ﺳﻪ نفر ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﯾﮏ ﯾﺨﭽﺎل را ﺑﺒﺮﻥ ﻃﺒﻘﻪ هشتم. ﺗﻮ ﻃﺒﻘﻪ ۷ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ: ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭﻣﻮﻧﺪﻩ.
ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ:
ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺑﺪ.
میگن اول خبر خوب بگو و بعد خبر بد.
میگه: ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ اینکه: یک ﻃﺒﻘﻪ دیگه ﻣﻮﻧﺪﻩ.
اما ﺧﺒﺮ ﺑﺪ: ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ.
حکایت دولت فعلی است !!!
خبر خوب اینکه ۲ ماه به آخر دولت مانده.
خبر بد اینکه، از سال ۹۲ مسیر را کلا اشتباه اومدیم.
🤦♂️🤦♂️
به مسیر برگردیم.
مواظب باشیم دوباره گول تبلیغات و وعده های جریان خسته و ناکارآمد غربگرا را نخوریم.
😔 این چندهزارمین داغ کابل است
هَزاره نیستم اما هزارمین بار است
به یاد اشک تو چشمم شبیه شب، تار است
به تلخکامی بادام چشمهایت که
زمین به تو چقدَر حالِ خوش بدهکار است
زمین و مین شده کابوس روز و شبهایت
جهانِ کورشده، ناگزیر از انکار است
صدای ضجهی کابل به گوش هر که رسید
تمام عمر به داغ غمش بدهکار است
چقدر عین توام.... چشمهام بادامیست!
تو گریه میکنی و چشمهای من تار است
مریم ابراهیم زاده
از شیر ۹۲ تا خشخش ۱۴۰۰
روحانی سال ۹۲: آنچنان رونق اقتصادی ایجاد میکنم که اصلاً کسی دنبال یارانه نرود. (گفتگوی ویژهی خبری شبکه ۲، ۱۳۹۲)
روحانی سال ۱۴۰۰: نگذاشتیم حوادث (قحطی) سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ تکرار شود. (۱۸ اردیبهشت ۱۴00)
یک شکارچی مدعی، برای شکارچیان دیگر تعریف میکرد که من آنچنان در شکار ماهرم؛ که اگر توی جنگل ده تا شیر به من حمله کنند؛ از پسشان برمیآیم. دیگر شکارچیان که میدانستند طرف مال این حرفها نیست، زیر بار نرفتند؛ گفتند امکان ندارد، این بنده خدا تخفیف داد که باشد حالا؛ اگر نُه تا بودند که میتوانم دیگر. باز زیر بار نرفتند و همینطور کوتاه میآمد تا یک شیر و قسم خورد که دیگر حریف یک شیر میشود؛ باز قبول نکردند؛ سرتان را درد نیاورم؛ این جناب مجبور شد در نوع حیوان تخفیف دهد و شیر را به ترتیب تبدیل کرد به پلنگ، گرگ و روباه و روباه را هم از ده تا شروع کرد تا اینکه بالاخره حاضران به یک روباه رضایت دادند؛ خلاصه دفعهی بعد این شکارچی ما، با بقیه رفت شکار. پس از کمی که در جنگل ردپاها را بررسی کردند؛ اولین خشخشی که از پشت بوتهها به گوش رسید؛ قهرمان قصة ما پا گذاشت به فرار!
جیم جواتی
ثبت نام فامیلی برای ریاست جمهوری!
قاضی زاده هاشمی با دخترش رفت برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد؛ پزشکیان و دهقان با همسرانشان. اگر ثبت نام انتخابات چند روز بیشتر طول میکشید با کاندیداهایی آشنا میشدیم که احتمالاً با مادر، خاله، عمه، دخترخاله، دختردایی، مادربزرگ، زن دوم و... برای ثبت نام میرفتند.
جیم جواتی
بدو بدو ریاست جمهوری تموم شد!
خیلیها این پرسش در ذهنشان هست که چرا آمار ثبتنام کنندگان برای ریاست جمهوری اینقدر بالاست؛ واقعاً بیشتر این افراد چه مدل ذهنیای دارند که به آنها اجازه و اعتمادبهسقف میدهد که خود را کاندیدای بالاترین مسئولیت اجرایی کشور بدانند. با اینکه پرسش بزرگی است؛ اما پاسخ ساده و روشنی دارد؛ مدل ذهنی ملانصرالدینی.
روزی ملانصرالدین از معلمی طلبی داشت؛ رفت و در کلاس را زد معلم آمد و گفت نیم ساعت دیگر کلاسم تمام میشود با هم میرویم خانه و طلبت را میدهم. ملا منتظر ماند و با فاصله از بیرون پنجرهی داخل کلاس را نگاه میکرد. دید معلم تمام مدت راه میرود و به ریشش دست میکشد؛ چند دقیقه بعد ملا در کلاس را دوباره زد و گفت: آقا من به جای شما میآیم و قدم میزنم و دست به ریشم میکشم؛ شما بروید طلب من را از منزل بیاورید.
خب این بندگان خدا هم حق دارند؛ نگاه میکنند به هشت سال گذشته و به این نتیجه میرسند؛ اگر ریاست جمهوری این بود که حسن روحانی کرد، خب مگر خدا زده توی کمر ما که نتوانیم. میرویم و هر غلتی هم زدیم آدرس واشنگتن دی سی را میدهیم و تهش هم دخترمان را هیأت علمی میکنیم و دامادمان را هم مسئول فلان جا و داداشمان هم مدتی بعد از زندان درمیآید و... و توی زندگی همین چیزهاست که برای آدم میماند.
جیم جواتی
سر نخواستنت هم دعواست!
عملکرد پرزیدنت روحانی آنچنان مشعشع بوده که حتی خیلی از دوستان و رفقای استخر و جکوزی این جناب هم، به هر شکل ممکن (چه با لگد و چه با کنایه) سعی میکنند هر گونه انتساب و ارتباط خود را با او و دولتش نفی کنند؛ یعنی این آقا شده مصداق بارز این جمله که «سر نخواستنت هم دعواست»!
جیم جواتی
شکر خدا امروز دوره ی مهارت ارتباط مؤثر با معتادان که برای دوستان منتور فعال در زمینه ی راهبری معتادان فعالیت می کنند تمام شد. 🙌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | روایت آخرین ساعات زندگی مرحوم آیت الله العظمی بهجت از زبان فرزندش
@HawzahNews|حوزهنیوز
👌 توصیهی بازیگر سریال یاور به کاندیداهای دولتی!
در سکانسی از «سریال یاور» که در ماه رمضان پخش شد، همسر کارگرِ اخراجشده از رستوران به او یاد داد که وقتی میروی پیش «یاور چلویی» یه تیکه پیاز بذار توی جیبت و از آب پیاز که به دستت چسبیده، یواشکی به چشمت بمال تا بتونی گریه کنی و برت گردونه سرِ کار.
از آنجایی که این روزها، کاندیداهای دولتی به شدت به گریه کردن جلوی دوربین نیاز دارند و همهشان هم به اندازهی آقای جهانگیری در این زمینه، پیشرفته نیستند، پیشنهاد میشود از این راهکار استفاده کنند علی برکه الله. (در ضمن پیاز قرمز بهتر جواب میدهد)
جیم جواتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالی بود 🤣😅
به ترتیب ادای پله، پله برقی، پله گرد و آسانسور رو درمیاره😂👌
این مرد با داس آمد!
معمولاً رسم بر این بوده که روز ثبت نام برای نامزدی ریاست جمهوری، طرف کمی حرفهای دلگرمکننده خطاب به ملت بزند و تشویق کند به حضور در انتخابات و اظهار امیدواری که در کنار سایر نامزدها بتوانند برای اعتلای ایران قدمی بردارد؛ حالا این برادر ما از همان روز اول شروع کرد به درو کردن رقبای خودش که نه چکش (دادگاه) است و نه پادگان است و... ؛بنابراین باید گفت: این مرد با داس آمد! (هر چند اگر جیباش رو هم خوب بگردن، یحتمل کلید روحانی را توش پیدا میکنند.)
داس: وسیلهای مناسب برای رأی جمع کردن در سن 64 سالگی. (لاریجانی پدیا)
جیم جواتی
نیمکت کنار دکه پارک
این مرد با داس آمد! معمولاً رسم بر این بوده که روز ثبت نام برای نامزدی ریاست جمهوری، طرف کمی حرفها
یکی از دوستان که این متن رو دیدس، گفتس یه چیزم من میگم هان، شوما اضافه بکن. گفتم چی چی س؟ گفت: روحانی هم گفته س دو تا بیل پیدا کرده س. گفتم: خب. گفت: بنویس امیدوارم به حق علی هان، اون دو تا بیل هم بخوره تو کمر... که نذاشتم حرفش رو تموم کنه. گفتم: زشته س.
مسابقه ی ضرب المثلشناسی
کدام بیت از ابیات زیر، بیشتر مناسب تصویر بالا است؟
الف) بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت (حافظ)
ب) رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت
نریخت دُرد می و محتسب ز دِیر گذشت (هروی)
ج) قضا گفت گیر و قَدَر گفت دِه
فلک گفت احسنت و مَه گفت زِه (فردوسی)
د) همهی موارد فوق، کمپلیت صحیح است.
جیم جواتی
امتحان پایانترم دولت حسن روحانی!
لطفا به پرسش زیر پاسخ دهید و یک کلید نیممتری برای هفت پشتتان دریافت کنید.
مستر ربیعی سخنگوی دولت: استنباط اینکه دولت همه چیز را رها کرده صحیح نیست. (خبرگزای تسنیم: ۴ خرداد 1400)
پس کدام گزینهی زیر صحیح است؟
الف) دولت همه چیز را «گروگان» گرفته است.
ب) دولت همه چیز را «نابود» کرده است.
ج) نیازی به «استنباط» نیست، هر (بلانسبت) الاغی میفهمد که دولت همه چیز را رها کرده است.
د) دولت «فقط چیزهایی» را رها کرده که ازشون کاسب نیست.
لطفا پاسخنامه را به زندان اوین ارسال فرمایید.
تذکرات مهم:
۱. روی نامه حتما قید شود «برسد به دست جنابان حسین فریدون یا مهدی جهانگیری».
۲. اگر پاسخنامه برگشت خورد، اشکالی ندارد؛ بفرستید به جزیرهی زیبای کیش، چون امکانش هست مصححان محترم برای مرخصی رفته باشند آنجا.
جیم جواتی
حجاریان و طلسمهایش!
سعید حجاریان پس از رد صلاحیت شدن رحِمهای ملکی و اجارهای جریان غربگدایش، یادداشتی نوشته و سخن از «سیاه بهار» و «گدا بهار» آورده و به بحران معیشتی و اغتشاش در کشور تهدید کرده که بیشتر به لاف در غریبی میخورد؛ ولی خب اگر از باب اینکه دشمن را نباید کوچک شمرد هم بخواهیم به قضیه نگاه کنیم، چیزی بیش از داستان مسجد مهمانکشی مولانا در مثنوی، دفتر سوم، نیست.
خلاصهی داستان از زبان شهید مطهری (ره) در کتاب آیندهی انقلاب اسلامی:
قدیمها مهمانخانه و مانند آن نبوده و اگر کسی وارد محلی میشد و آشنایی نمیداشت مسجد را مسکن میگزید. مسجدی بود که معروف شده بود که هر کس میآید اینجا شب میخوابد، صبح که میروند، جنازهاش را بیرون میآورند و کسی هم نمیدانست علت قضیه چیست. یک آدم غریبی آمد، رفت در آن مسجد بخوابد، مردم گفتند آنجا نرو، این مسجد نمیدانیم چگونه است که هر کس میآید شب در اینجا میخوابد صبح جنازهاش را بیرون میآورند، زنده نمیماند. گفت: من دیگر از زندگی بیزارم و از مرگ هم نمیترسم، من میروم. هر کار کردند گوش نکرد و رفت در آنجا خوابید.
ضمناً آدم دلیری بود. آن نیمههای شب که شد صداهای هولناکی از اطراف این مسجد بلند شد: آی تو کی هستی که آمدهای اینجا؟ الآن خفهات میکنیم، الآن ریز ریزت میکنیم؛ یک صداهای مهیبی در آن تاریکی که زهره شیر میترکید. تا این صداها را شنید، این هم از جا بلند شد و گفت: تو کی هستی؟ صدایش را بلندتر کرد: هر که هستی بیا جلو، من از مرگ نمیترسم، من دیگر از این زندگی بیزارم، بیا هر کاری میخواهی بکنی بکن. شروع کرد فریادِ بلندتر کشیدن. یک مقدار که جلو رفت و فریاد کشید صدای مهیبی از داخل مسجد بلند شد، ناگهان دیوارها فرو ریخت و طلسمهایی که در آنجا بود شکست و گنجهایی که در آنجا مدفون بود پیش پای آن آدم فرو ریخت. فردا صبح از آنجا با یک سلسله گنجها بیرون آمد.
محمدرضا آتشین صدف
حجاریان و طلسمهایش!
سعید حجاریان پس از رد صلاحیت شدن رحمهای ملکی و اجارهای جریان غربگدایش، یادداشتی نوشته و سخن از «سیاه بهار» و «گدا بهار» آورده و به بحران معیشتی و اغتشاش در کشور تهدید کرده که بیشتر به لاف در غریبی میخورد؛ ولی خب اگر از باب اینکه دشمن را نباید کوچک شمرد هم بخواهیم به قضیه نگاه کنیم، چیزی بیش از داستان مسجد مهمانکشی مولانا در مثنوی، دفتر سوم، نیست.
خلاصهی داستان از زبان شهید مطهری (ره) در کتاب آیندهی انقلاب اسلامی:
قدیمها مهمانخانه و مانند آن نبوده و اگر کسی وارد محلی میشد و آشنایی نمیداشت مسجد را مسکن میگزید. مسجدی بود که معروف شده بود که هر کس میآید اینجا شب میخوابد، صبح که میروند، جنازهاش را بیرون میآورند و کسی هم نمیدانست علت قضیه چیست. یک آدم غریبی آمد، رفت در آن مسجد بخوابد، مردم گفتند آنجا نرو، این مسجد نمیدانیم چگونه است که هر کس میآید شب در اینجا میخوابد صبح جنازهاش را بیرون میآورند، زنده نمیماند. گفت: من دیگر از زندگی بیزارم و از مرگ هم نمیترسم، من میروم. هر کار کردند گوش نکرد و رفت در آنجا خوابید.
ضمناً آدم دلیری بود. آن نیمههای شب که شد صداهای هولناکی از اطراف این مسجد بلند شد: آی تو کی هستی که آمدهای اینجا؟ الآن خفهات میکنیم، الآن ریز ریزت میکنیم؛ یک صداهای مهیبی در آن تاریکی که زهره شیر میترکید. تا این صداها را شنید، این هم از جا بلند شد و گفت: تو کی هستی؟ صدایش را بلندتر کرد: هر که هستی بیا جلو، من از مرگ نمیترسم، من دیگر از این زندگی بیزارم، بیا هر کاری میخواهی بکنی بکن. شروع کرد فریادِ بلندتر کشیدن. یک مقدار که جلو رفت و فریاد کشید صدای مهیبی از داخل مسجد بلند شد، ناگهان دیوارها فرو ریخت و طلسمهایی که در آنجا بود شکست و گنجهایی که در آنجا مدفون بود پیش پای آن آدم فرو ریخت. فردا صبح از آنجا با یک سلسله گنجها بیرون آمد.
محمدرضا آتشین صدف
خدمت جدید روزنامهی اطلاعات!
یکی از مشکلاتی که ما اهل نت و شبکههای اجتماعی با آن دست به یخه هستیم، طولانی بودن لینکهاست و بیشتر ما، در به در دنبال سایت یا نرم افزاری هستیم که لینکهای دراز را برایمان کوتاه کند؛ خبر خوب اینکه لازم نیست جای دوری بروید؛ همین سایت روزنامهی اطلاعات این کار را برایتان انجام میدهد ماه. یک نمونهاش را که خودم دیدهام، عرض میکنم تا ایمان بیاورید.
مثلاً ایشان مدتی است برای جناب سیدحسن خمینی که «یادگار یادگار» امام است، تیتر میزند، «یادگار امام» و کاملاً پیداست که مدتی دیگر برای پسر ایشان احمد که «یادگار یادگار یادگار» است، باز مینویسد: «یادگار امام» و با همین فرمان روزی میرسد که
«یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار یادگار...» را هم میکند «یادگار امام».
بنابراین با خیال راحت لینکهای چند سطری را به این سامانهی توانمند بسپارید و یکی دو کلمهای تحویل بگیرید. علی برکه الله.
جیم جواتی
😡 ۸ دلیلی که رئیسی نباید رأی بیاورد!
وقت نداریم، کوتاه مینویسم.
1. این آدم اگر رأی بیاورد، تمام بر و بچهها و تیر و طایفهمان را که با هر ضرب و زوری بود، رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل و معاون و هیئت علمی کردهایم، اخراج میکند و میفرستد ور دل خودمان.
2. اهل بخور و بخواب و ویلا و ژیلا و سیاحت و زندگی در کشورهای آن ور آبی و... نیست و نمیشود با واریزیهای میلیاردی و وعدهی اقامت خود و بچههایش و... از او برای آنوریها اطلاعات بگیریم.
3. دستپروردهی بهشتی است و مثل او باهوش و قاطع است؛ مگر او را هم منفجر کنیم؛ وگرنه این بشر با ما کنار آمدنی نیست که نیست.
4. به خاطر سابقهی طولانیاش در قوه قضاییه با تمام چم و خم زیرآبی رفتنهای ما آشناست و در یک کلام در دورهی او یک ریال هم کاسب نیستیم.
5. همهی انقلابیها از پاپتیهایشان گرفته تا نخبههایشان مثل سعیدمحمد، مریدش هستند، رأی بیاورد، مثل مور و ملخ میریزند دورش و پشت سر خامنهای و نگاههای اقتصادیاش، کاری میکنند که تحریمها همه بشود کشک و این بیتعارف یعنی جمع شدن سفرهای لفت و لیس ما.
6. اگر مردم، یک دوره عملکرد او را ببینند و مزهاش برود زیر دهنشان، اول اینکه دورهی بعد هم قطعاً خودش است و این یعنی هشت سال باید سماق بمکیم؛ دوم اینکه بعد از ۸ سال هم دیگر مردم به کمتر از او راضی نیستند و ما که دیگر با خودمان تعارف نداریم، آدمی که یکدهم او پاکدست باشد و باجنم که نداریم؛ خلاصه اینکه باید برویم به دزدان دریایی سومالی بپیوندیم.
آخ دوستان چیزای دیگری هم هست؛ ولی همین حالا که به اینها که نوشتم فکر میکنم، این قدر حالم بد میشود که نمیتوانم ادامه بدهم.
جیم جواتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ واقعیت هایی از پشت پرده دستگری روح الله زم و سرشبکه های فساد و علت واقعی عصبانیت حسن روحانی در سخنرانی یزد