✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
9️⃣ 🍀🍀بذارید یه رازی رو بهِتون بگم که خیلی خوشگله😍 برای اینکه نویسنده خوبی بشید، بسیاربسیار مطالعه
🍀🍀 راز شماره 🔟 به راز قبلی مربوط میشه🙃
رازهاااای دنبالهداااار...👻😉 (با صدای کلفت و مخوف بخونید😁)
موقع مطالعه هر کتابی دو تا برگه کوچیک کنارتون باشه📄📄
صبر کنید✋️ قرار نیست مشق بنویسیم😅
📚وقتی کتابی رو میخونید:
اون نکتههایی که ازش یاد میگیرید رو توی یه دونه از برگهها یادداشت کنید.✍️🏻
وقتی هم کتاب رو کامل خوندید، توی برگه دوم نظرتون رو راجعبه کتاب و محتواش بنویسید؛ یعنی نقدش کنید.🤓
در پایان، دو تا برگه رو بذارید لای ورقهای کتاب خوشگلتون و اون رو ببندید.📄📄
توی دورههامون برای خانما کامل توضیح میدیم چطور، چرا و چگونه این کار رو انجام بدن.😃
خیلی کار لذتبخش و جالبیه😍
#من_مینویسم
#رازهای_نویسندگی
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
عطش🥵
#قسمت_هشتم
🍃نامسلمانها سقای مهربان بچهها را دوره کردهاند. عباس دست به قبضه شمشیر میبرد. چندین نفر را از پای در میآورد. زبان باز میکنم:
- آفرین؛ اگه آقامون اجازه حمله بهش داده بود، الان همهتون به درَک واصل میشدید. بخت باهاتون یار بود که قمر منیر قرار شد فقط آب بیاره...
🍃عباس در میان لشکر کَفتارها گرفتار شده است و بانگ بر میآورد:
اِنّی اَنا العباس صعب باللقاء، نفسی لنفس الطاهر السبط وقا؛
منم عباس که برخورد کوبنده و سخت با دشمن دارم، جانم سپر بلا و فدای جان پاک حسین، سبط پیامبر (ص) باد.🥀
از میان خیلِ عظیمِ خصم، بزرگ هیکلی تنومند به سوی عباسِ من میآید. اطرافیانش فریاد برمیآورند:
- مرحبا مارِد. زنده باد مارد.
نمیدانم این مارد کیست! در دلم بلوایی به پا شده است که بیتابم میکند. پشت یل امالبنین پنهان میشوم.
🍂صدای مارد گوشهایم را میآزارد:
-ای جوون به خودت رحم کن، "السَّلامَةُ اَولَی لَکَ مِنَ الندامَةِ" سلامتی برای تو برتر از پشیمونی، ضربت خوردن و مُردنه". تسلیم شو و از یزید اطاعت کن تا زندگی خوشی داشته باشی.
🍃نفسهای عباس بلند و خشمگین شدهاند، از شنیدن حرفهای این ملعون؛ با این وصف میدانم که کار مارد، دیگر تمام است...
ادامه دارد...
🔰پن: مارد بن صدیف تغلبی، از جنگاوران و نامآوران لشکر عمربنسعد.
✍️🏻خورشید بانو
#داستانک #هیئت_جزیره
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
🌼🍃🌼🍃
🔷️به نظرتون وقتی لحظهها، روزها، ماهها و سالهای زندگیمون میگذرن، ازشون چی باقی میمونه؟🤔
اینجا بِهم بگید👈
🆔️@Khorshid_baanoo
#هم_اندیشی
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
🌼🍃🌼🍃 🔷️به نظرتون وقتی لحظهها، روزها، ماهها و سالهای زندگیمون میگذرن، ازشون چی باقی میمونه؟🤔
🌺🌿🌺🌿
🔶️یادگار تموم لحظههایی که میگذرن، چیزی نیست به جز
🪴خاطرات🪴
#هم_اندیشی
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
✍️🏻جزیره نون و قلم🏝
🌺🌿🌺🌿 🔶️یادگار تموم لحظههایی که میگذرن، چیزی نیست به جز 🪴خاطرات🪴 #هم_اندیش
راز شماره 8️⃣ رو یادته؟ ✋️
نوشتن خاطرات روزانه مرتبط با همون رازه
توی هر کلاس یا کارگاه نویسندگی که شرکت کنید، بِهتون این تمرین جذاب رو تکلیف میکنن😊✍️🏻
🤫میدونی چرا؟
#هم_اندیشی
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a
عطش🥵
#قسمت_نهم
🌱به نزدیکیهای علقمه رسیدهایم. اباالفضل در میدان جنگیده و تا اینجا تاخته است.
از اسب پیاده میشود و به سوی شریعه گام برمیدارد. بوسهای بر شانهاش میزنم و آرام سُر میخورم میان دستهای قمرمنیر.✨️
چیزی نمانده است تا به آرزویمان برسیم و برای بچهها آب ببریم.
عباس مرا در فرات فرو میبرد تا سیراب شوم. با تمام وجود، آبها را میبلعم و در دلم به یل امالبنین افتخار میکنم؛ رشادتهای او بود که ما را تا اینجا کشاند.💪🌿
کاملاً رفع عطش کردهام. سر از آب بیرون میآورم؛ عباس دهانهام را سفت میبندد، مبادا قطرهای آب هدر برود؛ این آب سهم بچههاست.😌
دوباره بر دوش عباس مینشینم. این بار شوروشوقی بیمثال در سینه دارم.💫
🌱اباالفضل دستهایش را در آب فرات فرو میبرد، مشتهایش را پر میکند؛ دیگر نوبت اوست، سیراب شود.
-بجنب پهلوون! نفسی تازه کن تا بریم سمت خیمهها...
ادامه دارد...
✍️🏻خورشید بانو
#داستانک #هیئت_جزیره
✍️🏻═══════🏝 ═══════✍️🏻
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝https://eitaa.com/joinchat/1780810482C31d2b0355a