⁉️ پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک 🤔
(قسمت دهم)
#داستان
📎 لینک قسمت نهم:
🌸https://eitaa.com/Negahynov/3343
ربع ساعت بعد، پیچیدیم در یک خیابان فرعی. «خیاطی شاه داماد» جایی بود که آقا مراد واردش شد.
من بیرون ایستادم و کمی اینپا و آنپا کردم بلکه بتوانم همان بیرون بمانم. ولی وقتی صدای اُوستا میآید که: «مجیــــد، کجا موندی پسر؟ بجنب دیگه»، یعنی چارهای نیست و باید رفت داخل. 😕
داخل مغازه، چند نفر مشغول برش زدن و دوختن بودند. مرد میانسالی که احتمالاً صاحب مغازه بود، با متری که روی گردنش انداخته بود، داشت بین میزهای خیاطی قدم میزد و به کار خیاطها نظارت میکرد. 🔍
وقتی که متوجه ما شد، جلو آمد و خیلی گرم، سلام و احوالپرسی کرد. آقا مراد هم جواب پر و پیمان و گرمی داد و گفت: «حقیقتش ما یه لباس میخوایم؛ ولی پارچه با خودمون نیاوردیم. شما اینجا پارچه هم دارید❓»
زیر لب گفتم: «وااااای، دوباره شروع شد!» 😱
🌸 @Negahynov
مرد میانسال گفت: «بله، مشکلی نیست. یه سری پارچه خودمون داریم. یه سری هم نمونه داریم که میتونید ببینید و هر کدوم رو که خواستید، براتون سفارش بدیم.» ✅
خب خدا را شکر، انگار به خیر گذشت. 👌
آقا مراد گفت: «دستت دُرُست، پس یه لباس خوب برای ما بدوز. کِی میتونی آمادهش کنی❓»
صاحب مغازه گفت: «بفرما بشین.»
آقا مراد و صاحب مغازه روی صندلیهای نسبتاً کهنه مغازه نشستند. به من هم تعارف کردند که بنشینم.
صاحب مغازه گفت: «لباس برای خودتونه یا آقازاده؟»
دلم یک دفعه ریخت. جای بابا خالی... 💔
آقا مراد متوجه حال من شد. دست بزرگ و گرمش را روی شانهام فشار داد. بعد رو کرد به صاحب مغازه و گفت: «ببین داداش، مختصر و مفید بهت بگم: یه لباس درست و حسابی و خیلی خوب میخوام. دیگه ما رو معطل سؤال و جواب نکن. بلدی، بسم الله؛ بلد نیستی، یا علی!»
🌸 @Negahynov
دیگه نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سرم را بردم نزدیک گوش اُوستا و گفتم: «وااااای آقا مراد! امروز چهتون شده؟!» 😑
ادامه دارد...
#پندار_نیک #گفتار_نیک #کردار_نیک
#زرتشت #باستان_گرایی
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
دین یابی ایرانیان حتی در ثریا
#اسلام
#ایرانیان
#پیامبر_اکرم (ص)
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
مرزبان سیستان خطاب به لشکر مسلمانان چه گفت⁉️
#اسلام
#زرتشت
#اسلام_اختیاری_ایرانیان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
⁉️ پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک 🤔
(قسمت یازدهم)
#داستان
📎 لینک قسمت دهم:
🌸https://eitaa.com/Negahynov/3358
دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سرم را بردم نزدیک گوش اُوستا و گفتم: «وااااای آقا مراد! امروز چهتون شده؟!» 😑
آقا مراد چپ چپ نگاهم کرد و چیزی نگفت!
صاحب مغازه گفت: «چی شد؟ بالاخره توافق کردید؟
آخه عزیز من، برادر من، «لباس خوب میخوام» که نشد حرف! پیرهن میخوای؟ آستین بلند، آستین کوتاه؟ کت میخوای؟ یا کت شلوار؟ یا شلوار خالی؟ اصلاً چه سایزی میخوای؟ برای کجا میخوای؟ مهمونی، اداره، خونه؟ 👔👕👖🤔
راستی دیروز یه نفر اومدن بود میگفت: شلوار خوب، شلواریه که از چهار طرف جِر خورده باشه‼️ یکی دیگه میاد میگه باید بشه باهاش خربزه قاچ کرد!»
بعد با لحنی که خنده و کلافکی در آن مخلوط بود، گفت: «پیژامه هم لباسه! میخوای همونو برات بدوزم؟! خوبم میدوزم!» 😏
آقا مراد گفت: «گرفتی ما رو؟! داداشِ من، شما خیاطی؛ ما باید بهت بگیم چی خوبه؛ چی بده؟! ما «ف» رو که میگیم، شما باید تا فرحزاد بری!
یک کَلوم: یه لباس میخوام که خوب باشه؛ درست و درمون باشه؛ چه میدونم؛ نیک باشه!» 😳
🌸 @Negahynov
بعد، رو کرد به من و گفت: «مجید، تو بگو؛ شاید آقا زبون تو رو بهتر بفهمه!»
ای داد بیداد! گل بود؛ به سبزه نیز آراسته شد! 😐
اصلاً نمیدانستم چه باید بگویم! کمی مکث کردم و گفتم: «اِممم... راستش...» 😨
آهسته گفتم: «آخه من چی بگم اوستا؟!» 🤔
آقا مراد هم خیلی آهسته جواب داد: «ریش و قیچی دست خودت! زبون ما رو که نمیفهمه! تو بگو؛ شاید بفهمه!».
حسابی گیج شده بودم. دل را به دریا زدم؛ یکی دو تا نفس عمیق کشیدم و گفتم: «آقا ما یه پیرهن میخوایم؛ سایز ایشون باشه (و به آقا مراد اشاره کردم). برای مهمونی میخوایم؛ ولی راحت هم باشه.»
قلبم داشت تند تند میزد. نمیدانستم واکنش آقا مراد چه خواهد بود. 😰
🌸 @Negahynov
زیر چشمی نگاهی به اُوستا انداختم و یک نفس و تند تند ادامه دادم: پارچهشم چهارخونه درشت باشه. اگه میشه، نمونه پارچههاتون رو بیارید ببینیم. راستی، سایزشون فکر کنم ایکس لارج هست. حالا میخواید اندازهشون رو بگیرید که دقیقتر بشه.» 😶
صاحب مغازه لبخند رضایتی زد و گفت: «زنده باد. این شد حرف حساب.» 👏👏
و رفت تا پارچهها را بیاورد.
جرأت نداشتم به آقا مراد نگاه کنم. خودم را مشغول ور رفتن با لبهی صندلی نشان دادم. خدا را شکر مغازهدار هم زود آمد: «بفرما، اینم نمونه پارچههامون.»
یکی دو ثانیه مکث کردم. صدایی از آقا مراد درنیامد. لابد این یعنی: «بازم ریش و قیچی دست خودت»!
ادامه دارد...
#پندار_نیک #گفتار_نیک #کردار_نیک
#زرتشت #باستان_گرایی
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✍ معرفی کانال نگاهی نو در سایت «راه راستی»
🌸 @Negahynov
💻 سایت تخصصی «راه راستی» که به نقد باورهای زرتشتی و باستانگرایانه اختصاص دارد، در مطلبی به معرفی کانال «نگاهی نو» پرداخت.
در بخشی از این مطلب میخوانیم:
کانال «نگاهی نو» از کانال های ارزشمند است که باورهای زرتشتیان، باستان گراهای افراطی و طرفداران رژیم شاهنشاهی را مورد انتقاد قرار داده و از اسلام دفاع می کند.
کانال ها و گروه ها از این دست فراوان است اما چند ویژگی، این کانال را از دیگر فعالیت های مشابه، تا حد زیاد، جدا می سازد:
یک) بخش عمده ی انتقادها از طریق پوستر یا همان عکس نوشته های زیبا و چشم نواز است. تا زمان نگارش این نوشته، تعداد آنها به بیش از ۱۲۰۰ تصویر رسیده است.
دو) مطالب مندرج در تصاویر، مستند است.
سه) مطالب کانال منحصر در عکس نوشته نیست. بلکه از قالب های متنوعی همچون داستان، فتوکلیپ و استیکر برای انتقال مفاهیم و پاسخ گویی به شبهات استفاده شده است.
چهار) عمده ی مطالب به وسیله مدیران و کارشناسان این کانال طراحی شده است؛ بدون بازنشر از دیگر شبکه های اجتماعی.
پنج) محتوای مطالب نشان می دهد که دست اندرکاران کانال، از اطلاعات و خبرویت بالا برخوردارند.
🌸 @Negahynov
📝 این مطلب را به طور کامل در آدرس زیر مشاهده کنید:
✅ www.raherasti.ir/16337
#نگاهی_نو
#راه_راستی
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282