🔰تا یک قدمی مرگ
روحانی آزاده جناب عیسی نریمیسا حکایت میکند که: وقتی در عملیات رمضان - تابستان ۱۳۶۱ ش ـ به همراه جمعی دیگر از دوستان اسیر شدیم از همان لحظات اوّل، لطف خداوند را شاهد بودیم که تمامی سختیها و مشکلات را آسان میکرد. قضیه از این قرار بود که در همان ساعات اولیه اسارت یک سرباز عراقی به نزد افسر مافوق خود ـ که پیش ما بود - آمد و چیزهایی به او گفت از لابه لای کلماتش فهمیدم که به افسر میگوید: برادر من به دست ایرانیها کشته شده است، اجازه بدهید من تعدادی از اینها را بکشم. با گرفتن اجازه چند نفر از ما را به پشت خاکریزی برد، شاید دیگران متوجه نشده بودند که او چه نیتی دارد ولی من که کم و بیش عربی می دانستم در تعجب و تحیّری خاص فرو رفته بودم از نگاه هایم متوجه شد که مطلب را فهمیده ام. ناگهان خطاب به من کرد و گفت: اینجا خاک شماست یا خاک ما؟ گفتم نمیدانم. گفت: شما متجاوزید یا ما؟ گفتم نمیدانم. گفت: شما کافرید یا ما؟ گفتم نمیدانم به دنبال بهانه ای بود تا ما را بیشتر آزار دهد یکباره پرسید شما مسلمان هستید یا ما؟ گفتم هم شما هم ما گفت: شما مجوس و آتش پرستید، قرآن به زبان عربی است. پیامبر عرب بود و مکه و مدینه از آن عربهاست و اسلام دین ما عربهاست. گفتم: قرآن کتاب همه انسانهاست و پیامبر برای همه انسانها. با نگاهی ناباورانه دست خود را به جیبش برد و قرآن با قطعی کوچک را بیرون آورد و گفت بگیر و بخوان! قرآن را گرفتم و آن را باز کردم. گفت: یک سطر از آن را بخوان، من اولین آیه صفحه سمت راست را خواندم "وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبلاً كَثيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ" دیدم با حالتی خاص مرا نگاه میکند گویا اجمالی از معانی آیه را فهمیده بود برایش توضیح دادم و گفتم: "لَقَدْ أَضَلَّ الشَّيْطَانُ مِنْكُمْ جَمَاعَةً كَثِيرَةً" (یس، ۶۲) یعنی: «شیطان گروهی بسیار از شما را گمراه کرده است. گفت: «لأ لأ مِنْكُمْ» (نه نه شما را گمراه کرده است) گفتم: مگر نگفتی قرآن به زبان عربی است و برای عربها نازل شده است پس منظور قرآن خود شما هستید! ناگهان رنگ و روی او تغییر کرد و گفت درست میگویی، گویا خدا و رسول خدا و قرآن کریم با شما هستند و در حالی که تعجب وجودش را فرا گرفته بود ما - را از پشت خاکریز - برگرداند به جایی که بودیم.
هزارو یک حکایت قرآنی، ص ۳۰۳ به نقل از ماهنامه بشارت ش ۱۰، ص ۲۸
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰 استخاره ناب
مرحوم آیت الله محسنی ملایری از بندگان خوب خدا بود ایشان مردی پاک سیرت و نیکو سریرت و از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بودند. استخاره هایی بسیار عجیب می نمودند. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی دربارهٔ یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل نموده است: روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. «حاج افشار» نیز به منزل ما آمده و استخاره می خواستند. آیت الله محسنی برای او استخاره کرد من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم یک آیه آمد. ایشان به حاج افشار فرمودند: گویا شما میخواهید برای پسرتان دختری را عقد کنید؟ گفت: بلی همین طور است. بعد فرمودند: مثل اینکه مقداری از کارها و حرفهایش هم زده شده؟ گفت: بلی. ایشان تأملی کرد و فرمود: به هر حال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید، رقیبی دارید که از شما پیشی میگیرد و شما ضرر میکنید. حاج افشار این مطلب را نیز کاملا تأیید کرد و گفته اتفاقاً رقیب را هم میشناسیم و درست همانطور است که می فرمایید. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه میدهد: به هر حال این کار(= مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد. هفت هشت ماه از این حکایت گذشت. یک روزی من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم. هنگام ظهر بود چون غذا خوردیم میهمانان خوابیدند وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای میخواهم من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد ایشان رو کردند به آن شخص و فرمودند: اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاصی از آن برای شما امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بیانجامد. آن شخص بسیار تعجب نموده تشکر کرد و رفت بعدها ما فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و میخواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند من نیز از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم آقا ! من میخواهم یک سؤالی از شما بپرسم. فرمودند: خودم می دانم چه می خواهی بپرسی: گفتم آقا من نفهمیدم که حکایت این دو استخاره چه شد و مطلب را برایشان توضیح دادم. ایشان فرمودند: من یک مطلبی را میخواهم به شما بگویم اگر قول میدهید که تا من زنده هستم آن را به هیچ کس نگویید برایتان بگویم. گفتم: قول میدهم. فرمود: واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز میکنم از قرآن چیزی نمیفهمم اما یکی در گوشم میگوید که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من میگوید که چه چیزی بگویم من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته، میگویم.
هزار و یک حکایت قرآنی، ص ۴۴۵ به نقل از ناگفته های عارفان، ص ۱۹۴
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰پیرمرد شامی و امام سجاد
راوی میگوید: در آن موقعی که اهل بیت امام حسین علیه السلام درب مسجد جامع بودند، پیرمردی نزد آنان آمد و گفت: حمد خداوندی را که شما را کشت و هلاک کرد و از کشته شدن مردهای شما همه شهرها را در آسایش قرار داد و امیرالمؤمنین را برشما مسلّط ساخت. علی بن الحسين علیه السلام به او فرمود: ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟ پیرمرد: آری. امام سجاد : آیا این آیه را در قرآن خوانده ای" قل لا
أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى" يعنى بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (= اهل بیتم) پیرمرد: آری خوانده ام. امام سجاد : ما خویشان پیغمبر هستیم. امام سجاد : آیا در سورۀ بنی اسرائیل (=اسراء) این آیه را خوانده ای "وَآتِ ذَا الْقُرْبى" یعنی: و حق نزدیکان را بپرداز. پیرمرد: آری. امام سجاد : ما ذى القربى و خويشان رسول خدا هستیم. امام سجاد : آیا این آیه را خوانده ای "وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لله خُمْسَهُ وَللرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى" یعنی: بدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای نزدیکان است. پیرمرد: آری! امام سجاد : ما ذی القربی هستیم. امام سجاد :
آیا این آیه را خوانده ای: "إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطهِرَكُمْ تَطْهِيراً" خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. پیرمرد: این آیه را هم خوانده ام. امام سجاد : ما همان اهل بیتی هستیم که خدا آیه تطهیر را در منزلت ما نازل نمود. پیرمرد از شنیدن این کلمات ساکت ماند و از سخنان خویش پشیمان شد و گفت: «شما را به خدا قسم آیا این آیات در قرآن در شأن شماست؟ فرمود: آری، به خدا قسم، به حق جدم رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم که این آیات در حق ماست. پیرمرد گریست و عمامه خود را بر زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و
گفت: خدایا ! به سوی تو از دشمنان آل محمد ، از آدمی و پری بیزاری میجویم.
پس از آن به حضرت سجاد گفت آیا توبه من قبول می شود؟ فرمود: آری. اگر توبه کنی خداوند قبول میکند و تو با ما هستی . گفت من توبه کردم. چون داستان این پیرمرد به گوش یزید بن معاویه رسید، دستور داد او را کشتند.
وَلَيْسَ قَوْلُكَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ
الْعَرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْكَرْتَ وَالْعَجَمُ
هزارو یک حکایت قرآنی، ص ۷۲به نقل از اللهوف، ۱۹۴
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰راهی دیگر به سوی بهشت
روایت نموده اند که: امام علی بن موسی الرضا - عليه آلاف التحيّة والثّنا - هنگامی که کنار سفره می نشست و میخواست غذا میل نماید دستور میفرمود سینی ای بزرگ کنار سفره میگذاشتند، آنگاه از هر غذایی که در سفره بود از بهترین آنها بر میداشت و در آن سینی می گذاشت . سپس دستور میداد تا آنها را برای نیازمندان ببرند و آنگاه این آیات را تلاوت می فرمود: "فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامُ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ" سپس چنین می فرمود: خداوند متعال می دانست که همگان بر آزاد کردن بردگان قادر نیستند از این رو راهی دیگر (همانند غذا رساندن به مستمندان) به سوی بهشتش قرار داد.
هزارو یک حکایت قرآنی، ص ۱۰۵ به نقل از تفسیر نمونه ج ۲۷ ص ۳۱
ترجمه آیات:
ولی او از آن گردنه مهم نگذشت و تو چه می دانی آن گردنه چیست، آزاد کردن برده ای یا غذا دادن در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان یا مستمندی خاک نشین را.
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰اشکال وليد برکتاب مجید
گویند: یکی از سران شرک به نام «ولید بن عُقبه»-که او را گل سرسبد قریش میدانستند- به خیال خود سه اشکال بر آیات قرآن وارد نمود و گفت: جملۀ "اُسْتَهْزِئَ" و کلمه "عجاب" وكلمه "کبار" در قرآن آمده در صورتی که این کلمات دور از فصاحت و بلاغت است. تا اینکه روزی در حضور جمعی، وارد بر پیامبر اکرم (ص) شد. پیامبر در ظاهر به احترام او چندبار برخاستند و سپس نشستند، ولید از این رفتار پیامبر به شدت ناراحت شده و گفت: «اَتَسْتَهْزِئنی وَاَنَا مِنْ كُبَارِ الْقُرَيْشِ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٍ عُجَابٌ» یعنی «آیا مرا مسخره میکنی با اینکه من از بزرگان قریش هستم؟! این مطلب چیزی شگفت است»!
بدین ترتیب ولید در گفتار کوتاه خود هر سه کلمه قرآنی را که میخواست بر آنها ایراد و اشکال وارد سازد، ناخودآگاه در گفتار خویش استفاده نمود و با توجه به اینکه از زبردستان و سخنوران معروف عرب بود در نتیجه با سخن خویش سه اشکال وارده از طرف خود را پاسخ داد. و با شرمندگی از محضر پیامبر مرخص شد.
هزارویک حکایت قرآنی ص ۲۳۹ به نقل از داستانها و پندها ج ۴ ص ۱۷۱
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰استخاره ای برای نواب صفوی
ابوالفضایل مجتهدی ـ فرزند مرحوم آیت الله سید محمود امام جمعه زنجان ـ نقل نموده اند: مرحوم شهید سید مجتبی نواب صفوی به جهت فشارهای سیاسی روز، فراری بود و در جریان فرار و اختفا در یک روز سرد زمستان خود را از طریق بیراهه از شهر اردبیل به زنجان رسانده وارد منزل پدرم شد و دست کم دو شبانه روز در اتاقی خاص از حیاط اندرونی دور از چشم ،اغیار مهمان ما بود من نیز از جانب پدرم مأمور پذیرایی و انجام دستورات و حوائج وی بودم یک روز اول صبح که شهید نواب در حال عزیمت به تهران بود از مرحوم پدرم درخواست استخاره کرد مرحوم پدرم با قرآن استخاره کرد و با دیدن آیه مورد نظر به مرحوم نواب فرمودند: استخاره ظاهراً مربوط به مسأله جنگ و ستیز و کشت و کشتار است خوب است. میکشی ولی خود نیز کشته خواهی شد، بعداً که از پدرم سؤال شد: شما از کجا این معنا را دریافتید؟ فرمودند: آیه استخاره (فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ...) بود و من این معنا را از کلمۀ «قاتِلُوا» استنباط کردم که از باب مفاعله و بین الاثنيني (= طرفینی) است و حاکی از زد و خورد متقابل و کشتن و کشته شدن است.
هزارویک حکایت قرآنی ص ۴۳۲ به نقل از مردان علم در میدان عمل ج ۶ ص ۲۴۲
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰جریان کوثر!
برادر محمد مهدی سلیمانی پور - نونهال حافظ کل قرآن با ترجمه فارسی - چنین نقل نموده است: در یکی از مناطق جنوب لبنان شخصی که مسئولیت دارالقرآن آن منطقه را بر عهده داشت، حافظ بیست و پنج جزء قرآن کریم بود. پس از آنکه مردم مطالب قرآنی خود را از من پرسیدند او هم سؤالات خود را از آیات مشابه قرآن که سؤالات سختی است - مطرح کرد من نیز متقابلاً سؤالی برای او مطرح میکردم در یکی از شبها پس از آنکه سؤال او را پاسخ دادم نوبت به من رسید که سؤال خود را مطرح کنم. من هم سوره مبارکه کوثر کوتاهترین سوره قرآن را تلاوت نمودم و گفتم تلاوت قرآن را او ادامه بدهد (که این سؤالی است آسان و در عین حال چنین سؤالی کمتر به ذهن کسی میرسد). سؤال کننده هرچه به ذهن خودش فشار آورد چیزی به یادش نیامد در این جا مردم به خنده افتاده بودند و خودش نیز میخندید تا اینکه میکروفون را گرفتم و شروع کردم به خواندن سوره مبارکه کافرون که بعد از سوره مبارکه کوثر قرار دارد. سپس سؤال کننده تلاوت دنباله سوره مبارکه کوثر را که- سوره مبارکه کافرون است - ادامه داد. (ضمناً تصوّر ایشان این بود که هرگاه آیات قرآن طولانی باشد تسلط بر آنها مشکل خواهد بود و هرچه کوتاه تر باشند حفظ آنها راحت صورت خواهد گرفت در حالی که این نکته عمومیت ندارد)
هزارو یک حکایت قرآنی، ص ۳۸۹ به نقل از جرعه نوش وحی ، ص ۳۰
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰جهیزیه ای بی نظیر
آورده اند که: یکی از دانشمندان به نام امام محمد که در منتهای فقر گذران امور مینمود روزی به نزد مردی بازاری آمد و گفت اگر مرا چند درهم بدهی تو را دو مسأله می آموزم. مرد جواب داد من مسأله را میخواهم چه کنم از پی کار خود برو. پس از مدتی اتفاقاً همان مرد روزی قسم یاد کرد که اگر به دختر خود هرچه در دنیا هست جهیزیه ندهد، زنش سه طلاقه .باشد در این باب به علما رجوع کرد که من چنان عهدی کرده ام. گفتند گناهی را مرتکب شده ای. بالاخره مرد به نزد امام محمد آمد و مسأله را با وی در میان گذاشت. امام محمد گفت به یاد داری که از تو چند درهم خواسته بودم و ندادی حالا این مسأله و یکی دیگر را به تو می آموزم در مقابل هزار دینار . آن مرد هزار دینار به وی داد امام محمد :گفت: اگر به دخترت قرآن بدهی قسم تو صحیح است و به آن عمل نموده ای. آن مرد پاسخ امام محمد را به تمام علمای بزرگ عرضه داشت علما همگی پاسخ مزبور را پسندیده و گفتند پاسخی بهتر از این نمیتوان گفت. زیرا قرآن مقابل تمام دنیا و مافیها، بلکه زیاده از آن است.
هزارو یک حکایت قرآنی ص ۵۱۹.
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰جراحی معده بدون بیهوشی
آورده اند که: مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به عمل جراحی داشت از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود. پیش از آنکه عمل جراحی آغاز شود ایشان اجازه بیهوش کردن را به پزشکان ندادند (چون به نظر ایشان در صورت بیهوشی تقلید مقلدینشان دچار اشکال میشد) لذا به پزشکان معالج فرمودند: هرگاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم شما مشغول عمل جراحي شويد من توجهم به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید (یعنی ایشان آن چنان توجه به قرآن
پیدا میکنند که احساس درد نخواهند کرد).
همانطور هم شد و مقارن اتمام عمل جراحی قرائت سوره انعام نیز به آخر رسید.
هزارو یک حکایت قرآنی ص ۳۶۵ به نقل از: مردان علم در میدان عمل ج ۴ ص ۱۸۸
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰تأثیر آوای قرآن بر کاهش درد بیماران
نیکبخت نصر آبادی علیرضا کارشناسی ارشد آموزش پرستاری دانشگاه تربیت مدرس استاد راهنما: عشایری، حسن، ۱۳۷۳. این پایان نامه پژوهشی است نیمه تجربی که هدف آن تعیین میزان تأثیر آوای قرآن کریم بر کاهش درد بعد از اعمال جراحی شکم است در این پژوهش ۳۹ بیمار که در بخشهای جراحی ۱، ۲، ۳، ۴ و ۵ بیمارستان سینا (وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران) تحت عمل جراحی شکم قرار گرفته بودند و شرایطی منطبق با ویژگیهای مورد نظر جهت انتخاب داشتند برگزیده شدند و به طور تصادفی در دوگروه قرار گرفتند. در یک گروه ۶ ساعت اول بعد از عمل پس از هوشیاری کامل (و در دو گروه دیگر در ۶ ساعت دوم بعد از عمل) هر دو ساعت یکبار دردشان با مقیاس خطی درد به همراه بررسی علایم فیزیولوژیک و علایم رفتاری آن اندازه گیری و برای هر کدام ۲۰ دقیقه آوای قرآن کریم (سوره یوسف آیات ۷ تا ۲۳) با صدای استاد شحات محمد انور پخش شد و بعد از انجام مداخله مجدداً درد بیمار اندازه گیری و ثبت شد. از طرف دیگر، گروه شاهد هم در ۶ ساعت اول و یا دوم بعد از عمل هر ۲ ساعت یک بار و به فاصله ۳۰ دقیقه دردشان اندازه گیری و ثبت شد هر دو گروه مجاز بودند که از خدمات تسکینی معمول بخش و یا داروهای مسکن تجویز شده استفاده نمایند ولی تمام این موارد جهت مقایسه دقیقاً ثبت شد. گروهی که به آوای قرآن کریم گوش فرا داده بودند از نظر کاهش شدت درد در مقایسه با گروه شاهد اختلاف معنی داری داشتند (۰/۰۵ > P) و بعلاوه در گروههای آزمون شده علایم حرکتی و صوتی (رفتاری) ناشی از درد به طور قابل ملاحظه ای خود را کمتر نشان داده بود (۰/۰۵ >P) علایم فیزیولوژیک در گروه آزمون تعدیل یافته و میزان کاهش شدت درد در ۶ ساعت اول و دوم گروه آزمون تفاوت معنی داری نداشتند به عبارت دیگر میزان تأثیر قرآن ارتباطی با زمان اجرای مداخله نداشته است (۰/۰۵ > P). کلیه متغیرهای تأثیرگذار شامل سن، جنس، سابقه بستری، سابقه جراحی سابقه مصرف ،مسکن سابقه گوش دادن به آیات قرآنی نوع عمل، طول برش جراحی و جز اینها بررسی گردید که هیچکدام ارتباط معنی داری با میزان کاهش شدت درد در دو گروه نداشتند. اطلاعات به دست آمده نشان میدهد که آوای قرآن کریم باعث کاهش شدت درد در بیماران بعد از اعمال جراحی شکم می شود.
هزارو یک حکایت قرآنی ص ۳۶۳ به نقل از چکیده پایان نامه های علوم قرآنی ص ۳۰
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰آیات و افتخارات
برخی از حکما گفته اند مردم به شش چیز افتخار و مباهات میکنند ۱ - ریاست و پادشاهی ۲ - قوت و توانایی ۳ - جمال و زیبارویی ۴ - نژاد و خویشاوندی -۵ ثروت و دارایی ۶ - فصاحت و سخنوری.
به کسی که به ریاست و پادشاهی خویش افتخار میکند بگو: (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ القهار)
به کسی که به قوت و توانایی خویش افتخار میکند بگو (عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ) به کسی که به جمال و زیبارویی خویش افتخار میکند بگو (يَوْمَ تَبْيَضُ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ ) به کسی که به نژاد و خویشاوندان خویش افتخار میکند بگو: (فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ یومئذ)
به کسی که به ثروت و دارایی خویش افتخار میکند بگو:(يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَلا بنُونَ) به کسی که به فصاحت و سخنوری خویش افتخار میکند بگو: (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْوَاهِهِمْ).
هزار و یک حکایت قرآنی ص ۳۲۹ به نقل از زهر الربیع ص ۴۳۴
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani
🔰درمان سرطان با سورة ام القرآن
جناب احمد عابدینی چنین نقل میکند دکتر محمد علی ابوترابی یکی از طبیبان بسیار خوب و بر سابقه شهر نجف آباد است که در طول دفاع مقدس و تقریباً در بیشتر عملیات ها با گروهی از پزشکان به جبهه می رفت و به مداوای مجروحان و مصدومان می پرداخت، پس از جنگ، ایشان به بیماری سختی مبتلا شد و آزمایشات متعدد خبر از سرطان خطرناک می داد و چون خود ایشان طبیب بود امکان مخفی کردن بیماری نیز وجود نداشت به هر حال دکتر از ادامه حیات ناامید شده، چشم انتظار فرارسیدن مرگ بود مردم گروه گروه به عیادت او می رفتند و برای شفای او دعا میکردند و آقای دکتر نیز از دوستان حلالیت می طلبید یک شب بعد از نماز جماعت با گروهی از نمازگزاران به عیادت او رفتیم بنده برای روحیه دادن به آقای دکتر و امیدوار کردن ایشان به شفای الهی، خاطره ای را از اوایل جنگ تحمیلی نقل کردم و گفتم وقتی که ما به سرپل ذهاب اعزام شده بودیم در آنجا رزمندگان از امکانات غذایی و بهداشتی اندکی برخوردار بودند در آن شرایط وقتی رزمنده ای بیمار
میشد به یک استکان آب جوش حمد شفا میخواندند و سپس آن را به بیمار می دادند و او می آشامید و شفا می یافت. همین طور که بنده مشغول بیان خاطره بودم استکان آب جوشی را آوردند و پیش روی من گذاشتند. اصلا فکر نمیکردم در چنین وضعی قرار گیرم چون نه آن افراد بودند و نه آن حال و هوا. جمع حاضر اصرار داشتند که حمد شفایی خوانده شود و چنین شد پس از چند روزی دکتر را دیدم که از بستر بیماری برخاسته به کار و فعالیت روزمره مشغول است پرسیدم بیماریت چه شد؟ گفت: از آن سوره شفا یافتم.
هزارو یک حکایت قرآنی ص ۳۶۵ به نقل از خاطرات قرآنی ص ۱۰۲
#حکایت
http://eitaa.com/Nokat_Naab_Qurani