قهرمان 💪 (قسمت پانزدهم)
#داستان
🖇 لینک قسمت چهاردهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9724
گفتم: «توی این موارد آخری که گفتم، معمولاً به مردم خبر هم نمیدادن که آب توی دلشون تکون نخوره... یا اگر هم میخواستن بگن، صبر میکردن تا کار تموم بشه؛ بعد به مردم میگفتن.» 💐
🌸 @Negahynov
اردشیر گفت: «حاجی، جدی جدی کوروش این قدر باحال بوده؟!» 😳
دیگر وقتش بود...
گفتم: «اردشیر خان، میدونستی از این کوروشی که من دارم براتون میگم، ما یه دونه نداشتیم؟...»
رامین گفت: «آره کوروش اول و دوم و سوم داشتیم. این کوروش کبیر، نمیدونم اولیش بوده یا دومی.» 🤓
اردشیر گفت: «ولی اون یکیا در حد کوروشِ بزرگ نبودن.»
گفتم: «ببینید من دارم فراتر از یکی و دو تا و سه تا کوروش رو میگما. من دارم در مورد دهها یا صدها نفر صحبت میکنم.» 😉
🌸 @Negahynov
اردشیر و ساسان و رامین کاملاً گیج شده بودند. حمید هم هنوز دقیق نمیدانست که ماجرا چیست. ولی یک بوهایی برده بود.
ساسان گفت: «حیف که حاج آقایید؛ وگرنه، یه چیزایی بهتون میگفتم که...» 🤐
خندیدم و گفتم: «ماجرای صنعتی و سنتی و این جور چیزا؟!» 😁
گفت: «آره، توی همون مایهها!» 😅
رامین گفت: «ببخشید، میشه بگید دقیقاً منظورتون چیه؟
توی کدوم سلسله، صد نفر به نام کوروش داشتیم❓»
گفتم: «حالا ممکنه اسمشون کوروش نباشه. ولی رفتار و فکرشون همین جوری بوده که گفتم.» 👌
حمید گفت: «خب اسم چندتاشونو بگید.»
🌸 @Negahynov
گفتم: «اتفاقاً یکیشون مال همین چند سال پیشه... اسمش «حسن» بود.
یه فرمانده که صنعت موشکی ایران رو از صفر پایهگذاری کرد. از اون جایی که ما موشک آرپیجی که نه، گلوله تفنگ هم نه، سیم خاردار هم نمیتونستیم تولید کنیم.
این قهرمان و همکاراش، کار رو رسوندن به موشکهای نقطهزن و قارهپیما و ماهوارهبر. 🚀
این قدر خوب و عالی پیش رفت که آخرش دشمن راهی نداشت جز شهید کردنش!
ولی خب، مسیرش متوقف نشد. همکارا و شاگردای شهید حسن طهرانی مقدم، باز هم موشکهای جدیدتر و دقیقتری رو ساختن. ✌️
حالا نظرتون درمورد این قهرمان چیه؟... البته خب، اسمش کوروش نبوده!»
ساسان با لب و لوچه آویزان گفت: «هرچند که بهمون رکب زدی حاجی، ولی خب این فرمانده... حسن بود کی بود؟... اون که تقصیری نداره. اون ایول داره... 💪
ولی شما... یکی طلبت!»
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
قهرمان 💪 (قسمت شانزدهم)
#داستان
🖇 لینک قسمت پانزدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9727
لبخند زدم و گفتم: «حالا از یه قهرمان دیگه براتون بگم. یکی از کسایی که واقعاً از اون کارهای کارستان کرده... به نظرتون مال چه زمانی هست؟»
حمید حساب و کتابی کرد و گفت: «اگر از زمان کوروش کبیر تا الان، مثلاً صد نفر این مدلی داشتیم، میشـــــــه... هر بیست و پنج سالی یه دونه.» ✍️
گفتم: «اونم اسمش کوروش نبوده؛ مجید بوده.
توی صنعت هستهای، برای رآکتور تحقیقاتی و تولید داروهای خاص، نیاز به سوخت ۲۰ درصد بود؛ یعنی اورانیوم با غنای ۲۰ درصد. سوختمون داشت تموم میشد. غربیها هم میدونستن که ما، برای جونِ مردممون ارزش قائلیم و میخوایم حتماً داروها رو تهیه کنیم. همون رو کردن اهرم فشار تا تسلیمشون بشیم یا از ما امتیاز بگیرن...»
ساسان پرید وسط حرفم و گفت: «ای نامردا!» 😡
گفتم: «ولی یه دانشمند و استاد دانشگاه به نام مجید، یه تیم رو جمع کرد و محاسبات لازم رو انجام داد. در عرض مدت کوتاهی ما تونستیم خودمون به غنیسازی ۲۰ درصد برسیم.»
ساسان نفس راحتی کشید و گفت: «دَمِش گرم» 👏👏
🌸 @Negahynov
نگاهم را چرخاندم به طرف رامین و گفتم: «حالا به نظرتون چه قدر دستمزد گرفته باشه، خوبه؟»
رامین تردید داشت که جوابی بدهد یا نه. با کمی مکث گفت: «حالا به بحثای سیاسیش کاری ندارم؛ ولی یه همچین کاری که این طرف انجام داده، هر جای دنیا بود، حتماً بهش چندهزار دلار میدادن.» 💵💵💵💵
حمید گفت: «اگر واقعاً این کار رو کرده، هرچی گرفته، نوش جونش.» ✅
گفتم: «بچهها... هیچی نگرفت!»
اردشیر که بعد از فاصله گرفتن از بحث کوروش، کاملاً سکوت کرده بود، اینجا نتوانست جلوی خودش را بگیرد و گفت: «هیـــچچچچچچی؟! مگه میشه؟!» 😳
گفتم: «پس چی؟ فکرکردی من قهرمان الکی بهتون معرفی میکنم؟!» 😎
رامین گفت: «حالا اسم این یارو چیه؟ همین دانشمنده؟»
گفتم: «شهید مجید شهریاری». 😇
🌸 @Negahynov
رنگش عوض شد. معلوم بود از این که با لفظ «یارو» در مورد شهید شهریاری، حرف زده، شرمنده شده.
ساسان گفت: «حاجی اینا که همهشون شهید شدن!» 😕
گفتم: «شانس آوردی دیگه! وگرنه، تا الان باید دو نفر رو قلمدوش تا قله دماوند میبردی!» 😉
بچهها زدند زیر خنده و فضای سنگینی که در دقایق اخیر حاکم بود، شکسته شد. ✅
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
قهرمان 💪 (قسمت هفدهم)
#داستان
🖇 لینک قسمت شانزدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9730
گفتم: «قهرمان بعدیمون با حسابِ آقا حمید، باید مال پنجاه یا صد سال قبل باشه. درسته؟... ولی اینم مال همین دوره و زمونه خودمونه. فقط... با اجازهی اردشیر خان، اسمش قاسمه.
آقا اردشیر، اشکالی که نداره اسمش کوروش نباشه⁉️»
🌸 @Negahynov
ساسان گفت: «حاجی، دیگه مُچ ما رو خوابوندی؛ حالا حتماً باید اعتراف کنیم؟»
اردشیر روبهروی من نشسته بود. رفتم جلو؛ مُشتم را به حالت مُچ انداختن، گذاشتم توی دستش و مُچ خودم را خواباندم.
در همان حال که دستش را گرفته بودم، گفتم: «اصلاً این حرفا نیستا آقا اردشیر، نکنه از دستم ناراحت باشی!» 💐
گفت: «... نه حاجی... حالا به قول ساسان، بهِمون رکب زدی؛ ولی اشکالی نداره؛ اونو جداگانه باهاتون حساب میکنیم!» 😈
🌸 @Negahynov
خندیدم و زدم روی شانهاش. بعد، برگشتم سر جای خودم و حرفم را ادامه دادم: «و اما آقا قاسم...»
ساسان گفت: «وجداناً حاجی، اینو دیگه شهید نکنیا! حالمون گرفته میشه.» 😐
گفتم: «خیالت راحت باشه، خودتو آماده کن که باید راه بیفتی سمت دماوند. 😉
این آقا قاسم الان نزدیک چهل ساله که داره یه نفَس تلاش میکنه... هر جا کار دستش سپرده شده، شاهکار کرده.
یعنی اسمشو بیاری، مو به تن دشمن سیخ میشه. 😎
یه فرمانده نظامی فوقالعاده که یه زمانی داخل مرزها از کشور دفاع کرد و یه زمانی هم خارج مرزها.
سالها بود که داشت مأموریتهای نظامی داخلی و خارجی رو در سطح بالایی فرماندهی میکرد؛ ولی بین عموم مردم ناشناخته بود.
حالا تازه چند سالیه که اسمش افتاده سر زبونها...»
🌸 @Negahynov
حمید گفت: «آهااااان حاج قاسم سلیمانی رو میگید؟»¹ 😍
ساسان گفت: «قاسم سلیمانی که کارش درسته. حرف نداره.» 👌
خندیدم و گفتم: «دقیقاً عین پسرخالهش صداش کردی! 😂
حمید هم با خنده گفت: «دیگه باید ساسانو شناخته باشید. کلاً با همه، یا پسرخاله هست یا براشون شاخ و شونه میکشه!» 😅
گفتم: «خلاصه این حاج قاسم، هم توی دل ایرانیا محبوب شد؛ هم توی دل مردم منطقه؛ هم رزمندههای عراقی و سوری و افغانستانی و لبنانی.» 👌
به ساعتم نگاه کردم و گفتم: «از این قهرمانا، یکی و دو تا و ده تا نیستا! خیلی داریم. ولی درست نمیشناسیمشون.
حتی بعضی وقتا کارهای اشتباه دیگران رو به پای اینا مینویسیم و همون کاری رو میکنیم که اردشیر بهش میگه بیانصافی. 😐
راستی چند تا کلیپ درباره این قهرمانا براتون آوردم که اگر وقت شد، با هم ببینیم. اگر هم نشد، باشه طلبتون که یه روز دیگه ببینیم.» 🎞
ادامه دارد...
🌸 @Negahynov
✍️ پ ن:
۱- این داستان در مهرماه ۱۳۹۸ (پیش از شهادت سردار سلیمانی) به نگارش درآمده است.
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
#سردار_سلیمانی
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۷ روز پر التهابی که سرآغاز موشکی شدن ایران بود
🔹 روایت سردار شهید طهرانی مقدم از اتفاقی که در ۲۱ دی ۶۵ رقم خورد
📅 انتشار به مناسبت شهادت حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران
#ایران
#قهرمان
#پدر_موشکی_ایران
#اقتدار #دفاع_مقدس
🆔 @pedarefetneh
🌸 @Negahynov
▪️وقتی صدام با حمایت غرب و شرق به ایران لشگرکشی کرد افرادی سعی کردند او را از ماندن و جنگیدن منصرف کنند اما غفور جدی خلبان شیردل اردبیلی، خستگی ناپذیر بیش از 80پرواز عملیاتی انجام داد و در17آبان سال1359 به فیض شهادت نائل آمد
وصیت کرده بود که دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
💬 تایماز اردبیلی
#ایران
#قهرمان
#دفاع_مقدس
💠 @Fars_plus
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت هیجدهم)
#داستان
🖇 لینک قسمت هفدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9736
اردشیر به ساسان گفت: «احیاناً تو چیزی یادت نرفته؟»
ساسان توی جیبش و روی چمنها را گشت و گفت: «چی مثلاً؟!» 🙄
اردشیر گفت: «یه آب نبات چوبیای چیزی قرار بود ما رو مهمون کنی!»
ساسان از جایش بلند شد و گفت: «آخاخاخاخ! خداوکیلی یادم رفته بود!»
گفتم: «اشکالی نداره. ما نمکپروردهایم. 😉
نمیخواد بری. فکر نکنم وقت بشه.»
ساسان دوید به سمت بوفه پارک و گفت: «سه سوته برمیگردم.» 🏃🏻♂️🏃🏻♂️
🌸 @Negahynov
و چند دقیقه بعد، با یک سینی پلاستیکی برگشت.
توی سینی، چهار لیوان یک بار مصرف کافی میکس و یک آب نبات چوبی بود!
لیوانها را یکی یکی جلوی ما گذاشت و آب نبات را هم داد دست اردشیر!
رامین و حمید با صدای بلند زدند زیر خنده. 🤣😂
اردشیر که لجش گرفته بود، آب نبات را باز کرد؛ کرد توی دهانش؛ بعد، درآورد و زد توی لیوان ساسان. 😝
ساسان شیرجه رفت سمت اردشیر؛ رامین هم سمت ساسان! 😂
این وسط، پای رامین خورد به لیوانش و کافی میکس خالی شد روی چمنها و عمامه من!
🌸 @Negahynov
بچهها دستپاچه شدند.
ساسان با حالت نیمه شوخی به رامین گفت: «بالاخره زهر خودتو ریختی؟!»
رامین نگاهی به من کرد و گفت: «حاجی به خدا عمدی نبود!» 😱
خندیدم و گفتم: «اولاً که خودم چشم داشتم دیدم؛ 👀
ثانیاً: من آخوندم پسر جون! بیدی نیستم که با این بادا بلرزم! الان چنان درستش میکنم که کِیف کُنی.» 😎
رامین نفس راحتی کشید و گفت: «میخواید بشوریدش؟»
گفتم: «فعلاً وقت این کارا نیست. بیست و پنج دقیقه دیگه نمازه!»
و شروع کردم به باز کردن عمامه.
🌸 @Negahynov
در همان حال، گفتم: «فقط یک عدد زانو لازم دارم! میتونی زانوتو بیاری بالا❓»
با تعجب زانویش را بالا آورد. زانویش برای پیچیدن عمامه من کمی کوچک است. فکر میکنم زانوی ساسان مناسبتر باشد. ولی دوست دارم از خود رامین کمک بگیرم.
گفتم: یه کم زانوتو بازتر کن... آهان خوبه.»
پارچه عمامه را باز کردم و آن سمتش را که بیرون بود و کثیف شده بود، دادم داخل. و شروع کردم به پیچیدنش دور زانوی رامین.
گفتم: «این یه کار تخصصیه ها! هر کسی بلد نیست! 😉
خب حالا تا من دارم عمامه رو میپیچم، اگر سؤالی دارید، بگید که دربارهش صحبت کنیم.»
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | چگونه شهید شهریاری با ابتکارش مانع تعطیلی راکتور تهران شد
🔺 رهبر انقلاب: آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن متحیّر ماند. ۱۳۹۶/۰۹/۰۶
#قهرمان
#شهید_شهریاری
#ابتکار #اقتدار #ایران
💻 @Khamenei_ir
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت نوزدهم)
#داستان
🖇 لینک قسمت هیجدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9745
اردشیر گفت: «حاجی، حالا از حرفای امروز که بگذریم، شما خود کوروش رو قبول داری یا نه؟» 🙄
گفتم: «کدوم کوروش؟»
جواب داد: «کوروش دیگه... کوروش کبیر... کوروش خودمون.»
گفتم: «آهان، کوروش شما رو که گفتم قبولش دارم! یادت نیست گفتم به اندازه رستم براش احترام قائلم و دوسِش دارم❓
حالا بذار من یه سؤال بپرسم: شماها رستم رو دوست دارید؟ براش احترام قائلید یا نه؟... هر چهارتاتون جواب بدید.»
🌸 @Negahynov
بچهها دور من و رامین جمع شده بودند و داشتند پیچیدن عمامه را تماشا میکردند. 👀
در همان حال، اول ساسان جواب داد: من که... حالا احترام و اینا سوسولیه؛ ولی خیلی میخوامش! 👌
اردشیر با خنده گفت: «منم هم دوسِش دارم؛ هم براش احترام قائلم.»
حمید گفت: «رستم اسطوره ایرانیاست. قهرمان ایرانیاست. مگه میشه قبولش نداشته باشیم⁉️»
ساسان سریع گفت: «جون من دیگه اسم قهرمانو نیارید تا حاجی یه فیلم جدید برامون درنیاورده!» 😶
با خنده به رامین نگاه کردم و گفتم: «شما چی میگی رامین خان؟»
رامین گفت: «منم قبولش دارم.»
ساسان به شوخی، به رامین گفت: «احترامم براش قائلی؟!» 😜
🌸 @Negahynov
صبر کردم تا خنده بچهها تمام شود؛ بعد گفتم: «حالا یه سؤال دیگه: به نظرتون رستم واقعی بوده یا افسانه؟»
چند ثانیه به فکر فرو رفتند...
گفتم: «هر چهارتاتون جواب بدید.» 😉
رامین گفت: «فکر کنم واقعی نباشه. یعنی افسانه باشه.»
ساسان گفت: «تو خجالت نمیکشی به رستم با اون هیبتش میگی «افسانه»؟! 😂
من که میگم واقعی بوده.»
اردشیر گفت: «من واقعاً نمیدونم... دوست دارم واقعی باشه... ولی خب شایدم نباشه.» 🤔
حمید گفت: «شایدم یه رستمی بوده؛ ولی این قدرت عجیب و غریب و افسانهای رو توی داستانا و حماسهها بهش اضافه کردن.
یعنی... چی میگن... اغراق کردن.»
🌸 @Negahynov
ساسان گفت: «حاجی، جدی حال میکنی با صحبت کردنش؟ فقط گیرِ صصصصالححححینه؛ وگرنه، تا الان آیتالله شده بود!» 🤣
آرام عمامه را از روی زانوی رامین برداشتم و گرفتم جلوی بچهها.
گفتم: «ببینید چه کردم!» 😎
بیشتر از همه، رامین خوشحال شده بود که خرابکاریاش جمع و جور شده.
ساسان با صدای بلند گفت: «به افتخارش»
و همه با هم دست زدند. 👏👏👏👏
عمامه را در دست گرفتم و روی چمنها نشستم.
ادامه دارد...
#رستم
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شهید سلیمانی در جمع مدافعان حرم و روحیه دادن به رزمندگان 🌹
#قهرمان
#مدافعان_حرم
#سردار_سلیمانی
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت بیستم)
#داستان
🖇 لینک قسمت نوزدهم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9759
عمامه را در دست گرفتم و روی چمنها نشستم.
کافی میکسم تقریباً یخ کرده بود. برداشتم و به بچهها تعارف کردم. بعد هم زود سر کشیدم و بحث را ادامه دادم:
«ببینید شما هیچ کدومتون در مورد واقعی بودنِ رستم مطمئن نیستید؛ ولی همین رستم رو هم دوست دارید و به قول پهلوون، میخوایدش.
منم مثل شما، نسبت به رستم همین حس رو دارم. ✅
کوروش هم از نظر من این جوریه.
این کوروشی که اردشیر ازش حرف میزنه، واقعاً دوست داشتنیه؛ با این که ممکنه واقعی نباشه. 👌
در مورد کوروش واقعی در منابع تاریخی، حرفای ضد و نقیض زیادی گفته شده. در مجموع، ممکنه این احتمال رو بدیم که وجود این ویژگیهایی که اردشیر گفت، در کوروش افسانه باشه... ☁️
خب این یه بحث دیگه هست. کار علمی و تحقیقی میخواد. ما هم که نه با کوروش پسرخاله هستیم؛ نه به قول اردشیر، عاشق چشم و ابروش هستیم!
هر جا کار خوبی کرده، دمش گرم؛ هر جا هم کار بدی کرده، خب... چه میدونم... دمش سرد!
با حرفم موافقید؟»
🌸 @Negahynov
ساسان گفت: «من که هم موافقم؛ هم برات احترام قائلم!» و با صدای بلند خندید. 😆
حمید گفت: «منم کاملاً قبول دارم.» ✅
رامین گفت: «آره، منم موافقم... البته من هنوز روی مسائل سیاسی حرف دارما...» ☝️
گفتم: «منم حرف دارم. حالا یه روز سر فرصت میتونیم در موردشون صحبت کنیم.» 😉
به اردشیر نگاه کردم و منتظر نظر او شدم.
اردشیر کمی فکر کرد و گفت: «حرفتون درسته. البته بازم من کوروش رو دوست دارم و واقعاً دلم میخواد همه چیزایی که دربارهش گفتم، راست باشه.» 🙄
🌸 @Negahynov
گفتم: «آفرین به همهتون. حرفِ هر پنجتامون یکیه. فقط داریم به بیانهای مختلف میگیم. ✅
خب دیگه، من زود باید برم که نماز مردم روی زمین نَمونه!» 😉
در حالِ پوشیدنِ عبا و عمامه، اردشیر گفت: «حاجی شماره تلفنتو میدی؟»
گفتم: «آره حتماً» و شماره را دادم.
بعد با تک تک بچهها روبوسی و خداحافظی کردم.
حمید گفت: «فردا هم هستید؟»
گفتم: «دو سه روزی دارم میرم شهرستان. آخر هفته هماهنگ کنید که همدیگه رو ببینیم. چند تا از این کلیپها رو هم با هم نگاه کنیم.» 😉
🌸 @Negahynov
راه افتادم به سمت درِ پارک. کمی که دور شدم، ساسان صدا زد: «حاجی... خیلی برات احترام قائلم!» 😂
صدای قهقهه بچهها دوباره بلند شد.
زیر لب گفتم: «خدایا شکرت». 😇
خندیدم؛ دستی برایشان تکان دادم و از پارک خارج شدم.
#رستم
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید.👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
دانشمند شهید محسن فخری زاده که بود؟👇👇👇
💠 ۵۹ ساله، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاع
🎓 استاد فیزیک هسته ای دانشگاه امام حسین علیه السلام
💪 جزء پنج ایرانی لیست ۵۰۰ نفر قدرتمندترین افراد جهان نشریه فارین پالیسی
👌 دانشمند ارشد وزارت دفاع و لجستیک نیروهای مسلح
💯 دارنده لقب پدر برنامه هسته ای ایران در رسانههای غربی
💥 شکست نقشه ترور او در سال های گذشته
🗣 نام بردن نتانیاهو از او در یک برنامه
📝 قرار گرفتن در لیست تحریم در سال ۲۰۰۷
#شهید_محسن_فخری_زاده
#قهرمان #شهید
#تروریسم
🌸 @Negahynov