ندای قـرآن و دعا📕
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۳۵ و ۳۶ سالها پشت سر هم مثل برق و باد
وارد اتاق شد، از خجالت سرخ شده بود، کنار در اتاق وایستاد و گونی کتاباش را با دوتا دست چسپیده بود و خیره به گلیم کف اتاق آهسته گفت:
_س..سلام
عاطفه از جا بلند شد و با خوشحالی به طرف روح الله امد و عروسک دستش را نشان روح الله داد و گفت:
_سلام داداشی، ببین چه عروسک قشنگی!!
ناگهان گرمای دستهایی که سالها در انتظار آن بود او را دربرگرفت، روح الله ناخواسته اشک هایش جاری شد و همانطور که بینی اش را بالا میکشید، می خواست عطر تن مادری را که سالها میخواستش اما نداشتش به تن بکشد.
مامان مطهره، روح الله کوچک را در آغوش گرفت و بعد از لحظاتی خم شد و جلوی پای او زانو زد تا قدش به قد پسرکش برسد و بعد دستی به گونهٔ روح الله کشید و بوسه ای از روی او گرفت و گفت:
_سلام عزیزم! چرا گریه میکنی پسر گلم؟! روح الله ناخواسته خود را در آغوش مادر افکند و هق هقش کل اتاق را گرفت، از گریه روح الله ، مادر، عاطفه ،مادربزرگ و حتی دایی محمد به گریه افتاد.
مادرش همانطور که پشت روح الله را نوازش میکرد گفت:
_گریه نکن عزیزم، منو ببخش پسرم، منو ببخش که این چند سال نیومدم دیدنتان، یه غرور بی جا و یه کم ترس از اون زن بدهن داشتم، اما قول میدم که از این به بعد هر ماه بیام دیدنتون...
روح الله خودش را از آغوش مادر جدا کرد و همانطور که با آستین لباسش، اشک چشمهاش را پاک میکرد گفت:
_قول میدی مامان؟!🥺
مادر همانطور که باران اشکهایش سرازیر شده بود گفت:
_قول قول..
و بعد دست روح الله را در دست گرفت به سمت بالای اتاق کنار پشتی برد و گفت:
_حالا بیا ببین چه چیزهای قشنگی برات آوردم
روح الله کنار مادر نشست و مادر از داخل پلاستیک بزرگی که کنار پشتی گذاشته بود اول دوتا دفتر درآورد، برقی توی چشمهای روح الله درخشید و با خوشحالی گفت:
_آااخ جون دفتر مشق، از کجا میدونستی که من دفتر میخوام؟!
مادر لبخندی زد و همانطور که موهای روح الله را نوازش میکرد گفت:
_تازه از این دفتر جدیداست ، خط کشی شده و یه جا هم بالای صفحه کادر داره و میتوتی اسمت یا اسم درسی که داری را بنویسی..تازه جلدش هم از این رنگ رنگی هاست..
روح الله به زرق و برق دفتر نگاه نمیکرد، فقط خوشحال بود که از فردا میتونه تکالیفش را داخل دفتر بنویسه و از آقا معلم کتک نخوره...مادر دست برد و یه جعبه دیگه بیرون آورد،
وای خدای من! باورش نمیشد، یه کفش قشنگ بندی، از همین نیمبوت ها که همیشه دوست داشت داشته باشه..یه کفش قهوه ای و خوشگل.. مادر کفش را از داخل جعبه دراورد و جلو پای روح الله گذاشت و گفت:
_امیدوارم اندازه پات باشه ، بپوش ببینم..
روح الله باذوق مشغول پوشیدن کفش شد و اصلا متوجه نبود که پاچه شلوارش بالا رفته و مادرش خیره به کبودی های ساق پای پسرک زجر کشیده اش هست..
روح الله کفشها را پوشید و ایستاد، چند قدم راه رفت و گفت:
_قشنگه ،یه شماره بلنده فکر کنم اما خیلی راحته از کفش های ته میخی خیلی خیلی بهتر و راحت تره...
مادر خودش را جلو کشید،سر کفش را فشار داد و گفت آره یه ذره گشاده و بعد پاچه شلوار روح الله را بالا داد و گفت:
_پاهات چرا سیاه شده؟!
روح الله که دوست نداشت با گفتن حقیقت مادرش را ناراحت کنه گفت:
_ه..هیچی تو راه خوردم زمین..
مادر آهی کشید و بعد نگاهی به گونی کنار در کرد و گفت:
_مگه کیف نداری؟! یعنی بابات اینقدر دستش تنگه که کیف هم برات نخریده؟! شنیدم کارمنده که...
روح الله که نمیدانست چی جواب بده خودش را مشغول کفشها نشان داد..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان واقعی #تجسم_شیطان
✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی»
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
ندای قـرآن و دعا📕
وارد اتاق شد، از خجالت سرخ شده بود، کنار در اتاق وایستاد و گونی کتاباش را با دوتا دست چسپیده بود و خ
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده
💫 #تجسم_شیطان
🔥قسمت ۳۷ و ۳۸
سفرهٔ نهار را گستردند و بوی آبگوشت محلی و ریحان تازه مشام روح الله را قلقلک میداد، بعد از مدتها دوری از مادر و سختی زندگی، امروز روح الله میخواست اندکی شیرینی زندگی را لمس کند. مامان مطهره وسط نشست و عاطفه و روح الله هم دو طرفش...
مامان اول توی کاسه عاطفه نان تلیت کرد و بعد کاسه روح الله، روح الله کوچکترین حرکات مادر را میدید و سعی میکرد در ذهنش ثبت کند و از بودن در این جمع لذت میبرد..
اولین قاشق غذا را در دهانش گذلشت و مزه آبگوشت را همراه با مهر مادرانه نوش جان کرد، همانطور که لقمه را میجویید رو به مادربزرگ گفت:
_چقدر خوشمزه شده...
که ناگهان درب خانه را به شدت زدند و پشت سرش، صدای وحشتناک فتانه بلند شد، فتانه همانطور که فحش های رکیک میداد، روح الله را صدا میزد..رنگ از رخ روح الله پرید،اما دلش خوش بود به مادری که در کنارش بود.
مامان مطهره با عصبانیت از جا بلند شد و گفت:
_من باید جواب این زن بددهن و بی ادب را بدم
مادربزرگ با دستپاچگی دست مطهره را گرفت و نشاندش و گفت:
_نعوذبالله از فتانه خدا هم میترسه،بشین مادر، بری یه چیزی بگی، کار بدتر میشه
و مادربزرگ ادامه حرفش را خورد و بر زبان نیاورد که اگر مطهره حرفی بزند بعد روح الله باید زجرش را بکشد. پس تکه نانی برداشت و مقداری از گوشت های کوفته شده را داخلش چپاند و داخل مشت روح الله جا داد و گفت:
_عزیزم ، مادرت را که دیدی زودتر پاشو برو و این لقمه هم توی راه بخور وگرنه فتانه این خونه را روی سرمون خراب میکنه
روح الله چشمی گفت و با سرعت از جا بلند شد، لقمه ای که مادربزرگ گرفته بود در یک دستش و پلاستیک سوغات های مادر در دست دیگرش و گونی کتابهایش هم زیر بغلش زد و میخواست از در خارج شود که مامان عاطفه از پشت او را بغل کرد و همانطور که بوسه ای از سرش میگرفت گفت:
_برو عزیزم من دوباره میام بهت سر میزنم
روح الله لبخندی زد و از جمع خداحافظی کرد و بیرون رفت. در حیاط را که باز کرد، فتانه با چشمانی که از خشم سرخ بود روبه رویش قرار گرفت..فتانه نگاهی به روح الله کرد و مشتش را بالا برد و گفت:
🔥_بی خبر کجا رفتی پسرهٔ خیره سر؟!حالا تنها تنها میای مهمونی هااا؟ یک مهمونی نشونت بدم..
و مشتش را حواله روح الله کرد..روح الله بس که کتک خورده بود استاد فرار شده بود، از زیر دست فتانه رد شد و مشتش به او نخورد و با دو به طرف خانه حرکت کرد، اما فتانه دست بردار نبود...
روح الله سرعتش را بیشتر کرد و ناگهان پایش به قلوه سنگی خورد و تلوتلو خوران به جلو پرتاب شد و روی زمین افتاد. لقمه پست روح الله که کلا فراموشش کرده بود غرق خاک شد و کفش نیمه پاره پایش، کاملا پاره شد،
اما او ناراحت نبود،چرا که کفشی که مادرش برایش آورده بود در رویاهایش هم نمی توانست داشته باشدش... فتانه به روح الله رسید و درحالیکه گوشش را می کشید او را از زمین بلند کرد..
روح الله از بس کتک خورده بود و گریه کرده بود،بی حال گوشهٔ اتاق همانطور که چمپاتمه زده بود، پلک هایش سنگین میشد، اما قبل از اینکه خواب برود، خودش را جلو کشید و به پلاستیکی که مادرش آورده بود رساند
و یکی از دفترهایی را که مادر برایش گرفته بود در آغوش گرفت، انگار هر چیزی که بوی مادر را داشت برای او آرامش بخش بود. روح الله دفتر را در آغوش گرفت ومانند نوزادی در شکم مادر، پاهای دردناکش را داخل شکمش جمع کرد و چشمانش را بست وچیزی از اطراف نفهمید...
خوابی وحشتناک میدید، دیوی سیاه با دندان های زرد بزرگ و ناخن های بلند و کثیف او را دنبال کرده بود، روح الله سرعتش را بیشتر کرد و آن دیو بد هیبت دستش را دراز کرد، دستش به پیراهن روح الله رسید و او را گرفت میخواست سمت خود بکشد، روح الله نگاهی به عقب کرد صورت دیو سیاه، مانند صورت فتانه بود، روح الله جیغی کشید و از خواب بیدار شد.
از جا بلند شد، دمدمه های غروب بود و هوا تاریک، روح الله انگار بُعد زمان و مکان از دستش بیرون رفته بود، فکر میکرد صبح زود است. نگاهی به دفتر داخل آغوشس کرد و لبخندی زد و ناگهان از جا برخواست و زیر لب گفت:
_وای تکالیفم را انجام ندادم
و بعد دفتر را داخل گونی کتابهایش که کنار در اتاق افتاده بود چپاند، خبری از سعید و فتانه نبود، روح الله میخواست بدو خود را به آشپزخانه برساند،
آخر همیشه قبل از رفتن به مدرسه میبایست ظرفها را بشورد و اتاقها را جارو کند و بعد از انجام اینکارها، فتانه مجوز رفتن به مدرسه را به روح الله میداد..روح الله وارد هال شد احساس کرد صدای سعید همراه با بوی سوختنی از بیرون می آید،
ندای قـرآن و دعا📕
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 #تجسم_شیطان 🔥قسمت ۳۷ و ۳۸ سفرهٔ نهار را گستردند و بوی آ
تعجب کرده بود، آخر سابقه نداشت سعید صبح به این زودی از خواب بیدار شود. خود را به در هال رساند و با دیدن خورشید به خون نشسته، متوجه شد که غروب خورشید است و نه طلوع آن..
تازه خاطرات ساعتی قبل در ذهنش جان گرفت، مادرش...هدیه هاش...کتک های فتانه و بعدش خوابی شبیه بی هوشی..
روح الله راه رفته را برگشت و دنبال پلاستیکی بود که هدیه های مادرش در آن بود..
اتاق نشیمن، هال، آشپزخانه و مهمان خانه را گشت اما چیزی پیدا نکرد.روح الله صدای فتانه را از روی حیاط میشنید که در حال بازی با سعید بود اما میترسید از او درباره هدیه های مادرش سوال کند.
پس فکری کرد و تصمیم گرفت از سعید بپرسد، آهسته خودش را از در هال بیرون کشید و همانطور که به دنبال دمپایی بود که بپوشد، متوجه کفش های ته میخی نویی شد کنار در بود..پوزخندی زد و گفت:
_این کفشها را حتما برای من خریده اند، نمیدانند که مادرم کفش هایی برایم اورده که با پول آن چند جفت از اینها میشود گرفت.
روح الله دمپایی به پا کرد و با نوک پا کفش های نو ته میخی را کناری زد و جلو رفت ، ناگهان چشمش به سعید افتاد که حلبی پر از آتش جلویش بود،وای خدای من!! دفتر...
دفتر قشنگی که مامان مطهره برایش آورده بود پاره پاره جلوی سعید بود و سعید با تشویق فتانه هر بار خم میشد و چند برگ از دفتر را برمیداشت و در آتش حلب می انداخت..
اشک در چشمان روح الله جمع شد، جرأت آن را نداشت که جلو برود و اعتراض کند، آخه به چه گناهی باید اینهمه سختی تحمل میکرد، چرا...چرا دفترها را میسوزندن؟! کفشهای قشنگم کجان؟!
👈 #ادامه_دارد....
#رمان واقعی #تجسم_شیطان
✍ نویسنده ؛ «طاهره سادات حسینی»
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
#برای_رفع_سختی_گشودن_گرفتگی_کارها↯↯
👈 ثم انزل 👉
📌براي خلاصي از يك گرفتاري مهم يا از بيماري لاعلاج روز #يكشنبه يا #شب_چهارشنبه و يا بعد از هر نماز صبح 4زانو نشسته دعاي زير را 29بار بخواند .↯↯
➖ پس از پايان70 بار استغفرالله
➖ و 70 صلوات
➖و 30 بار سوره توحيد
➖و يك بار ايه الكرسي
➖و 200 ياودود
➖ و 100 يا عظيم
➖و 200 يا وهاب
➖ و 200 يا رحيم
➖و 100 بار يا رحمان گويد
🔶دعاي زير ايه 154 سوره آل عمران است :↯↯
🔆ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ🔆
💯سپس حاجت خود را عرض کند البته #حاجت او روا خواهد شد ان شاءالله تعالی🙏
📕منبع :مخازن ج ۱ ص ۱۸۷
🔘🔹يك اربعين روزي 40 بار بخواند مهم خطير را كفايت كند
🔘🔹اگر 29 روز هر 29بار به نيت دفع دشمن بخواند دفع شود
🔘🔹اگر 19 روز روزي10 بار بخواند از همه علت ها خلاص شود و
🔘🔹هر كس10 روز روزي 10بار بخواند توانگر گردد
🔘🔹و جهت سلامتي نفس و اهل و مال و عيال روزي 50 بار بخواند
🔘🔹در مقابل دشمن هر چه بخواند هر چند قوي باشد مقهور گردد
🔘🔹جهت دفع درد سر 7بار بخواند نافع بود
#باب_حاجات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#توسل_به_حضرت_ام_البنین(ع)
#ختم_صلوات_به_طریقه_زیر:
1⃣ ختم _صلوات
🌺🍃روز #چهارشنبه شروع نماید تا چهل روز، هر روز پس از نماز صبح به تعداد 135 مرتبه به نام فاطمه صلوات فرستاده و به روح حضرت فاطمه کلابیه ، خانم ام البنین سلام الله علیها هدیه نماید . ان شاء الله در روز چهلم #حاجت روا گردد.
2⃣* ختم قرآن:
ختم یک دوره کامل قرآن به نیابت حضرت ام البنین سلام الله علیها جهت رفع #گرفتاریها موثر خواهد بود.
#بسیار_مجرب
#نکته ،اگر خانمها عذرشرعی داشته باشندوضو گرفته رو به قبله انجام دهند
#باب_حاجات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سوره_مائده: ↯↯
🗂هر کسی این سوره را 40 بار بخواند خداوند متعال #مال و #ثروت فراوان نصیب او می کند.
💎 به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است : ↯↯
🏵هر كه سوره مائده را در هر روز #پنجشنبه بخواند، ايمانش به ظلم و گناه آلوده نشود، و هرگز به خدا مشرك نشود.
📚همان
「❥ #باب_وسعت_رزق
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ختم_جهت_قضاء_حوائج :↯↯
#ارمغانی_بسیار_موثر به جهت #حوائج مشروعه خصوصا #مریضی و #قرضداری
🌹🍃چهارده هزار #صلوات به محمد و آل محمد بفرستد به نام هر یک از حضرات چهارده معصوم از رسول اکرم شروع کند و برای هر کدام هزار مرتبه صلوات بفرستد تا حضرت #موسی_بن_جعفر باب الحوائج بخواند
🌹🍃 و هفت هزار مرتبه را گرو نگه دارد بعد از قضای #حاجت تا امام عصر بخواند
📗گلهای ارغوان ج 1 ص192
#باب_حاجات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#نماز_شب
🌹 از نبی اکرم صلی الله علیه و آله روايت شده که فرمودند:
🍁انسان، هر موقعی از شب که بیدار می شود و وضو می گیرد و به نماز می ایستد، خداوند به هفت صف از ملائکه دستور می دهد که پشت سر این بنده اقتدا کنند و نماز بخوانند.
🔸عدد هر صف آنها را جز خدا هیچ کس نمی داند. موقعی که نماز شما تمام شد، به عدد هر يک از این ملائکه، خدا مقامی از مقامات بهشتی به شما می دهد.
👤 آیةاللّه ناصری
📚بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۳
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
03 Neshanehaye Zohoor Chisti Va Cheraee (1403-09-27) Shahre Moghadas Ghom.mp3
26.93M
🔈 #نشانههای_ظهور_چیستی_و_چرایی
🔰 جلسه سوم
📌 ملحقات بحث #به_وقت_شام
* رمزگشایی علامه طباطبایی از نزاع حق و باطل [3:34]
* حق مانای بی کم و کاست و باطل میرای پر کم و کاست [4:13]
* ظهور، رجعت و قیامت؛ مراتب ظهور حقیقتِ ایامالله [7:55]
* از اشراطالساعه تا موعد ابلیس؛ رمزگشایی از پیوند ظهور و قیامت [12:27]
* قیامت و ظهور؛ سفر به مراتب حقیقت با دید باطنبین [17:38]
* در ظلماتِ تردید، راهت را با اهل ذکر پیدا کن [24:50]
* روز ملاقات؛ زمانی که کشتی قیامت لنگر میاندازد [29:47]
* آقای بهاءالدینی: رهبر ما آقا سید علی خودمونه! [33:21]
* فریب ظاهر افراد را نخور! حقیقت در روز ظهور روشن میشود [36:51]
* افراطی بودن در مسیر حق؛ فضیلتی که منحرفین نمیفهمند [41:49]
* تناقضی عجیب؛ دین مردم به ما ربط ندارد؛ ولی قانون حجاب به دین مردم آسیب میزند! [45:59]
* قیام به عدل؛ مسیری برای همراهی با حضرت قائم (علیهالسلام) [48:54]
* روشنگری؛ مسئولیتی که بر دوش همه ماست [54:03]
* هر که بمیرد، حق را میبیند؛ هنر مردن پیش از مرگ [59:26]
⏰ مدت زمان: ۱:۰۵:۱۲
📆 ۱۴۰۳/۰۹/۲۷
📲 مشاهده و دریافت مجموع جلسات #به_وقت_شام: 👇
https://taalei-edu.ir/workshop/480/a
#حق #باطل #قیامت #ظهور #قم
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 دلیل اصلی استکبار جهانی برای مبارزه با مقاومت، هفت تا علم تخصصی هست که فقط در اختیار شیعه است!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۱۰ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چرا مذاکره نمیکنید تموم کنید دشمنیها رو ؟!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۱۰ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
خوابِ غفلتِ لشکر حق.mp3
12.33M
❌ وقتی خواب بمونی؛
با چند تا بچه هم دشمن شکستت میده!
🔹امّا فقط یک عده وسط جنگ خواب میرن !
#پادکست_روز
#رهبری | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۱۰ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موشن گرافیک پالستینوفیلیا
🔻 این قسمت: عقیق های یمنی
▫️ پاسخ به سوال مهم؛ یمن از ابتدای عملیات طوفان الاقصی تا به الان چه بلایی سر رژیم صهیونیستی آورد؟
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴با دقت این #تبیین عالی رو گوش کن..
💠در هر محفل و مجلسی بین دوست و آشنا و همکار و بستگان فریاد کن!
👈دکتر شهریار زرشناس:
اصلاحطلبان از صبح تا شب دارن با عوامفریبی به مردم ایران #دروغ میگویند..!!
#خائنین #منافقین #مزدوران #کفار #جهاد_تبیین #انقلاب #ایران_قوی #مرگ_بر_اسراییل
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🔻مهم و بصیرتی.
🛎 نقش آمریکا در آشوبهای خاورمیانه از زبان پروفسور جان مرشایمر استاد علوم سیاسی آمریکایی.
🪧#وعده_صادق
🪧#سوریه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
38.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️چند دقیقه وقت بگذارید این موشنگرافی جذاب رو کامل ببینید. بسیار جالب و درسآموزه
🔹روایت روزنامهنگار ایتالیایی از آنچه پس از بهار عربی بر سر لیبی آمد.
🔸با زیرنویس فارسی
🪧#عاقبت_اعتماد_به_غرب
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پشت پرده و نقشه کش اصلی حوادث سوریه چه کسانی بودند❗️
🪧#وعده_صادق
🪧#سوریه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 دلیل اصلی استکبار جهانی برای مبارزه با مقاومت، هفت تا علم تخصصی هست که فقط در اختیار شیعه است!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۱۰ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💌
نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن، پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما، صحن سقاخانه میچسبد چقدر
بر لب ، آبی از سبوی ضامن آهو زدن
در شلوغیها ، دو تا آرنج خوردن بیهوا
مست چون جامی به دیگر جامها ، پهلو زدن
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
جز بزرگان ، کس ندارد منصبِ جارو زدن
امتحانی کن؛ ببین اینجا چه حظّی میدهد
یاعلی گفتن ، به وقتِ دست بر زانو زدن
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
#زيارت_مختصر_امام_رضا ع👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/132
💌💌💌💌💌💌💌
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعای_فرج
چشم دیدار ندارم شده ام کورِ #گناه
رو که رو نیست ولی تشنهدیدار توام
آرزو بر من آلوده روا نیست ، ولی ..
کاش یک روز ببینم که ز انصار توام
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء_رو😍
متن دعا و طریقه خواندن نماز #امام_زمان عج 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/102
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 فضیلت خواندن #نماز_شب و #بیداری_در_سحر
•ایمنی از عذاب قبر
•مغفرت خدا
•افزایش طول عمر
•وسعت در رزق و...
🎙عارف بالله آیت الله #یثربی_ره
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
این #پست هر شب تکرار میشود
یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
...:
🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻
( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀
💚دائم سوره قلهو اللهاحد را بخوانید
و ثوابش را هدیه کنید به #امام_زمان
💔این کار عمر شما را با برکت میکند
و
💔 مورد توجه خاص حضرت
قرار میگیرید•
#آیتالله_بهجت رحمه الله علیه⚘
❤️✨هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
#نمازشب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🌺سلامتی #امام_زمان عج و تعجیل در ظهورش #صلوات🌺