✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت هفدهم)
#داستان
📎 لینک قسمت شانزدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6972
برای چندمین بار به ساعتم نگاه کردم و رفتم تا روی یکی از صندلیها بنشینم.
وقتی نشستم، گوشی تلفنم را از توی کیف درآوردم... وای! مامان ۹ بار زنگ زده بود! 😱
دو تماس هم از ژاسمین داشتم.
ژاسمین همکلاسی دوره لیسانسم بود و حالا دو سه سالی هست که در پاریس زندگی میکند.
یک دختر ارمنی دوستداشتنی که گاهی هم با شیطنتهایش حرص آدم را درمیآورد❗️
امشب که برسم پاریس، قرار است به خانه آنها بروم و یکی دو هفته مهمانشان باشم تا محل مناسبی را برای اسکان پیدا کنم.
اسم ژاسمین را توی تلفنم لمس کردم؛ ولی قبل از برقراری تماس، قطع کردم.
بهتر است صبر کنم تا وضعیت پرواز مشخص شود و خودم از بلاتکلیفی دربیایم. بعد، هم به ژاسمین خبر میدهم و هم به مامان. ✅
🌸 @Negahynov
به صندلی تکیه دادم و چشمهایم را بستم. ولی ترسیدم که خوابم ببرد و از پرواز جا بمانم!
چشمهایم را بازکردم و خودم را با تلفن همراهم مشغول کردم. 📱
سَری به صفحه اینستاگرام ژاسمین زدم.
هر از گاهی عکسهای خاطرهانگیزش را آنجا میگذارد.
عکسها را یکی یکی نگاه کردم تا رسیدم به عکسی که به چشمم خیلی آشنا بود. 👀
این را قبل از رفتن از ایران، خودش نشانم داده بود.
کجا بود؟... اصفهان که نبود؛ تهران هم که... آهان، یکی از پارکهای مشهد است!
🌸 @Negahynov
یکدفعه آه از نهادم بلند شد!
اصلاً مشهد رفتنِ ژاسمین را به یاد نداشتم. اصلاً از بین چند نفر از دوستانم که در فرانسه بودند، او را انتخاب کرده بودم که وقتی پیشش هستم، من را به یاد دین نیندازد! ✋
او البته همچنان مسیحی است. اما هیچ وقت عادت نداشت که از دینش بگوید یا در مورد دین من کنجکاوی کند.
ولی یادم نبود که امام رضا در هیچ قاعدهای جا نمیشود!
نظر ژاسمین هم مثل آن روزهای خودم، این بود که امام رضا فقط مال مسلمانها نیست. 😇
این را با همان لهجه بانمکش که مخلوطی از ارمنی و اصفهانی بود، چند بار از او شنیده بودم.
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارشناس من و تو: هر بچهمدرسهای میداند داعش دستپرورده آمریکا است
#آمریکا
#تروریسم
#جمهوری_اسلامی
💠 @Drsalaam
🌸 @Negahynov
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت هیجدهم)
#داستان
📎 لینک قسمت هفدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6979
دنیا چهقدر کوچک است... چهقدر تنگ است! از هر چیز که فرار میکنی، درست جلوی چشمت سبز میشود❗️
راستش هنوز هم گاه گاهی این فکر ذهنم را قلقلک میدهد که: «امام رضا که فقط مال مسلمانها نیست... اصلاً فقط مال دیندارها هم نیست!...» 🌷
در این هفتههای آخر که در تدارک سفر همیشگیام از ایران بودم، چند بار دلم بلند شد که سری به مشهد بزنم.
از بینِ آن همه نمادهای دینداری، ذهنم را نتوانستهام از این یکی رها کنم. ❤️
سادهلوحانه است اگر بگویم ارتباطی میان امام رضا و دین نیست!
و سختگیرانه است اگر بگویم همهی آنچه از دین و دیندارها دیدهام، به امام رضا مربوط است❗️
🌸 @Negahynov
به مامان گفته بودم به فرودگاه نیاید که دلبستگیام به او، پای رفتنم را نلرزانَد. 😢
جمشید و بابا را هم برای همین، دست به سر کرده بودم...
به امام رضا یادم رفته بود بگویم!
حالا اگر می گفتم هم معلوم نبود گوش بدهد! 😶
اصلاً مدتی هست که من با امام رضا حرفی ندارم! میدانم او گناهی ندارد؛ هیچ عیبی، هیچ نقصی، هیچ نقطه تاریکی دلیلِ این قطع ارتباط نیست. ❌
امام رضا را با همهی زشت و زیباهای دین و دیندارها کنار گذاشته بودم تا بتوانم زودتر، از این فضا جدا شوَم...
بگذریم... بگذریم تا همه چیز خراب نشده!... این یکی عکس ژاسمین را ببین! غروب خورشید در ساحل مارسِی. 🌅
حتماً یک بار با خود ژاسمین به اینجا میروم و توی یکی از همین قایقها با هم، عکس میگیریم. 📸
🌸 @Negahynov
الآن اعلانات فرودگاه از تأخیر چهار ساعته پرواز پاریس خبر داد! 😕
خانمی که بغل دستم نشسته بود، گفت: «ای بابا! پرواز خارجی هم باید تأخیر داشته باشه؟! فکر کردن اتوبوس تهران - مشهده که هر وقت خواستن، حرکت کنن!» 😤
یک دفعه دلم ریخت! مشهد؟! حالا چرا بین این همه شهر، مشهد را مثال زدی⁉️
چشمهایم را بستم و به صندلی تکیه دادم... چند ثانیه بعد، دوباره پشتم را از صندلی جدا کردم و به سمت جلو خَم شدم... دستم را گذاشتم روی صورتم... نفس عمیقی کشیدم و در حالی که عمیقتر، هوا را به بیرون فوت می کردم، دستهایم را روی صورتم به سمت بالا حرکت دادم و بردم بین موهایم...
شالَم افتاد. با بیحوصلگی، نصفه و نیمه پوشیدمش... 😕
داشتم همه تلاشم را میکردم که بغضم را قورت بدهم!
نباید اشک میشد... نباید بیرون میآمد... الآن اصلاً وقتش نبود! 🚫
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | واکنش جالب مردم به یک سوال تاریخی!
⁉️ کشوری که در جنگ جهانی اول از ۱۸میلیون جمعیتش ۹میلیون نفر قربانی شدند!
🌸 @Negahynov
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨ببینید | اعتراض شدید رهبر انقلاب خطاب به مسئولان
⚠️ چرا اسناد #لانه_جاسوسی را در کتب درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما بفهمد آمریکا با ما چه کرده است؟
🔻 بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این #لانه_جاسوسی را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، بههم بچسبانند و بهصورت کتاب دربیاورند، آنوقت معلوم شد که چه توطئههایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خواندهاید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیدهی این کتابها در مجموعهی مدارس ما، دبیرستانهای ما، دانشگاههای ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزشوپرورش(آبان ۱۳۹۵) اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل #کتابهای_درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید #نسل_جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده و چه توطئههایی زیر سر داشته است؟
💻 @Khamenei_ir
🌸 @Negahynov
🔻پیرو تاکید رهبر معظم انقلاب در دیدار روز ۱۲ آبان سال ۹۶ با دانشآموزان و دانشجویان بر مطالعه درس آموز اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانلود رایگان همه این اسناد از لینکهای زیر امکان پذیر است:
🔹دانلود مجموعۀ ۱۱ جلدی اسناد لانه جاسوسی
📂 | جلد اول:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/1.pdf
📂 | جلد دوم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/2.pdf
📂 | جلد سوم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/3.pdf
📂 | جلد چهارم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/4.pdf
📂 | جلد پنجم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/5.pdf
📂 | جلد ششم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/6.pdf
📂 | جلد هفتم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/7.pdf
📂 | جلد هشتم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/8.pdf
📂 | جلد نهم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/9.pdf
📂 | جلد دهم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/10.pdf
📂 | جلد یازدهم:
basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/11.pdf
🌸 @Negahynov
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت نوزدهم)
#داستان
📎 لینک قسمت هیجدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6989
احساس میکردم رفتنم به مویی بند شده. احساس میکردم الآن است که این رشته پاره شود...
بطری کوچک آب را از توی کیفم درآوردم.
دلم به اندازه یک دنیا تنگ شده و شبیه یک کودک، بهانهگیر! همه چیز انگار من را میبَرد به آن نقطهای که نمیخواهم❗️
بطری را باز کردم و کمی آب نوشیدم. بعد، با کلافگی بلند شدم و بیهدف، شروع کردم به راه رفتن میان سالن. 🚶🏻♀️
انگار همه چیز دارد از کنترلم خارج میشود! نمیخواهم ضعیف باشم؛ نمیخواهم کم بیاورم... ✋
شروع کردم به غُرغُر کردن. با لحنی که نه بلند بود و نه بیصدا، با مخاطبی که نمیخواستم نامش را به زبان بیاورم، پرخاشگرانه حرف میزدم... 🗣
هندزفری را از توی کیفم درآوردم؛ به موبایلم وصل کردم و در گوش گذاشتم تا اگر کسی متوجه حرف زدنم شد، فکر کند دارم با تلفن حرف میزنم...
🌸 @Negahynov
«آخه چرا دست از سرم برنمیداری؟!
همه مَنو وِل کردن. تو برای چی باز میای سراغم؟
هیربد با اون همه ادعاش، با اون همه ابراز علاقهای که یه روزایی میکرد، آخرش کم و آورد و رفت! 💔
دوست و آشنا و کوچیک و بزرگ، هرکی حرفامو شنید، یا سعی کرد حواسَمو پرت کنه؛ یا خودشو به حواسپرتی زد!
مامانم با اون همه مهربونیش، بالاخره راضی شد که از پیشش بِرم.
تو این وسط چی میگی؟! 😑
خبر نداری من دین خودمو ول کردم؟!
دین خودمو گذاشتم کنار؛ حالا بیام به امامِ یه دین دیگه بچسبم که چی بشه؟» 😒
🌸 @Negahynov
اصلاً فایده نداشت! انگار گوشش بدهکار نبود!
قلبم را رها نمیکرد...
نمیدانم؛ شاید داشت به من میخندید!
در همین فکرها بودم که انگار صدای مبهمی شماره پرواز ما را اعلام کرد.
گوشم را تیز کردم... وااااای باورم نمیشود! پروازمان به دلیل نقص فنی کنسل شده! 🤦🏻♀️
حالا باید با یکی دیگر از پروازهای امروز یا فردا برویم؛ یا خسارت بگیریم و برگردیم خانه❗️
به دفترِ شرکتی که پرواز متعلق به آنها بود، رفتم؛ داد و فریاد و چانه زدن ها را بقیه مسافرها انجام داده بودند. من حوصله و رمقی برای این کارها نداشتم.
خلاصه، مسافرها را در چند پرواز امروز و فردا به مقصد پاریس، پخش کردند. پرواز من شد فردا همین ساعت!
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مردم بحرین هر شب دسته دسته میومدن کنار ساحل در انتظار این بودن که نیروی دریایی ایران شاهنشاهی بیاد و اینا رو از قید حکومت زادهی استعــــمار بریتانیا نجات بده‼️
اون موقع هنوز بحرین یکی از استانهای ایران بود...
درآخر نتیجه چی شد⁉️
به سادگی بحرین از ایران جدااا شد و شاه گفت ولش کنید‼️
🔻شاهنشاه اینطور از ملت و مرز و بوم خودش دفاع کرد....
*مستند آسوده بخواب کوروش*
#پهلوی
#بحرین
#کوروش
@nzartosht
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت بیستم)
#داستان
📎 لینک قسمت نوزدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6999
چمدانم را تحویل گرفتم و روی یکی از صندلیهای فرودگاه نشستم.
نمیدانم چه قدر گذشت... نمیدانم دعواهای توی دلم چه قدر طول کشید...
آخر، حریفش نشدم! نمیدانم حریف او یا حریف دل خودم... 💔
توی دلم با لحن عصبی و لجبازانه گفتم: «باشه، میرم مشهد؛ میرم حرم؛ ولی یه کلمه حرف نمیزنم؛ یه قطره هم اشک نمیریزم... دو دقیقه میشینم؛ یه خداحافظی میکنم و میام بیرون.» ✋
بعد، با تردید ادامه دادم: «یسنا، نَری پابند بشیا! شانزهلیزه منتظره ها!
اصلاً فرض میکنیم گودبای پارتیه!
گود... بای... پار... تی
فِ... دِد... یو (۵۲)
یعنی تمام. یعنی خدافظ. یعنی بعدش دیگه میرم...» 🛫
🌸 @Negahynov
با گوشیام پروازهای تهران - مشهد را چک کردم...
دو ساعت و نیم بعد، من در پروازی که از فرودگاه مهرآباد به مقصد مشهد حرکت کرد، روی صندلی 23F نشسته بودم و زل زده بودم به زمینِ نیمه ابری❗️
تکههای ابر، گاهی بین من و زمین قرار میگرفتند و زمین، انگار نیمه ابری میشد.
اگر آن پایین بودم، الآن آسمان نیمه ابری بود! 🌤
انگار خیلی چیزها به زاویه نگاه آدم بستگی دارد...
یعنی ممکن است همه اشکالهای من نسبت به دین، مربوط به نوع نگاهم باشد؟ 🤔
🌸 @Negahynov
چند سال پیش، یکی از موبدها تقریباً همین حرف را میزد. بعد از یک عالمه توضیح و نصیحت، آخرش گفت:
«چشمها را باید شست؛ جور دیگر باید دید» 👌
من هم بلافاصله، با صدای آهستهای که فقط هیربد میشنید، گفتم: «بله باید شست؛ لابد اونم با گُمیز! چه شَود!» 😖
(«گُمیز» ادرار گاو است و در وندیدادِ اوستا (۵۳) بارها از لزوم شستشو با آن و حتی خوردن آن سخن گفتهاند!) (۵۴)
نمیدانم؛ شاید دارم زیادی همه چیز را سیاه میبینم... ⚫️
نفَسم را با فوت کشداری بیرون دادم و نگاهم را از پنجره هواپیما برگرداندم؛ تا بلکه ذهنم هم از ماجراهای چند سال پیش جدا شود و به زمان حال بیاید.
🌸 @Negahynov
هوای داخل هواپیما به نظرم گرم است.
کمی با دریچه کوچک سیستم تهویه که در بالای سرَم بود، ور رفتم تا باد، مستقیم به صورتم بخورد...
حالا بهتر شد. 👌
چشمهایم را بستم. حالا دیگر نگرانِ جا ماندن از پرواز نیستم. نگران خبر دادن به مامان و ژاسمین هم نیستم.
به ژاسمین گفتم که پرواز موکول شده به فردا. به مامان هم گفتم چند دقیقه دیگر پرواز است. راست هم گفتم! فقط مقصد پروازم با چیزی که مامان فکر میکند، تفاوت دارد! 🙄
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۵۲- fête d'adieu: مهمانی خداحافظی
۵۳- «وندیداد» بخشی از اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، است که غالباً به بیان احکام دینی اختصاص دارد.
۵۴- برای نمونه بنگرید به: اوستا، جلیل دوستخواه، ج ۲، ص ۷۵۴ (وندیداد، فرگرد هشتم، بند ۳۸)؛ ص ۷۴۷-۷۴۸ (فرگرد هشتم، بند ۱۱-۱۳)؛ ص ۸۳۸ (فرگرد شانزدهم، بند ۱۲)، ص ۷۱۵ (فرگرد پنجم، بند ۵۱)
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت کارشناس ایراناینترنشنال از جنایات «محمدرضا پهلوی» علیه مردم ایران، عدم استقلال و وابستگی او به بیگانگان و چپاول پول مردم و خارج کردن ثروت ایران از کشور
@Drsalaam
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت بیست و یکم)
#داستان
📎 لینک قسمت بیستم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7008
تا برسم مشهد، چند دقیقهای به حرم بروم و برگردم (!) آخرِ شب میشود.
شاید شب را به یک هتل بروم؛ شاید هم در فرودگاه بمانم... 🤔
باد خنکی که به صورتم میخورَد، دارد دوباره من را به گذشته میبَرد...
🌸 @Negahynov
بهار سه سال پیش بود که با تیم رصد، به یکی از روستاهای شمال طالقان رفتیم. هیربد هم آمده بود.
من قبلاً هم برای رصد، به آن حوالی رفته بودم. ولی هیربد، اولین بار بود که به آنجا میآمد.
باد خنکی میوزید...
نیمهشب آرام و تاریک روستا فرصتی نبود که دلم بیاید آن را در جر و بحث های همیشگی هدر بدهم.
آسمان با همه رمز و رازهایش من را به تماشای خود فرا میخواند. 😌
صبح آن روز، مهمان مردم صمیمی و ساده روستا شدیم.
تا ساعت ۱۰ صبح استراحت کردیم؛ حدود ساعت ۱۰ بود که سر سفره صبحانه نشستیم. 🍳
خانم خانه، گاه گاهی سرفه میکرد. دلیلش را که پرسیدم، فهمیدم یک سرماخوردگی ساده است.
گفتم: «مگه شما هم مریض میشید؟!»
میزبان و اعضای تیم رصد، همگی با تعجب نگاهم کردند! 😳
🌸 @Negahynov
خودم را جمع و جور کردم و گفتم: «آخه هوای به این خوبی، حاشیه کوههای البرز، نه سرد، نه گرم،... همه چیز این قدر قشنگه که آدم فکر میکنه اینجا فقط زندگی و سلامتی هست.» 👌
یکی از بچهها به شوخی گفت: «نه سرد، نه گرم؟! دیدم دیشب چه جوری سه چهار لایه لباس پوشیده بودی که یخ نزنی!» 😜
خانم خانه هم همان طور که داشت چایش را هم میزد، گفت: «خدا رو شکر، این جا هوا خیلی خوبه. ولی بالاخره سرما و گرما هم داریم.
دور از جون شما، مریضی و مردن هم همه جا هست... همین ماه قبل، یه بنده خدایی توی کوچه بالایی سرطان داشت؛ به رحمت خدا رفت... 😔
حالا ولش کنید. از این حرفا بیایم بیرون... بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید. ناقابله.»
🌸 @Negahynov
همان طور که مشغول لقمه گرفتن بودم، آهسته به هیربد گفتم: «کوه البرز، کوه بلند و درخشان و دارای رشتههای بسیار... آنجا که نه شب هست؛ نه تاریکی؛ نه باد سرد؛ نه باد گرم؛ نه بیماری کشنده و نه آلایشِ دیوآفریده... از ستیغ کوه البرز، مِه برنخیزد!
مهریشت، بند پنجاه» (۵۵) 🙄
لقمه هیربد پرید توی گلویش و به سرفه افتاد.
به روی خودم نیاوردم و به خوردن ادامه دادم.
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۵۵- اوستا، جلیل دوستخواه، ج ۱، ص ۳۶۵ (مهر یشت، بند ۵۰)
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت بیست و دوم)
#داستان
📎 لینک قسمت بیست و یکم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/7016
چند ثانیه بعد، به مادربزرگ خانه که «مامان مرضیه» صدایش میکردند، گفتم: «حاج خانوم، شما شنیدید که قدیما میگفتن کوه البرز صد و هشتاد تا سوراخ به سمت خراسان داره؛ صد و هشتاد تا سوراخ هم به سمت خاوران⁉️»
🌸 @Negahynov
مامان مرضیه که دستش را گرفته بود کنار گوشهای سنگینش تا صدایم را بهتر بشنود، کمی فکر کرد و گفت: «نه والا! نشنیدم ننه جون.» 🤔
بعد، کمی فکر کرد و گفت: «شایدم بچه که بودم، قصهشو شنیده باشم. الان دیگه حواس برام نمونده.»
گفتم: «میگن خورشید هر روز از یکی از این سوراخا درمیاد و میره توی اون یکی سوراخ؛ ماه و ستارهها و سیارهها هم دنبالش❗️»
مامان مرضیه با خنده گفت: «یادم نمیاد ننه جون. ولی یه داستان دیگه شنیدم که اونم قشنگه. بذار براتون بگم:
میگن یه روزی یه شاهزاده خانمی آرزو کرد که بِره به آسمون...» ✨
🌸 @Negahynov
مامان مرضیه، حسابی گرمِ قصه گفتن شد.
من آهسته به هیربد گفتم: «یادم رفت ازش بپرسم کوه البرز، دورتادور جهان کشیده شده یا نه!
بُندهش که این جوری میگه. به نظرت درسته؟» 😒 (۵۶)
هیربد سعی کرد عصبانیتش را پنهان کند. زیر لب گفت: «بسه دیگه یسنا!» 😡
🌸 @Negahynov
قصه مامان مرضیه که تمام شد، سفره هم تقریباً جمع شده بود.
دورتادور اتاق نشستیم. من گفتم: «مامان مرضیه، قصه ستارههایی رو که برای عبور از سوراخهاشون سوار گردونه میشن و اسب، گردونههاشون رو میکشه، تا حالا شنیدید؟» (۵۷) 😊
مامان مرضیه که حسابی سر ذوق آمده بود، گفت: «دخترم، تو از مامان بزرگ منم بیشتر قصه بلدی! 🙂
میخوای این دفعه تو تعریف کن؛ من گوش کنم.»
به هیربد کارد میزدی، خونش درنمیآمد!
من هم با حوصله و آب و تاب، شروع کردم به قصه گفتن:
«جونم براتون بگه که اینو توی یه کتابی به نام روایت پهلوی (۵۸) خوندم...» 🗣
🌸 @Negahynov
یکی از بچههای گروه گفت: «قضیه رو سیاسی نکن که من اصلاً حال و حوصله بحث سیاسی ندارما❗️»
با خنده گفتم: «این کتاب، به زبان پهلوی ساسانی یا پارسی میانه هست!... حالا ولش کن. از یه کتاب دیگه براتون میگم که اسمش سیاسی نباشه! 😁
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۵۶- بندهش، فرنبغ دادگی، ص ۵۹، بند ۵۵
۵۷- بنگرید به: روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۷، ص ۸۳، فصل ۶۵
۵۸- «روایت پهلوی» از جمله کتابهای زرتشتیان به زبان پهلوی ساسانی (پارسی میانه) است.
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
#امام_رضا (ع)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی تجهیزات فوق پیشرفته لانه جاسوسی در ایران!
#ایران
#آمریکا
#سیزده_آبان
💠 @Drsalaam
🌸 @Negahynov