هدایت شده از ذوالنون
.
فیزیک سیال زندگی
جایی همین نزدیکیها، عزیزی نوشته بود: «ما آدمها به هم نیاز داریم؛ بهخصوص برای عبور از غمهایمان.»
آدمهای غمدیده دو دستهاند: سفیدها و سیاهها؛ شیرها و قیرها. شیرها دسته نسبتا بیآزاری هستند. حرارت که میبینند عین خیالشان نیست و فقط زیر لایهای چرب از ظاهرسازی، حباب میزنند. امان از لحظهای که برسند به آستانه جوش. آن لحظه است که سرعت ساخته شدن حبابها از سرعت ترکیدنشان بیشتر میشود. حبابهایی که فرصت آزادشدن ندارند روی هم دپو میشوند و شیرها سر میروند. آدمیزاد هر چقدر هم صبور باشد بالاخره یک جایی به تنگ میآید. یک جایی زور ترکیدن غم و غصههایش به آنچه هر دم به مبارکبادش میآید نمیچربد. داغ میکند. لت میزند به سر و روی خودش. چنگ میکشد به در و دیوار. عین سیر و سرکه میجوشد. سرریز میکند. وقتی آرام میشود که از وجودش، از جانش چیزی کم شده باشد و ضخامت لایه ظاهرسازیاش بیشتر. آنوقت است که یک نفر باید فکری برای غمهای سررفته بکند وگرنه هر بار که اجاق زندگی روشن میشود، بوی دلسوختگی میدهد.
آدمهای دسته دوم؛ یعنی قیرها در دمای اتاق جامدند. حرارت که میبینند تا جایی که مقاومت اصطکاکیشان جا دارد صبوری به خرج میدهند. وقتی برسند به درجه نرمیشان، خمیر میشوند. گرانرویشان کم میشود. پخش میشوند. وقارشان آب میرود. بعدش دیگر شبیه اولشان نیستند. توی هر ظرفی بریزیشان شکل همان میشوند. میچسبند به هر بهانهای؛ حتی به ته کفش رهگذری.
آدمها دو دستهاند و هر دو دسته بعد از رنج، هیچوقت شبیه اولشان نمیشوند. چیزی از آنها کم میشود و چیزی به آنها اضافه. باید مخلوط شوند با چیز دیگری تا به کاری بیایند. شیر را اگر مخلوط کنی با آرد و تخممرغ و شکر میتوانی کیک بپزی. شیر، خشکی مواد را میگیرد. حجم و ارزش غذاییاش میدهد. قیر را اگر توی قلمزنی استفاده کنی؛ فلزت زخمی نمیشود. طرحت مینشیند به جان فلز. ما آدمها حتی به آنهایی که برای عبور از غمهایشان به ما نیاز دارند، نیازمندیم. دنیا بدون آدمهای برگشته از رنج، خشک است؛ میشکند.
#دلآیه_بر_وزن_گلایه
@zonnoon