eitaa logo
نسیم عرفان
2.6هزار دنبال‌کننده
19 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسینی
عرفان دروادی عمل 304.mp3
8.01M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسه 304 _ 1398.1.24 شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
هدایت شده از حسینی
عرفان دروادی عمل 305.mp3
8.36M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسه 305 _ 1398.1.25 یکشنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
هدایت شده از حسینی
306 جرح و تعدیل اعمال.mp3
7.64M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسه 306 _ 1398.1.31 شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
هدایت شده از حسینی
307 جرح و تعدیل اعمال.mp3
7.06M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسه 307 _ 1398.2.7 شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
هدایت شده از حسینی
308 جرح و تعدیل اعمال.mp3
8.06M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسه 308 _ 1397.2.8 یکشنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
🔔🔔🔔 ان شاء الله صوت های سال تحصیلی 99-1398 به زودی بارگزاری خواهد شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 جلسۀ 309 (1398.6.30) ☀️ اسماء حسنای الهی و تعامل سلوکی با آنها آن‌چه به عنوان ایمان در دین مطرح شده است، آیا در سر سفرۀ عمل و سلوک ما می‌آید یا هیچ خبری از آن نیست؟! مسایل مربوط به وادی سلوک که در شریعت مطرح شده، خیلی بیش از اینها است. اگر کسی بخواهد با معارف تعامل سلوکی کند، بحث خیلی خوشی است و ما به عنوان نمونه، بحث «اسماء حسنی» را انتخاب کردیم. ♦️ مقدمه 1: انسان در حال ساختن خود انسان بالوجدان می‌بیند که با دست خودش، خود را می‌سازد. در بحث‌های فلسفی می‌بینیم که انسان با عملش، خود را می‌سازد. بحث اتحاد عمل و عامل به نحوِ خوبی به این بحث می‌پردازد. حتی گفته نمی‌شود که عوارضی است که عارض بر جان می‌شود، بلکه می‌شود خودِ انسانِ عامل. ▫️ انسان موجود ناقصی است که باید خودش را بسازد. ♦️ مقدمه 2: پرورش اندیشه پرورش را باید جدی گرفت که به آن ادبیات تربیت داده‌اند. اندیشه پرورش برای این است که ما به علمی نیاز داریم یا فلان مهارت را نیاز داریم و باید به سمت آن برویم. ادبیات پرورش برای انسان ناقصی که در مسیر ساخته شدن است سر در می‌آورد. پرورش دادن در دو حوزۀ ایمان و عمل صالح مطرح است. «وَ الْعَصْرِ(1) إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ(2) إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ‏ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِ(3)» انسان با دو چیز پرورش می‌یابد: 1. اعتقاد؛ چه خوب (ایمان) و چه بد (کفر)؛ 2. عمل؛ چه خوب و چه بد. « قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّئهَا(9) وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا(10)» (شمس 9 و10) این زکّاها و در مقابلش دسّاها، دو نوع پرورش و تربیت است. ▫️انسان خودش را می سازد و ساختن، احتیاج به پرورش دارد. 🔸 پرورش دو رکن دارد: اعتقاد و عمل. پرورش مثبت: اعتقاد مثبت و عمل مثبت (ایمان و عمل صالح). پرورش منفی: اعتقاد منفی و عمل منفی (کفر و عمل طالح). واژه «تعامل» تعبیر خوبی است که به معنای گره زدن به جان است؛ یعنی باید جزء جان شود. ما گاهی یک چیزی را می دانیم، ولی اصلاً سر سفره زندگی و عمل ما حاضر نیست؛ به این پرورش گفته نمی‌شود. 💠پرورش تعامل وجودی است. اگر مسئله‌ای را بدانم و در پستوی ذهنم بماند، ولی تعامل ایجاد نکنم، با این حالت، هیچ کاری حل نمی‌شود. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
ان شاء الله تلاش داریم به توفیق الهی جهت استفاده و بهره مندی بهتر سروران، گزارشی مختصر از هر جلسه درس ارایه نماییم.
مباحث معرفتی از یک منظر، مباحث سلوکی حساب می‌شوند و در فضای سلوکی بسیار کارآمد است؛ به عنوان مثال، باید بررسی شود که توحید، معاد، نبوت، امامت و یا حتی بحث ملائکه تا چه حد می‌تواند در مباحث سلوکی مفید باشد. برخی می‌گویند مباحث اعتقادی مربوط به عمل نمی‌شود. ما می‌خواهیم بگوییم اتّفاقاً این بحث‌ها، چقدر آثار سلوکی دارد و به طور جدی می‌شود از آن، بهره‌های سلوکی برد. یکی دیگر از بحث‌های قابل طرح، بحث «اسماء حسنی الهی و تعامل سلوکی با آن» است. بحث اسماء حسنای الهی، بخشی از بحث‌های توحید است؛ از یک طرف، توحید مفصل‌تر از این‌ بحث‌ها است و از طرف دیگر، تمام عقاید نیز توحیدی نیست، عقایدِ دیگری به جز توحید نیز هست. تعامل سلوکی در همه‌ی این‌ مباحث مطرح است. https://eitaa.com/madresehbagherain https://eitaa.com/nasimehekmat
310 اسماءحسنی.mp3
19.66M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #عرفان_دروادی_عمل جلسه 310 (1398.7.6 شنبه) https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
بسم الله الرحمن الرحیم جلسۀ ۳۱۰ (۱۳۹۸.۷.۶) 🔴بخش اول 🔵مقدمه ✳️یکی از مباحث عرفان در وادی عمل این است که مباحث معرفتی و عقاید چگونه در عمل مؤثر است. معمولاً چنین چیزی در ذهن ما است که اخلاق و احکام مربوط به عمل هستند و عقاید مربوط به نظر. ولی عرض بنده این است که همان عقاید هم معطوف به عمل‌اند. بحث ما این است که چگونه عقاید، سرِ سفرۀ عمل و سلوک می‌آیند. ❇️انسان موجودی ناقص است و باید خودش را بسازد؛ تا صحبت از ساختن می‌شود، با پرورش و تربیت و سلوک روبه‌رو می‌شویم. پرورش و تربیت با تعامل وجودی معنا پیدا می‌کند. تعامل وجودی فقط مربوط به عمل به معنای اخلاق و احکام نیست. این تعامل وجودی شامل ایمان هم می‌شود. از یک منظر، همۀ معارفِ اعتقادات دینی، سر سفرۀ پرورش می‌آید. 🔵رابطۀ بین حکمت نظری و عملی ❇️بین حکمت نظری و حکمت عملی، یک رابطۀ جدی وجود دارد. عقاید، پایه‌های کلان است و همۀ حکمت‌های عملی ریشه در حکمت نظری دارد. «باید» در «هست» ریشه دارد. در فرهنگ قرآن بین ارزش و دانش نسبتی وجود دارد و می‌توان از یک اندیشۀ واقعی در هستی، به یک نتیجۀ عملی رسید. ✅«ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَيْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ» (انعام آیۀ ۱۰۲)؛ الله، ربّ شما است و خدایی جز او نیست. او خالق همۀ اشیاء است. پس او را بپرستید؛ یعنی، از اندیشۀ خالقیت و ربوبیت به پرستش رسیده است. عبادت و پرستشی که اینجا آمده است، عبادت تشریعی است نه عبادت تکوینی. 🔵عبادت سلوکی و وجودی ❇️عرفا دو اصطلاح دارند: ۱. «وجودی» ۲. «سلوکی» که این دو را در موارد بسیاری استفاده کرده‌اند و حرف درستی هم است. عرفا می‌گویند: صراط مستقیم وجودی داریم و صراط مستقیم سلوکی؛ عبودیت وجودی داریم و عبودیت سلوکی. ❇️یک عبادت وجودی داریم که در این عبادت همه عبد هستند و یک عبادت سلوکی داریم. در عبادت سلوکی مؤمن، عبد می‌شود، ولی کافر از بندگی فرار می‌کند و تمرد می‌کند. این عبادت تشریعی یا سلوکی است. وقتی گفته می‌شود، خدای شما الله است، «لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَيْ‌ءٍ» این توضیح تکوینی است؛ نتیجۀ تشریعی «فَاعْبُدُوهُ» است. یعنی، از تکوین به تشریع رسید. در عالَم ذرّ هم همین‌گونه است. ✅از نظر فلسفی، لازمِ بیّنِ معارف، حکمت عملیِ مناسب است. چرا؟ چون وقتی او همه‌کاره است و تو هم مِلکِ او هستی و او مالک تو است، پس هرچه او می‌گوید باید گوش کنی. اینجا به حکمت عملی پل زده شده است؛ یعنی، شما نمی‌توانید بگویید من اندیشه‌ای را قبول دارم و آن اندیشه در عمل لازمی دارد، ولی من آن لازم را قبول ندارم. این معنا ندارد. لذا تا عبودیت و الوهیت حق را قبول کردی، به صورت طبیعی، بندگی تشریعی عبد نسبت به حق‌تعالی را باید قبول کنی. این «باید» ضرورت منطقی دارد. حق با شهید مطهری است که می‌گویند: «ایدئولوژی از دل جهان‌بینی زاییده می‌شود». ✅عقاید بهرۀ سلوکی و پرورشی و تربیتی دارد. فقط اندیشه نیست، بلکه همان اندیشه، نتیجۀ عملی دارد. ❇️گمان نکنیم که اندیشه‌های قرآنی و آموزه‌های اعتقادی و معارفی را فقط باید بدانیم؛ نه. قرار است با آنها زیست کنیم. ✅تا این زیست را می‌آوریم، زیست‌کردن تبدیل به پرورش می‌شود. چرا؟ چون لازم بیّن دارد. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
جلسه ۳۱۰ 🔴بخش دوم 🔵یک نمونه از فرهنگ قرآنی ✅«دنیا ماندگار نیست؛ شما برای ابد خلق شده‌اید و سر سفرۀ اعمال خود می‌نشینید». این یک اعتقاد است. نتیجۀ آن چیست؟ نتیجه این است که ما باید طوری باشیم که در ابد راحت باشیم و در زحمت نباشیم. به سرعت این اعتقاد، تبدیل به عمل و دستور و زیست می‌شود. عقاید دینی قرار است پایه‌های زیست انسان شود. ❇️تا اندیشه‌ای می‌آید، تعاملی با آن اندیشه برقرار می‌شود. چرا؟ چون نحوۀ وجودِ انسان، شعوری-ارادی است. این نحوۀ وجود که شعوری-ارادی است، تا چنین برداشتی دارد، بر اساس آن عمل می‌کند. در عقاید دینی هم همین‌طور است. تا می‌فهمد که حق است، می‌خواهد بر اساس آن عمل کند؛ این اندیشه تمام زندگی او را رنگ می‌زند. ✅از یک منظر همۀ معارف دینی، حیات‌بخش‌اند و در لحظه‌لحظۀ زندگی انسان حاضر می‌شوند. برای ساختِ انسان، آموزه‌های دینی بدون استثنا، همه‌اش مؤثر است. یعنی، اگر شما به خدا اعتقاد داشته باشید و نبوت و اندیشۀ معاد را معتقد باشید، لحظه‌لحظۀ زندگی‌تان را رقم می‌زند. ✅آنچه در شریعت با عنوان آموزه‌های تعلیمی آمده است، پایه‌های زیست و پرورش انسانی است و در لحظه‌لحظۀ زندگی انسان حاضر می‌شود و حیات‌بخش است. ❇️گمان نکنیم که اندیشه‌های اعتقادی و معارفی دین قرار است یک گوشه و در پستو قرار بگیرد با عنوان تعلیم در برابر تربیت. نَه. اصلاً این‌گونه نیست. دقت کنید؛ این اندیشه‌های اعتقادی و معارفی دین، زیرساخت تربیت است. 🔵واقعیت و موقعیت ❇️معارف دینی به گونه‌ای است که ما را به درک موقعیت می‌کشاند. انسان برای تعامل، نیازمند به درک موقعیت است. نسبتی که با واقعیت پیدا می‌کنیم، موقعیت است. ❌کودکی که گمان می‌کند در تاریکی غول وجود دارد، نوعِ تعاملش چگونه می‌شود؟ با اینکه درک کودک از واقعیت غیرواقعی بوده است، با این حال چگونه سروصدا می‌کند و فرار می‌کند. ❇️بسیاری از آموزه‌های دینی و معارف دینی افزون بر بیان واقعیت، موقعیت را هم بیان کرده‌اند؛ یعنی، نسبت‌سازی هم صورت گرفته است. علاوه بر اینکه گفته شده است «خدا هست» گفته شده است که ما بنده‌ایم. ✅«همۀ ما از خدا آمده‌ایم؛ به سمت خدا می‌رویم و با خداییم»؛ «انا لله و انا الیه راجعون» و «هو معکم»؛ یک واقعیتی را درک می‌کنیم و موقعیتی را هم احساس می‌کنیم. قرآن به موقعیت‌ها هم اشاره کرده است. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
311 اسماءحسنی.mp3
8M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #عرفان_دروادی_عمل جلسه 311 (1398.7.13 شنبه) https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
بسم الله الرحمن الرحیم عرفان در وادی عمل 🔴جلسه ۳۱۱ (۱۳ مهر ۹۸) 🔵بخش اول ❇️ اسماء حسنی و تعامل سلوکی باید دانست که اعتقادات در فضای سلوک و پرورش خیلی مهم است. انسان ناقص است و باید به کمال برسد و خودش را بسازد. تا صحبت از ساختنِ خود می‌شود، مسئلۀ پرورش پیش می‌آید. پرورش نیاز به تعامل سلوکی با حقایق و معارف دینی دارد. معارف دینی، لوازم و نتایج بیّنی در فضای سلوکی و عملی دارند. به بیان دیگر، از دل معارف دینی نتیجۀ عملی گرفته می‌شود. 🔵ذکر یک نمونه ❇️ بحث توکل در چهل حدیث امام (ره) ❇️ توکل، کنش است. چند اعتقاد، تبدیل به توکل می‌شود: ۱. اعتقاد به علم خدا؛ ۲. اعتقاد به قدرت خدا؛ ۳. اعتقاد به جود و کَرم خدا؛ ۴. اعتقاد به اینکه خدا فرد متوکل را دوست دارد. این چهار امر به‌سرعت تبدیل به حقیقت توکل می‌شود . از چهار مسئلۀ اعتقادی، نتیجۀ عملی گرفته شده است. یعنی، زایش عمل از دل اعتقاد یا تعامل بر حسب عقیده. 🔵 مقدمه دوم؛ انسان در موقعیت ❇️ معارف دینی برای انسان درک موقعیت می‌آورد و درک موقعیت باعثِ نسبت‌گیریِ ویژه می‌شود که انسان تعاملی ویژه داشته باشد. موقعیت غیر از واقعیت است. گاهی ما نسبتی با واقعیت پیدا می‌کنیم، که این نسبت پیدا کردن با واقعیت، موقعیت است. متون دینی در عین حال که واقعیات را بیان می‌کند، آنها را به موقعیت تبدیل می‌کند. خدا مالکِ عالَم است. از این بیان به‌سرعت نتیجه گرفته می‌شود که انسان بندۀ خداست. پس همه بندۀ خدا می‌شوند و انسان هم می‌شود بندۀ خدا. یعنی، وقتی توحید مطرح می‌شود، نسبت انسان با توحید هم بیان می‌شود. تا چنین نسبتی باشد، باید تعاملی صورت بگیرد. 🔵موقعیت‌های دین؛ موقعیت‌های کلان ❇️ دین نوعاً موقعیت های کلان می‌سازد و بر اساس این موقعیت‌های کلان، موقعیت‌های خُرد را می‌سازد. ✅ فارابی یک بیان خوشی دارد؛ دین همیشه مستبطِن به فلسفه است و انبیاء چون قدرت روحی و فلسفی دارند، در کنار تبیین معارف با قدرت تخییلی که دارند، این را برای همگان آسان می‌کنند. حقایق فلسفی را می‌گویند ولی با زبانی می‌گویند که همه بفهمند. اصل رمز این است. حقایق کلان فلسفی است ولی با رویکرد عمومی. متن دینی حقایق کلان را که می‌گوید، حقایق کلان همیشه موقعیت کلان را هم می‌سازد. در موقعیت کلان، زمان و مکان محو می‌شود. دین، حقایق کلان فلسفی را گفته است، ولی با یک زبان عمومی. 🔶 شخصی گناه‌کار نزد حضرت اباعبدالله علیه‌السلام آمد و گفت: من گناه می‌کنم. مرا موعظه کن؛ چه کنم؟ حضرت فرمود: اولاً برو جایی را پیدا کن که خدا نباشد، آنجا گناه کن! ثانیاً از احسان خدا استفاده نکن. خدا این‌قدر به ما احسان کرده است. آیا من باید نمک بخورم و نمکدان را بشکنم! حضرت پنج امر را فرمود. این پنج امر، کلان است و حیطه‌ای را شامل می‌شود که هیچ چیزی از آن در نمی‌رود. 🔵ضرورت تلاش و کار کردن در باب معارف ❇️ معارف را باید خیلی کار کرد. این معارف را بگذارید به جان‌تان بخورد، که خیلی کار می‌رسد. اگر آدم در این معارف بیفتد، می‌بیند که جوری است که آدم را می‌بلعد. چون موقعیت و واقعیت کلان است و انسان را به موقعیت کلان می‌کشاند و موقعیت کلان خیلی مایۀ تحول است. به تعبیر دیگر، گفته‌های دینی، در لحظه‌لحظۀ زندگی حاضر است. هیچ‌چیز از دست موقعیت کلان در نمی‌رود. ❇️ ببینید شریعت چه نسبتی برای انسان با خدا و اهل ‌بیت می‌سازد. درست مثل اینکه من هر روز با حجت خدا هستم. چرا؟ چون حجت خدا که حاضر است؛ من نمی‌توانم او را ببینم؛ او که حاضر است و می‌بیند. او در بین ما است و حاضر است. ما غایبیم. ✅ بنده خدایی می‌گفت: ما در قوس صعود به امامان نیاز داریم! کسی به او گفت: چه می‌گویی؟! هم در قوس نزول و هم اکنون و هم در قوس صعود به اهل بیت نیاز داریم. بیانی حافظ دارد: دل می‌رود ز دستم، صاحب‌دلان خدا را؛ برخی این‌گونه‌اند؛ تا یاد و نام اهل بیت می‌آید، دل از دست‌شان می‌رود. ❇️ تقاضا می‌کنم از سروران که معارف دینی را دستِ کم نگیرید؛ ما باید این معارف را هر روز بشنویم. چون غفلت به سراغ‌مان می‌آید، باید ذکر در کار باشد. این معارف یک نوع ذکر است و به جان‌مان می‌خورد. انسان به تذکر نیاز دارد. ما گاهی ایمانش را داریم؛ باورش را داریم، ولی نیاز به تذکر داریم. تذکر انسان را در موقعیت و تعاملِ شدید قرار می‌دهد که اثرش عجیب است. ✅ اصلاً خیزِ دین برای این است که انسان را به اوج برساند؛ می‌خواهد حرکت بدهد. با ایمان و عقاید شروع می‌کند نه با عمل. اصل دین ایمان است؛ بعد از آن، عمل در کار است. یک سیزدهم قرآن در باب عمل است ولی مابقی‌اش در باب معارف است. این مهم است، چون انسان را در موقعیت کلان قرار می‌دهد. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal/84 https://eitaa.com/nasimehekmat
جلسه ۳۱۱ (۱۳ مهر ۹۸) 🔴بخش دوم 🔵مقدمه سوم؛ تعامل بر حسب چارچوب ❇️ انسان موجودی شعوری-ارادی است. تا چنین گفتید، لوازمِ بیّنِ مترتب بر خود دارد. بر خلاف سنگ که یک طبیعت لختی است که اینجا افتاده است و حرکتش شعوری-ارادی نیست. از آن توقعی بیش از حرکت فیزیکی نیست. ولی انسان موجودی شعوری-ارادی است و شعور وارادۀ انسان عقلی و کلی است. ✅ انسان تا بخواهد اقدام کند، چگونه اقدام می‌کند؟ بر حسبِ فهمی که دارد اقدام می‌کند. جایی که انسان می‌گوید، گرسنه‌ام و باید غذا بخورم یا بروم فلان‌جا مطلبی را یاد بگیرم؛ یعنی، انسان تصویر می‌کند؛ تصدیق می‌کند و شروع به کار می‌کند؛ یک فضای شعوری-ارادی است؛ یعنی، اراده انسانی در راستای شعورش عمل می‌کند. ❇️ نحوۀ وجود انسان شعوری-ارادی است. تا این را قبول کردید، این معنا باعث می‌شود ما یک چیز دیگری بفهمیم؛ انسان بر حسب آن فهم و برداشت و معنایی که دارد، کنش انجام می‌دهد. کنش بر حسب معنا است؛ یعنی، معنا است که او را به کنش وا می‌دارد. این را تعبیر می‌کنیم که انسان در کنش ارادی‌اش به شدت معنایی و معناگرا است. باید در او معنا موج بزند. ما این را تعبیر می‌کنیم به هویتِ شعوری-ارادی-معناییِ انسان. ✅ معنایش این است که انسان همیشه بر اساس دریافتی که از واقعیت دارد شروع به کار می‌کند. وقتی این‌گونه است، در مورد کل هستی هم همین‌گونه خواهد بود و نسبت به خدا هم باید همین‌گونه عمل کند. کسی که خدا را نشناخت، چنین چیزی در تعامل زندگی‌اش نمی‌آید. چرا؟ چون اصلاً چنین واقعیتی را به بحقیقته در نیافته است. کسی که چنین واقعیتی را قبول نکرده است، همین برایش چارچوب معنایی درست می‌کند که من تعبیر می‌کنم به تعامل بر اساس چارچوب. ✅ معارف دینی برای انسان چارچوب درست می‌کند. صحبت بر سر نحوۀ وجودِ شعوری-ارادیِ انسان است. در این نحوۀ وجود، چاره‌ای جز این نیست که انسان فهمی داشته باشد تا حرکتی داشته باشد. لذا باید همیشه فهمش از واقعیت کامل باشد. در این زمینه دین کمک‌کارِ ما است. ❇️ حال به‌راحتی می‌توانیم بحث‌هایی داشته باشیم که چرا باید در باب معارف کار کنیم؟ چون معارف چارچوبِ کار است؛ چون معارف موقعیت‌ساز است؛ چون معارف نتیجۀ عملی دارد. تا اینها را قبول کنیم، به‌راحتی می‌توان گفت که معارف را در تعامل و سلوک و پرورش دست کم نگیرید. بلکه بنیاد و موقعیت‌ساز و چارچوب‌ساز است. 🔵 مقدمه چهارم؛ خودِ معارف و عواطف برخاسته از آن، تعامل است ✅ بلکه می شود جلوتر رفت. اگر سه مقدمه قبلی هم مطرح نباشد، انسان نفْسِ معارف را باور می‌کند وعواطفی بر اساس آن پدید می‌آید. نفْسِ خود این، تعامل است. ❇️ گمان نکنید که حتماً باید به مرحله عمل بکشد، بلکه نفْسِ دانستنِ عقاید و باورکردنِ عقاید، خودش عمل است. 🔵 جهات سه گانه ایمان ❇️ گفتیم ایمان سه جنبه دارد: ۱. معرفتی. ۲. گرایشی. ۳. کنشی. گفته شد بر مبنای متون دینی، ایمان کنش قلبی است. گاه سر صحنه باید جنگید که این یعنی، کنش. انکار یعنی کنش. ✅ این هم تعامل است و گفتیم، ایمان مغز روح را می‌سازد و عمل، سطحِ روح را. این چیزهایی که عرفا دارند مانند ایمان، توکل، شهود و.... اینها همه سطوح تعاملی ایمان است. ❇️ ایمان خودساختن است، بلکه مغز کار است. مغز حقیقت انسان به ایمانش است؛ بلکه آقایان گفته‌اند: مقصود اصلی این است. ضمن آیه شریفه «إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» کار اصلی صعود، ایمان است. اصلش این است. ✅ به نظر شما فرق سلمان با ابوذر در چیست؟ علامه طباطبایی یک بحثی دارد؛ از یک جهت شاگردان انبیاء با انبیاء در عمل یکسان‌اند و هیچ فرقی ندارند، ولی فرق در معرفت و ایمان است. ایمان امیرالمؤمنین کجا و ایمان دیگران کجا؟ هر ایمانی که می‌بینید، شعبه‌ای از شعبۀ امیرالمؤمنین است. 🔵 عواطف برخاسته از ایمان ❇️ اعتقاد به خدا بیاید، ببینید خوف و رجا می‌آید یا نه؟ خود این اعتقاد است که خوف و رجا را می‌آورد. تا این را درست می‌کنید، جایگاه معارف را دست کم نمی‌گیرید. از این منظر، خود معارف جزء کار می‌شود و خود ایمان جزء تعامل و پرورش است. 🔵 نتیجه‌گیری ✅ اگر کسی این کار را کرد نتیجه این می‌شود که در نهایت، سلوک و معرفت یکی می‌شود؛ هم معرفت است و هم سلوک. اگر کسی بتواند این را درست کند، نهایتِ عملش می‌شود معرفت، که بُعدِ عملی در نفسِ معرفت خوابیده است. در مراحل نهاییِ حق‌الیقینی، سلوکْ خودش معرفت می‌شود. معرفت، آن مغزی است که با سلوک متحد می‌شود، نه اینکه حکمت عملی و نظری از هم جدا باشند. صدرا مرحلۀ چهارم حکمت عملی را حکمت نظری دانسته است. ✅ این نشان می‌دهد که معارف از هر جهت جدّی است: ۱. چه از لحاظ نتیجۀ منطقی؛ ۲. چه از لحاظ موقعیت‌سازی؛ ۳. چه از لحاظ معناسازی؛ ۴. چه از لحاظ نفسِ خود معارف. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal/84 https://eitaa.com/nasimehekmat
312 اسماء حسنی.mp3
6.95M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #عرفان_دروادی_عمل جلسه 312 (1398.8.11 شنبه) https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
بسم الله الرحمن الرحیم عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۲ (۱۱ آبان ۹۸) 🔴 بخش اول 🔵 خلاصۀ مقدمۀ اول: تأثیر معرفت در سلوک ❇️ چگونه بحث‌های معارفی در سلوک مؤثرند؟ این بحث فقط مخصوص اسمای حسنی نیست. از یک منظر، تمام مباحث قرآن می‌شود سلوک. اگرچه چهار پنجمِ قرآن معارفی است، از یک جهت، تمام این مباحث معارفی، سلوکی هم حساب می‌شوند. ✅ همۀ معارف با اینکه فضای معرفتی‌اش شاخص و بارز است، به لحاظ معرفتی لوازمی دارد، نه به لحاظ سلوکی. باید همه‌چیز به معرفت ختم شود. در عین حال، تمام مباحث معارفی می‌تواند به صورت سلوکی، معنا و تفسیر شود. ❇️ در نهایت، سلوک باید به معرفت ختم شود. در این صورت، سلوک و معرفت یکی می‌شوند. ❇️ صدرا در فضای فلسفه می‌گوید: حکمت نظری چیزی است و حکمت عملی چیز دیگر. در عمل از معرفت استفاده می‌کنید، ولی هیچ‌وقت نتیجه‌اش حکمت نظری نمی‌شود. اما عرفا می‌گویند: همین سلوک را ادامه دهید، به فنا و شهود و معرفت می‌رسید. ✅ صدرا در مفاتیح‌الغیب توضیح می‌دهد که در نهایت حکمت عملی منجر به حکمت نظری می‌شود. لذا در حجت خدا، این دو در نهایت یکی است و در سطوح پایین‌تر، سلوک و عمل جدای از هم هستند. مقدمۀ اول تمام شد. در دل سلوک، حقایق معرفتی موج می‌زند. 🔵مقدمه دوم: اسمای الهی ❇️ اسمای الهی را باید در عرفان نظری خواند. حل بسیاری از اسرار در عرفان نظری است. حتی صدرا با اینکه فلسفه‌اش ارتقا می‌یابد و به سطح عرفان می‌رسد، وقتی به بحث اسماء می‌رسد، فلسفه‌اش حقیر است. لذا آن کاری که صدرا انجام داده است، به همان سبک به بحث اسماء نرسید و آنها را نپرداخته است. لذا جا دارد امتداد داده شود. ✅ سلطان بحث اسماء، عرفان نظری است. ما الان نمی‌خواهیم به آن شکل مطرح کنیم و باید در جای خودش مطرح شود. ❇️ مرحوم علامۀ مجلسیِ پدر، نامه‌ای به ملاطاهر قمی دارد. ایشان اشکال داشت که چرا به سمت عرفان و کُفریات می‌روید؟ مرحوم مجلسیِ پدر پاسخ می‌دهد: ما اگر عرفان نظری و ابن عربی را کنار بگذاریم، بحث اسمای حسنای الهی را نمی‌توانیم حل کنیم. چگونه بدون این مباحث از پس اینها بر آییم؟! در متون دینی بحث اسماء الله، به شکل حقایق وجودی خارجی است. اصلش این است که یک حرف قرآنی و اهل بیتی است و در عین حال عرفا اصطلاح گذاشتند و به آن پرداختند. 🔵 اسم و اسمُ الاسم 1️⃣ اسم تکوینی: مانند الرحمن، القدیر، العلیم، الخالق، البارئ، المصوّر، الحی، القیوم و .... در مورد خداوند متعال. 2️⃣ اسم لفظی (اسمُ الاسم): اصل الفاظ است که به آن حقایق اشاره دارد. گاهی الفاظ مؤثر است و در جای خودش اثر دارد. این الفاظ که اسم عرفی یا اسم لفظی است، اینها در تعبیر عرفی وجود دارد، ولی تا گفته می‌شود: «فله الاسماء الحسنی»، این اسمای لفظی به ذهن می‌آید. ✳️ اما کمی که جلوتر برویم، نباید از اسم تکوینی و حقیقی صحبت کرد؟ آنجا که خدا را با عنوان «مجیب» می‌خوانیم و خدا اجابت می‌کند، فقط لفظ مجیب است؟ واقعاً خاصیت اجابت است. این اسم تکوینی است. ✅ در دعا چند اسم وجود دارد: سمیع و مجیب و قریب. «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ» (بقره ۱۸۶)؛ حقیقت قرب آنجا وجود دارد. لذا ما افزون بر لفظ قریب، با قرب حقیقی و قریب حقیقی روبروییم. یک لفظ قریب داریم و یک حقیقت قریب. این حقیقت را اسم تکوینی می‌گویند در برابر اسم لفظی. ✅ اما چرا به این «اسم» می‌گویند؟ این را عرفا توضیح داده‌اند که متن دینی چگونه حقیقتاً، به معنای حقیقی اسم می‌گوید «اسم». اسم حقیقی، حقایق تکوینی است. اسم حقیقی و تکوینی در برابر اسم عرفی است. هر دو هم در شریعت هست. ما واقعاً باید لب بجنبانیم و اسم لفظی را هم بگوییم. ولی در کنارش اسم حقیقی هم وجود دارد. ❇️ عرفا به اسم لفظی می‌گویند «اسمُ الاسم» و به اسم حقیقی و تکوینی می‌گویند «اسم». این لفظ، «اسم الاسم» است. ❇️ آنجا که مؤمن با خداوند ارتباط برقرار می‌کند و مواجهۀ وجودی صورت می‌گیرد، احساس می‌کند که فراخنای دلش را هم پرکرده است، و الّا «قریب» نمی‌شود. همان‌جا این حال و حسّ را دارد. حسّ می‌گویم، چون ابتدا به صورت ایمان به غیب است و خدا را حس می‌کنیم. وقتی مواجهه وجودی حقیقی رخ می‌دهد، احساس می‌کنیم که واقعاً برِ خداییم (قریب) و او می‌شنود (سمیع) و اجابت می‌کند (مجیب).
عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۲ (۱۱ آبان ۹۸) 🔴 بخش دوم 🔵تکثر اسماء الهی ✅ خدا یکی است، ولی چرا یک‌جا می‌شود «قریب»، یک‌جا می‌شود «سمیع»، یک‌جا می‌شود «علیم»، یک‌جا می‌شود «متکلم»؟ خداوند حقیقتاً یک حقیقت است، ولی با مؤمنان به گونه‌ای و با منافقان به گونه‌ای دیگر رفتار می‌کند. این یکتایِ احدِ واحد همه را در خودش دارد، ولی به حسب حال و مقام، در جاهایی جلوه می‌کند. ❇️ آیت‌الله العظمی بهجت تعبیر می‌کند: ما وقتی غذا می‌خواهیم، نباید بگوییم خدایا، مرا هدایت کن! باید بگوییم خدایا، غذا می‌خواهم یا نمک می‌خواهم. این غیر از آن است. من غذا می‌خواهم و هدایت نمی‌خواهم، یعنی موقعیت من موقعیت اسم «هادی» نیست، بلکه موقعیت اسم «رازق» یا «مطعِم» است. موقعیت‌ها فرق می‌کند و به حسب موقعیت‌ها خدا جلوه می‌کند. خدا یک حقیقت است؛ آن یکتای بی‌همتا. ✅ احدِ واحد و واحدِ قهّار، یکی است و دومی هم ندارد. ولی ممکن است دَه جور جلوه کند و به حسب موقعیت بروز کند. به حسب اصل ذاتش، همه در ذاتش هست. هر جا یک ذات است با جلوه‌ها و بروزهای متعددش؛ یعنی هر جا جلوه‌ای دارد. هر جا شأنی از خودش را نشان می‌دهد. ✅ در واقع، «اسم» یک ذات است با بروزهای متعدد. هرجا شأن و حالی از خودش را نشان می‌دهد و الّا به حسب ذات همۀ صفات را در خودش دارد. لذا گفته اند: «اسم» عبارت است از ذات مع صفت و تعین و تجلّ خاص. ❇️ در ذات هیچ صفتی بر صفت دیگر غلبه ندارد و همه علی‌السویه است، ولی آن یکتای بی‌همتا به حسب احوال و موقعیت، اسم و حالی را غلبه می‌دهد. ذات تغییر نمی‌کند، ولی احوال و اسمائش به حسب موقعیت تغییر می‌کند. به حسب موقعیتی «سمیع» و به حسب موقعیتی «متکلم» است. ❇️ تا خودش را می‌بینید هیچ غلبه اسمی ندارد، چون همه را دارد. هدایت و رزاقیت و سمیع و بصیر و همۀ اسما را در خودش دارد؛ در تمام موقعیت‌ها اعم از عالم ماده و ورایِ آن وجود دارد. در خودش همه علی‌السویه است. اینجا «اسم» ندارد، اما آنجا که موقعیت‌ها متفاوت است، هر یک از این اسماء بروز می‌یابد. یعنی، ذات مع صفت خاص. برخی گفته‌اند: این صفات نسبت به خداوند متعال اضافه اشراقیه است که می‌شود ذات مع تجلّ و صفت خاص. ✅ بحث اسماء حسنی با ذاتِ احدِ واحد باید به شکل خاص معنا شود. وقتی حقیقتِ «قرب» و «رازق» و «سمیع» محقق می‌شود، اینها اسماء هستند. تا این را گفتید به اینجا می‌رسید که حقّ است و جلوه‌ها و بروزات او. هر بروزی اسمی خاص پیدا می‌کند. به لحاظ ذات، احد واحد است و همه را در خود جمع کرده است و اسماء در آن علی‌السویه است و هیچ غلبه‌ای وجود ندارد. ✅ مثلاً، نفس در خودش همه اینها را دارد، ولی بعد بروز پیدا می‌کند. نفس به لحاظ حقیقتِ خودش همۀ قوا را دارد و همۀ اینها در خودش به صورت مندمج جمع شده است و هیچ‌یک بر دیگری غلبه ندارد. لذا وقتی کسی با او صحبت می‌کند، او می‌شنود و سمیع است. چه وقت می‌تواند بشنود؟ وقتی‌که خاصیت سمعی داشته باشد. ❇️ اسمای حقیقی و تکوینی، همان ذاتِ حق است با جلوه‌هایش. هر جلوه‌ای که می‌کند به حسب حال و موقعیت و مقام، آن می‌شود اسم خاص. حالا، اگر کسی این را بفهمد، یک رمزی به دست آورده است. ❇️ وقتی رسیدیم به بحث دعا «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ» (بقره ۱۸۶) به لحاظ تکوینی به چه چیزی اشاره می‌کنیم؟ باید بگوییم جلوۀ حق. حالِ ما در دعا چگونه است؟ احساس می‌کنیم که ذات، صدای‌مان را می‌شنود. یعنی، جلوۀ شنیدنِ حق را می‌یابیم. کسی‌که بعد از دو روز مشکلش به صورت خارق‌العاده‌ای حل می‌شود، اجابت خدا را در دل این عمل می‌بیند که به لحاظ روال طبیعی حل نمی‌شد و یک‌دفعه می‌بیند که حل شد. ✅ حقیقت دعا یعنی خدا با جلوۀ اجابتی‌اش.
بسم الله الرحمن الرحیم عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۳ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) 🔴 بخش اول 🔵 مقدمه دوم: حقیقت اسمای الهی ❇️ بحث ما اسمای حسنی و تعامل سلوکی با آن است. مقدمۀ اول این بود که چگونه مباحث معرفتی در دل سلوک و رفتار و کنش ما می‌تواند حاضر شود. چگونه همۀ آنها معنای سلوکی با خود دارد. در مقدمۀ دوم به اسمای الهی پرداختیم و توضیح دادیم که حقیقت اسمای الهی چیست و فرقش با اسم الاسم چیست. گاهی اسم لفظی می‌گوییم و گاهی اسماءالله حقیقی را می‌گوییم. ✅ محتوایی که از بحث اسمای الهی به دست آوردیم این است که حضرت حق دارای اسمای حقیقی است و به حسب شرایط و مواقع و موارد، این اسماء بروز پیدا می‌کند. گاهی شخصی نیازمندِ روزی است، حضرت حق به صورت «رزّاق» بر او جلوه می‌کند و جایی شخصی نیاز به هدایت دارد، اسم «هادی» جلوه می‌کند. ❇️ هرجایی خدا با اسمی کار می‌رسد. آن ذات احدی، یک ذات است. قرار نیست ما با تکثر اسماء، ذات را متکثر کنیم. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: «سمیعٌ و بصیرٌ بِأحدیهِ ذاتهِ»؛ که همه را با احدیت ذاتش جمع کرده است. یک حقیقتِ اصلیِ عالَم است که همه‌جا او دارد کار می‌رسد؛ همه‌جا او حاضر است؛ همه‌جا او با اسمای حسنایش در کار است. «كُلّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن ۲۹). هرجا را نگاه کنید، او با اسمای حسنایش در کار است. اسمای حسنی یعنی، ذات با یک جلوۀ کمالی. ✅ لذا «اسم» می‌شود «ذات مع صفه خاصه». ذات با صفتِ رحمت می‌شود «الرحمن». به جدّ در متن هستی، حیثِ رزاقیت کار می‌رسد، می‌شود «رازق»؛ حیثِ رحمانیت کار می‌رسد، می‌شود «رحمن». ❇️ کسی‌که اهلش باشد، این را که می‌بیند، می‌گوید: خدایا، تو چه زیبا به من علم دادی؛ «یا علیم». حق یک اعطا و جلوه‌ای دارد. اینها را اسمای حسنی می‌گوییم. همیشه حق با جلواتش و صفاتِ ویژه‌اش دارد کار می‌رسد. این صفات وجود دارد، ولی به این صورت بروز پیدا می‌کند که در آن موقعیت، منشأ کاری می‌شود. «كُلّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» می‌شود. این اسمای الهی است. 🔵 اقسام اسمای الهی ❇️ اقسام اسمای الهی را خیلی کوتاه می‌گوییم تا بعداً استفاده کنیم. هر علمی تقسیمات مفیدی دارد. با تقسیم می‌توان به مطالب بسیاری رسید. مثلاً، در مورد بو، تصویری نداریم، ولی از راه تقسیم می‌توانیم به نکاتی در این خصوص برسیم. مثلاً، بوی گرم و سرد، ابتدا اصلاً معنا ندارد، ولی بعد معنا پیدا می‌کند. واقعاً دسته‌بندی‌هایی را احتیاج داریم. عرفا در این زمینه خیلی زحمت کشیده‌اند و اسماءالله در دستگاه ایشان خیلی سامان یافته است. یکی از مهم‌ترین تقسیم‌ها، تقسیم اسم به کلی و جزئی است. 1️⃣ اسم کلی و جزئی ✳️ هر اسمی که در خارج سعۀ بیشتری دارد و می‌تواند اسمائی را زیر پَرَش بگیرد، اسم کلی است و اسمی که سعۀ کمتری دارد، اسم جزیی است. گاهی صفت در یک اسم آن‌قدر عام است که می‌تواند صفات دیگری را زیر پَر خود بگیرد. مثلاً «علیم» و «سمیع» و «بصیر». «سمع» یک علم است که مربوط به مسموعات است. «بصیر» هم علم است که مربوط به مبصرات است. «علیم» هم علم است ولی علم مطلق. «علیم بسمعه و ببصره و بخبرویته». ✅ این اسماء چه نسبتی با هم دارند؟ «علیم» و «سمیع» و «بصیر» در یک سطح و مرتبه نیستند. لذا «سمیع» و «علیم» و «بصیر» ذیل «علم» قرار می‌گیرند. بنابراین، «علیم» اسمی کلی است و آن اسماء نسبت به این اسم، جزئی هستند. ✅ گاهی علم خدا علمی است که به بصر و ابصار خداوند تعلق گرفته است. «وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» (مجادله ۱). این خودش یک علم است. اگر کسی این را خوب یاد بگیرد، اسماءالله به شکل شجره‌ای در می‌آید. علامه طباطبایی در رسائل توحیدی‌اش شجره‌ای را ترسیم کرده است. مثلاً، ابتدا الله، بعد ذوالجلال و الاکرام و بعد قیوم را آورده است. این شجره ریشه در کلیت و جزئیت دارد. مثلاً، «رحمن» و «رئوف» چه نسبتی با هم دارند؟ «رحمن» یک رحمت گسترده است و «رئوف» هم یک شعبه‌ای از آن است. بررسی شجره‌ای اسماء مربوط به علم‌الاسماء است. ❇️ کلی‌ترین اسم «الله» است؛ برخی می‌گویند «رحمن» است. بحث دیگری وجود دارد با عنوان «قریب‌ُالافق بودن اسماء» که باید روی آن هم کار کرد. 2️⃣ اسمای جمالی و جلالی ❇️ اسمای جمالی و جلالی ناظر به «ذا الجلال و الاکرام» است که در قرآن آمده است. در اینجا همۀ اسماء به دو بخش تقسیم و بررسی می‌شوند. ۱. اسمای جلالی: هیبت می‌آورد و حریم‌سازی دارد. ۲. اسمای جمالی: انس می‌آورد و انسان را به حریم راه می‌دهد. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۳ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) 🔴 بخش دوم ❇️ در همین معنی هم بار سلوکی دارد که اسمای جمالی نظر به زیبایی‌ها دارد و موجب انس و عشق می‌شود و اسمای جلالی به آن ترفعی که پیدا می‌کند، اشاره دارد. ترفع لازمه‌ای دارد که در انسان ایجاد هیبت و مقهوریت می‌کند. این احوال سلوکی مربوط به اسماء جلالی است در برابر اسماء جمالی، که موجب انس و ارتباط شدیدتر و عشق و محوشدن می‌شود. ✅ عرفا توضیح می‌دهند که هر جمالی برای خود جلالی دارد و هر جلالی هم جمالی دارد. ❇️ این باعث می‌شود یکی از بحث‌ها این باشد که یک دور اسمای جمالی گفته شود و آثار جمالی‌اش گفته شود. این کار، آثار سلوکی فراوان دارد. 3️⃣ اسمای معرفتی و سلوکی ✳️ ما اسمائی داریم که بار معرفتی‌اش زیاد است و اسمائی هم داریم که بار سلوکی‌اش زیاد است. این نکته به لحاظ بحثی که داریم به درد می‌خورد و الا معمولاً در بحث‌ها این کار را نمی‌کنند. چه فایده‌ای دارد؟ برخی از اسماء از ابتدا حال‌ و هوایش، حال و هوای تعامل خدا با بنده است. ✅ ولی دسته‌ای از اسماء وجود دارد که نکات معرفتی در مورد خداوند متعال را می‌گوید؛ اسمائی که بار معرفتی دارد. مثلاً، اسم «غفور» و «غافر» و «خیر الغافرین» چگونه است؟ وقتی بنده‌ای گناه کرده و توبه کرده و خدا او را می‌آمرزد، صحبت از تعامل خدا با بنده است. این فضا، فضای سلوکی است. ✳️ ولی اسمایی داریم که بار معرفتی دارند: خدا محقَّق است؛ خدا متحقق است؛ «الحق» و «الحیّ» بار معرفتی دارند. این اسماء، لوازم بسیاری در فضای سلوکی دارند. ✅ البته ناگفته نماند که بعضی از اسماء هستند که حالت سلوکی و حالت معرفتی‌شان بِینابِین است. مثلاً، «ربّ» در برخی معانی فضای سلوکی و در برخی معانی فضای معرفتی و در برخی معانی فضای بِین‌بِین دارد. ❇️ یکی از کارهایی که عرفا می‌کنند این است که اسمائی که بار سلوکی دارند، مانند اسم «غفور»، آنها را جوری معنی می‌کنند که کاملاً وجودی می‌شوند به‌گونه‌ای که ربطی به سلوک ندارند. این کار آنها بر مبنای تأویل طولی یا عرضی صورت می‌گیرد. یعنی، همین «غفور» را به صورت وجودی معنی می‌کنند که اصلاً ربطی به سلوک ندارد. ✅ پس برخی از اسماء بار سلوکی غلیظی دارند. وقتی این‌گونه شد، مهم‌ترین تفسیر و بیانی که در مورد آن صفت دارید، باید به صورت سلوکی باشد. مانند غفور در آیۀ «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (زمر ۵۳) اینجا خیلی خوش بستر در غفور، بسترِ سلوکی و تعامل با خدا است. ✅ صفت «رحمن» از جهت وجودی معنی دارد، ولی از جهت سلوکی اسرار فراوانی در آن نهفته است و آثار بسیاری دارد. ✅ باید یاد بگیریم که چگونه برای کارهای عرفان نظری، حتی اسمائی که سلوکی است، وجودی بفهمیم و برای کارهای سلوکی، اسمائی که وجودی است، سلوکی بفهمیم. این حرف معنادار است و همۀ آن را می‌شود با آیات جور کرد. نه اینکه بنده بگویم، بستر آیه است که به ما خط می‌دهد. مثلاً، «رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» (اعراف ۱۵۶) یک فضای وجودیِ کلان به ما می‌دهد، ولی آنجا که می‌فرماید: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (زمر ۵۳) اینجا بستر، بستر سلوکیِ غلیظ است. ❇️ اگر کسی این کار را انجام دهد، می‌تواند یک دور کل قرآن را با بار سلوکی و یک دور قرآن را با بار معرفتی تفسیر کند. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۳ (۱۸ آبان ۱۳۹۸) 🔴 بخش سوم 4️⃣ اسمای ذات و صفات و افعال ✳️ این تقسیم‌بندی با آن توضیحی که در بحث تفسیر در مورد اسماء ذاتی و صفاتی و افعالی دادیم، خیلی کار می‌رسد. اگر کسی توحید افعالی و صفاتی و ذاتی را بداند، خیلی راحت می‌تواند از آن استفاده کند. 🔰۱. بر اساس توحید افعالی تمام آن چه هست، فعل حق است ( توحید افعالی)؛ 🔰۲. و تمام افعال، در صفات حق ریشه دارد (توحید صفاتی)؛ 🔰۳. و تمام صفات حق در ذات الهی ریشه دارد (توحید ذاتی). ✅ توحید افعالی معنایش این است که به حسب حقیقت، هرکس فعلی را انجام می‌دهد، فعل‌الله است؛ او نمی‌داند، در عین اینکه فعل او هم هست. ✳️ اینکه می‌گوییم هیچ فعلی نیست که فعل حق نباشد، بر اساس توحید افعالی است. «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (نساء ۷۸). تمام افعال انسانی ریشه در صفات او دارد و صفات او هم ریشه در صفات الهی دارد. همۀ صفات هم ریشه در ذوات دارد؛ ذوات هم که همه فانی در ذات الهی است که در ذات الهی جمع شده است: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (بقره ۱۱۵). ❇️ اگر ما بفهمیم که این چه نوع اسمی است، اسم فعل یا اسم صفت یا اسم ذات است، این به ما کمک می‌کند. در قرآن اسم فعلی گفته می‌شود و بعد برایش صفتی می‌آید. مثلاً، «خدا می‌بخشد»، این فعل ریشه در صفتی دارد و باید ارتباط آن صفت‌ها با فعل مشخص شود که ریشه در ذات دارد. لذا کسانی‌که هنر دارند، با توجه به اسمای ذاتیه، می‌توانند بگویند که چگونه همۀ این اسماء حاضر می‌شوند و چگونه در همه‌جا حاضرند. اینها برای تعامل‌های بعدی کمک می‌کند. ✅ قبلاً بیان شد که ما گاهی به اسمای ذاتی معرفت پیدا می‌کنیم که این معرفت آثار دارد. آن آثارش را می‌گویم، ولی باید بدانیم که جز اسمای ذات است و اسمای ذات غیر از اسمای صفات و افعال است. اسمای افعال ریشه در اسمای صفات دارد و صفات ریشه در ذات دارد. این به ما در ادبیات دادن و تحلیل کردن کمک می‌کند. ✅ در مقدمۀ شرح فصوص قیصری، اسمای کلی و جزئی و جمالی و جلالی و ذات و صفات و افعال آمده است، ولی ما بار سلوکی را به حسب موقعیتی که داریم، اضافه کردیم و الا این بحث‌ها در فصوص وجود ندارد. ✳️ تا اینجا چند تقسیم مفید را گفتیم. چند تقسیم دیگر هم دارد که به مرور خواهیم گفت. فرض ما این است که بحث اسماء را قبلاً خوانده‌ایم یا اکنون لازم نداریم. فقط به بعضی از اسماء در قرآن اشاره می‌کنیم. بعدها جلوتر که رفتیم، شاید یک نظامی هم بدهیم. ولی الان اجازه بدهید به همین شکل باشد؛ چون اول حلاوتش را بچشیم و چند اسم را بخوانیم و کار کنیم تا بعد ببینیم چه می‌کنیم. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
314 اسماء حسنی.MP3
42.22M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #عرفان_دروادی_عمل جلسه 314 (1398.8.25 شنبه) https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat
بسم الله الرحمن الرحیم عرفان در وادی عمل جلسه ۳۱۴ (۲۵ آبان ۱۳۹۸) 🔴 بخش اول 🔵 خلاصۀ مباحث گذشته ✳️ اقسام اسمای الهی را توضیح دادیم و بعد به برخی از تقسیم‌های اسمای الهی اشاره کردیم. یکی از تقسیم‌ها، تقسیمِ اسماء از بُعد معرفت و سلوک بود: ۱.اسمایی داریم با بار معرفتی؛ ۲. اسمایی داریم با بار سلوکی. این موضوع نیاز به توضیح مفصل دارد، ولی به همان توضیح مختصر که جلسۀ قبل دادم اکتفا می‌کنم، چون الان به آن احتیاج نداریم. کسانی که عرفان نظری می‌خوانند به آن احتیاج دارند؛ به دلیل اینکه می‌بینند اسماء به شکل دیگری معنا می‌شوند. کسانی هم که در کارهای سلوکی هستند، نیاز به این بحث دارند. ما در جای خودش، کم‌کم که پیش رفتیم، این بحث را توضیح می‌دهیم. 🔵 عبدالاسم ❇️ مقدمۀ دوم ما دربارۀ حقیقت اسمای الهی بود. یک مسئلۀ دیگر را می‌گویم تا مقدمۀ دوم به پایان برسد و آن «عبدالاسم» است. منظور از «عبدالاسم» این است که کسی که تحتِ اسمی قرار می‌گیرد، آن‌قدر جلو می‌رود تا این اسم در او ظاهر می‌شود؛ او می‌شود «عبدالاسم»؛ مانند «عبدالرزاق» و «عبدالهادی» و «عبدالشکور» و «عبدالحیّ» و «عبدالمُحیی». مثلاً، حضرت عیسی علیه‌السلام که با اذن الهی، مرده زنده می‌کرد، «عبدالمُحیی» بود، چون این اسم در او ظهور یافته بود. ✅ «اسم» برای حق است. الان نمی‌خواهم به اصطلاحاتی مانندِ «تعلّق» و «تخلّق» و «تحقّق» بپردازم. ✳️ پس از مدتی انسان می‌تواند به جایی برسد که مظهر یک «اسم» شود، به این صورت که آن اسم در او اثر بگذارد؛ ولی بعد از مدتی می‌تواند مظهر یک «اسم» شود، به خاطر اینکه این اسم در او محقّق شده است. ✅ مثلاً، کسی که همیشه احسانِ حق را می‌بیند، کم‌کم به جایی می‌رسد که خودش دست به کار می‌شود و به دیگران احسان می‌کند. این برای خودش توضیح دارد که چگونه خُلق الهی در انسان می‌نشیند. وقتی خُلق الهی در او نشست و محقق شد، آن را در خود و جامعه پیاده می‌کند. در این صورت، عبدِ آن «اسم» می‌شود. چنین فردی «عبدالمحسن» می‌شود. ❇️ اگر کسی به اینجا برسد، بحث تخلّق به اسمای الهی مطرح می‌شود. ابتدا صحبت از «تعلّق» است و سپس «تخلّق» و «تحقّق». وقتی یک «اسم» در فردی محقق شود، می‌شود «عبدالاسم». این موضوع به ما خیلی کمک می‌کند، برای فهم بحث‌های اسمایی و اینکه چگونه در بندگان می‌نشیند و چگونه انسان می‌تواند تخلّق به این اسماء پیدا کند. یکی از بحث‌های جدی این است. آیا باید به خُلق الهی متخلّق شویم؟ و با او بنشینیم و به خُلق او در بیاییم؟ من بعضی‌ها را دیده‌ام که وقتی زیاد با خدا می‌نشینند، به‌راحتی اسمای الهی در آنها محقق می‌شود. البته آغازش کم‌فروغ است و بعد پرفروغ می‌شود. https://eitaa.com/Nasimehekmat_ErfandarvadiAmal https://eitaa.com/nasimehekmat