✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صدویک
💠 با خبر شهادت #سردار_سلیمانی،
فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد.
نگاهش خیره به موبایلش مانده بود،
انگار خبر دیگری خانهخرابش کرده و این #امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد
:«بچهها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!»
💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد
و آنچه دلش میخواست بشنود، گفتم
:«شما برید #حرم، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!»
و دل مادرش هم برای حرم میلرزید که تلاش میکرد خیال پسرش را راحت کند
و راحت نمیشد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت.
💠 سه روز،
تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا میزدیم تا به فریاد مردم مظلوم #سوریه برسد.
صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده میشد،
مصطفی چندبار در روز به خانه سر میزد و خبر میداد تاخت و تاز #تروریستها در داریا به چند خیابان محدود شده ...
و هنوز خبری از #دمشق و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود.
💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب میگفت
و در شبکه #سعودی العربیه جشن کشته شدن #سردار_سلیمانی بر پا بود،
دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای #بشار_اسد تعیین شده بود.
#ادامه_دارد....
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_دو
در همین وحشت بیخبری، روز اول #ماه_رمضان رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!»
💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!»
تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه میکردم و دلواپس #حرم بودم که بیصبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟»
💠 تروریستهای #تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که #غیرتش قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟»
لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی میبارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی میگشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟»
💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل میرفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و میدانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته #زینبیه؟»
پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان #سُنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«میخواست بره، ولی وقتی دید #داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!»
💠 بیصدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته #جنگ شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!»
مادر مصطفی مدام تعارف میکرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمیتوانست شیطنت کند که با لهجه شیرین #عربی پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما #اهل_سنت که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) راحته!»
💠 با متانت داخل خانه شد و نمیفهمیدم با وجود شهادت #سردار_سلیمانی و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور میتواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمیکردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت.
از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره میدرخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیریها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونهها بودن، ولی الان #زینبیه پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمونها هنوز تک تیراندازشون هستن.»
💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بیمقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق #حاج_قاسم شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از #غیرت گرفت و خندهای عصبی لبهایش را گشود :«غلط زیادی کردن!»
و در همین مدت #سردار_سلیمانی را دیده بود که به #عشق سربازیاش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیریها رو #حاج_قاسم گرفته، تو جلسه با ژنرالهای سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و #دمشق بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و #سردار_همدانیِ و به خواست خدا ریشهشون رو خشک میکنیم!»...
#ادامه_دارد...
حاجتی ذهن و دلش را مشغول کرده بود.
گره از کارش باز نمیشد رفت زیارت خانهخدا.
🌱در جوارِ ڪعبه ، لحظهای خواب
چشمانش را گرفت . در همان عالم
رویا،شرفیاب شد خدمتِ پیامبر(ص)
حاجتش را به خاتم الانبیا گفت.
حضرت حوالهاش داد به خاتمالاوصیاء!
شنید که:
"دوران، دورانِ فرزندم مهدی است؛
هر حاجتی داری از او بخواهید"🌼
https://eitaa.com/Navid_safare
📌
خیلی افراد و گروه ها و کانال ها
این روزها "راجع به سید جواد هاشمی صحبت میکنند "
فردی که با بازی در نقش های مذهبی و انقلابی توقعات خاصی را برای مردم ایجاد کرده بود و به طبع منطقی و درست هم بود ...
شیوه مذهبیی که از زندگی خود به مردم نشان داده بودن و صحبت های رسانه ای تماما گویا این دیدگاه بود ؛
اما بطور عجیبی در یکسال اخیر سکانس هایی از ایشان دیده شد که برای مردم تعجب آور بود
مثل شیوه پوشش در سریال زخم کاری ، شرکت در یک موزیک ویدیو و...
"اما مصاحبه اخیر ایشان در یک برنامه علاوه بر تعجب عده زیادی از مردم باعث خشم عده ای که جور دیگری از شخصیت ایشان برداشت کرده بودن هم شد . "
با قرار دادن این فیلم خواستم اشاره ای کرده باشم به" صحبت های آقای رائفی پور در خصوص غربال افراد در آخر الزمان "
اینکه این مصاحبه نشان دهنده این موضوع نیست که این شخص از همان اول به قولی خودمانی شیشه خورده داشته است و ما مردم به اشتباه برداشتی متفاوت داشتیم ؛
"بلکه میتواند نشان دهنده غرق شدن این شخص و اشخاص مشابه در غربال آخر الزمان باشد ."
به عقیده بنده حال بهتر است درکنار تمام انتقاد ها و طنزنویسی ها
"این فرد را نمونه بارزی از غربال ها برای خودمان برداشت کنیم و ترس از چنین عاقبتی را به خود گوشزد کنیم ."
"شاید عده ای بگویند آنقدرهاهم جدی و... نیست . باید درجواب این عده گفت اتفاقا جدی هست !!"
شخصی که در نقش بسیاری از فرماندهان و شهیدان بزرگ انقلاب بازی کرده و شاهد روایات سنگینی از اشخاص بزرگ وطن و دین و انقلاب بوده است ،
حال تفکری این چنین ناامید کننده دارد ؛
این ترسناک است .
برای قشر مدعی مذهبی و انقلابی بودن ترسناک است که هر لحظه طوفان غربال تا چه حد به آنها نزدیک است ....
و حال التماس کمی تفکر و کار بر باطن ، خواهش این روزهای دغدغه مندان و منتظران ظهور است...
" اللهم عجل لولیک الفرج "
#سادات_نویس
#نشرباذکرمنبع
https://eitaa.com/Navid_safare
https://eitaa.com/Navid_safare
دنيا براى رسيدن به آخرت آفريده شد ؛
نه براى رسيدن به خود !
- حکمت ٤٦٣ .
#امام_زمان
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نعم_الرفیق
من از
#چشــــمـان تۅ
چیـــــزے نمـــےخواهم
بہ جــــــز گاهے نگــــاهے..✨
#شهیدنویدصفری
🌺شادی ارواح مطهر شهدا صلوات.....
کسیرادرخودتبساز..
کهخدا،دوستداردنهآدمــا
خوشبختیتودردستانِخداست
جایدیگهدنبالشنگرد..🌸🍃
#تلنگر 🌱
استادریاضی بود!
برگشتگفت:
بهجایِروزهگرفتن،
دلبدستبیاورید.
گرسنهایروسیرکنید!
یکیازبچههابلندشدگفـت:
استاد!
اگهمابهجایِمعادلهیِریاضی،
تویِامتحانیهشـعرخوشگلبنویسیم،
بهمانمرهیِقبولیمیدی؟!
هر چیز جای خودش معنی داره .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچند گنهکارم به خیال تمام شهر
گاهی برای آمدنت نذر میکنم....
#ربیع_الاول #امام_زمان
55.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه چند دقیقه ای از
حضرت عباس بشنو !(: 💔
#دیدنی ◗
يالتجري بشراييني، تره الفرگة تأذيني ..
ای کسیکه در رگهایم جاری هستی
بدان که فراقت اذیتم میکند ..
#صاحبناالعجل 🌱
#شهادت🍃
_اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد..هر کجا که باشی و در هر زمان تو را با شهادت برمیگزیند🕊•.
#سیدمرتضیآوینۍ
بیحُضورَتهَرچِہکَردیمزِندِگیزیبـٰانَشُد . .
بیـٰااِیقَشَنگتَرینتَمـٰامِلَحظِههـٰایِزِندِگی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
همین الان سه تا الهی به رقیه بگید
اول واسه همه اعضای کانال اگر مشکلی دارن ان شاءالله زودی حل بشه
بعد واسهی یک نفر که کارش خیلی گیر کرده
التماس دعای فراوان 🙏🏻🥺
#خواهش