نو+جوان تنهامسیری
من و دوستانم تازه در باغچه کوچک این خانه قشنگ کاشته شده بودیم. 🌹🌺💐 همگی خوشحال بودیم 😍 چون جای خوب
صدایی شنیدم...
آنقدر بی جان وبی رمق و ناامید بودم
که حس باز کردن چشمانم را نداشتم...
ولی انگار حرفهای قشنگی به گوشم می رسید. 😃
گوشهایم راتیز کردم 👂و خوب گوش کردم.
ساقه ی تنومند و قوی داشت برای ما صحبت می کرد:
-- بچه ها قوی باشید 😎💪
امیدتان را از دست ندهید.
❌ تنبلی نکنید!
و گرنه، خشک و بی مصرف می شوید.
🍂🍂🍂
زود باشید تا جانی دارید
خودتان را نجات دهید. 🙌
شما می توانید دوباره ریشه بزنید و یک زندگی جدید داشته باشید. ✨
می توانید مثل من یک ساقه قوی
و یک گیاه سرسبز باشید. 🌱
برگها حال و روز خوبی نداشتند
ولی همگی از حرفهای ساقه
امید گرفتیم. 💓
وتمام توانمان را جمع کردیم
از ترس خشک شدن و نابود شدن
تا آنجایی که توان داشتیم، تلاش کردیم.
تنبلی را کنار گذاشتیم، ناامیدی را رها کردیم، تا راه رشد کردن را پیدا کنیم. 💫
و یک گیاه مستقل شویم. 😎✌️
عجب رؤیای شیرینی. 🤗 ❤️
#داستان_قسمت_دوم
#حیات_برتر
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @nojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
وحید 🧑 پدر و مادر وحید در آشپزخانه مشغول صحبت کردن بودند. 🧔🧕 داشتند برای تعطیلاتی که در پیش بود، ب
وحید خیلی خوشحال شد 🤩 و با ذوق از پدرش تشکر کرد. 😘🙏🙏🙏
چون که آقای محمودی گفته بود که تمیز کردن خانه خدا یک کار مستحبی بسیار خوب است. 😌👌
گوشی اش را برداشت 📱 و به آقای محمودی زنگ زد و ماجرا را تعریف کرد.
انتظار داشت آقای محمودی کارش را تایید کند. 😇 ولی برخلاف تصورش، آقای محمودی گفت: وحید جان! پسر عزیزم چرا این کار کردی⁉️‼️
😰😱😨
وحید با هیجان و متعجب گفت: ولی آقا خودتون گفتین که این یه کار مستحبی خیلی خوب و ارزشمنده (خیلی هم ثواب داره) و خدا از این کار خیلی راضیه. 😨
من که مستقیما دارم حرف خود خدا رو گوش می کنم. 😢
آقای محمودی با آرامش توضیح داد: بله وحید جان. هنوزم حرفم همینه. ☺️
❌ اما نه تا وقتی که قراره بین این کار مستحبی و حرف پدر و مادرت، یکیش رو انتخاب کنی...
وحید یکمی گیج شده بود... 😦
انگار نمی توانست منظور آقای محمودی را بفهمد.
به همین خاطر پرسید: آقا یعنی چی؟؟
یعنی پدر و مادر مثل خداوند اطاعت ازشون واجبه؟؟
آقا ما نفهمیدیم... گیج شدیم یکم.. 🤕
آقای محمودی خندید و گفت: تنها کسی که باید بی چون و چرا به حرفش گوش کرد، خداوند است.
ولی خداوند خودش دستور داده است که از پدر و مادرت باید حرف شنوی (اطاعت) داشته باشی. ☺️
☝البته تا وقتی که حرفشون با حرف خدا یکی باشه.
ادامه دارد....
#داستان_قسمت_دوم
#حیات_برتر
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @nojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
رضا و حسین 🧒👦 رضا و حسین دو دوست صمیمی بودند ❤️😊 که از اول دبستان با هم دیگه مثل یک برادر رفتار می
از اونجایی که رضا اغلب اوقات هم برای اومدن به مسجد و هیئت تنبلی می کرد، ☹️ حسین حدس میزد که رضا بخواد از زیر نماز خوندن اول وقت در بره و خودش رو آماده کرده بود تا حرفایی رو به رضا بزنه... 😊👌
حسین گفت :
دوست خوبم اصلا نماز برای همین هست که ما با تنبلی و راحت طلبی خودمون مبارزه کنیم ....😎💪
رضا خیلی سریع گفت:
ــ آخه من وقتی خسته ام نمیتونم از نمازم لذت ببرم ...😒
ــ نمازی که از همون اول باعث لذت بشه نتیجه پیروی از هوای نفسه😓 همینکه ما بگیم الان خسته اییم و حوصله نماز خوندن رو نداریم و نماز رو به وقتی که سرحالیم موکول می کنیم، یعنی پیروی از هوای نفس ....
⭕️⭕️⭕️⭕️
ما وقتی کاری رو بصورت تکرار انجام میدیم و در هییییچ شرایطی از اون دست نمی کشیم باعث میشه یک سری مهارت ها در اون رابطه پیدا کنیم و لذت واقعی هم در نمازی هست که همیشه و تحت هر شرایطی خونده بشه اینطوری باعث تقرب و رسیدن به لذت واقعی میشه ...😇
رضا که از حرفای حسین خیلی خوشش اومده بود، 😍
گفت :
ــ من تا حالا از این زاویه به نماز نگاه نکرده بودم. 💞 حق با توئه. بیا تا وقت هست وضو بگیریم و نماز رو همینجا بخونیم ..😇👌
#داستان_قسمت_دوم
#حیات_برتر
#رضا_و_حسین
😎 نو+جوان تنهامسیری
💫 @nojavanTanhamasiri