. نَه شیءٌ له الفقر، بلکه شیءٌ هو الفقر. اینها را در بحثهای بدایه و نهایه گفتهاند که به لحاظ مسائل مفهومی توضیح داده شده است. اگر کسی این معنا را خوب بفهمد به لحاظ مفهومی و از آن حس بگیرد، میبیند که عین ربط است، اما از کانال مفهوم. «من عرف نفسه فقد عرف ربه». هر کسی که خودش را ببیند در همانجا و در دل همان درک، خدا را دیده است. این فقر مفهومی است. همین یک لطفی دارد. ما بسیاری از مسائل را که باید درجانمان پیاده کنیم، ابتدا میفهمیم و بعد با مجاهده به قلب میرسانیم. مثلاً در نماز میایستید و خود را در پیشگاه خدا مییابید و نماز میخوانید. این ابتدا به صورت مفهومی است و با مجاهده میبنییم که در پیشگاه خداییم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۸ (۲۲) (۱۴۰۳.۲.۲۹ / ۹ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مقدما
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
✅ حضرت امام یک بیانی دراد که بیان خوبی است برای کسانی که کار علمی میکنند. اینکه انسان ابتدا چیزی را بداند و بعد بهتدریج به قلب برساند و بهتدریج حس بگیرد و آن را اعمال کند. مثل اینکه به ما بگویند پشت این در چهار نفر با اسلحه ایستادند تا شما بروید. اگر یقین کردید و می دانید، با اینکه ندیدید، وقتی میروید دم در، چه حسی دارید؟ چون بحث خطر است، خیلی حس میگیریم. احساس میکنیم همین که میرویم، میزند. و این را میگوییم حس گرفتن.
🔵 مفهوم را میآوریم سر سفره جان
✅ درباره نماز میگوییم ابتدا یک حقیقتی است که همه جای هستی هست و همه جا اصل اوست و پایه و بنیاد اوست و هرچه هست اوست. این ابتدا از قرآن فهمیده میشود: «اینما تولّوا فثم وجه الله». این را میدانیم. با آن حس میگیریم و بهتدریج که این حس را ادامه دهیم، میبینیم و برای ما آشکار میشود. این مفهوم را میآوریم سر سفره جان. ما فهم کردیم یک مسئله است. اما وقتی دل با آن گره بخورد، این مهم است. ما فهم کردهایم، ولی این فهم زمینه است برای این که این دل چگونه به مسئله نگاه کند. نوع نگاه دل را فهم مشخص میکند. ما ابتدای کار فهم میکنیم که در پیشگاه خداییم؛ همانی که به همه قرب وریدی دارد و هرجا که میبینیم اوست. میآید در نماز میخواهد این را اجرا کند. یعنی جان این معنایی که فهمیده است را احساس کند در آن پیاده میکند. بعد این حس را میگیرد. یعنی ارتباطی دارد آنگونه حسی که دم در میرویم که گویا میخواهند ما را با تیر بزنند. صدرا میگوید: کسی این را زیاد ادامه دهد، پرده کنار میرود و خودش منکشف میشود. این را آقایان در چگونگی تعامل با حقیقت توضیح میدهند.
🔵 کمکم میبیند میشود و میرسد
✅ به جان که توجه شد، یعنی به چیزی توجه کردن اما نه چندان شفاف و تا حدی مبهم، وقتی ارتباط وجودی برقرار میشود، میبینید بهتدریج وضوح پیدا میکند. این خاصیت نفس است. نفس به هر چیزی که توجه میکند خودش میآید جلو و بقیه میرود کنار. نسبت به عالم عقل، ابتدا یک مفهوم کلی داریم، ولی وقتی ادامه دهیم میبینیم که کلاً این حقیقت کلی برای ما منکشف میشود. از دل این شیوههایی برای وصول به حضرت حق درآوردند. ابتدا هویت تعلقیمان را فهم میکنیم. بعد آن را ادامه میدهیم و در دل میآوریم. بهتدریج حس میگیریم. یعنی در دل احساس دارد و دل احساس ارتباط میکند. احساس حضور معالله میکند. احساس «کأنّه» نه «إنّ». کمی که ادامه میدهد وصل میشود و میرسد. بهتدریج باید مناقضات و منافرات را کنار بگذارد، کمکم میبیند که میشود و میرسد. نفس این خاصیت را دارد که از این نشئه خود را بِکند و به بالا برود.
🔵 اگر استمرار بورزد، منکشف میشود
✅ صدرا میگوید: اگر استمرار بورزد، منکشف میشود. مثلاً شما یک اسب هفتسر را تصویر کن. ابتدا چندان شفاف نیست. اما اگر کسی زیاد به این اسب هفتسر توجه کند، میبیند که این اسب در برابرش متمثل شده است. بندهخدایی مجسمهای میساخت که خیلی عجیبوغریب بود. از شرقیها بود. از دست خانوادهاش ناراحت بود که چرا او را بردهاند بیمارستان. چرا؟ چون توجه کرده بود که این صورت را بیاورد در ذهنش و آنها گمان کردند که او مریض است.
🔵 ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاه
✅ ما با حقیقت هستیم. لذا وقتی کافر به حسب کفرش خدا را قبول ندارد، وقتی یک شرایط ویژه پیش آمد و غرقابی شد و دارد غرق میشود، «وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاه»(اسرا، ۶۷). همه میرود کنار و فقط خدا میماند. ابتدا تأمل فکری کرد، بعد به قلب میرسد. ابتدا تعلق را به شکل فکری میفهمیم، کمی ادامه دهد حس پیدا میکند و کمی ادامه دهد میبیند که حقیقت این است. الان تعلقات مانع ماست. کسی که این تعلقات را کنار میگذارد، خودِ خالصش میماند که عین فقر است. نه اینکه خودش را میبیند، ابتدا خدا را میبیند و بعد خودِ فقیرش را میبیند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ حضرت امام یک بیانی دراد که بیان خوبی است برای کسانی که کار علمی میکنند. اینک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 فقر وجودی
✅ «و متعلق شدن به حضرت دوست است». این فقر است که فقر وجودی است غیر از فقر فکری که فهم است. فقر وجودی یعنی حقیقتاً جان به جایی میرسد که اول خدا را میبیند و بعد خود را میبیند. همانطور که علامه در رسالهالولایه در باب «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را توضیح داده است. در نفس فهم خود، فهم حق روی میدهد. خود را به شکل ملک او دیدم. به شکل وجودی مییابد. حضرت استاد حرفشان این است وقتی به تسلیم رسید و زلال شد، حقیقت خودش میماند. قشور کنار رفت، حقیقتش میماند. حقیقت خودش فقر است. کسی که فقر را فهمیده به خدا وصل است. تا به حال چشم اینسویی داشتیم، اینها کنار میرود و چشم حقیقی ما میبیند. خودش را ملک و عبد خدا میبیند و نیازمندی عین وجودش است. این تعینات را که برداشت، این تلعق امری افزون نیست، بلکه با کنار رفتن تعلقات، آنچه میماند، عین فقر اوست.
🔵 حقیقت وجودی کی میآید؟
✅ بعضی از آقایان را دیدهام که از حالت فکری تعلق درآمدند و به حالت حسی تعلق رسیدهاند؛ اما به حالت وجودی تعلق نرسیدهاند. برخی از حالت فکری گذشتند، حس فقر دارند، ولی حالت وجودی ندارند. میبیند که بستر این است و من در آن هستم، حسّش را دارد، ولی هنوز به حقیقت اصلی وجودی فقر نرسیده است. این حقیقت وجودی کی میآید؟ وقتی که تعلق فقری داشته باشد. در کارهای منازل این قاعده است: پیش از رسیدن به مرحله بعدی، طلیعههایش در مرحله پیشین دیده میشود. گاهی آن نور اندکی میتابد و به این مرحله نفسی میرسد و مییابد چیزی را که برای مرحله قلبی است. از آن تعبیر میکنیم طلیعه او را دید. بعضی تعلق فکری را می فهمند، ولی تعلق حسی ندارند. برخی تعلق حسی دارند، ولی تعلق وجودی ندارند. تعلق حسی در لابهلای تعلق فکری هست که گهگاه میگوید: من وصلم به حق و برای حقم. اما این تعلقی که اینجا حضرت استاد میگوید: تعلق و فقر وجودی است که به محض حصول آن، وصل به حق میشود. توضیح دادیم که چگونه میشود از تعلق فکری شروع کرد و به تعلق حسی و احساسی رسید و در نهایت به تعلق شهودی و وجودی رسید.
🔵 الفقر فخری
✅ «که عاشقان کوی تو الفقر فخری میزنند.» اینجاست که هویت فقری خودش را مییابد. آنگونه که علامه در رسالهالولایه ذیل تفسیر «من عرف نفسه فقد عرف ربه» گفتهاند. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است». تا تعلق هست، آن فقر خودش را نشان نمیدهد. تا اینکه هویت من بشود ملک او و این درست است که تا ذرهای انانیت و نفسانیت باشد، نمیشود. برخی تا جایی میرسند که به آنها میگویند تا این کار را نکنی نمیشود. و باید قطع تعلق صورت بگیرد. در بین همه انسانها غلام کسی هستم که از هرگونه تعلق خاکی و عقلی و علمی در آمده باشد و تبدیل شود به بندۀ حقیقی خدا و آنگونه که در صراح و زلالش بود رسیده باشد.
🔵 آنقدر ادامه دهیم تا کمال انقطاع بیاید
✅ «حضرت وصی جناب امام امیرالمؤمنین علی ولیّ علیهالسلام فرماید: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک». باید از تعلقات درآمد؛ میشود اما آهسته و پیوسته. باید زمین خورد و بلند شد. ما باید زیاد زمین بخوریم. اینطور نیست که اینگونه نشود تا برسیم. بلکه آنقدر ادامه میدهیم تا کمال انقطاع بیاید. «و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمه و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک». همه این تعابیر حساب شده است که انسان معلق شود به عزّ قدس که آویزانی به حضرت حق است که جزء مراحل نهایی است.
🔵 مغناطیس قرب
✅ دیدهام بعضی از این آقایان که حرفهای معنوی و ولایی میزنند و مباحث عرفانیِ آن را نخواندهاند، به اینجاها که میرسند، زبانشان بسته میشود. نه فقط وصل به معدن عظمت بلکه معلق به آن شدن است که بیش از وصل شدن است. یعنی میروی آنجا و اسم در تو پیاده میشود. برخی از آقایان میگویند اگر کسی این معنی را درک کند، تازه میفهمد که حق چه نسبتی با ما دارد و حقیقت معنا اینجا آشکار میشود. تعلق که کامل برداشته شد، حالت فقری و ربطی ما خودش را خوب نشان میدهد. اینجاست که حالت فقری وجودی در ما خودش را نشان میدهد. نه فقر حسی و فکری. این خودش مغناطیس قرب است و مایه شهود است که درجه بعدی، درجه شهود است. تسلیم و فقر، طلیعههای شهود است. پس از این جهت مقام تسلیم آغاز ادارک وصال و فقر هم آغاز ادراک وصال است به نحو قویتر؛ تا به شهود میرسد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱 بسم الله الرحمن الرحیم
🔵 جلسه ۴۰۹ (۲۳) (۱۴۰۳.۳.۵ / ۱۶ ذیقعده / شنبه)
🔴 بخش اول
🔵 درباره شهید رئیسی
✅ الحمدلله رئیسجمهوری آمد که حالوهوای اول انقلاب را برای ما زنده کرد و معنای خدمت حقیقی که توقع ما از جمهوری اسلامی است، در رئیسجمهور شهید ما بود و ایشان نشان داد که راه رسیدن به خدا از طریق خدمت به مردم، باز است.
✅ خداوند هم به ایشان خیلی عزت داد و برای نظام مایه قوت شد در عین حال که ضایعهای برای ماست. در عین حال وجود ایشان، حرکت ایشان، منش ایشان، واقعیت حاکمیت دینی در تراز جمهوری اسلامی و تمدن اسلامی را نشان داد. در حاکمیتی که واقعاً حاکم، خادم است؛ حاکم واقعاً دلسوز و ازخودگذشته است؛ برای اینکه مردم را به جهت درستِ دینی دعوت کند، در کار ایشان بود. همین مقدار که میبینیم، مردم چقدر متأثر میشوند و چقدر حقیقت در این حادثه میبینند و چقدر این حقیقت اثر گذاشته است.
✅ این یک واقعیتی است از این سطح در میرویم و تبدیل میشود به آن شیوههای نادرست حرکتهای سیاسی به هیچ جا نمیرسیم. حتی کسی هرقدر هم عملگرا و به دنبال نتیجه باشد، این درست نیست. وقتی واقعیت در آن نباشد در فرهنگ دینی ما عملگراییِ صرف با جنس جمهوری اسلامی و حاکمیت دینی و جنس تمدن اسلامی نمیسازد. باید حقیقت و واقعیت باشد؛ حقیقتاً دلسوزی و خدمت باشد.
✅ حضرت امام از همان ابتدا مسئولین را خادمان ملت طرح میکرد؛ واقعاً این اندیشه بود و ما امثال شهید بهشتی و شهید رجایی را داشتیم. الحمدلله این رئیسجمهور کاری کرد که آن حالوهوا زنده شد؛ قوتی به ملت و مردم داد. در عین حالی که مردم در واقعه شهادت ایشان خیلی سوختند. ایشان سطح منطق اسلامی و حاکمیت دینی را تغییر داد. معتقدم وقتی این دست امور پیش میآید و در تراز تمدن اسلامی کار میکنیم، میفهمیم چقدر با دنیا فرق داریم و چقدر سرمایه داریم.
✅ واقعش اینها برگ برنده ماست؛ فقط هر وقت اِعمال نکردیم و با ضوابط غربیها کار کردیم، عملگرایی، آخرش هم معلوم نیست دنبال چه هستیم، هیچ نتیجه نگرفتیم. نمیگویم نباید به مقصد و مقصود توجه داشته باشیم، اما باید با واقعیت همراه باشد، با جنس حقیقی خدمت و خضوع و خشوع و محبت به مردم و «الخلق عیال الله»، با این منطق کار باید همراه شود تا نتیجه دهد. تا این امر محقق میشود، میبینیم که این جنس در کل جهان یافت نمیشود و جز در ایران و جمهوری اسلامی و ناشی از اندیشه شیعیمان، جای دیگری پیدا نمیکنیم و باید به این افتخار کنیم.
✅ بنده معتقدم هر وقت کاری کردیم در تراز جمهوری اسلامی و تمدن اسلامی، احساس کردیم برگ برنده داریم. فطرت و حقیقت و پاکی و طهارت و نور، همه با ماست. این امر واضح است و به همه هم میشود نشان داد. باور کنید اندکی از آنچه که درباره رئیسجمهور شهید ما روی داد، اگر منتقل شود به دیگران، خواهند گفت: ما کجاییم و اینها کجایند، چرا اینها اینقدر خوباند و ما بد، این منطق خیلی راحت گسترش پیدا میکند. این خاصیت اندیشه جمهوری اسلامی ناب ماست.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۹ (۲۳) (۱۴۰۳.۳.۵ / ۱۶ ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 در
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش دوم
✅ دیدهام خیلی از چیزها را به اسم جمهوری اسلامی انجام دادیم، اما نشد. آنها منظور نیست، بلکه آنی که در تراز جمهوری اسلامی است، منظور است، چون مطابق با فطرت و حقیقت است و اساساً حیاتبخش است؛ تکاندهنده و راهبرنده است. این را فقط درباره شهید رئیسی فقط نمیگوییم، بلکه شهید سلیمانی هم که در تراز تمدن و انقلاب اسلامی حرکت جهادی داشت هم همین را معتقدم. مردم هم این جنس را میپسندند، بلکه هویت انقلابی و عمق انقلاب ما جوری است که به سرعت جذب میشود، فهم میشود و به سرعت حامی میشود.
🔵 حرکت حوزه علمیه در تراز انقلاب اسلامی
✅ این اندیشهای که اینجا گذشت، میشود در خود حوزههای انقلابی کار علمی داشت در تراز انقلاب اسلامی؛ و میشود کاری داشت پایینتر از تراز انقلاب اسلامی. اگر در تراز انقلاب اسلامی کار کنید، زیروزبر میکنید. البته حوزه علمیه اساساً از ابتدا یک جنس دینی شیعی ولایی ناب دارد و غالباً تلاشش بر این است، اما انسان این جنس را بفهمد، هرجایی باشد اینگونه اثر میکند؛ حتی اگر یک کارگر ساده کارخانه یا یک فرهنگی در یک مدرسهای باشد، این جنس شیوه عملش، تکاندهندگی، راهبریاش، ارتقایش، جور دیگری است. حتی اگر در یک جمع محدودی کار کند، بعد از مدتی میبینید که آنجا را تکان داد و زیرورو کرد. جوانانی را بالا آورده است، این جوانی که در جای دیگر اینقدر پایین است، اما اینجا چقدر بالا آمده است. همهاش به خاطر این جنس اندیشه و حقیقت است.
✅ شهید رئیسی این را در سطح حاکمیت اِعمال کرد؛ خداوند رحمتشان کند و دیدید که مردم چقدر جذب ایشان شدند، در عین حال که خیلی از طعنهها درباره ایشان بود. حتی در فضای مجازی هم طرفدارش نبودند و کارشان را نشان نمیدادند، ولی مردم تا دیدند، فهمیدند. خدا رحمت کند ایشان را که ما را به یاد اندیشههای ناب انقلاب انداخت. و در عمل نشان دادند که میشود.
🔵 حرکت عرفانی ناب
✅ معتقدم همین جنس حرکت میتواند یک حرکت عرفانی ناب پدید آورد. همانطورکه رهبری فرمودند خشنودی مردم را برای خشنودی خدا جدی گرفتند. اگر خشنودی خدا را جدی بگیرند، خیلی تغییرات ایجاد میکند.
✅ بندهخدایی میگفت: قانون گاه دست را باز میگذارد و اجازه تعلل میدهد تا کار را انجام ندهد، اما خشنودی خدا این است که من کار مردم را زودتر راه بیندازم؛ وقتی خشنودی خدا آمد، سبک دیگری عمل میکند. این لطفِ مسئله است که در انسانهای پاک وجود دارد؛ شهید رئیسی هم این کار را انجام داد و به نتیجه هم رسید. خداوند ایشان را رحمت کند.
✅ خداوند رهبر معظم انقلاب را حفظ کند، الحمدلله با وجود رهبری و همراهی مردم هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد و آب از آب تکان نمیخورد. آنجایی مشکل به وجود میآید که مردم نباشند و رهبر حقیقی نداشته باشند. الحمدلله احساس نمیشود که مشکلی در نظام پیش آمده است. خداوند متعال را بر این نعمت شاکریم.
✅ بندهخدایی میگفت: در این مملکت کوچکترین کار برابری میکند با بزرگترین کارها در جای دیگر. بندهخدایی شعری را میخواند و میگفت گدایی اینجا بر پادشاهی آنجا میارزد. این طلیعه ظهور امام زمان عج است. اگر حضرت بیاید چه میشود. انشاءالله هر چه زودتر حضرت بیایند و ما هم از برکات وجود حضرتش به صورت مستقیم و حاضر استفاده کنیم. گرچه تمام آنچه در جمهوری اسلامی میگذرد، به برکت عنایت امام زمان عج است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ دیدهام خیلی از چیزها را به اسم جمهوری اسلامی انجام دادیم، اما نشد. آنها منظ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش سوم
🔵 بحث رسالۀ رحمت
✅ بخش اول: دستورالعملها
بخش دوم: مبانی سلوکی
بخش سوم: تجربههای سلوکی
بخش چهارم: شرح رساله باب رحمت که به سه مقام تقسیم شده است.
مقام اول هم سه بخش است:
۱. از خلق به حق که طلب کلی است.
۲. ریاضت کلی
۳. تتمه ریاضت، صبر و شکر ... منزل شانزدهم: تسلیم. منزل هفدهم: فقر. درجه هجدهم: شهود.
🔵 شهود خیالی
✅ شهود خیالی یعنی با چشم قلب ببیند. ندیده است، اما به لحاظ خیالی حسی که نسبت به حضرت حق دارد، خوب نگاه کنید، سرّش شهود خیالی است. طبق بیانی که ابنعربی دارد. مثل اینکه در تصویر خیالیاش میبیند که در پیشگاه خداست؛ حس میکند؛ احساس میکند. این خودش یک نوع شهود خیالی است. ابنعربی این را در مسئله نماز «الله فی قبلة المصلی» بیان کرده است. این پیش خدا را اگر خوب نگاه کنید، شهود خیالی است. حس وجودی که پیدا میکند من در پیشگاه خدا ایستادهام مثل آنکه ما دعا میکنیم: ای خدا بده! این حس ارتباط است که من واقعاً از او بخواهم. تو بده و تو چارۀ منی. در دل این امر حس شهودی وجود دارد، اما شهود خیالی. همانطور که احساس میکند در پیشگاه اوست. در نماز، در دعا، حتی در حال عادی کسی که بخواهد این حس را در خودش ایجاد کند، هرجایی که هست، با خدا معامله میکند؛ خدا را در نظر میگیرد و با خدا حرف میزند.
✅ برخی از پیرمردها و پیرزنها، که با خدا صحبت میکنند، میگویند: خدایا چه کار کنیم، گرفتاریم. مادران شهید را دیدهایم که با شهید راحت صحبت میکنند، جدی صحبت میکنند و مخاطب دارند. همانطورکه شیعه با امام معصوم صحبت میکند، نه اینکه ارتباطی وجود ندارد، اما امام رضایی که ببیند، نیست. بلکه این حس را دارد که با خدا هست و با او صحبت میکند و مدد میگیرد. این گاه اضطرار است و گاه برای برخی منش است. گاه هم از قوت یقین است. اینکه ابنعربی اسمش را گذاشته است شهود خیالی، خیلی لطف دارد و درست است. اینکه ما حس میگیریم و احساسش را داریم، این میشود شهود خیالی. بعد از این مرحله، میرسیم به شهود عینالیقینی.
🔵 شهود عین الیقینی
✅ در شهود عینالیقینی خدا را میبیند، مثل این مورد که بندهخدایی میگفت: به من مأموریت دادند رفتم در کوهستانی و شب بود و تاریک، ابهت آنجا مرا گرفت؛ همان لحظه به حضرت وصل شدم. این میشود شهود عینالیقینی که به حد حقالیقین نمیرسد. این همان است که درباره کفار آمده است در قرآن که وقتی در دریا گیر میافتند: «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ». شخصی آمد خدمت امام صادق علیهالسلام و پرسید میشود خدا را دید؟ حضرت فرمود آیا نشده است که در دریا گیر بیفتی و چیزی نداشته باشی که تو را نجات دهد؟ گفت: بله. آنجا به چه چیزی تعلق داشتی؟ همان خداست. خدای علیم قدیر. گاه در صحنهها اتفاق میافتد. و گاه کسانی که در فضای سلوک هستند، بهتدریج به این شهود میرسند.
✅ در شهود عینالیقینی عارف و شاهد غیر از مشاهَد است. خدا را در برابر خود میبیند. نه آنگونه که به صقعِ حق برسد. او را در برابر خود میبیند. این میشود شهود عینالیقینی. مثل اینکه شعله آتشی روشن است و انسان روبهروی شعله قرار گیرد و آتش را ببیند. این میشود شهود عینالیقینی. شهود از سر دوگانگی که عارف غیر از معروف و شاهد غیر از مشهود است. نوعاً خیلی از اهل شهود توضیحاتی که میدهند به گونهای است که عارف غیر ازمعروف و شاهد غیر از مشهود است. در نوع سوم گزارششان جور دیگری است. آنچه در شهود عینالیقینی روی میدهد، دیدن خود خداست نه حس حضور خدا. هیچ یک از این شهودات و حس حضور در شهود خیالی، با چشم سر نیست. بلکه با دل و قلب است.
✅ گاه در شهود عینالیقینی به گونهای توضیح میدهد که همه جا هست، اما جوری میگوید که در قبل و جان شاهد نیست و هنوز شاهد را پر نکرده است. کسانی که قوت دارند، توضیح میدهند که از آن توضیحات میشود فهمید در چه درجهای است. این شهود هم رؤیت قلب است. درباره رؤیت قلبی تمام آنچه که عارفان گفتهاند، همه این ادبیات در روایات ما وجود دارد. اینطور نیست که خود عارفان جعل کرده باشند، بلکه قلب است و دیدن قلب است و غیره. همه اینها در روایات ما آمده است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بحث رسالۀ رحمت ✅ بخش اول: دستورالعملها بخش دوم: مبانی سلوکی بخش سوم: تجربه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 بخش چهارم
✅ این شهود عینالیقینی هم برای خودش لطفی دارد. توضیحاتی که بوعلی در نمط نهم اشارات داده است به اسم سکینه و لوایح، از این سنخ است. توضیح داده است که معرفت خدا پیدا میشود و برقی میدرخشد و حالی دست میدهد که گاه چند ماه طول میکشد.
🔵 شهود حقالیقینی
✅ شهود و دیدن خداست با چشم خدا. از منظر صقع ربوبِی حق، نه از منظر خود. آنگونه که مغایرت و دوگانگی بین عارف و معروف وجود نداشته باشد. مثلاً این آتش را میبینیم، اما گاه میرویم در دل آتش و خود آتش شدهام و نمردهام و شعور دارم، میگویم: من آتشم. این شهود آتش، از نوع جدایی نیست، بلکه با اوست و در اوست. در مقام ذات که کسی نمیرسد، اما صحبت در صقع ربوبی است و شهود حقالیقینی در این صقع روی میدهد. چشم چشم خداست و اسماء اسماء الله است، اما او به جایی میرسد که با چشم خدا میبیند. مثل اینکه کسی بتواند در جان کسی راه پیدا کند، او در عین حال که میبیند، با چشم او میبیند. در شهود حقالیقینی دوگانگی وجود ندارد. مثال دیگر، آنجا که من به خودم علم دارم و خودم را میبینم، بیننده کیست؟ خودم. دیده شده کیست؟ خودم. اینجا بین شاهد و مشهود دوگانگیای وجود ندارد.
🔵 حقیقت فنا
✅ فنا صیرورت وجودی است. در شهود حقالیقینی یک بیانی صدرا دارد: اگر ما جزء عالم مثال شویم، از منظر عالم مثال ببینیم، چه میبینیم؟ با صیرورت وجودی به جایی رسیدم که با چشم مثالی میبینم. همینطور اگر کسی به عالم عقل راه پیدا کند و متحد شود چه میبیند؟ صدرا میگوید: با صیرورت وجودی شخص به عالم عقل میرسد و او همان عقل فعال شده است و با چشم عقل فعال میبیند. در عین حال که تشخصات فردی خود را دارد، این تشخصاتش ارتقا پیدا کرده است. بحث صیرورت وجودی است که انسان میرسد به آنجا و آن را در خود پیاده میکند و میشود او.
✅ ذات و کنه حق برای اَحدی دستیافتنی نیست. صقع ربوبی بالاتر از عالم عقل است، منسوب به حق است و جهت حقانی دارد، بالاتر از عالم عقل و پایین تر از ذات. مرحله اسماءالله است. ذات حق مخلوقِ اسمی دارد که خلق اسمی و حدوث اسمی است نه خَلقی که ما میشناسیم. این را میگوییم: تشعشع اسمائی پیش از ایجاد عالم. و این را میگوییم صقع ربوبی. این موطن پیش از خلق است و ذات حق هم نیست. کسی به این موطن برسد، میشود: «علم آدم الاسماء کلها» نه اینکه این اسم را من دارم، بلکه اسمی است الهی. با یگانگی باید توضیح دهد نه دوگانگی. ضمن بحث اوصافالاشراف، مفصل حوصله کردم و اینها را توضیح دادم شهود حقالیقینی در برابر عینالیقین.
✅ فرض کنید آنجا که شما به عالم نگاه کنید، کسی بیاید همانجا و از همانجا عالم را ببیند. این حالت میشود شهود حقالیقینی. پس سه نوع شهود داریم: خیالی، عینالیقین، حقالیقین. در قرآن آنجا که خود آتش را میچشد، میشود حقالیقین. در جهنم خود آتش را مییابد و به نحو حقالیقین هم مییابد، خودش میسوزد و خود آتش است. موارد حقالیقین فراوان داریم.
✅ این بیان حضرت استاد حسنزاده در شهود به کدام ناظر است؟ «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر، و در این مقام بزم ملاقات گسترده می شود.» ایشان به شهود حقالیقینی اشاره میکند اما دو نوع است. از درجه هجدهم تا بیست و سوم مراحل اول حقالیقین است و از درجه بیست و چهارم به بعد تبدیل میشود به درجات میانی و نهایی حقالیقین. همان که خواجهعبدالله تعبیر می کند از حدود منزل هفتاد که آهستهآهسته وصل به وجود حق میشود که اوائلش است. این اوایل را حضرت استاد تعبیر میکند به شهود. این بیان استاد، اوائل فنای ضعیف است. فنای ضعیف اولش شروع میشود با شهود حقالیقین. اوائل فنا که فنا حالت برقی دارد. «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر». اگر عینالیقینی بود، شاهد خودش بود نه خدا.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸