eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 3⃣1⃣ ابوبكر، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به او مى گويد: «نزد على (ع) برو و به او بگو كه خليفه رسول خدا تو را مى طلبد». 61 نمى دانم نام قُنفُذ را شنيده اى يا نه؟ او مردى بسيار خشن و سياه دل مى باشد و براى همين در اين روزها براى اهداف خليفه، خيلى مفيد است. 62 * * * قنفذ همراه با عدّه اى به سوى خانه على (ع) حركت مى كند. درِ خانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه27) به صدا در مى آيد، على (ع) از خانه بيرون مى آيد: از من چه مى خواهى؟ اى على! هر چه زودتر به مسجد بيا كه خليفه پيامبر تو را مى خواند. آيا فراموش كرده ايد كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است؟ قنفذ نمى داند چه جواب بگويد، براى همين به سوى مسجد باز مى گردد. ابوبكر وقتى مى بيند كه قُنفُذ تنها آمده است به او مى گويد: پس على كجاست؟ چرا او را نياوردى؟ وقتى به على گفتم كه خليفه پيامبر تو را مى طلبد در جواب گفت كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است. 63 همه كسانى كه در مسجد هستند به ياد سخنان پيامبر مى افتند، آرى، پيامبر بارها و بارها بالاى همين منبر (كه الآن ابوبكر بر روى آن نشسته است) در مورد جانشينى على (ع) سخن گفته است. ترديد در دل همه كاشته مى شود، همه با خود مى گويند: «چرا ما به اين زودى سخنان پيامبر را فراموش كرديم؟ » عُمَر نگاهى به جمعيّت مى كند، مى فهمد كه الآن است كه سخن على (ع)، باعث بيدارى اين مردم شود. براى همين عُمَر رو به ابوبكر مى كند و فرياد مى زند: «به خدا قسم، اين فتنه فقط با كشتن على تمام مى شود. آيا به من اجازه مى دهى كه بروم و سرِ او را براى تو بياورم؟ » 64 ترس در وجود همه مى نشيند، آيا به راستى عُمَر اين كار را خواهد كرد؟ ابوبكر رو به عُمَر مى كند و از او مى خواهد كه بنشيند. امّا او نمى نشيند، ابوبكر او را قسم مى دهد كه آرام بگيرد وبنشيند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه28) 65.عُمَر مى نشيند و ابوبكر رو به قُنفُذ مى كند و مى گويد: «برو به على بگو كه ابوبكر تو را مى طلبد، همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند و تو هم يكى از آنها هستى و بايد براى بيعت به مسجد بيايى». 66 قنفذ اين بار همراه با ده نفر به سوى خانه على (ع) مى رود و مى گويد: اى على! ابوبكر تو را مى طلبد، تو بايد براى بيعت با او به مسجد بيايى. پيامبر به من وصيّت كرده است كه وقتى او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا اين كه قرآن را به صورت كامل بنويسم. نگاه كن! 📚 👇 61. تهذيب المقال في تنقيح كتاب الرجال، محمّد علي الموحّد الأبطحي (معاصر)، قمّ: ابن المؤلّف، الطبعة الثانية، 1417 ه. 62. الثقات، محمّد بن حبّان البُستي (ت 354 ه)، بيروت: مؤسّسة الكتب الثقافية، 1408 ه. 63. جامع أحاديث الشيعة، السيّد البروجردي (ت 1383 ه)، قمّ: المطبعة العلمية. 64. جامع الرواة، محمّد بن علي الغروي الأردبيلي (ت 1101 ه)، بيروت: دار الأضواء، 1403 ه. 65. الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه172) بكر السيوطي (ت 911 ه)، بيروت: دار الفكر. 66. جواهر الكلام فى شرح شرائع الإسلام، محمّد حسن النجفي (ت 1266 ه)، بيروت: مؤسّسة المرتضى العالمية. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 4⃣1⃣ على (ع) بعد از گفتن اين سخن وارد خانه مى شود و در را مى بندد. او براى حفظ اسلام، صبر مى كند و در خانه خود مى نشيند. پيامبر از دنيا رفته است و هنوز قرآن به صورت كامل، جمع آورى نشده است، درست است كه عدّه اى به فكر رياست و حكومت دنياى خود هستند، امّا على (ع) به فكر قرآن است. قنفذ به سوى مسجد باز مى گردد و سخن على (ع) را به ابوبكر مى گويد. خليفه، خيلى ناراحت است، براى اين كه ديگر نمى تواند على (ع) را به زور از خانه بيرون بياورد، همه فهميده اند كه على (ع) مشغول جمع آورى قرآن است و ديگر كسى نمى تواند مزاحم على (ع) شود، گويا چاره اى نيست، بايد صبر كرد تا على (ع)، كار نوشتنِ قرآن را تمام كند. * * * امروز پنج شنبه، اوّل ماه ربيع الأوّل است، مردم براى خواندن نماز در مسجد جمع شده اند. على (ع) وارد مسجد مى شود. همه تعجّب مى كنند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه29) ، او كه قسم خورده بود تا قرآن را ننويسد از خانه خود خارج نشود. خوب نگاه كن، آيا آن پارچه را مى بينى كه در دست هاى اوست؟ على (ع) قرآن را نوشته و در داخل اين پارچه گذاشته و به مسجد آورده است. او با صداى بلند با مردم سخن مى گويد: «اى مردم، من در اين مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم، نگاه كنيد، اين قرآنى است كه من نوشته ام، من به تفسير همه آيه هاى قرآن آگاه هستم چرا كه از پيامبر در مورد همه آنها سؤل كرده ام». 68 اگر كسى خواهان فهم قرآن باشد بايد نزد على (ع) برود، زيرا او از همان ابتداىِ نزول قرآن همراه با پيامبر بود و هر گاه آيه اى نازل مى شد، تفسير آن را از پيامبر مى پرسيد. در اين هنگام عُمَر از جا بلند مى شود و مى گويد: «ما نياز به قرآن تو نداريم». 69 وقتى كه عُمَر اين سخن را مى گويد على (ع) قرآنى را كه نوشته است به خانه خود مى برد. اين مردم چقدر زود سخن پيامبر را فراموش كردند، پيامبر فرمود: «من شهر علم هستم و على (ع) دروازه آن است و هر كس خواهان علم است آن را از على (ع) بياموزد ». چرا اينان امروز با على (ع) اين گونه برخورد مى كنند؟ مگر آنان خواهند توانست قرآن را به درستى تفسير كنند؟ 👇 67. حاشية الشيرواني على تحفة المحتاج، العلاّمة عبد الحميد الشيرواني، بيروت: دار صادر. 68. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة، يوسف بن أحمد البحراني (ت 1186 ه)، تحقيق: محمّد تقى الإيرواني، النجف: دار الكتب الإسلامية، 1377 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 5⃣1⃣ هنوز تعدادى از ياران گرامى پيامبر مثل سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار با خليفه بيعت نكرده اند، هم چنين عبّاس، عموى پيامبر هم براى بيعت نيامده است. اين‌ها به خانه على (ع) رفت و آمد مى كنند و بر سر بيعتى كه در غدير ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه30) نموده اند باقى هستند. اكنون بايد كارى كرد تا آنها هم با خليفه بيعت كنند. مهمّ ترين شخصيتى كه در اين ميان به چشم مى خورد عبّاس عموى پيامبر است، اگر آنها بتوانند او را به سوى خود جذب كنند، خيلى از مشكلاتشان، بر طرف خواهد شد. آرى، او ريش سفيدِ بنى هاشم است و اگر او حاضر شود با خليفه بيعت كند امتياز بسيار خوبى براى حكومت ابوبكر خواهد بود. ديگر هوا تاريك شده است، نگاه كن، خليفه همراه با عُمَر و چند نفر ديگر از خانه بيرون مى آيند. آيا موافقى ما هم همراه آنها برويم و ببينيم كه آنها در اين تاريكى شب به كجا مى روند؟ نگاه كن! آنها به سوى محله بنى هاشم مى روند و درِ خانه عبّاس، عموى پيامبر را مى زنند. عبّاس در را باز مى كند و خليفه و همراهانش وارد مى شوند: شما هم همراهيان خليفه هستيد؟ نه، من نويسنده ام، اين هم دوست عزيز من است. خواننده كتابم است، ما آمده ايم ببينيم خليفه با شما چه كار دارد. خوش آمديد. ما وارد خانه مى شويم و در گوشه اتاق مى نشينيم. نگاه كن، عبّاس در فكر است كه خليفه در اين وقت شب براى چه به خانه او آمده است. ابوبكر دستى به ريش هاى سفيدش مى كشد و سخن خود را آغاز مى كند و من هم قلم و كاغذ را برمى دارم و مى نويسم: «خداوند پيامبرش را براى هدايت ما فرستاد و او براى هدايت ما تلاش نمود تا آن كه به سوى خدا سفر كرد. بعد از مرگ پيامبر، مردم مرا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه31) به عنوان خليفه انتخاب كردند و من هم اين مقام را قبول كردم و اميدوارم كه بتوانم وظيفه سنگين خود را با توكّل به خدا به خوبى انجام دهم. شنيده‌ام كه يك نفر مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف بياندازد و او تو را كه عموى پيامبر هستى به عنوان يار و ياور خود معرّفى مى كند. اى عبّاس! چقدر خوب است تو هم مانند بقيّه مردم با من بيعت كنى. اگر تو اين كار را بكنى من قول مى دهم كه بعد از خود، تو را به عنوان جانشين معرّفى كنم، زيرا تو عموى پيامبر هستى و مردم به تو توجّه زيادى دارند، اگر تو با ما بيعت كنى هم به نفع خودت و هم به نفع اسلام است ». 70 همه منتظر هستند تا ببينند عبّاس چه مى گويد؟ آيا او براى رسيدن به رياست و حكومت، دست از يارى حق بر خواهد داشت؟ اكنون عُمَر چنين مى گويد: «اى عبّاس، ما نمى خواهيم در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد، ما نمى خواهيم كسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگيز بشناسد ». 71 📚 👇 70. خصائص الأئمّة، أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي (ت 406 ه)، تحقيق: محمّد هادي الأميني، مشهد: آستان قدس رضوي. 71. الخصال، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، بيروت: مؤسّسة الأعلمي، الطبعة الاُولى، 1410 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 6⃣1⃣ لحظه سرنوشت سازى است، آيا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد كرد؟ در اين شب‌ها هواداران خليفه اصلاً خواب نداشته اند، آنها به خانه خيلى از بزرگان شهر رفته اند و آنها را با وعده پول و حكومت خريده اند. آيا امشب هم آنها خواهند توانست اين معامله را انجام بدهند و ايمان و مردانگى عبّاس را بخرند و به او حكومت و رياست بدهند؟ همه سكوت كرده اند، به راستى عبّاس چه خواهد گفت؟ اگر عبّاس اين معامله را انجام بدهد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه32) براى على (ع) بسيار گران تمام خواهد شد، وقتى مردم بفهمند كه ريش سفيدِ بنى هاشم، دست از يارى على (ع) برداشته است چه قضاوت خواهند كرد؟ خدايا، تو خودت عبّاس را در اين انتخاب يارى كن! همه سخن هاى خود را گفته اند، اكنون منتظر جواب عبّاس هستند. اكنون، عبّاس سخن مى گويد: «اى ابوبكر، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه مى گويى جانشين و خليفه پيامبر هستى؟ پيامبر كى وكجا تو را جانشين خودش قرار داد؟ اگر مردم تو را انتخاب كردند آيا ما بنى هاشم از اين مردم نبوديم، آيا ما حق رأى دادن نداشتيم؟ شايد بگويى: «من به خاطر خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدم »، در اين صورت به تو مى گويم كه ما از تو به پيامبر نزديك تر هستيم. امّا اين كه مى گويى بعد از خودت، خلافت را به من مى دهى مگر اين خلافت ارث پدر توست كه به هر كس مى خواهى مى بخشى؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به ديگران مى بخشى؟ اگر حقّ خودت است براى خودت نگه دار و اگر حقّ بنى هاشم است، ما تمام حقّ خود را مى خواهيم و تنها به قسمتى از آن راضى نمى شويم». 72 سخنان دندان شكن عبّاس، همه را نااميد مى كند، آنها در مقابل اين سخنان، هيچ جوابى ندارند كه بگويند. خليفه آمده بود تا عبّاس را از على (ع) جدا كند، امّا اكنون، سخنان عبّاس، او را شرمنده كرده است. خليفه هيچ جوابى ندارد بگويد، آخر در مقابل اين سخنان چه مى تواند بگويد؟ براى همين ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه33) خليفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بيرون مى روند. * * * امروز روز جمعه، دوّم ماه ربيع الأوّل است، چهار روز است كه پيامبر از ميان ما رفته است. عدّه اى در مسجد جمع شده اند و هر كسى سخنى مى گويد: چرا على (ع) به مسجد نمى آيد و پشت سر خليفه پيامبر نماز نمى خواند؟ او هنوز با خليفه بيعت نكرده است، امروز هم روز جمعه است، اوّلين نماز جمعه به امامت ابوبكر برگزار مى شود، هر طور كه شده بايد على (ع) را به مسجد آورد. مگر خبر نداريد كه عدّه اى از مخالفان ما در خانه على (ع) جمع شده اند، ما بايد هر چه سريع تر جمع آنها را متفرق كنيم. ٧٣ 📚 👇 72. الدُرّ المنثور في التفسير المأثور، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه)، بيروت: دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1414 ه. 73. الدراية في تخريج أحاديث الدراية الإمام أبو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه). 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 7⃣1⃣ قرار مى شود كه با خليفه در اين مورد صحبت شود. آرى، وحدت اسلامى در خطر است، شايد طرفداران على (ع) بخواهند بر ضدّ حكومت اسلامى قيام كنند! ما بايد هر چه سريع تر آنها را دستگير كنيم. ابوبكر با نظر آنها موافق است، و دستور حمله به خانه على (ع) را مى دهد. 74 عُمَر از جاى خود برمى خيزد و همراه با گروه زيادى به سوى خانه على (ع) حركت مى كند. در ميان اين جمعيّت، رئيس قبيله اوس هم به چشم مى خورد، وقتى رئيس قبيله اوس به ميدان آمده است يعنى همه اين طايفه به ميدان آمده اند. 75 امّا در خانه على (ع) چه خبر است؟ عدّه اى از ياران آن حضرت در اينجا جمع شده اند، آيا آنها را مى شناسى؟ سلمان، مقداد، عمّار، ابوذر، در اين ميان طلحه و زبير را هم مى بينم. نگاه كن، آن پيرمرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه34) هم، عبّاس، عموى پيامبر است. هيچ كدام از آنها با خليفه بيعت نكرده اند، آنها مى خواهند بر بيعتى كه با على (ع) نموده اند وفادار بمانند. 76 اگر امروز، اكثريّت مردم از امام زمان خود، على (ع)، جدا شده اند، امّا اين جمع كوچك ثابت كرده اند كه مى توان پيرو اكثريّت نبود، مى توان راه صحيح را انتخاب كرد، مى توان طرفدار حق و حقيقت بود. * * * على (ع) با گروهى از ياران خود داخل خانه نشسته اند كه ناگهان سر و صداى جمعيّت زيادى به گوش آنها مى رسد. آرى، عُمَر با هواداران خود آمده است. درِ خانه به شدّت كوبيده مى شود. اين صداى عُمَر است كه در فضا پيچيده است: «اى كسانى كه در اين خانه هستيد هر چه سريع تر بيرون بياييد، اگر اين كار را نكنيد اين خانه را آتش مى زنم». 77 خداى من! چه مى شنوم؟ كدام خانه را مى خواهند آتش بزنند؟ خانه اى كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود؟! واى! با لگد به اين در مى كوبند و فرياد مى زنند. اكنون وقت آن است كه زبير از جاى خود بلند شود، او شمشير خود را برمى دارد و به بيرون خانه مى آيد. شمشير در دست زبير مى چرخد و فرياد مى زند: «چه كسى ما را صدا مى زند؟ ». همه سكوت مى كنند. نگاه زبير به عُمَر مى افتد، به سوى او حمله مى كند، عُمَر فرار مى كند و زبير هم به دنبال او مى دود. در اين ميان، يك نفر سنگ بزرگى را برمى دارد و به سوى زبير پرتاب مى كند، سنگ به كمر زبير اصابت مى كند، درد در تمام اندام او ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه35) مى پيچد و شمشير از دست او مى افتد. در اين ميان، يك نفر عباى خود را بر صورت زبير مى اندازد، دور زبير حلقه زده، او را دستگير مى كنند. شمشير زبير را بر سنگى سخت مى زنند و مى شكنند. 78 📚 74. دلائل الإمامة، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه173))،تحقيق:مؤسّسةالبعثة،قمّ: مؤسّسةالبعثة. 75. ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، أبو العبّاس أحمد بن عبد اللّه الطبري (ت 693 ه)، بيروت: دار المعرفة. 76. روح المعاني في تفسير القرآن (تفسير روح المعاني)، محمود الآلوسي (ت 1270 ه)، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الرابعة، 1405 ه. 77. روضة الواعظين، محمّد بن الحسن بن علي الفتّال النيسابوري (ت 508 ه)، تحقيق: حسين الأعلمي، بيروت: مؤسّسة الأعلمي، الطبعة الاُولى، 1406 ه. 78. سبل الهدى والرشاد، محمّد بن يوسف الصالحى الشامي (ت 942 ه)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلمية، 1414 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 8⃣1⃣ من اينجا ايستاده‌ام و به زبير نگاه مى كنم! با خود فكر مى كنم: آيا زبير خواهد توانست تا آخرين لحظه، در راه على (ع) باقى بماند؟ تاريخ چه روزهايى را در پيش رو دارد! مى ترسم روزى فرا برسد كه زبير با شمشير را به جنگ على (ع) برود! آن روز هيچ كس باور نخواهد كرد كه زبير، روزى در راه على (ع)، اين گونه جانفشانى كرده است! * * * هنوز جمعى از ياران على (ع) در داخل خانه هستند. عُمَر بار ديگر فرياد مى زند: «اگر از اين خانه بيرون نياييد اين خانه را آتش مى زنم». 79به راستى چه بايد كرد؟ اينان مى خواهند اين خانه را به آتش بكشند. اين خانه، خانه وحى است، محل نزول فرشتگان است. بايد هر طور كه شده حرمت اين خانه را نگه داشت. اكنون فاطمه (س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند. 80 نگاه كن! بيرون از خانه گروهى از ياوران خليفه ايستاده اند و همه ياران على (ع) را دستگير مى كنند. 81 اكنون، عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على (ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه (س) اكنون به يارى على (ع) مى آيد. اين فرياد بلند فاطمه (س) است كه در همه جا طنين انداخته است: «اى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه36) رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند». 82 صداى فاطمه (س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى‌ها را به گريه مى اندازد، نگاه كن! خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند. 83 اكنون، فاطمه (س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه (س) حركت مى كنند. فاطمه (س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: «اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود». 84 ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على (ع) را رها كند. 85 همه مى فهمند تا زمانى كه على (ع)، فاطمه (س) را دارد نمى شود كارى كرد. * * * اكنون، فاطمه (س) به سوى خانه مى آيد، ديگر در اين خانه كسى جز على (ع) نيست و همه ياران او به مسجد برده شده اند. ياران با وفاىِ على (ع) مجبور به بيعت شده اند، آنها را با زور به مسجد برده اند تا با ابوبكر بيعت كنند. شب فرا مى رسد، هوا تاريك مى شود، على (ع) همراه با فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) از خانه بيرون مى آيند. آيا تو مى دانى اين عزيزان خدا مى خواهند به كجا بروند؟ آيا موافقى همراه آنها برويم. نگاه كن! آنها درِ خانه يكى از انصار را مى زنند. صاحب خانه با خود مى گويد كه اين وقت شب كيست كه درِ خانه ما را مى زند؟ او سراسيمه بيرون مى آيد، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) را مى بيند، فاطمه (س) با او سخن مى گويد:آيا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه37) به ياد دارى كه تو در غدير خُمّ با على بيعت كردى، آيا به ياد دارى كه پدرم او را به عنوان جانشين و خليفه خود معيّن كرد؟ آرى، اى دختر رسول خدا. پس چرا پيمان خود را شكستى؟ اگر على، زودتر از ابوبكر خود را به سقيفه مى رساند ما با او بيعت مى كرديم.آيا مى خواستى على، پيكر پيامبر را به حال خود رها كند و به سقيفه بيايد؟ 📚 👇 79. سعد السعود، أبو القاسم علي بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه)، قمّ: مكتبة الرضي، الطبعة الاُولى، 1363 ه. 80. السقيفة وفدك، أبو بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهري البصري البغدادي (ت 323 ه)، تحقيق: محمّد هادي الأميني، بيروت: شركة الكتبي للطباعة والنشر، الطبعة الاُولى، 1401 ه. 81. سنن ابن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزويني (ت 275 ه)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الاُولى، 1395 ه.82. سنن أبي داوود، أبو داوود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (ت 275 ه)، تحقيق: محمّد محيي الدين عبد الحميد، دار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه174)إحياء السنّة النبويّة. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 9⃣1⃣ 86.او به فكر فرو مى رود و از كارى كه كرده است اظهار پشيمانى مى كند. على (ع) به او مى گويد: «وعده من و تو، فردا صبح، كنار مسجد، در حالى كه موهاى سر خود را تراشيده باشى». 87 او قبول مى كند و قول مى دهد كه فردا، صبح زود آنجا حاضر باشد. اكنون، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به سوى خانه ديگرى مى روند. و همه اين سخن‌ها را با صاحب آن خانه، هم مى گويند و او هم قول مى دهد فردا، صبح زود بيايد. و خانه بعدى... و باز هم خانه بعدى... سيصد و شصت نفر به على (ع) قول مى دهند كه فردا براى يارى او بيايند، همه آنها عهد و پيمان مى بندند كه تا پاى جان به ميدان بيايند و از حقّ دفاع كنند. على (ع) به سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر هم خبر مى دهد كه فردا صبح در محلّ وعده حاضر شوند. 88 * * * امروز شنبه، سوّم ماه ربيع الأوّل است، من صبح زود از خواب بيدار مى شوم و به محلّ وعده مى روم. على (ع) زودتر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه38) از همه آمده است، او منتظر كسانى است كه قول داده اند او را يارى كنند. مقداد زودتر از همه آمده است. او در اين روزها، گلِ سرسبد ياران مولا شده است، عشق و ايمان او به راه على (ع) از همه بيشتر است. 89 نگاه كن! او شمشير خود را در دست گرفته است و به مولايش على (ع) نگاه مى كند، او منتظر است تا ببيند مولايش چه فرمانى مى دهد. آفرين بر تو! تو كيستى و چرا ما تو را نمى شناسيم؟ چگونه شد كه گوى سبقت را از همه ربودى! كاش فرصت مى بود درباره مقام تو بيشتر مى نوشتم و دوستانم را با تو بيشتر آشنا مى كردم، در اين لحظه، تو يگانه دوران شدى و مايه افتخار على (ع)! تو تنها كسى هستى كه در قلب خود، ذرّه اى شك به راه على (ع) نكردى! تو مقداد هستى كه لحظه نابِ افتخار را آفريدى! بعد از مدّتى، سلمان، ابوذر و عمّار نيز از راه مى رسند، امّا هر چه صبر مى كنيم شخص ديگرى نمى آيد. 90 آنانى كه ديشب به فاطمه (س) قول دادند كجا رفتند؟ گويا منتظر آنها بودن، هيچ فايده اى ندارد، آنها نمى خواهند به قول خود وفا كنند. امروز مى گذرد، شب فرا مى رسد. بايد حجّت را بر اين مردم، تمام كرد، امشب هم على (ع)، همراه با فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به درِ خانه بزرگان اين شهر مى رود. اين مردم، بار ديگر قول مى دهند كه فردا صبح براى يارى حق قيام كنند، امّا باز هم به عهد خود وفا نمى كنند. آرى، اين مردم از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه39) مرگ مى ترسند، آنها مى دانند كه هر كس بخواهد با خليفه در بيفتد جانش در خطر خواهد بود. امروز مخالفت با خليفه يعنى مخالفت با اسلام!! هر كس مخالفتى كند مرگ در انتظار او خواهد بود. در سومين شب، على (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) به درِ خانه بزرگان انصار و مهاجران مى روند و باز آنها بى وفايى مى كنند. خبر به گوش خليفه مى رسد كه على (ع)، شب‌ها همراه با همسرش به درِ خانه مردم مى رود و از آنها مى خواهد تا براى يارى او قيام كنند. اين خبر، خليفه و هواداران او را بسيار ناراحت مى كند، آنها تصميم مى گيرند تا هر چه سريع تر اقدامى انجام بدهند. * * * روز دوشنبه فرا مى رسد، امروز روز هفتم است كه پيامبر از دنيا رفته است. ديگر صلاح نيست كه على (ع) بدون بيعت با خليفه در اين شهر باشد، بايد هر طور شده است او را مجبور به بيعت كرد. عُمَر نزد ابوبكر مى رود و از او اجازه مى گيرد تا براى آوردن على (ع) اقدام كند. ابوبكر به او اجازه مى دهد و خودش نيز همراه با عُمَر با جمعيّت زيادى به سوى خانه على (ع) حركت مى كنند، آنها مى خواهند هر طور هست او را براى بيعت به مسجد بياورند. 📚 👇 86. سير أعلام النبلاء، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه)، تحقيق: شُعيب الأرنؤوط، بيروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة العاشرة، 1414 ه. 87. سيرة ابن هشام (السيرة النبويّة)، أبو محمّد عبد الملك بن هشام بن أيّوب الحميري (ت 218 ه)، تحقيق: مصطفى سقا، وإبراهيم الأنباري، قمّ: مكتبة المصطفى، الطبعة الاُولى، 1355 88. السيرة الحلبيّة، علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي (ت 11 ه)، بيروت: دار إحياء التراث العربي. 89. الشافي في الإمامة، أبو القاسم علي بن الحسين الموسوي المعروف بالسيّد المرتضى (ت 436 ه)، تحقيق: عبد الزهراء الحسيني الخطيب، طهران: مؤسّسة الإمام الصادق عليه السلام، الطبعة الثانية، 1410 ه. 90. شرح أُصول الكافي، صدر الدين محمّد بن إبراهيم الشيرازي المعروف بملاّ صدرا (ت 1050 ه)، تحقيق: محمّد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه175) خواجوي، طهران: مؤسّسة مطالعات وتحقيقات فرهنگى، الطبعة الاُولى، 1366 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 0⃣2⃣ 91ابوبكر و عُمَر همراه با گروهى از طرفداران به سوى خانه على (ع) به راه مى افتند، وقتى نزديك خانه على (ع) مى رسند، فاطمه (س) آنان را مى بيند، او سريع درِ خانه را مى بندد. عُمَر جلو مى آيد درِ خانه را مى زند و فرياد مى زند: «اى على! در را باز كن و از خانه خارج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه40) شو و با خليفه پيامبر بيعت كن، به خدا قسم، اگر اين كار را نكنى، خونِ تو را مى ريزيم و خانه ات را به آتش مى كشيم». 92 همه نگاه مى كنند، خالد با شمشير ايستاده است، آنها مى خواهند امروز على (ع) را به مسجد ببرند. آيا مى دانى آنها به خالد، لقب «شمشير اسلام» داده اند. آرى، امروز اين شمشير اوست كه به خليفه خدمت مى كند! اين مردم مى دانند كه على (ع) مأمور به صبر است، براى همين جرأت كرده اند كه اين گونه صداى خود را بلند كنند. اينجا خانه همان جوانمرد شجاعى است كه در همه جنگ ها، پهلوانان عرب از او هراس به دل داشته اند، او كسى است كه در جنگ خيبر به تنهايى قلعه خيبر را فتح نمود، امّا امروز براى حفظ اسلام، صبر مى كند. در روزهاى آخر زندگى پيامبر، على (ع) نزد پيامبر بود، پيامبر به على (ع) خبر داد كه بعد از مدّتى، حوادثى در اين شهر روى مى دهد، پيامبر از على (ع) بيعت گرفت كه اگر كسى براى يارى او نيامد، با دشمنان جنگ نكند و خون خود و اهل بيت و شيعيانش را حفظ كند. اكنون همه منتظر هستند تا على (ع) جواب بدهد، امّا اين صداى فاطمه (س) است كه به گوش مى رسد: «اى گمراهان! از ما چه مى خواهيد؟ » عُمَر خيلى عصبانى مى شود فرياد مى زند: به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم! اى عُمَر! آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى؟ به خدا قسم، اين كار را مى كنم، زيرا اين كار براى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه41)حفظ اسلام بهتر است. 93 چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى؟ 94اى فاطمه! ساكت شو، محمّد مرده است، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد، اكنون، اختيار با خودتان است، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با خليفه، يا آتش زدن همه شما. 95بار خدايا، از فراق پيامبر و ستم اين مردم به تو شكايت مى كنم. 96عدّه اى از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه (س) را مى شنوند پشيمان مى شوند، نگاه كن! اين ابوبكر است كه دارد گريه مى كند، همه كسانى كه صداى فاطمه (س) را مى شنوند به گريه مى افتند. 97آرى، آنها به ياد سفارش هاى پيامبر در مورد فاطمه (س) مى افتند، پيامبر در روزهاى آخر زندگانى خود به ياران خود فرمود: «با خاندان من مهربان باشيد، اى مردم، خانه دخترم، فاطمه (س)، خانه من است، هر كس حريم او را پاس ندارد، حريم خدا را پاس نداشته است». 98آيا به راستى عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟ عُمَر به كسانى كه گريه مى كنند رو مى كند و مى گويد: «مگر شما زن هستيد كه گريه مى كنيد؟ ». آنگاه با خشم فرياد مى زند: اى فاطمه! اين حرف هاى زنانه را رها كن، برو به على بگو براى بيعت با خليفه بيايد آيا از خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم آورد؟ 📚 👇 91. شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار، أبو حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه)، تحقيق: السيّد محمّد الحسيني الجلالي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1412 ه.92. شرح نهج البلاغة، عزّ الدين عبد الحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه)، تحقيق: محمّد أبو الفضل إبراهيم، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الثانية، 1387 ه.93. الشمائل المحمّدية والخصائل المصطفوية، الإمام أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 279 ه). 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 1⃣2⃣ 99در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه42)را به آتش مى كشم. 100عُمَر مى بيند فايده اى ندارد، فاطمه (س) براى يارى على (ع) به ميدان آمده است. عدّه اى از هواداران خليفه، به خانه هاى خود مى روند، آنها ديگر طاقت ديدن اين صحنه‌ها را ندارند. امّا عُمَر بسيار ناراحت و عصبانى شده است، او خيال نمى كرد كه فاطمه (س) اين گونه از على (ع) دفاع كند. عُمَر فرياد مى زند: «برويد هيزم بياوريد». 101آنجا را نگاه كن! عدّه اى دارند هيزم مى آورند. 102خداى من چه خبر است؟ اين‌ها چه مى خواهند بكنند؟ هر كس را نگاه مى كنى هيزم در دست دارد، همه آنها به يك سو مى روند. آنها به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. اين دستور عُمَر است كه هيزم بياوريد، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه (س)، هيزم جمع مى كنند. 103 خداى من اين‌ها مى خواهند چه كنند؟ آيا عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟ عُمَر فكر مى كند كه اهل اين خانه، مرتدّ و از دين خدا خارج شده اند، و براى همين بايد آنها را از بين برد، براى حفظ اسلام بايد دشمنان خليفه را نابود كرد. لحظه اى نمى گذرد تا اين كه هيزم زيادى در اطراف خانه جمع مى شود. عُمَر را نگاه كن! او شعله آتشى را در دست گرفته و به اين سو مى آيد. او فرياد مى زند: «اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد». 104 هيچ كس باور نمى كند، آخر به چه جرم و گناهى مى خواهند اهل اين خانه را آتش بزنند؟ اينجا خانه اى است كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود، اينجا خانه اى است كه فرشتگان آرزو مى كنند به آن قدم نهند.اى مسلمانان، مگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه43)فراموش كرده ايد؟ اين خانه، همان خانه اى است كه پيامبر چهل روز آمد و در كنار درِ اين خانه ايستاد و به اهل اين خانه سلام داد و آيه تطهير را خواند. آيا آيه تطهير را مى شناسى؟ سوره «أحزاب»، آيه 33، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد ». آرى، اهل اين خانه، به حكم قرآن، معصوم و از هر گناهى پاك هستند. پس چرا عُمَر مى خواهد اين خانه و اهل اين خانه را در آتش بسوزاند؟ عُمَر مى خواهد كار را يكسره كند، بايد كارى كرد كه ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با خليفه را نداشته باشد، بايد اين خانه را آتش زد، اين خانه محلِ جمع شدن دشمنان خليفه است، اينجا را بايد آتش زد تا ديگر كسى نتواند در اينجا جمع شود. 105 آرى، وقتى اين خانه را آتش بزنند ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با حكومت اسلامى را نخواهد داشت، آن وقت ديگر همه مردم تسليم خليفه پيامبر خواهند بود. تا زمانى كه على (ع) بيعت نكرده است حكومت اسلامى در خطر است، بايد به هر قيمتى شده على (ع) را مجبور به بيعت كرد و اگر او حاضر به بيعت نشود بايد او را سوزاند. عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند: در اين خانه فاطمه، حسن و حسين هستند. باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم. 106 هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه44)، آخر او قاضى بزرگ حكومت است، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است. 📚 👇 99. الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم، زين الدين أبي محمّد علي بن يونس النباطي البياضي (ت 877 ه)، إعداد: محمّد باقر المحمودي، طهران: المكتبة المرتضويّة، الطبعة الاُولى 1384 ه.100. الطبقات الكبرى، محمّد بن سعد كاتب الواقدي (ت 230 ه)، 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 2⃣2⃣ . 107عُمَر مى آيد، شعله آتش را به هيزم مى گذارد، آتش شعله مى كشد. درِ خانه نيم سوخته مى شود. عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. 108 خداى من، فاطمه (س) پشت در ايستاده است... فاطمه (س) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش بلند مى شود. عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه (س) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه فاطمه (س) فرو مى رود. 109 اى قلم، خاموش شو! كدام دل طاقت دارد؟ چه كسى تاب دارد كه تو شرح سيلى خوردن ناموس خدا را بدهى...؟ گوشواره از گوش فاطمه (س) جدا مى شود و او با صورت بر روى زمين مى افتد. 110 فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين با دخترت چه مى كنند ». 111 فاطمه (س) به كنار ديوار پناه مى برد. عُمَر و يارانش وارد خانه مى شوند، خالد همان كه او را «شمشير اسلام» لقب داده اند شمشيرش را از غلاف بيرون مى كشد و مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند. واى بر من! او مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند، او چرا مى خواهد چنين كند؟ پدرِ خالد از كافرانى است كه در جنگ بدر به دست على (ع) كشته شده است، اكنون او مى خواهد انتقام خون پدرِ كافر خود را بگيرد. 112 ناگهان على (ع) با شمشيرش جلو مى آيد. درست است پيامبر على (ع) را مأمور كرده تا در بلاها صبر كند، امّا اينجا ديگر جاى صبر نيست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه45) . خالد تا برقِ شمشير على (ع) را مى بيند شمشيرش را رها مى كند. 113 سپس او به سوى عُمَر مى رود، گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على (ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد. هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضى‌ها فكر مى كنند كه على (ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت، امّا على (ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: «اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در مثل چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر نبود، تو هرگز جرأت نمى كردى وارد اين خانه شوى». 114 آرى، على (ع) به ياد وصيّت پيامبر افتاده است، گويا پيامبر از او خواسته كه فقط تا اين اندازه از حريم خانه اش دفاع كند، اگر على (ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدينه حمله خواهند كرد، على (ع) مى خواهد براى حفظ اسلام صبر كند. 115 * * * هواداران خليفه وارد خانه مى شوند، و به سراغ على (ع) مى روند. تعداد آنها زياد است، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند، على (ع) تك و تنهاست. آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند. هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت بدهند. به راستى چه بايد بكنند؟ عُمَر دستور مى دهد تا ريسمانى بياورند، ريسمان را بر گردن على (ع) مى اندازند، عمر فرياد مى زند: «اللّه اكبر، اللّه اكبر»، همه جمعيّت با او هم صدا مى شوند، آنها مى خواهند على (ع) را به سوى مسجد ببرند تا با خليفه بيعت كند. در اين ميان فاطمه (س) به همسرش نگاه مى كند، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه46) مى بيند همه، گرد او حلقه زده اند، امروز على (ع) تك و تنها مانده است، هيچ يار و ياورى ندارد. 116 خدايا! اين چه صبرى است كه تو به على (ع) داده اى؟! چقدر مظلوميّت و غربت! آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند، فاطمه (س) از جا برمى خيزد، تنها مدافع امامت قيام مى كند. او مى آيد و در چهارچوبه درِ خانه مى ايستد، او راه را مى بندد تا نتوانند على (ع) را ببرند. 117 بايد كارى كرد، فاطمه (س) هنوز جان دارد، بايد او را نقش بر زمين كرد. عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند، قُنفُذ با غلافِ شمشير فاطمه (س) را مى زند، خود عُمَر هم با تازيانه مى زند... 118 بازوى فاطمه (س) از تازيانه‌ها كبود مى شود. 119 واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را میزنند😭 📚 👇 107. عيون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: السيّد مهدي الحسيني اللاّجوردي، طهران: منشورات جهان. 108. عيون الأثر فى فنون المغازي والشمائل والسير (السيرة النبويّة لابن سيّد الناس)، محمّد عبد اللّه بن يحيى بن سيّد الناس (ت 734 ه)، بيروت: مؤسّسة عزّ الدين، 1406 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 7⃣2⃣ على (ع) نگاهى به آسمان مى كند و چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد هستى كه پيامبرت به من دستور داد اگر بيست يار وفادار يافتم با اينان جنگ كنم». افسوس كه على (ع)، جز سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر، يار وفادار ديگرى نيافت، او بايد صبر پيشه كند. 145 به راستى چه خواهد شد؟ آيا على (ع) بيعت خواهد كرد؟ شمشير را بالاى سر على (ع) نگاه داشته اند، همه منتظر دستور خليفه اند. نفس‌ها در سينه حبس شده است، همه نگاه مى كنند. تاريخ، مظلوميّت على (ع) را به تماشا نشسته است. آيا او با ابوبكر بيعت خواهد كرد؟ ناگهان فريادى بلند مى شود: «پسرعمويم، على را رها كنيد! به خدا قسم، اگر او را رها نكنيد، نفرين خواهم كرد». عُمَر و هواداران او تعجّب مى كنند، آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده و محسن او را كشته بودند، به راستى فاطمه (س) چگونه توانست خود را به اينجا برساند و اين گونه على (ع) را يارى كند؟ اكنون فاطمه (س) كنار قبر پيامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع كند، صداى فاطمه (س) به گوش مى رسد: «به خدا قسم، اگر على را رها نكنيد، گيسوان خود را پريشان مى كنم، پيراهنِ پيامبر را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه56) بر سر مى افكنم و شما را نفرين مى كنم... ». ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد مى افتد، گويا زلزله اى در راه است، همه نگران مى شوند، نكند فاطمه (س) نفرين كند!! خليفه و هواداران او مى فهمند كه اينجا ديگر فاطمه (س) صبر نخواهد كرد، فاطمه (س) آماده است تا نفرين كند، ترس تمام وجود آنان را فرا مى گيرد، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خيره مانده است كه چگونه به لرزه در آمده اند! عذاب خدا نزديك است!! سلمان به سوى فاطمه (س) مى دود تا با او سخن بگويد، او مى بيند كه فاطمه (س) دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته است و مى خواهد نفرين كند، سلمان با فاطمه (س) سخن مى گويد: «بانوى من! پدر تو براى مردم، مايه رحمت و مهربانى بود، مبادا تو مايه عذاب براى اين مردم باشى! ». فاطمه (س) به ياد مهربانى هاى پدر مى افتد و دست هاى خود را پايين مى آورد، لرزش ستون هاى مسجد تمام مى شود، همه جا آرام مى شود، خليفه دستور داده است كه على (ع) را رها كنند. اكنون شمشير از سر على (ع) برمى دارند و ريسمان را هم از گردنش باز مى كنند. على (ع) مى تواند به خانه خود برود. آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) هست، نمى توان از على (ع) بيعت گرفت! 📚 👇 146دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1412 ه. 145. المجموع (شرح المهذّب)، الإمام أبو زكريا محي الدين بن شرف النووي (ت676 ه)، بيروت: دار الفكر. 146. المحبَّر، محمّد بن حبيب الهاشمي البغدادي (ت 245 ه)، بيروت: دار الآفاق الجديدة، 1361 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 9⃣2⃣ مى دانم دوست دارى قصّه فدك را برايت بگويم. جريان به سال هفتم هجرى برمى گردد، يعنى حدود سه سال قبل. آن روز، يهوديانِ قلعه خيبر دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند، امّا پيامبر از تصميم آنها باخبر شد و با سپاه بزرگى به سوى خيبر حركت كرد. قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد. سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد، امّا برق شمشير «مَرحَب»، پهلوان يهود، همه را فرارى داد. سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على (ع) را به جنگ پهلوان يهود بفرستد. 149صداى على (ع) در فضاى ميدان طنين افكند: «من آن كسى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه59)هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد». 150 و جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسيد. على (ع) به قلعه حمله كرد و آن را فتح كرد. خيبر منطقه آبادى بود، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد. 151 در نزديكى هاى خيبر، گروهى ديگر از يهوديان، در فدك زندگى مى كردند. آنها نيز با يهوديانِ خيبر همدست شده بودند، پيامبر قصد داشت كه به فدك حمله كند، پيامبر منتظر بود تا سپاه اسلام از خستگى بيرون بيايند و با روحيّه بهترى به جنگ با يهوديان فدك بروند. در يكى از اين روزها، پيرمردى به سوى اردوگاه اسلام آمد و سراغ پيامبر را گرفت، يارانِ پيامبر، او را نزد آن حضرت بردند. او فرستاده مردم فدك بود و از طرف آنها پيام مهمّى را براى پيامبر آورده بود. او به پيامبر گفت: «اى محمّد، مردمِ فدك مرا فرستاده اند تا من از طرف آنها با شما پيمان صلح را امضا كنم، آنها حاضر هستند كه نيمى از سرزمين خود، فدك را به شما بدهند و شما از حمله به آنها صرف نظر كنى و در مقابل، آنها فرمانروايى شما را نيز قبول مى كنند». پيامبر لحظاتى فكر كرد و لبخندى بر لب هاى او نشست، او با اين پيشنهاد موافقت كرد. 152 پيمان صلح نوشته شد، سپاهيان اسلام همه خوشحال شدند، ديگر از جنگ و لشكركشى خبرى نبود، آرى، سرزمين فدك بدون هيچ گونه جنگ و لشكركشى تسليم شد. در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه60) اين ميان جبرئيل فرود آمد و آيه ششم سوره «حشر» نازل شد: «وَ مَآ أَفَآءَ اللَّه...: آن غنائمى كه در به دست آوردن آن، لشكر كشى نكرده ايد، مالِ پيامبر است». خدا فدك را به پيامبر بخشيد، فدك، مالِ پيامبر شد. اين حكم قرآن بود و هيچ كس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان، حكم خدا را قبول كردند. 153 خدا دوست داشت به پيامبر خود كه در راه او اين همه تلاش كرده است هديه اى بدهد. پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود قرار داد و به سوى مدينه بازگشت. پيامبر، دلش براى دخترش، فاطمه (س) خيلى تنگ شده بود، براى همين اوّل به خانه فاطمه (س) رفت. 154 📚 👇 149. المراجعات، عبد الحسين شرف الدين العاملي (ت 1377 ه)، تحقيق: حسين الراضى، قمّ: دار الكتاب الإسلامي. 150. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الميرزا حسين النوري (ت 1320 ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1408 ه.151. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، الطبعة الاُولى، 1411 ه. 152. المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه)، تحقيق: أحمد المحمودي، طهران: مؤسّسة الثقافة الإسلاميّة لكوشانبور، الطبعة الاُولى، 1415 ه. 153. مسند أبي يعلى الموصلي، أحمد بن علي الموصلي (ت 307 ه)، تحقيق: إرشاد الحقّ الأثري، جدّة: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه183) دار القبلة، الطبعة الاُولى، 1408 ه. 154. مسند أحمد، أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه)، تحقيق: عبد اللّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1414 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 0⃣3⃣ وقتى پيامبر وارد خانه شد ديد كه اُم اَيمَن به ديدن فاطمه (س) آمده است. اُم اَيمَن، يكى از زنانى بود كه به خاندان پيامبر علاقه زيادى داشت، شوهر او يكى از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. 155 فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) در كنار پيامبر نشستند، پيامبر به عزيزان دل خود نگاه مى كرد و لبخند مى زد. آرى، دلخوشى پيامبر در اين دنيا، فقط اهل اين خانه بود. در اين هنگام، جبرئيل نازل شد و آيه 26 سوره «إسراء» را براى پيامبر خواند: «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ: اى پيامبر، حقّ خويشان خود را ادا كن ». پيامبر به فكر فرو رفت، به راستى منظور خدا از اين فرمان چيست؟ اى جبرئيل آيا مى شود برايم بگويى كه من حقّ و حقوق چه كسى را بايد بدهم؟ اى حبيب من، اجازه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه61) بده من نزد خدا بروم و جواب را بگيرم و برگردم. لحظاتى گذشت، جبرئيل باز گشت: اى جبرئيل، چه خبر؟ خدا مى گويد كه تو بايد فدك را به فاطمه بدهى، فدك از اين لحظه به بعد مالِ اوست. 156 پيامبر نگاهى به فاطمه (س) كرد و فرمود: دخترم، فاطمه! خدا به من دستور داده است تا فدك را به تو بدهم، من فدك را به تو بخشيدم. 157 آرى، در آغاز اسلام، خديجه (مادر فاطمه)، همه دارايى و ثروت خود را در راه پيشرفت اسلام داد و اكنون، خدا مى خواست تا ثروتى را كه خديجه (س) در راه اسلام خرج كرده است به دختر او، فاطمه (س) برگرداند. فدك از آنِ فاطمه (س) شد، پيامبر همه غنيمت هاى فدك را تحويل او داد. فاطمه (س) به فقراى مدينه خبر داد تا به خانه او بيايند و همه آن غنائم را بين آنها تقسيم كرد. همه فقيران خوشحال شدند، آرى، تا فاطمه (س) هست، ديگر هيچ فقيرى، غم و غصّه ندارد. اين قصّه فدك بود كه برايت گفتم. اكنون مى دانى كه فاطمه (س) ثروتى بس بزرگ دارد. درست است كه فاطمه (س) در بستر بيمارى است، امّا امروز مى خواهد با ثروت خود، حق را يارى نمايد. همين روزهاست كه كارگزار او از فدك بيايد و درآمد امسال فدك را به او تحويل بدهد. فاطمه (س) با اين پول مى تواند كارهاى زيادى بكند. در گوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل شده است. در اين جلسه خليفه همراه با عُمَر و جمع ديگرى حضور دارند. عُمَر مشغول سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه62)گفتن با خليفه است: اى خليفه! تو مى دانى كه مردم بنده دنيا هستند و همه به پول علاقه دارند، تو بايد فدك را از فاطمه بگيرى تا مردم به اين خاندان علاقمند نشوند. 158 امّا فدك از آنِ فاطمه است، همه مردم اين را مى دانند، سه سال است كه فدك در دست اوست. من فكر همه چيز را كرده ام، فقط كافى است نماينده و كارگزار فاطمه را از فدك بيرون كنى. ابوبكر سخن عُمَر را قبول مى كند، عدّه اى را مأمور مى كند تا به فدك بروند و كارگزار فاطمه (س) را از آنجا بيرون كنند. 📚 👇 155. مسند الشاميّين، أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيّوب اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الاُولى، 1409 ه. 156. المصنّف، أبو بكر عبد الرزّاق بن همام الصنعاني (ت 211 ه)، تحقيق: حبيب الرحمان الأعظمي، بيروت: المجلس العلمي. 157. المصنّف في الأحاديث والآثار، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (ت 235 ه)، تحقيق: سعيد محمّد اللّحام، بيروت: دار الفكر. 158. معالم المدرستين، السيّد مرتضى العسكري، طهران: مؤسّسة البعثة، 1412 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 1⃣3⃣ خبر به فاطمه (س) مى رسد كه خليفه، كارگزار او را از فدك بيرون كرده و آنجا را تصرّف كرده است. فاطمه (س) تصميم مى گيرد نزد خليفه برود و با او سخن بگويد: اى ابوبكر! تو كه ادّعا مى كنى خليفه پيامبر هستى، چرا فدك مرا غصب نموده اى و كارگزار مرا از فدك اخراج كرده اى؟ 159 مگر فدك، مالِ توست؟آيا تو نشنيده اى كه پيامبر فدك را به من بخشيد؟ اى دختر رسول خدا، برو براى اين سخن خود شاهد بياور. 160 فاطمه (س) قبول مى كند و مى رود تا شاهد بياورد.آن روز كه پيامبر، فدك را به فاطمه (س) داد اُم اَيمَن و على (ع) شاهد بودند. فاطمه (س) به خانه اُم اَيمَن مى رود و جريان را براى او تعريف مى كند. اُم اَيمَن برمى خيزد و همراه با فاطمه (س) به مسجد مى آيد، على (ع) هم مى آيد. اُم اَيمَن رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: اى ابوبكر، من از تو سؤلى دارم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه63)چه سوالى؟ بگو بدانم آيا شنيده اى كه پيامبر فرمود: «اُم اَيمَن، زنى از زنان بهشت است»؟ 161آرى، شنيده ام.اگر قبول دارى كه من از اهل بهشتم، اكنون، شهادت مى دهم كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) بخشيد. 162 على (ع) هم شهادت مى دهد كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) داده است. ابوبكر به فكر فرو مى رود، او ديگر چاره اى ندارد جز اين كه فدك را به فاطمه برگرد (س) اند. فاطمه (س) از ابوبكر مى خواهد تا سندى به او دهد كه همه بدانند فدك از آنِ اوست. ابوبكر كاغذى را مى طلبد و در آن مى نويسد كه فدك از آن فاطمه است. (س) 163ابوبكر سند فدك را به فاطمه (س) مى دهد، در همين لحظه، عُمَر از راه مى رسد. او مى بيند كه ابوبكر كاغذى را به دست فاطمه (س) داده است. او از جريان خبر ندارد، براى همين رو به ابوبكر مى كند و مى پرسد: اين كاغذ چيست كه به فاطمه داده اى؟ فاطمه نزد من آمد و ادّعا كرد كه فدك از آن اوست، من به او گفتم كه شاهد بياورد، او رفت و اُمّ اَيمَن و على را به عنوان شاهد آورد و آنها شهادت دادند كه پيامبر فدك را به فاطمه داده است. خوب، آن وقت تو چه كردى؟ من هم سندى نوشتم و آن را به فاطمه دادم. اى خليفه، مگر نمى دانى كه يك عرب بيابان گرد به نام ابن حَدَثان پيدا شده و شهادت داده كه اين سخن را از پيامبر شنيده است: «پيامبران از خود هيچ ارثى باقى نمى گذارند،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه64)و هر مالى كه از آنها بماند صدقه است». اين سخن و حديث پيامبر است. هم چنين دختر من (حَفصه)، و دختر خودت (عايشه) نيز اين حديث را شنيده اند. آرى! فدك از پيامبر بود و اكنون كه او از دنيا رفته است فدك، صدقه است و مالِ همه مسلمانان است. 164 اى عُمَر، اُم اَيمَن و على شهادت داده اند كه پيامبر فدك را به فاطمه بخشيده است، من با شهادت اين دو نفر چه كنم؟ جناب خليفه، شهادت على قبول نيست چون شوهر فاطمه است و به نفع خودش گواهى مى دهد، امّا اُم اَيمَن هم يك زن است و همه مى دانند كه شهادت يك زن به تنهايى قبول نيست، امّا مشكل اين است كه ابوبكر سندى را نوشته و به دست فاطمه (س) داده است. 165 📚 👇 159. معاني الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1361 ه. 160. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهرة: دار الحرمين، الطبعة الاُولى، 1415 ه. 161. معجم البلدان، أبو عبد اللّه شهاب الدين ياقوت بن عبد اللّه الحموي الرومي (ت 626 ه)، بيروت: دار إحياء التراث ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه184)العربي، الطبعة الاُولى، 1399 ه. 162. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الثانية، 1404 ه. 163. معجم رجال الحديث، السيّد الخوئي (ت 411 ه)، الطبعة الخامسة، 413 ه، طبعة منقّحة ومزيدة. 164. معرفة السنن والآثار، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه)، مصر: المجلس الأعلى للشؤون الإسلامية. 165. مقاتل الطالبيّين، أبو الفرج علي بن الحسين بن محمّد الإصبهاني (ت 356 ه)، تحقيق: السيّد أحمد صقر، قمّ: منشورات الشريف الرضي، الطبعة الاُولى، 1405 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 2⃣3⃣ بايد هر چه زودتر اين سند را از فاطمه (س) گرفت! نگاه كن، عُمَر به سرعت به ميان كوچه مى دود، او مى خواهد هر چه زودتر خود را به فاطمه (س) برساند. خداى من! او راه را بر فاطمه (س) مى بندد و مى گويد: «اين نوشته را به من بده». فاطمه (س) نامه را نمى دهد، عُمَر سيلى به صورت او مى زند و هر طور كه شده سند را مى گيرد و آن را پاره مى كند. 166 اشك در چشمان فاطمه (س) حلقه مى زند، چرا هيچ كس به يارى دختر پيامبر نمى آيد؟ * * * على (ع) به دنبال فرصت مناسبى است تا با خليفه در مورد فدك سخن بگويد. او يك روز صبر كرده است، اكنون او به سوى مسجد مى رود. مسجد پر از جمعيّت است، على (ع) جلو مى آيد و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه65) چنين مى گويد:اى ابوبكر، چرا فدك را از فاطمه گرفتى؟ فدك براى همه مسلمانان است، فاطمه براى سخن خود بايد شاهد معتبر بياورد. اى خليفه، من سؤلى از تو دارم. سؤل خود بپرس! اگر كسى خانه اى داشته باشد و آن خانه در تصرّف او باشد و من بيايم و بگويم كه خانه از من است، و از تو بخواهم ميان ما حكم كنى چه مى كنى؟ از تو كه ادّعا مى كنى خانه مال توست شاهد مى طلبم، امّا از صاحب خانه شاهد نمى خواهم چون خانه در تصرّف اوست. چرا اين حكم را مى كنى؟ اين حكم رسول خداست، از كسى كه ملكى را در تصرّف دارد شاهد نبايد خواست، طرف مقابل بايد شاهد بياورد. اكنون سؤل ديگرى از تو دارم. بپرس. سه سال است كه فدك در تصرّف فاطمه است، او در آنجا كارگزار داشته است، اكنون كه افرادى ادّعا مى كنند كه فدك از بيت المال است، خوب، تو بايد از آنها بخواهى براى گفته خود شاهد بياورند، فاطمه نبايد شاهد بياورد، اين قانون اسلام است، پس چرا بر خلاف قانون اسلام حكم كردى؟ ابوبكر مى ماند چه جواب بدهد. اينجاست كه عُمَر به كمك خليفه مى آيد، آخر، او قاضى اين حكومت است! عُمَر مى گويد: «اى على! اين سخنان را رها كن، اگر فاطمه دو شاهد عادل آورد، سخن او را قبول مى كنيم و اگر دو شاهد نداشت ما فدك را به او نمى دهيم، يعنى اصلاً نمى توانيم اين كار را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه66) بكنيم، اسلام به ما اجازه نمى دهد زيرا فدك از بيت المال است». على (ع) بار ديگر رو به خليفه مى كند و مى گويد: آيا قرآن را قبول دارى؟ آرى.بگو بدانم آيه تطهير را خوانده اى؟ كدام آيه؟ آيه 33 سوره أحزاب، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خداوند اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد. آرى، اين آيه را خوانده ام. بگو بدانم اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؟ در مورد تو و فاطمه، حسن و حسين. اى ابوبكر، اكنون از تو سؤلى مى كنم، اگر چند نفر نزد تو بيايند و شهادت بدهند كه فاطمه، كار خلافى انجام داده است، تو چه مى كنى؟ ما در اجراى قانون اسلام هيچ كوتاهى نمى كنيم، درست است فاطمه دختر پيامبر است امّا اگر كار خلافى انجام دهد مجازاتش مى كنيم. آيا مى دانى كه در اين صورت كافر شده اى؟ براى چه؟ زيرا خدا در قرآن به پاكى و عصمت فاطمه شهادت داده است و تو شهادت خدا را رها مى كنى و شهادت مردم را قبول مى كنى! تو قرآن را انكار مى كنى. عجب! من اصلاً به اين مطلب فكر نكرده بودم. اى ابوبكر، تو سخن فاطمه را در مورد فدك قبول نكردى، امّا سخنِ يك عرب بيابان گرد را قبول كردى، تو به سخن ابن حَدَثان اعتماد كردى. مگر خدا در قرآن به پاكى و راستگويى فاطمه شهادت نداده است؟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه67)بگو بدانم آيا شهادت خدا بالاتر است يا شهادت آن عرب بيابان گرد؟ ابوبكر نمى داند چه بگويد. همه مردم فهميده اند كه ابوبكر بر خلاف قرآن، سخن گفته است. عُمَر هم هيچ جوابى ندارد كه بگويد. مردمى كه در مسجد نشسته اند براى اوّلين بار از خليفه ناراحت مى شوند. چرا بايد خليفه بر خلاف قرآن سخن بگويد؟ بعضى‌ها فرياد مى زنند: «به خدا قسم، على، راست مى گويد». با سخنان شيوا و محكم على (ع)، ضربه بزرگى بر حكومت خليفه وارد شده است. ديگر وقت آن است كه على (ع) به خانه برگردد. 167 📚 👇 166. الملل والنحل، أبو الفتح محمّد بن عبد الكريم الشهرستاني (ت 548 ه)، بيروت: دار المعرفة، 1406 ه. 167. مناقب آل أبي طالب = مناقب ابن شهرآشوب، أبو جعفر رشيد الدين محمّد بن علي بن شهر آشوب المازندراني (ت 588 ه)، قمّ: المطبعة العلمية. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 3⃣3⃣ آيا راهى هست كه خليفه را از اين همه ظلم و ستم باز داشت؟ نمى دانم. على (ع) در خانه خود نشسته است و دارد مى كند. ناگهان، فكرى به ذهن او مى رسد. خوب است نامه اى براى خليفه بنويسم. نامه براى چه؟ خليفه كه در مسجد است و هر وقت بخواهى او را ببينى مى توانى، امّا تو مى دانى وقتى يك مطلب روى كاغذ مى آيد باعث تمركز بيشتر مى شود و بهتر در ذهن مخاطب نقش مى بندد. تأثير يك متن نوشته شده، خيلى بيشتر از گفتار است. على (ع) در حال نوشتن نامه مهمّ خود است. مى دانم كه خيلى دلت مى خواهد از متن اين نامه باخبر شوى. اين نامه على (ع) است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به خدا قسم، اگر اجازه داشتم با شما جنگ مى كردم و با شمشير خود همه شما را به سزاى كارهايتان مى رساندم. من همان كسى هستم كه با لشكرهاى زيادى جنگ كرده و آنها را شكست داده ام. آن روزى كه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه68)من مرد ميدان بودم شما در گوشه خانه در آسايش بوديد. شما مى دانيد كه من نزد پيامبر چقدر عزيز بودم. اگر من سخنى بگويم مى گوييد كه على حسادت مى ورزد، اگر سكوت كنم خيال مى كنيد من از مرگ مى ترسم. من همان كسى هستم كه در جنگ‌ها به استقبال مرگ مى رفتم، آيا يادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله مى كردم؟ امّا من امروز در مقابل همه سختى‌ها صبر مى كنم. نامه على (ع) به پايان مى رسد. على (ع) اين نامه را براى ابوبكر مى فرستد. ابوبكر نامه را باز مى كند و آن را مى خواند. با خواندن اين نامه، ترس تمام وجود ابوبكر را فرا مى گيرد، او به ياد شجاعت على (ع) مى افتد. على (ع) كسى است كه پهلوانان عرب را به خاك و خون كشيده است. او يك بار ديگر نامه را مى خواند، على (ع) در اين نامه از شجاعت و برقِ شمشير خود سخن گفته است. 168 * * * خليفه دستور مى دهد تا مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. به راستى چه خبر شده است؟ او بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: «اى مردم! من مى خواستم پولِ فدك را صرف تقويت سپاه اسلام بنمايم، امّا على با اين نظر مخالفت كرده و مرا تهديد كرده است، گويا او با اصل خلافت من مخالف است. من از همان روز اوّل، از درگير شدن با على مى ترسيدم و از جنگ با او گريزان بودم ». 169 📚 👇 168. المناقب (المناقب للخوارزمي)، الحافظ الموفّق بن أحمد البكري المكّي الحنفي الخوارزمي (ت 568 ه) تحقيق: مالك المحمودي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1414 ه. 169. منتهى المطلب في تحقيق المذهب، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن علي المطهّر الحلّي المعروف بالعلاّمة الحلّي (ت 762 ه). . من لا يحضره الفقيه = كتاب من لا يحضره الفقيه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 4⃣3⃣ آرى، سخنان خليفه نشان مى دهد كه او خيلى ترسيده است، اگر دسته گلى به آب بدهد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه69) و خود را از خلافت بر كنار كند چه خواهيم كرد؟ آن وقت همه نقشه‌ها خراب خواهد شد. بايد به او قوّت قلب داد، بايد او را راهنمايى كرد. من بايد از جا برخيزم. اگر من يك ساعت كنار خليفه نباشم او همه چيز را خراب مى كند. اين عُمَر است كه با خود سخن مى گويد. و سرانجام برمى خيزد و چنين مى گويد: اى حضرت خليفه! چرا اين قدر ترسو و ضعيف هستى؟ من چقدر زحمت كشيدم تا اين خلافت را براى تو آماده كردم، امّا تو حاضر نيستى از آن بهره مند بشوى. من بودم كه نيروهاى شايسته و كاردان را گرد تو جمع كردم و دشمنانت را آرام كردم. اگر من با تو نبودم على، استخوان هاى تو را در هم شكسته بود. برو خدا را شكر كن اى جناب خليفه، كه من در كنار تو بودم و هستم، البتّه كسى كه بر مقام خلافت نشسته است بايد شكر خدا را هم بكند. آيا بار ديگر از على ترسيده اى؟ ما مى توانيم على را با نيرنگ آرام كنيم. على كسى است كه پهلوانان عرب را كشت، امّا نترس، از تهديد او وحشت نكن كه من او را آرام مى كنم. 170 سخنان عُمَر به پايان مى رسد. بار ديگر آرامش به قلب خليفه باز مى گردد و لبخند بر صورتش مى نشيند. عُمَر به خليفه قول داده كه هر طور هست على (ع) را آرام كند، امّا به راستى او چگونه مى خواهد اين كار را بكند؟ آيا او خواهد توانست به قول خود عمل كند، آيا او خواهد توانست خليفه را براى هميشه از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه70) اين غم نجات دهد؟ آرى! خليفه جهان اسلام نياز به آرامش دارد، بايد هر طور هست آرامش را به او هديه كرد تا بتواند به راحتى به امور حكومتى بپردازد. * * * اينجا خانه خليفه است، او به سخنان عُمَر فكر مى كند، عُمَر به او قول داده است كه على (ع) را آرام كند. امّا چگونه؟ آيا او مى خواهد فدك را به فاطمه (س) باز گرداند؟ اين كار يعنى پايان خلافت ابوبكر. خليفه كسى را مى فرستد تا عُمَر نزد او بيايد. نگاه كن، عُمَر با عجله به خانه خليفه مى آيد. وقتى خليفه نگاهش به او مى افتد مى گويد: به نظر تو اكنون بايد چه كنيم؟ من مى گويم كار را يكسره كنيم و على (ع) را به قتل برسانيم. آخر چگونه؟! كشتن على (ع) كار ساده اى نيست. من يك نفر را سراغ دارم كه مى تواند اين كار را بكند. چه كسى؟ خالد (پسر وليد). خليفه به فكر فرو مى رود، چاره اى نيست، بايد على (ع) را ترور كرد. او كسى را به دنبال خالد مى فرستد تا هر چه زودتر بيايد. خالد نزد خليفه مى آيد. نگاه كن! آن خانم كيست كه پشت در ايستاده است؟ گويا او هم سخنان اين سه نفر را شنيده است. آيا او را مى شناسى؟ او اسماء همسر ابوبكر است، امّا اين زن با شوهرش از زمين تا آسمان تفاوت دارد، اين زن از دوست داران على (ع) است. 171 📚 👇 170. الموسوعة الكبرى عن فاطمه الزهراء، إسماعيل الأنصاري الزنجاني الخوئيني، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه185) قمّ: دليل ما، الطبعة الاُولى، 1385. 171. الموطّأ، أبو عبد اللّه مالك بن أنس الأصبحي (ت 179 ه)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث العربي. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 5⃣3⃣ اى اسماء! با تو هستم، چرا رنگ از چهره تو پريده است؟ مگر نمى شنوى كه اين سه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه71) نفر چه مى گويند؟ من گوش تيز مى كنم تا صداى آنها را بشنوم. اى خالد، ما مى خواهيم مأموريّت ويژه اى به تو بدهيم. آن مأموريّت چيست؟ كشتن على. من چگونه او را بكشم؟ فردا، در هنگام نماز جماعت. در نماز جماعت؟ آرى، تو بايد در نماز، كنار على قرار بگيرى، وقتى كه من سلام نماز را گفتم تو فورا شمشير مى كِشى و كار را تمام مى كنى. اكنون، اسماء نمى داند چه كند، خدايا! خودت به او كمك كن! او چگونه بايد اين خبر را به على (ع) برساند؟ تو چه پيشنهادى دارى؟ ناگهان، فكرى به ذهن اسماء مى رسد. او كنيز خود را صدا مى زند و به او مى گويد: همين الآن به خانه على (ع) برو، و سلام مرا به او برسان و اين آيه قرآن را بخوان و برگرد. كدام آيه؟ آيه 20 سوره قصص، آنجا كه خدا از زبان دوست حضرت موسى (ع) مى گويد: (إِنَّ المَلأَ يَأتَمِروُنَ بِكَ لِيَقتُلُوكَ فَاخرُج)، «اى موسى، مردم مى خواهند تو را بكشند پس هر چه زودتر از اين شهر خارج شو». كنيز حركت مى كند تا خود را به خانه على (ع) برساند. اين آيه در مورد حضرت موسى (ع) است، وقتى كه فرعون تصميم گرفت تا او را به قتل برساند يك نفر او را ديد و به او خبر داد تا هر چه سريع تر فرار كند. كنيز به درِ خانه فاطمه (س) رسيده است، او در مى زند، على (ع) در را باز مى كند، كنيز آيه قرآن را مى خواند. على (ع) در ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه72) جواب مى گويد: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان على است». كنيز خداحافظى مى كند و به خانه برمى گردد. 📚 👇 172. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمّد بن أحمد الذهبى (ت 748 ه)، تحقيق: علي محمّد البجاوي، بيروت: دار الفكر. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 قسمت 6⃣3⃣ آقاى نويسنده، بلند شو، چقدر مى خوابى؟ صداىِ اذان صبح مى آيد. من خيلى خسته ام، ديشب تا دير وقت، مشغول نوشتن بودم. ما بايد به مسجد برويم، مگر يادت رفته است كه خالد مى خواهد مولايمان را به قتل برساند؟ خداى من، اصلاً يادم نبود. به سوى مسجد حركت مى كنيم، گويا دير كرده ايم، نماز شروع شده است، خالد در كنار على (ع) در صفّ اوّل ايستاده است، ما هيچ كارى نمى توانيم بكنيم. على (ع) مجبور است كه در نماز جماعت شركت كند، شركت كردن على (ع) در اين نماز جماعت، هرگز به معناى تاييد اين حكومت نيست. آخرِ نماز است، ابوبكر دارد تشهد مى خواند. الآن موقع آن است كه ابوبكر سلام نماز را بدهد. امّا چرا او سكوت كرده است؟ گويا او نمى داند چه كند. سلام نماز را بدهد يا نه؟ اگر سلام بدهد خالد شمشير خواهد كشيد. ابوبكر مى داند كه على (ع) خيلى شجاع است، خالد نخواهد توانست اين نقشه را عملى كند. او با خود مى گويد: «حالا من چه كنم؟ عجب اشتباهى كردم كه به حرف عُمَر گوش دادم». چند دقيقه مى شود كه ابوبكر سكوت كرده است، مردم بيچاره نمى دانند چه شده است، چرا ابوبكر سلام نماز را نمى دهد؟ رنگ ابوبكر زرد شده است. ناگهان، راه حلّى به ذهن او مى رسد. او قبل از سلام مى گويد: لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُكَ: آنچه گفتم انجام نده. و سپس مى گويد: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه73) السَلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ. همه مردم تعجّب مى كنند، اين ديگر چه نمازى بود؟ منظور خليفه از اين سخن چه بود؟۵ آرى، اين نمازِ جديد خليفه است، آرى، شما مى توانى قبل از سلام، هر چه دل تنگت خواست بگويى. اكنون على (ع) از جاى خود برمى خيزد، و رو به خالد مى كند: اى خالد، خليفه به تو چه دستورى داده بود؟ به من گفته بود كه گردن تو را بزنم. و تو مى خواستى اين كار را بكنى؟ اگر خليفه مرا از اين كار باز نمى داشت تو را مى كشتم. در اين هنگام، على (ع) دست مى برد و با يك حركت، خالد را بر زمين مى اندازد و گلوى او را مى گيرد. خالد فرياد مى زند و مردم را به كمك مى طلبد، هيچ كس جرأت ندارد نزديك شود، خالد دست و پا مى زند. ابوبكر چه كند؟ الآن خالد كشته مى شود، ما به او نياز داريم، او شمشير اسلام ما مى باشد!! بايد هر طور هست او را نجات داد. عُمَر به طرف عبّاس، عموى پيامبر مى رود، و از او مى خواهد كه نزد على (ع) برود و شفاعت خالد را بكند. عبّاس جلو مى آيد، نگاهى به على (ع) مى كند و با دست اشاره به قبر پيامبر مى كند و مى گويد: «فرزندِ برادرم، تو را به حقّ صاحب اين قبر، قسم مى دهم خالد را رها كن». على (ع) به ياد وصيّت هاى پيامبر مى افتد، گويا پيامبر را مى بيند كه به او مى گويد: «على جان! بعد از من بايد بر همه سختى‌ها و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه74) بلاها صبر كنى». اكنون، على (ع) دستش را از روى گلوى خالد برمى دارد، خالد برمى خيزد و فرار مى كند. نگاه كن! عبّاس جلو مى آيد و على (ع) را در آغوش گرفته، پيشانى او را مى بوسد. 173 📚 👇 173. مؤتمر علماء بغداد، بين السنّة والشيعة، تحقيق السيّد مرتضى الرضوي، القاهرة: 1399 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_مدینه #الس
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 قسمت 7⃣3⃣ وقتى فاطمه (س) متوجّه مى شود كه خليفه براى كشتن على (ع) نقشه ريخته است بسيار ناراحت مى شود. آنها حقّ على (ع) را گرفتند، فدك را غصب كردند، اكنون مى خواهند على (ع) را هم از فاطمه (س) بگيرند. ديگر نمى توان سكوت كرد، وقت فرياد است، فريادى به بلندى تاريخ! فريادى كه حق وحقيقت را يارى كند. فاطمه (س) مى داند كه امروز تمام حقّ در قامت على (ع) جلوه كرده است و او براى يارى على (ع) مى آيد. او چادر خود را بر سر كرده و همراه با زنان بنى هاشم به سوى مسجد حركت مى كند. وقت نماز نزديك است، مسجد پر از جمعيّت است. همه مسلمانان، در فكر اين هستند كه فاطمه (س) براى چه كارى به مسجد آمده است. فاطمه (س) در گوشه اى از مسجد مى نشيند، در همان جا پرده اى مى زنند. سكوت بر فضاى مسجد، سايه افكنده است. فاطمه (س) آهى از عمق وجودش مى كشد، نمى دانم اين «آه» چه بود كه همه مردم را به گريه انداخت. براى لحظاتى همه مردم گريه مى كنند. آهِ فاطمه (س)، قيامتى بر پا كرده و موجى از اشك را در بين مردم مى افكند. اين آه، جلوه تمام مظلوميّت است. 174 لحظاتى بعد، سكوت به مسجد باز مى گردد وفاطمه (س) سخن خود را آغاز مى كند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ من خداى بزرگ را براى همه آن نعمت هايى كه به ما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه75) داده است شكر مى كنم. من گواهى مى دهم كه پدرم، محمّد فرستاده اوست، خدا او را براى هدايت مردم فرستاد و او در اين راه، تلاش زيادى نمود تا آن زمان كه به جوار رحمت الهى رفت. اى مردم! پيامبر، قرآن را در ميان شما به يادگار گذاشت و شما مى دانيد كه در اين قرآن، همه دستورهاى آسمانى آمده است، اگر شما به قرآن عمل كنيد به سعادت خواهيد رسيد. اين دستورات قرآن است كه براى سعادت شماست: توحيد، قلب شما را از شرك و بت پرستى پاك مى كند. نماز، نشانه فروتنى و تواضع ما نسبت به خدا است. روزه، سياهى‌ها را از دل هاى شما بر طرف مى كند. حج، باعث تقويت ايمان و خداپرستى شما مى شود. ولايت ما، از اختلاف در ميان امّت اسلامى جلوگيرى مى كند... اى مردم! شما مى دانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمّد است. شما، آب هاى آلوده و غذاهاى پست مى خورديد و زبون و خوار بوديد، پدر من بود كه شما را از آن وضع نجات داد و شما را عزيز نمود. آيا به ياد داريد هرگاه كه دشمنان اسلام به جنگ شما مى آمدند پدرم، على را براى مقابله با آنها مى فرستاد؟ على مى رفت و هيچ گاه ميدان را ترك نمى كرد و تا دشمنان را نابود نمى كرد از ميدان باز نمى گشت، براى همين او عزيزترين شخص نزد پدرم بود، آرى، هنگامى كه جنگ سخت مى شد شما فرار مى كرديد.چه شد كه وقتى پيامبر از دنيا رفت كينه هاى خود را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه76)آشكار ساختيد و به دنبال شيطان دويديد؟ چه شد كه فريب شيطان را خورديد و راه خود را گم كرديد؟ چقدر زود، عهد و پيمان خود را كه در غدير بسته بوديد فراموش كرديد. هنوز پيكر پاك پيامبر روى زمين بود كه در سقيفه دور هم جمع شديد و كارى را كه نبايد مى كرديد انجام داديد. شما مى گوييد كه از ترس فتنه، عجله كرديم و براى خود، خليفه انتخاب نموديم، چرا دروغ مى گوييد؟ شما به دنبال فتنه‌ها رفتيد، شما دعوت شيطان را اجابت كرديد و گمراه شديد. شما سخن پيامبر خود را در مورد على رها كرديد و به دنبال هوس هاى خود رفتيد، شما به خاندان پيامبر خود خيانت كرديد. 175 📚 👇 174. نصب الراية، عبد اللّه بن يوسف الحنفي الزيلعي (ت 762 ه)، القاهرة: دار الحديث، 1415 ه. 175. نظم درر السمطين، محمّد بن يوسف الزرندي (ت 750 ه)، إصفهان: مكتبة الإمام أمير المؤمنين، 1377 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_مدینه #الس
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 قسمت 8⃣3⃣ همه مردم سكوت كرده اند و به سخنان فاطمه (س) گوش فرا مى دهند. اكنون او رو به انصار (مردم مدينه) مى كند و مى گويد: اى كسانى كه دين پدرم را يارى كرديد! چرا به دادخواهى من جواب نمى دهيد؟ اين چه ضعف و ترسى است كه در شما مى بينم؟ چقدر زود شما تغيير كرديد. شما قدرت و نيرو داريد، من مى دانم براى شما بسيار آسان است كه از حقوق ما دفاع كنيد. امروز آنچه را لازم بود براى شما گفتم، من مى دانستم كه ترس و ذلّت، تمام وجودِ شما را فرا گرفته است، امّا چه بايد مى كردم؟ سينه‌ام تنگ شده بود. من مى خواستم با شما اتمام حجّت كرده باشم، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ: به زودى كسانى كه ستم كردند خواهند دانست كه سرنوشت آنها چه مى باشد». 176 سخنان فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه77)به پايان مى رسد. همه مردم در فكر فرو رفته اند، آيا درست بود كه ما اين گونه مزد زحماتِ پيامبر را داديم؟ آنها به ياد سخنان پيامبر مى افتند كه فرمود: «فاطمه پاره تن من است»، امّا ما با پاره تن پيامبر چه كرديم. 177 * * * فاطمه (س) هنوز در مسجد نشسته است، بايد فكرى كرد، بايد به سخنان فاطمه (س) جوابى داد، بايد اثر سخنان فاطمه (س) را خنثى كرد و بار ديگر مردم را فريب داد. اكنون ابوبكر با صداى بلند به فاطمه (س) مى گويد: اى دختر پيامبر! تو سرور همه زنان و دختر بهترين پيامبران هستى! تو در گفتار خود راستگو و در عقل و معرفت، سرآمد همه هستى. هيچ كس نمى خواهد حقّ تو را بگيرد. من در مورد فدك، فقط به سخن پدرت عمل كرده ام. من خدا را شاهد مى گيرم كه از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما پيامبران، هيچ ثروتى از خود به ارث نمى گذاريم، ما فقط، علم و حكمت به ارث مى گذاريم، و هر چه از ما باقى بماند براى همه مردم است». اى فاطمه! اين سخن پدر توست و براى همين، من مى خواهم كه پول فدك را صرف خريد اسلحه براى سپاه اسلام بنمايم. من مى خواهم سپاه اسلام را با پول فدك تقويت كنم و همه مسلمانان با اين كار من موافق هستند. اى فاطمه! من همه دارايى خودم را در اختيار تو قرار مى دهم. من هرگز نمى خواهم مال و ثروت تو را به زور از تو بگيرم، امّا چه كنم؟ من نمى توانم بر خلاف سخن پدرت، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه78)پيامبر، عمل كنم. 178 📚 👇 176. نقد الرجال، مصطفى بن الحسين التفرشي (القرن الحادي عشر)، قمّ: مؤّسة آل البيت لإحياء التراث، الطبعة الاُولى، 1418 ه. 177. نوادر الراوندي، فضل اللّه بن علي الحسيني الراوندي (ت 573 ه)، النجف الأشرف: المطبعة الحيدرية، الطبعة الاُولى، 1370 ه. 178. نهج البلاغة، ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي من كلام الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام (ت 406 ه)، تحقيق: السيّد كاظم المحمّدي ومحمّد الدشتي، قمّ: انتشارات الإمام علي عليه السلام، الطبعة الثانية، 1369 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_مدینه #الس
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 9⃣3⃣ مسجد پر از جمعيّت شده است، همه منتظر هستند تا ابوبكر به بالاى منبر برود و سخنرانى خود را آغاز كند. انتظار به سر مى آيد و خليفه به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: «اى مردم! چرا به هر سخنى گوش مى دهيد؟ اين آرزوها و زياده خواهى‌ها در زمان پيامبر كجا بود؟ هر كس قبلاً اين سخن‌ها را شنيده است برخيزد و سخن بگويد! خدا او را لعنت كند كه رسول خدا هم او را لعنت كرده است! او روباهى است كه شاهدش دم اوست. او همانند امّ طِحال است، همان زنى كه دوست داشت نزديكان او دامن آلوده باشند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه83) ببينيد او چگونه فتنه انگيزى مى كند. نگاه كنيد او چگونه زنان را به يارى خود دعوت مى كند». 183 به راستى منظور ابوبكر از اين سخن‌ها كيست؟ يعنى او چه كسى را روباه مى داند، چه كسى دم روباه است؟ خداى من! نكند منظور او... اى قلم، بگذار آنچه را مى دانم بنويسم، اگر چه حقيقت تلخى است، امّا من قول داده‌ام همه آنچه را مى دانم براى دوستان خوبم بنويسم. اى مولاى من! آيا به من اجازه مى دهى در اين كتاب، اين جمله را بنويسم؟ تو كه از عشقى كه اين قلم به نام و مرام تو دارد آگاه هستى، من مى خواهم بنويسم تا همه بدانند تو چقدر مظلوم هستى. ابوبكر مى خواهد بگويد كه على (ع) براى برپا نمودن فتنه، فاطمه (س) را جلو انداخته است و او را شاهد خود قرار داده است، نمى دانم قصّه امّ طِحال را برايت بگويم يا نه؟ امّ طِحال، نام زن بدكاره اى است كه در روزگار جاهليّت به فسق و فجور مشهور بود، او زنان فاميل خود را به زنا تشويق مى كرد. اكنون ابوبكر، مولاىِ تو را به آن زن تشبيه مى كند. مولاى من! مرا ببخش، من مى خواهم مظلوميّت تو را روايت كنم. من فكر مى كنم معناى سخن ابوبكر اين است: «على براى رسيدن به هدف خود از زنان كمك مى گيرد همان گونه كه امّ طِحال، براى رسيدن به مقصود خود از زنان قوم خويش كمك مى گرفت». شايد هم معناى سخن ابوبكر چيزى بدتر از اين باشد، نمى دانم... تو رو به من مى كنى و مى گويى: آقاى نويسنده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه84) !تواشتباهمىكنى!شايدمنظورابوبكرازاينسخنان،على(ع)وفاطمه(س)نباشد،آخراوچگونهمىتواندبالاىمنبرپيامبربهعزيزانپيامبرجسارتكند؟ خدا كند حق با تو باشد! گوش كن! اين صداى كيست كه مى آيد؟ اين صداى يك زن است كه فرياد بر آورده است: «اى ابوبكر! آيا تو به فاطمه چنين طعنه مى زنى؟ مگر نمى دانى فاطمه، همچون جانِ پيامبر و پاره تن اوست؟ فاطمه در دامنِ پرهيزكاران تربيت شده و در آغوش فرشتگان، بزرگ شده است. او بهترين زنان جهان است و همچون مريم (س)، مقامى بزرگ دارد. به خدا قسم! فاطمه در آغوش پيامبر بزرگ شد و پيامبر همواره دستش را زير سر او قرار مى داد. چرا فراموش كرده ايد كه شما در حضور پيامبر هستيد و او شما را مى بيند؟ واى بر شما، به زودى سزاى كارهاى خود را خواهيد ديد ». 184 📚 👇 183. الهجوم على بيت فاطمة، عبد الزهراء مهدي، بيروت: دار الزهراء، 1999 م. 184. الهداية الكبرى، أبو عبد اللّه الحسين بن حمدان الخصيبي (ت 334 ه)، بيروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، 1411 ه 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_م
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 قسمت 0⃣4⃣ سخنان ابوبكر به پايان مى رسد. هواداران خليفه خيلى خوشحال هستند، آنها با خود چنين مى گويند: «ابوبكر چه خليفه خوبى است! او مى خواهد همه ثروت و دارايى خود را به دختر پيامبر بدهد، معلوم مى شود كه او بسيار مهربان و دلسوز است ». آرى! مردم فكر مى كنند كه خليفه، فدك را براى تقويت اسلام مى خواهد، آنها خيال مى كنند كه خليفه مى خواهد با پول فدك، جبهه‌ها را تقويت كند. درست است كه فاطمه (س) دختر پيامبر است، امّا او هم بايد به حديث پيامبر پايبند باشد، اين سخن پيامبر است كه هر چه از مال و ثروت دنيا بعد از او باقى بماند براى همه مسلمانان است و از بيت المال حساب مى شود. آيا مى بينى كه براى رسيدن به دنيا و رياست چند روزه آن، چگونه دروغ مى گويند و حديثِ دروغ مى سازند؟ * * * ابوبكر خوشحال است و لبخند به لب دارد. او خيال مى كند كه جواب محكمى به فاطمه (س) داده است. هيچ كس باور نمى كند كه فاطمه (س) ديگر بتواند جوابى به خليفه بدهد، امّا فاطمه (س) مى خواهد خليفه را رسوا كند. آيا يادت هست برايت گفتم كه فدك را خداوند به پيامبر بخشيد و پيامبر هم آن را به فاطمه (س) داد؟ چند روز قبل، وقتى كه فاطمه (س) براى پس گرفتن فدك نزد ابوبكر آمده بود، ابوبكر به او گفت كه برو و شاهد بياور و وقتى فاطمه (س) شاهد آورد، شهادت على (ع) و اُم اَيمَن قبول نشد. اكنون، فاطمه (س) مى داند كه خليفه شهادت شاهدان او را قبول نخواهد كرد، براى همين او از راه ديگرى وارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه79) مى شود. اكنون، فاطمه (س) از اين مطلب كه فدك در زمان پيامبر، مالِ او بوده است چشم پوشى مى كند. امّا فاطمه (س) اكنون مى خواهد از راه ديگرى ثابت كند فدك مال اوست. آيا شما مى توانيد حدس بزنيد؟ آفرين بر شما! درست حدس زديد، از راه ارث. اگر ما فرض كنيم كه اصلاً پيامبر فدك را به فاطمه (س) نداده باشد، بعد از مرگ پيامبر، طبق قانون ارث فدك به فاطمه (س) مى رسد. هيچ كس نمى تواند اين مطلب را انكار كند كه خدا فدك را به پيامبر داده است، اين را همه قبول دارند. پس، فدك مال پيامبر بود، وقتى پيامبر از اين دنيا رفت، يك دختر و چند همسر داشت. طبق قانون اسلام، چيزى از اصل زمين فدك به همسران پيامبر نمى رسد، فقط قسمتى از درختانِ آن سرزمين، به آنها مى رسد. تمام زمين فدك به فاطمه (س) مى رسد، و البتّه درختان آن را بايد قيمت كرد، و يك هشتم قيمت آن را به همسران پيامبر داد. خوب، اين قانون ارث اسلام است كه همه قبول دارند، امّا امروز ابوبكر حديثى را از پيامبر نقل كرد كه پيامبران از خود چيزى به عنوان ارث باقى نمى گذارند. با اين حديث، فدك بعد از پيامبر از بيت المال، حساب مى شود و فاطمه (س) هيچ حقّى در آن ندارد. مردم، باور كرده اند كه واقعا پيامبر اين حديث را گفته است. امّا ناگهان صداى فاطمه (س) در فضاى مسجد مى پيچد: اى ابوبكر! تو مى گويى پيامبر فرموده كه هيچ كس از پيامبران، ارث نمى برد، آيا تو قرآن را قبول دارى؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه80) مگر نشنيده اى كه خدا در سوره «نمل»، آيه 16 مى گويد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ دَاوُودَ): «سليمان از داوود ارث برد». مگر داوود پيامبر نبود، پس چگونه شد كه سليمان از او ارث برد؟ آيا سخن زكريا را در قرآن خوانده اى؟ آنجا كه خدا در سوره «مريم» در آيه 5 از زبان او مى گويد: (فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِى): «خدايا! به من فرزندى عنايت كن كه از من ارث ببرد ». آيا يحيى، پيامبر خدا نيست؟ آيا مى شود يحيى از زكريا ارث ببرد، سليمان از داوود ارث ببرد، امّا من از پدرم ارث نبرم؟ چرا به پيامبر دروغ مى بندى؟ آيا مى خواهى به قانون روزگار جاهليّت حكم كنى؟ آيا مى دانى معنى سخنى كه گفتى چه بود؟ مگر پيامبر، خود پيرو قرآن نبود؟ چطور مى شود كه آن حضرت بر خلاف قرآن سخن بگويد؟ هر چه مى خواهى انجام بده، امّا بدان به زودى خداوندف ميان من و تو داورى خواهد كرد. 179 📚 👇 179. نيل الأوطار من أحاديث سيّد الأخيار، العلاّمة محمّد بن علي بن محمّد الشوكاني (ت 1255 ه)، بيروت: ‌‌‌‌‌‌‌(صفحه186)دار الجيل. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_مدینه #الس
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 قسمت 1⃣4⃣ سخنان فاطمه (س) به پايان مى رسد. مردم با شنيدن سخن فاطمه (س) به فكر فرو مى روند، عجب! پيامبر بارها گفته بود كه بعد از من افرادى پيدا خواهند شد كه حديث دروغين به من نسبت خواهند داد. اوّلين نفر آن دروغگويان، همين جناب خليفه است! پيامبر به ما دستور داد تا هرگاه حديثى را شنيديم، آن را به قرآن عرضه كنيم، اگر آن حديث مخالف قرآن بود، هرگز آن را قبول نكنيم. اكنون معلوم شد كه خليفه، نسبتِ دروغ به پيامبر داده است، آبروى خليفه رفت! همه كسانى كه در مسجد هستند با سخنان فاطمه (س) از خواب غفلت بيدار شده اند. فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه81) اكنون به هدف خود رسيده است، او مى خواست به بهانه فدك، حقيقت اين حكومت را براى مردم بازگو كند و در اين كار موفّق شد. او پيروز اين ميدان است، صداى او براى هميشه در گوش تاريخ، طنين انداز است. سخن او چراغ راه هر كسى است كه طالب حقيقت است. اين فرياد فاطمه (س)، مايه آزادى و آزادگى است! اكنون، فاطمه (س) رو به قبر پيامبر مى كند و چنين مى گويد: «اى پدر! بعد از تو حوادثى در اين شهر روى داد كه اگر تو مى بودى هيچ كدام از آنها پيش نمى آمد. تا زمانى كه تو زنده بودى همه مردم به من احترام مى گذاشتند و من پيش همه عزيز بودم، ولى اكنون كه تو از ميان ما رفته اى، در حقّ من ستم مى كنند و من هر لحظه در فراق تو اشك مى ريزم». 180 مسجد سراسر اشك و گريه مى شود، سر و صداها بلند مى شود، هياهويى بر پا مى گردد. 181 فاطمه (س) مسجد را ترك مى كند، او كار روشن گرى را به خوبى انجام داده است. * * * يك روز از ماجراى فرياد مهتاب مى گذرد، خليفه در خانه خود نشسته است، او خيلى نگران است. عُمَر به ديدن خليفه آمده است: چقدر خوب بود كه تو مرا به حال خود مى گذاشتى! چرا باور ندارى كه من دلسوز تو هستم؟ ديدى كه فاطمه با سخنان خود چگونه آبروى ما را نزد مردم برد. ناراحت نباش، چند روز ديگر، مردم، همه چيز را فراموش مى كنند. امّا من نگران هستم، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه82) ديدى او چگونه مرا از عذاب فرداى قيامت ترساند. جناب خليفه، تو نماز بخوان، دين خدا را به پا دار، به مردم احسان و نيكى كن، ديگر نگران نباش، مگر قرآن نخوانده اى؟ چطور؟ قرآن در سوره هود در آيه 114 مى گويد: (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّئِّاتِ): «كارهاى خوب، گناهان را پاك مى كند»، تو فاطمه را ناراحت كرده اى امّا اين يك گناه است وقتى تو كارهاى خوب زيادى انجام دهى مى توانى آن گناه را از بين ببرى. اى عُمَر، تو چقدر غصّه و غم هاى مرا بر طرف ساختى، خدا تو را براى من نگه دارد. جناب خليفه! اكنون وقت آن است كه يك سخنرانىِ خوب براى اين مردم داشته باشى. پيشنهاد خوبى است. خليفه دستور مى دهد تا همه مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. 182 📚 👇 180. الوافي بالوفيات، خليل بن أيبك الصفَدي (ت 749 ه)، ويسبادن (آلمان)، فرانْزشْتايْنر، الطبعة الثانية، 1381 ه. 181. وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ، الطبعة الاُولى، 1409 ه. 182. وقعة صفّين، نصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه)، تحقيق: عبد السلام محمّد هارون، قمّ: مكتبة آية اللّه المرعشي، الطبعة الثانية، 1382 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 ❣﷽❣ 📚 #فریاد_مهتاب #خاطرات_مظلومانه_مادر_مدینه #الس
🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 قسمت 2⃣4⃣ آيا مى دانى او چه كسى است كه سخن مى گويد؟ او اُم سَلَمه، همسر گرامى پيامبر است، او نتوانست طاقت بياورد كه ابوبكر به فاطمه (س)، اين گونه بى احترامى كند. براى همين، با سخن خود، كمى از فضايل فاطمه (س) را براى مردم بيان مى كند. اكنون، ابوبكر دستور مى دهد تا حقوق يك سال او را قطع كنند. درست است كه اُم سَلَمه، همسر پيامبر است، ولى چون از فاطمه (س) حمايت كرده است بايد بعد از اين، در فقر زندگى كند، حقوق يك سال او پرداخت نخواهد شد. 185 آرى، اكنون مى توانى بفهمى چرا اين مردمى كه در مسجد هستند در مقابل سخن هاى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه85)خليفه هيچ نمى گويند. آنها دنيا را دوست دارند، سكّه هاى سرخ طلا را دوست دارند، آنها مى ترسند حقوق بيت المال آنها قطع شود، پول، جواب معمّاىِ سكوت اين مردم است. * * * به فاطمه (س) خبر مى رسد كه خليفه بر روى منبر پيامبر، على (ع) را دشنام داده است. اين سخن، دل فاطمه (س) را به درد مى آورد و غم و غصّه در دل او مى نشيند. بيمارى او شدّت مى يابد، اكنون، ديگر او آرزوى ديدار پدر را دارد و شب و روز، گريه كار اوست. او بعضى از روزها به قبرستان اُحُد مى رود و قبر حضرت حمزه، عموى پيامبر را زيارت مى كند و بعد از گريه كردن به خانه اش برمى گردد. 186 به راستى اگر حمزه زنده بود هيچ كس جرأت نمى كرد كه چنين ظلم و ستم در حقّ فاطمه (س) روا دارد. اگر به خانه او بروى مى بينى كه هميشه دستمال بر سر خود بسته است. هر وقت كه او حسن و حسين (ع) را مى بيند اشكش جارى مى شود، زيرا با ديدن آنها، خاطراتى براى او زنده مى شود. حتما مى گويى كدام خاطره؟ سخن فاطمه (س) را بشنو، متوجّه مى شوى: «حسن جانم! حسين جانم! آيا به ياد داريد چگونه پيامبر شما را در آغوش مى گرفت و مى بوسيد؟ او كه شما را خيلى دوست داشت كجا رفت؟ چرا او به اينجا نمى آيد و شما را در آغوش نمى گيرد؟ ». 187 📚 👇 185. الهداية، أبو جعفر محمّد بن علي بن بابويه القمّي (الشيخ الصدوق) (ت 381 ه)، تحقيق: مؤسّسة الإمام الهادي، قمّ: مؤسّسة الإمام الهادي، الطبعة الاُولى، 1418 ه. 186. ينابيع المودّة لذوي القربى، سليمان بن إبراهيم القندوزي الحنفي (ت 1294 ه)، تحقيق: علي جمال أشرف الحسيني، طهران: دار الأُسوة، الطبعة الاُولى، 1416 ه. 📚🖊نویسنده 👈 .... 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🔲◻️◾️◽️▪️🔘▪️◽️◼️◻️🔲