فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اول تا همان آخر همین را گفت پیغمبر
امیر اصلاً بهجز حیدر،ندارد معنیِ دیگر..💚
•
-۱روزتاعیدغدیر🎊-
#کتاب_شهید_نوید📚
#روایت_اول_پدرانه✍
چشم و چراغ خانه بود همه دوستش داشتیم منتی نیست ،اقاجان ولی ما روغن ریخته را نذر امامزاده نکردیم سوگلی خانه را فدای شما کردیم. کوچکترین پسرم بود، ولی مدیریت خانه دستش بود همه حرفش را قبول داشتیم ،رضا برادر بزرگش وقتی به مشکلی برمی خورد میرفت توی اتاق نوید و با او مشورت میکرد. خواهرش همین طور. من و مادرش همین طور اصلاً خرید وسایل خانه را هم بدون مشورت با نوید انجام نمیدادیم حتی وقتی سوریه بود و وسیله ای میخواستیم بخریم عکسش را برایش میفرستادیم برای ورودی حیاط خانه ی شمال که موزائیک خریدم، سوریه بود. عکس گرفتم و برایش فرستادم همه ی کارهای قبلی خانه را با هم انجام داده بودیم، فقط مانده بود همین موزائیک ورودی دلم میخواست این آخری را هم با هم انتخاب کنیم. نمی دانستم که دیگر قرار نیست برگردد و روی موزائیک ها قدم بگذارد. حواسش به همه بود مثلاً میدید خواهرش ناراحت است و حرف نمیزند می رفت کنارش آن قدر می پرسید چطوری و چه مشکلی داری تا به حرفش می آورد و حالش را خوب میکرد خواهرش را خیلی دوست داشت. وقت ازدواجش که با هم رفته بودیم تحقیقات محلی، ولکن قضیه .نبود از تک تک کاسبهای محل در مورد دامادم، پرس و جو کرد من دیگر خسته شده بودم و میگفتم بیا برگردیم ولی نوید نه آن قدر شما را دوست داشت که دلش میخواست توی همه کارهایش به شما شبیه باشد. همین دوست داشتن خواهر را هم از شما یاد گرفته بود.
#کتابشهیدنویدصفری
ارسالی یکی از بزرگواران😍
از مزار شهید نوید صفری🥀
https://eitaa.com/Navid_safare
سلام نجف اشرف امروز پنج شنبه ارسالی از مدیر کاروان محبان عباس تهران
ارسالی یکی از بزرگواران😍❤️
https://eitaa.com/Navid_safare
می دونستید عید غدیر برای شهیدنوید خیلی خاصه ، طوری که به همسرشون گفته بودند عیدغدیر برا ما متفاوت از هر عیدیه..
#عیدغدیر_خاص_زندگی_شهیدنوید♥️
اگه میخواید بدونید چرا، بخشی از متن کتاب شهیدنوید رو به روایت همسرشون بخونید:👇
اصلاً #عیدغدیر آن سال شما بیشتر از همیشه حواست به من و آقانوید بود. به قول آقانوید عیدغدیر خاص زندگی ما.
حواست بود که وقتی آقانوید روز عیدغدیر زائر مزارتان بود و رو کرد به عکس شما و گفت که «رسول جان، من که این قدر به شما ارادت دارم، یه کاری برام بکن. خودت یه همسر خوب برایم پیدا کن.»
(#شهید_رسول_خلیلی)
کاری کنید که همان روز مادر من و خاله ی آقانوید که ۲۰ سال پیش باهم توی همدان همسایه بودند، خیلی اتفاقی شماره همدیگر را پیدا کنند و یادشان بیفتد که از هم سراغی بگیرند، به هم زنگ بزنند و بعد از اینکه از خاطرات کلاس های قرآن و همسایه ها و قدیم ها گفتند بیایند توی زمان حال و شروع کنند به حرف زدن از بچه ها یشان و خلاصه برسند به اینجا که «مریم هنوز ازدواج نکرده، یه آدم مومن می خواد که انگار هنوز به دنیا نیومده! »
💖 خاله ی آقانوید هم با شنیدن کلمه ی #مومن سریع حواسش برود به سمت پسر دردانه ی خواهرش که وقت ازدواجش رسیده و هنوز دختری چشمش را نگرفته....
📚کتاب شهیدنوید به روایت همسر صفحه ۸۴